موضوع: نواهی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۹/۲۵
شماره جلسه : ۱۶
-
خلاصه مطالب گذشته
-
ثمره قول به جواز
-
نظريه مرحوم محقق نائيني(ره) در اين باره
-
ادعاي اول مرحوم محقق نائيني(ره)
-
راههاي تصحيح صلاه در اين فرض و مناقشه در آن
-
راه اول براي تصحيح صلاه در اينجا مناقشه در آن
-
راه دوم براي تصحيح صلاه در اينجا و مناقشه در آن
-
راه سوم براي تصحيح صلاه در اينجا و مناقشه در آن
-
بحث اخلاقي: تدبر در قول و عمل و عجول نبودن در آن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه مطالب گذشته
در بحث ديروز ثمره بحث اجتماع امر و نهي را، طبق آنچه مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند، بيان كرديم. نسبت به مطالب ايشان، انظار ديگري هم وجود دارد، كه بايد بيان و بررسي كنيم.
ثمره قول به جواز
ايشان فرمودهاند كه بنابراينكه اجتماع امر و نهي جايز و ممكن باشد و بنا بر اينكه شيء واحد مجمع براي عنوانين هست، اين عمل مطلقا صحيح است، چه عمل عمل عبادي يا غير عبادي باشد. چه شخصي كه اين عمل را انجام ميدهد، عالم به قصديت حكم و موضوع باشد يا جاهل باشد.
ايشان فرمودهاند: روي قول به جواز اجتماع امر و نهي، بايد عملي را كه انجام ميشود ولو عمل عبادي مثل صلاه، بگوييم: صحيح است، مطلقا اعم از اينكه عالم به حرمت باشد يا جاهل باشد.
نظريه مرحوم محقق نائيني(ره) در اين باره
محقق نائيني(قدس سره) (اجود التقريرات، جلد 2، صفحه 178) فرمودهاند: به نظر ما اگر قائل به جواز اجتماع امر و نهي شويم و بگوييم اين شيء واحد مجمع براي عنوانين است، در صورتي كه شخص عالم به غصبيت و حرمت است، نمازش فاسد است. اما اگر ناسي باشد يا جاهل به غصبيت و حرمت باشد، اين نماز صحيح است.
لذا محقق نائيني(ره) بنا بر قول به جواز اجتماع امر و نهي، در جايي كه واجب، تعبدي است مثل صلاه، تفصيل ميدهند که، بين صورت علم به حرمت و صورت نسيان و جهل فرق وجود دارد.
ادعاي اول مرحوم محقق نائيني(ره)
ادعاي اول ايشان اين است كه، كسي كه در خانه غصبي نماز ميخواند، فرض ميكنيم اجتماع امر و نهي در شيء واحد جايز و ممكن است، يعني الان اين شيء واحد، مجمع براي دو عنوان قرار گرفته، يك عنوان، ماهيت صلاه بر آن تطبيق ميكند، عنوان ديگرش، ماهيت غصب است، اين شخص، هم عالم به اين است كه غصب حرام است و اين خانه، خانه غصبي است، در اين صورت هيچ راهي براي تصحيح اين نمازي كه انجام ميگيرد وجود ندارد.
راههاي تصحيح صلاه در اين فرض و مناقشه در آن
فرمودهاند: مجموعاً طرقي كه براي تصحيح صلاه در اينجا تصوير ميشود سه راه است، و هر سه را بيان و مورد مناقشه قرار مي دهند.
راه اول براي تصحيح صلاه در اينجا مناقشه در آن
راه اول اين است كه بگوييم: خود اين نماز در دار غصبي، مصداق براي مامور به باشد، چون اجتماع امر و نهي جايز است و اين صلاه مصداق براي مامور به است.
فرموده اند: اين نمي شود.
ايشان مبنايي داشتند، كه قبلاً آن را مفصل مورد بحث قرار داديم و آن اين كه: اين كه اصوليين گفتهاند: قدرت شرط براي تكليف است، اين شرطيت از كجا آمده؟
مشهور قائلند به اينكه اين شرطيت را عقل حكم ميكند، که تكليف به عاجز قبيح است و بنابراين اگر فعلي از دايره قدرت مكلف خارج بود، عقل اين تكليف را تقبيح ميكند، لذا گفتهاند: تكليف عاجز قبيح است، پس نميشود در اينجا، متعلق خارج از قدرت باشد.
