موضوع: نواهی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۹/۷
شماره جلسه : ۳
-
خلاصه مطالب گذشته
-
نقد و بررسی نظريه مرحوم آقاي خوئی(ره)
-
جمع بندي و نظر استاد محترم
-
مطلب دوم: «مطلوب در باب نواهي يك امر عدمي است يا وجودي؟»
-
مطلب سوم: «منشاء اختلاف امر و نهي در کيفيت امتثالشان»
-
مطلبي قابل تامل از مرحوم آقاي خوئي(ره) در محاضرات
-
اقوال در بيان اين فارق
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مطالب گذشته
عرض شد که مجموعاً در اينكه موضوع له صيغه نهي چيست، چهار مبنا و نظريه وجود دارد، يكي نظريه مشهور بود كه صيغه نهي براي طلب ترك طبيعت وضع شده، دوم اينكه صيغه نهي براي كراهت وضع شده، سوم اينكه براي زجر و منع وضع شده و چهارم اينكه براي اعتبار حرمان علي ذمه المكلف وضع شده است.اين چهار نظريه همانطوري كه ملاحظه فرموديد، هر كدام مواجه با يك اشكالاتي بود.
نظريه چهارم كه نظريه مرحوم آقاي خوئي(ره) هست که فرمودهاند كه: اگر صيغه نهي را تحليل موضوعي كنيم، تحليل موضوعيش به اين بر ميگردد كه معني نهي عبارت از اعتبار حرمان مكلف از اين فعل است. و فرمودهاند كه: اگر بگوييم صيغه نهي دلالت بر زجر يا كراهت يا طلب الترك دارد اين مجرد تعبير است و از عالم تعبير تجاوز نميكند.
نقد و بررسی نظريه مرحوم آقاي خوئی(ره)
نكتهاي كه در اينجا وجود دارد اين است كه در فهم معاني و موضوعٌ له الفاظ، تحليل موضوعي دخالتي ندارد. بلکه تحليل موضوعي در جايي راه دارد كه، ما حقيقت عملي را ميخواهيم تحليل كنيم. همين تحليل كه ايشان در اينجا فرمودهاند در باب حقيقت انشاء و حقيقت خبر مطرح است.آنجا خوب مانعي هم ندارد، وقتي ما ميخواهيم بگوييم حقيقت انشاء چيست؟ دنبال اين نيستيم كه بگوييم موضوعٌ له لفظ انشاء چسيت؟ يا موضوعٌ له لفظ خبر چيست؟ بلکه دنبال به دست آوردن واقع انشاء و خبر هستيم. ميخواهيم حقيقت انشاء، يعني وقتي يك انشائي محقق ميشود حقيقتش را ميخواهيم بررسي كنيم که چيست؟ حقيقت خبر چيست؟ براي بدست آوردن حقيقت آن، ميتوانيم سراغ تحليل واقع و تحليل موضوعي برويم.
اما در فهم معاني الفاظ نمي توانيم بگوييم: وقتي مولا يا متكلم گفت: «لا تفعل»، در واقع چه كرده؟ و بياييم واقع را تحليل كنيم، بلكه بايد ببينيم اين «لا تفعل» چه ظهوري دارد و چه معنايي از آن به ذهن انسباق پيدا ميكند. و اين اشكالي است كه بر اين مبناي ايشان وارد است. علاوه بر آن اشكالي كه در بحث گذشته عرض كرديم و آن اين كه حرمان لازمه نهي و منع است. وقتي مولا مخاطب را منع كرد، لازمه اش اين است كه عبد از آن فعل محروم باشد. پس اين دو اشكال مهم بر فرمايش ايشان وارد است.
جمع بندي و نظر استاد محترم
در ميان اين چهار مبنا، امر دائر بين مبناي مشهور است كه بگوييم: صيغه نهي همان طلب الترك است، و بين مبناي مرحوم عراقي و اصفهاني و امام(قدس سرهم) كه بگوييم: صيغه نهي براي زجر وضع شده و زجر به معناي منع است. وقتي مولا ميگويد: «لا تفعل»، به ذهن مخاطب منع و زجر مولا از اين عمل خطور ميكند.اشكالاتي كه بر نظريه مشهور وارد بود، بيش از اشكالاتي است كه بر اين نظريه وارد شدهاست. تنها اشكالي كه بر اين نظريه هست، آن است كه صيغه نهي، مصداق و طريقي براي زجر است. اگر مقداري بخواهيم دقت كنيم، اگر اين اشكال قابل جواب هم نباشد، بالاخره يك چنين ظهوري براي صيغه نهي وجود دارد و اشكال اين نظريه، به مراتب از اشكالاتي كه بر نظريه مشهور وارد شده، كمتر است.
لذا اگر ما باشيم و اين دو معنا، اين معناي مرحوم عراقي و اصفهاني و امام(قدس سرهم) اقرب به ذهن هست تا آن معناي مشهور، ولو اينكه اين اشكالي هم كه بر اينها وارد شده را نتوانيم جواب دهيم.
علاوه بر اينكه خود اين اشكال هم قابل جواب هست، يعني اينكه صيغه «لا تفعل» مصداق براي زجر است را هم ميشود جواب داد كه، چه اشكالي دارد كه، در باب الفاظ بگوييم: بعضي از الفاظ هستند كه واضع، اينها را به عنوان مصداق براي يك معناي كلي قرار داده است.