اما مرحوم نائيني(ره) در مقابل مشهور فرمودهاند كه: اعتبار و شرطيت قدرت را، از راه عقل نميفهميم، بلكه از اقتضاء خود خطاب، آن را ميفهميم، يعني خود خطاب «افعل»، «صل»، اقتضاء دارد كه متعلق، مقدور مكلف باشد، براي اينكه اين خطاب براي جعل داعي در نفس مكلف است.
وقتي ميگوييم: «افعل»، «صل»، با اين خطاب ميخواهيم، در نفس مكلف به سوي اين متعلق و براي انجام اين عمل، داعي ايجاد كنيم و روشن است که، داعي در صورتي به متعلق امكان دارد كه، متعلق مقدور باشد. اگر مقدور نبود ديگر داعي به متعلق تحقق پيدا نميكند.
داعي يعني همان انگيزه، مكلف انگيزه براي اينكه اين عمل را انجام دهد، ندارد و خطاب هم براي جعل داعي در نفس مكلف است و داعي به سوي ممتنع، امكان ندارد و بايد متعلق مقدور باشد.
پس نتيجه ميگيريم که، خطاب جايي را شامل ميشود كه، متعلق مقدور براي مكلف باشد، در اينجا كه خود اين متعلق عنوان غصبي دارد، چون ملازم با حرامي است، اگر چه بنا بر جواز اجتماع امر و نهي، عين حرام نيست و اين نماز عين غصب نيست، ولي ملازم با غصب است و همين مقدار كه ملازم با غصب است، از مصداقيت براي مامورٌ به خارج مي شود، چون «الممنوع شرعاً كالممنوع عقلاً».
اين نماز ملازم با يك حرام است، نماز ممنوع و ممتنع شرعي ميشود و چيزي كه ممتنع شرعي شد، مانند ممتنع عقلي است، لذا اين فرد از دايره متعلق مامور به خارج ميشود.
لذا راه اول كه بگوييم: اين نماز در دار غصبي، متعلق براي مامورٌ به است، درست نيست. بله اين که اين نماز در دار غصبي، «فردٌ لطبيعت الصلاه» را قبول داريم، نميگوييم كه: مصداق صلاه نيست، بلکه ميگوييم كه: اين مصداق براي مامور به نيست.
پس راه اول كه خودش مامور به باشد، تا نمازش صحيح شود، باطل است. صحت يعني اين فرد مصداق براي مامورٌ به قرار گيرد، نه مصداق براي طبيعت، صحت يعني مامورٌ به، بر ماتيٌ به، انطباق پيدا كند.
راه دوم براي تصحيح صلاه در اينجا و مناقشه در آن
راه دوم اين است كه از راه ترتب درست كنيم، بگوييم: اين صلاه كه ملازم با غصب است، خودش امر ندارد، يعني مولا ميگويد: وقتي در خانه غصبي است و غصب حرام است، اين فرد از صلاه خودش امر ندارد، لكن بياييم يك امر ترتبي بر آن درست كنيم، يعني بگوييم: مولا ميفرمايد: اگر اين نهي را عصيان كرديد و داخل در خانه غصبي شديد، آنوقت صلاه هم امر دارد و يك امر ترتبي درست كنيم، -شبيه آن بحث مفصلي كه در سال گذشته در باب ترتب داشتيم- كه مولا ميگويد: بايد ازاله نجاست از مسجد كني، اما اگر نتوانستي يا نكردي، يك امر ترتبي متوجه به صلاه شود تا بروي نماز را انجام دهي.
مرحوم نائيني(ره) فرمودهاند: اينجا بر خلاف آنجاست، در آنجا اگر امر ترتبي درست ميكرديم، اينجا نميتوانيم براي اين صلاه، امر دومي بنام امر ترتبي درست كنيم، براي اين که صلاه در اينجا، يا بايد بر آنچه كه ضد صلاه است مترتب شود، ضد صلاه، اكل است، شرب است، قيام است، همينطور ايستادن توي خانه است، شارع بگويد: اگر آمدي اكل و شرب انجام دادي، اينجا نماز بر تو واجب است، يا بايد اين صلاه را بر وجود خودش متوقف كند.
اگر در اين امر ترتبي در باب صلاه، ضد صلاه را بگيريم، كما اينكه در باب «امر به شيء مقتضي نهي از ضد آن» ميگفتيم: ضد ازاله، صلاه است. آنجا هم مسئله را بين ضدين درست ميكرديم.
در اينجا صلاه و غصب كه ضد يكديگر نيستند، بايد ضد و اضداد صلاه را ببينيم، اضداد صلاه، اكل است، شرب است، اين چيزهاست، بگوييم: امر به صلاه، معلق بر اين اضداد است.
اگر اين باشد، معنايش اين است كه امر به احد الضدين بر وجود ضد ديگر متوقف باشد و اين محال است و نتيجهاش طلب جمع بين ضدين است، يعني مولا هم اكل و شرب را ميخواهد و هم صلاه را.
احتمال دوم اين است كه صلاه امر دارد، اگر خودش در اين دار غصبي موجود شد، اين صلاه داراي امر است. که اين هم محال است براي اينكه يك چيز را نمي توانيم بر وجود خودش در عالم خارج مقيد و متوقف كنيم، اين مستلزم تحصيل حاصل است و محال است.
بنابراين فرمودهاند: براي اينكه يك امر ترتبي در اينجا درست كنيم، از يكي از اين دو راه است، يا بايد بر ضد صلاه مترتب باشد يا بر خود صلاه. اگر امر ترتبي در صلاه بر ضد خودش متوقف است، لازمه اش اين است كه طلب احد الضدين مشروط به وجود ضد ديگر شود و «هذا محالٌ» و اگر متوقف و معلق بر خودش شود، اين هم تحصيل حاصل ميشود و محال است.
لذا مرحوم نائيني فرمودهاند: اين راه دوم هم بسته ميشود.
راه سوم براي تصحيح صلاه در اينجا و مناقشه در آن
راه سوم اين که، از راه ملاك وارد شويم و بگوييم: اين فرد از صلاه ولو مصداق مامور به نيست، ولو خودش داراي امر ترتبي نيست، اما ملاك عباديت و ملاك صلاه در آن وجود دارد و با همين ملاك، بتواند قصد تقرب كند و عبادت محقق شود، كما اينكه در باب صلاه و ازاله هم بعضي ها، نماز را از راه همين ملاك درست ميكردند.
نائيني(ره) فرمودهاند: اينجا هم ملاك وجود ندارد، در صحت عبادت، علاوه بر حسن فعلي، نياز به حسن فاعلي هم داريم. يك عبادت در زماني درست است كه، علاوه بر اينكه حسن فعلي دارد، -حسن فعلي يعني عمل، عملي است داراي ملاك و مصلحت، عملي است كه، ذاتاً محبوب لله تبارك و تعالي است- بايد حسن فاعلي هم داشته باشد و در ما نحن فيه، حسن فاعلي ندارد، پون آمده عالماً بالحرمه -چون فرض در اينجاست، اين عالم به اين است كه اين مكان، مكان غصبي است و غصب هم حرام است- اين كار را انجام ميدهد، پس حسن فاعلي ندارد، لذا اين عمل صلاحيت براي مقربيت ندارد.
مرحوم نائيني(ره) همين جا با همه خصوصيات محل نزاع فرمودهاند: اين نماز نه خودش امر دارد، نه امر ترتبي دارد، نه ملاك دارد، شما از چه راهي ميخواهيد بگوييد كه: اين نماز و عبادت، عبادت صحيحي است.