«لا تفعل» مرادف با «زجرت» نيست، بلكه مصداق براي زجر است. اين چه اشكالي دارد كه بگوييم: در ميان الفاظ، واضع مخصوصاً آنهايي را كه عنوان هيئت دارند –عنوان، يك عنوان كلي دارد، «هيئت لا تفعل»، «هيئت افعل»، «هيئت صيغه امر»، «هيئت ماضي»- مصداق براي يك معناي كلي قرار دهد و بگويد: شما ميتوانيد از اين الفاظ براي اينكه مصداق آن معنا محقق شود استفاده كنيد.
اين را در جايي نديدم، رويش دقت بفرماييد، به عنوان يك احتمال ابداع ميكنيم كه، اشكالي ندارد كه وقتي ميخواهيم معنايي را براي لفظي وضع كنيم، حتماً به حمل اولي، بر او حمل شود. در معاني و وضع الفاظ حتماً مجبور نيستيم كه معنايي كه به حمل اولي، بر لفظ حمل ميشود را پيدا كنيم، اگر از اول واضع بگويد: «لا تفعل» را به عنوان مصداق براي معناي كلي زجر وضع ميكنم، كما اينكه در باب حروف و معاني حرفيه -آنجا مباني مختلفي وجود داشت كه از بحثهايي هم كه خيلي ما مفصل بحث كرديم بحث معاني حرفيه بود- يك نظر، كه نظر مشهور متاخرين هم هست، اين بود كه، واضع حروف را براي ايجاد وضع كرده است.
«من» ايجاد ابتدائيت ميكند يعني عادت و طريق براي اين معناي كلي است. آنجا نميگويند: «من» به معناي ابتدا است، آن حرفي كه در مغني ميزنند و ميگويند: «من لايجاد الابتدائيه، في لايجاد الظرفيه»، معاني ايجاديه يا معاني اخطاريه يا معاني آلي، حال چه اشكالي دارد اينجا هم بگوييم: صيغه «لا تفعل»، كه ملحق به حروف هم هست، مصداق يك طريقي براي ايجاد معناي زجر است و از اين جهت اشكالي هم ندارد.
مطلب دوم: «مطلوب در باب نواهي يك امر عدمي است يا وجودي؟»
اين نزاع فقط روي مبناي مشهور درست است، يعني اگر گفتيم: «لا تفعل» براي طلب وضع شده، روي مبناي مشهور درست است كه اين نزاع مطرح شود، اما روي سه مبناي ديگر اين نزاع اصلاً درست نيست. روي مبنايي هم كه ما به تبع مرحوم امام و اصفهاني و عراقي(قدس سرهم) اختيار كرديم، متعلق امر و نهي فعل است. ميگوييم امر متعلقش فعل است، بعث الي الفعل است، نهي متعلقش زجر است، يعني زجر عن الفعل.
مطلب سوم: «منشاء اختلاف امر و نهي در کيفيت امتثالشان»
عمده مطلب سوم است. مرحوم آخوند(ره) در مطلب سوم فرمودهاند كه: يك چيزي براي ما مسلم است و آن اين كه، در جايي كه مولا امر ميكند، طبيعت در عالم خارج، به اولين فردي كه مكلف ايجاد كرد، موجود ميشود، اما در آنجايي كه مولا نهي ميكند، ترك طبيعت به اين است كه مكلف، هيچ فردي را اتيان نكند.بر اصل اين معنا يعني اينكه بين امر و نهي از جهت اقتضاء اختلاف وجود، هيچ ترديدي وجود ندارد، لكن بحث اين است كه، اين فارق از كجا آمده است؟ چه چيزي سبب شده كه، بين امر و نهي اين فرق وجود داشته باشد، كه امر عبارت از اين باشد كه، اگر يك فرد از طبيعت را ايجاد كرديم، امتثال محقق است، اما در نهي، به ترك جميع افراد است.
مطلبي قابل تامل از مرحوم آقاي خوئي(ره) در محاضرات
قبل از اينكه وارد فارق ،ك مطلبي را مرحوم آقاي خوئي(ره) (در محاضرات) فرمودهاند كه: به نظر ما اين مطلب يك مقداري نياز به تامل دارد. ايشان فرمودهاند كه: اين معنا كه امر عبارت از ايجاد طبيعت به يك فرد و نهي به ترك طبيعت به جميع افراد است، اين مبتني بر همان مبناي مشهور است.يعني فرمودهاند: آخوند(ره) در كفايه اول آمده يك چيزي را پايه گذاري كرده و آن اين كه، امر «طلب الطبيعه» و نهي «طلب ترك الطبيعه» است، بعد روي اين مبنا اين بنا را نتيجه گرفتهاند كه، حالايي كه امر طلب الطبيعه است، طلب طبيعت به يك فرد تحقق پيدا ميكند و ترك طبيعت به ترك جميع افراد است.
بين افعل و لا تفعل مسلماً از اين جهت فرق وجود دارد و در اين فرق بين اين مباني هيچ فرقي وجود ندارد. اين مباني اربعهأي كه در اينجا گفتيم، همه اين فرع را قبول دارند. يعني هيچ كس نميگويد: كه بين امر و نهي هيچ فرقي نيست. در امر اگر گفت: «افعل» يك بار انجام بده، در نهي هم اگر گفت: «لا تفعل» يعني يك بار هم اگر ترك كند كافي است. هيچ اصولي و هيچ كسي از اهل عرف اين حرف را نميزند. پس اولين نكته اين است كه، اينطور نيست كه اين مطلب فقط روي مبناي مشهور و مبناي مرحوم آخوند(ره) باشد. پس ما بايد بگوييم: اين فرق روي همه مباني وجود دارد.
اقوال در بيان اين فارق
نظری ثبت نشده است .