بحث اخلاقي: تدبر در قول و عمل و عجول نبودن در آن
يكي از نكاتي كه در زندگي انسان خيلي مؤثر است و رعايتش بسيار نتايج خوبي دارد و عدم رعايتش هم آثار زيانباري در بردارد، كه به تجربه هم ثابت شده، اين است كه انسان در اقوالش و اعمالش، عجول نباشد و تدبير و تفكر در عمل يا قولي كه ميخواهد از او سر زند، داشته باشد.
البته اين مربوط به همه حرفه ها و مشاغل و صاحبان علوم است، اختصاص به يك رشتهاي دون رشتهاي ندارد.
اين از دستورات دينيمان است كه، انسان وقتي كه ميخواهد يك حرفي بزند، ببيند كه واقعاً اين حرف، گفتنش خوب است يا نه؟ آثاري دارد يا نه؟ اگر اين حرف را نزنم چه ميشود؟
اين كه در روايات هم داريم كه، از علائم مؤمن «سمت و سكوت» است، يكي از عللش همين است که، مؤمن عاقل هميشه در آنچه كه ميخواهد بگويد، فكر ميكند و آثار آنچه كه به دنبال حرف و فعل اوست را، در نظر ميگيرد.
دايره اين مسئله خيلي وسيع است، مثلاً گاهي اوقات در درس خواندن؛ انسان چه درسي را بخواند، پيش كه بخواند، به چه نحوي بخواند. يا در درس گفتن؛ چه درسي را بگويد، ......
بعضي ها مخصوصاً در زمان ما، قبلاً اينطور بود كه، يك طلبه اهل فضل، چند دوره مقدمات و ادبيات تدريس ميكرد، چند دوره معالم و اصول الفقه و شرح لمعه و رسائل و اينها را تدريس ميكرد، دورههاي متعدد، آرام آرام، به بحثهاي بالا ميرسيد، اما الان فرض كنيد كه، بعضي ها فكر ميكنند، چرا به جاي اينكه بگويند: مدرس ادبيات است، خوب به او ميگويند مدرس كفايه است، بدون اينكه كتابهاي قبلي را گفته باشد، کفايه را بگويد، ولو اينكه از عهدهاش هم في الجمله بر بيايد، اما اين بسيار كار اشتباهي است.
در اعمال و رفتار و گفتارمان، بايد با تدبير پيش برويم، تدبير معنايش اين است كه، عمل را آدم مجسم كند، كاري كه ميخواهد واقع شود، تا انتهايش را مجسم كند، بگويد حالا من امسال ميخواهم كفايه بگويم، فرض ميكنم كفايه را دارم ميگويم، صد نفر هم ميآيند، پايان سال شد، چه گير من آمده؟ چه گير ديگران آمده؟ اينهايي كه من وقتشان را گرفتم، هر روز يك ساعت برايشان اين بحث را گفتم، آيا توانستم بين خود و خدا، آنچه كه درست بوده، بگويم يا اينكه نه ميخواستم يك عنواني باشد؟
حالا بياوريم روي بحث خارج، بحث خارج موجود، من بگويم: يك سال بحث خارج داريم. .حالا در حوزه هم بحث خارج عنوان دارد، آيا واقعاً بعد از يك سال، من برنده شدهام يا نه؟ اگر واقعاً توانايي و قدرت دارد، که مطالب ديگران را دقيق بفهمد و بيان كند و دقيق هم اشكال كند، اين خيلي خوب است، اصلاً چه بسا وظيفهاش هم باشد كه اين كار را انجام دهد. اما اگر در خودش ترديد دارد چه؟
واقعاً اين را به عنوان يك اصل قرار دهيم، در كاري كه ترديد هست، وارد نشويم، تجربه نشان داده، آثار بسيار بدي دارد. در قولي كه ترديد داريم، که اظهار و بيانش آيا فايده دارد يا نه؟ از گفتنش امتناع كنيم. تصرف در قول و عمل نداشته باشيم.
گاهي اوقات از آدم مسئلهاي ميپرسند، بلافاصله ميخواهد جواب دهد، بلافاصله ميگويد: من كه از كامپيوتر كمتر نيستم، من بايد زود جواب دهم، چه عيبي دارد، واقعاً خودمان را ادب كنيم، اگر كسي چيزي از ما سوال كرد، بلد هم بوديم، صد در صد هم بلد بوديم، باز با تأني جواب دهيم، اين را مقداري در خودمان پياده كنيم.
من متاسفانه نتوانستم در خودم پياده كنم، اما اين خيلي براي انسان فضيلت ميشود. افرادي را سراغ دارم كه در يك مجلس، وقتي بحث شده، بحث هاي خيلي علمي و عميق، اينها كلمهاي حرف نزدند، در حاليكه از تمام اهل آن مجلس قويتر بودند، اين هنر هست.
در يك مجلس كسي از ديگري سوال ميكند، من جواب دهم، اين خيلي بد است، از ديگري سوال ميكنند، من كه دارم ميشنوم، بلافاصله خودم را داخل كنم. اين سبب ميشود كه انسان، روحيه تسرعش زياد شود، اصلاً بايد يك كاري كنيم كه، روحيه تسرع در همه امور، در انسان خاموش شود، «إلا الي الخيرات». تسرع به نماز اول وقت، تسرع به صدق، تسرع به كار خير، که اين يك چيز ديگري است.
اما در اين امور عادي و متداولي كه تسرع جستن داريم، يعني چه؟ بالاخره از چيزهايي كه مهلك براي انسان است، همين است. بياييم از موارد پايين و جزئي از اينها شروع كنيم، در اينها انسان ميتواند تسرع را كم كم از بين ببرد. فكر و تدبير و تأني را در خودمان ايجاد كنيم.
در روايات دارد که، كسي كه عجول است، نادم است، بالاخره پشيمان ميشود. الان ميخواهيد معاملهاي را انجام دهيد، خانهاي را بخريد، خوب يك مقدار با حوصله، دقت، با تدبير، پيش چند نفر مي نشينيد، ميگويند: كه ده مشتري روي اين خانه هست، آدم را وادار ميكنند، زود اقدام كند تا از دست انسان نرود.
اين را شما بدانيد، در اين دنيا انسان اگر بگويد چيزي از كف من رفت، اشتباه است. اصلاً اين فكر كه انسان معتقد باشد، چيزي از امور ظاهري دنيوي را از دست دادم، اشتباه است.
تنها چيزي كه از كف انسان ميرود، معنويت و حقيقت و تقوي است. امروز اگر بتوانيم يك قدم، دو قدم، توجهمان را به خدا، تقربمان را به خدا، بيشتر كنيم و نكرديم، اين واقعاً هزاران افسوس دارد. امروز اگر ميتوانستيم نماز شب بخوانيم و نخوانديم، بدا به حال انسان، اين افسوس دارد، مقام و حتي علم و اعتبار و همه اين چيزها، چيزهايي است كه اگر انسان بگويد از كف انسان رفت، يك تخيلي است، چون چيزي نيست، كه بخواهد از كف انسان برود.
آنچه كه از كف انسان ميرود و جاي افسوس دارد، همين مسائل معنوي است و ما اگر بتوانيم با همين حالت تثبت، اين كه در روايات دارد: «لا عقل كالتدبير»، اين كه امير المومنين(عليه السلام) در آن لحظات آخرشان فرمودهاند: «انهيكم عن التسرع في القول و العمل»، من شما را از تسرع در قول نهي ميكنم، بلافاصله آدم يك حرف نزند، بفهمد اين حرفي كه ميزند، ممكن است آبروي يك كسي برود، اين حرفي كه ميزند، ممكن است افتري باشد، اين حرفي كه ميزند، ممكن است يك اختلافي را در يك جامعه ايجاد كند.
كما اينكه ميبينيم تريبون دست يك افرادي قرار ميگيرد، که هر چه دلشان ميخواهد ميگويند: نزاع ها و اختلافها به وجود ميآيد. خوب اينها را اگر ما فكر كنيم و با تثبت و تدبير جلو برويم، حل ميشود ان شاءالله، «انما اهلك الناس العجله»، در روايات دارد «ولو عنهم تثبتوا لم يهلك احدٌ» اگر مردم اهل تثبت بودند، اصلاً احدي هلاك نميشد.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
نظری ثبت نشده است .