موضوع: نواهی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۱۱
شماره جلسه : ۵۳
-
خلاصه مطالب گذشته
-
قسم اول: «قيود عدميهاي كه مدلول مطابقي نهيند»
-
قسم دوم: «جايي که نهي، نهي نفسي است»
-
قسم سوم: «قيد عدمي ناشي از تزاحم بين دو تكليف است»
-
نقد و بررسي نظريه محقق نائيني(ره)
-
کلام مرحوم خوئي(ره) در نقد و بررسي نظريه محقق نائيني(ره)
-
دفع يک توهم توسط مرحوم خوئي(ره)
-
نقد و بررسي فرمايش آقاي خوئي(ره)
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مطالب گذشته
عرض كرديم كه در اين بحث كه، اگر كسي اضطرار به يك حرامي پيدا كند، در اينكه اضطرار رافع اين حكم تكليفي حرمت هست، بحث و خلافي نيست و هم عقلاً و هم نقلاً اين حكم تكليفي برداشته ميشود. اما در اينكه آيا اضطرار، رافع براي ملاك و مبغوضيت هم هست يا نه، فرمودهاند كه: بايد بين اضطراري كه عن سوء الاختيار است و اضطراري كه قهري هست، فرق گذاشت.در اينجا كلامي را از مرحوم محقق نائيني(ره) نقل كرديم. در موردي كه يك عمل اضطراري، با يك عمل واجب اتحاد پيدا ميكند، مرحوم نائيني فرمودهاند كه: در اينجا دو عنوان داريم، يكي حكم تكليفي حرمت و ديگري تقييد و مانعيتي كه نسبت به واجب به وجود ميآيد.
در بحث گذشته قسم اول و دوم را عرض كرديم و باز براي توضيح بيشتر اشاره ميكنيم.
قسم اول: «قيود عدميهاي كه مدلول مطابقي نهيند»
در قسم اول كه، قيد عدمي را از يك نهي غيري استفاده ميكنيم، مثل اينكه نبايد نماز در لباس حرير و ذهب باشد، در اين قسم، اينگونه نواهي، ارشاد به مانعيت دارد، لذا اينگونه قيود عدميه، مطلقا مانعيت دارد، هم در فرض اضطرار و هم در فرض عدم اضطرار.يك «اقيموا الصلاة» داريم كه، اطلاق دارد، يك «لا تصل مثلاً في لبس الحرير» داريم كه، يك نهي غيري است، يعني اين براي صحت صلاه است، که اشاره دارد به اينكه، نبودن لباس حرير، دخالت در صحت صلاه دارد و لباس حرير مانع از صحت صلاه است. ما باشيم و اين دو دليل، «لا تصل في لبس الحرير»، «اقيموا الصلاة» را تقييد ميزند، که بايد در غير اين لباس حرير باشد.
حال اگر مكلفي اضطرار به پوشيدن لباس حرير پيدا كرد، اين اضطرار، در اينكه حكم حرمت را برطرف ميكند هيچ بحثي نيست. اگر خود پوشيدنش لباس حرير هم حرام باشد، اضطرار حرمت را برميدارد. اما آيا علاوه بر اينكه حرمت برداشته ميشود، اين تقييد هم از بين ميرود، يعني اگر صلاه در لباس حرير هم واقع شد، ديگر اشكالي ندارد؟
قبل از اضطراب ميگفتيم: صلاه مقيد است به اينكه در لباس حرير واقع نشود، حالا كه اضطرار به وجود آمد، آيا تقييد را از بين ميبرد يا نه؟
اين نظير هم دارد، شايد نظائر فراواني هم بتوانيم برايش در فقه پيدا كنيم، مثلاً در احرام، از محرمات احرام، لبس مخيط است، اگر كسي اضطرار به لبس مخيط پيدا كرد، آنجا هم شبيه همين بحث مطرح ميشود.
بحث اين است كه، اضطرار که آمد، حرمت ميرود، آيا تقييد هم از بين ميرود، تا بگوييم: صلاه در لباس حرير هم مانند غير لباس حرير است و اشكالي ندارد.
ايشان فرمودهاند: قاعده اوليه اقتضاء ميكند كه، اين تقييد و مانعيت از بين نرود، که نتيجه اين ميشود که، امر به صلاه به حسب قاعده اوليه در اينجا ساقط شود. در اينجا صلاه را فقط در لباس حرير ميتواند انجام دهد و حال كه گفتيم: تقييد و مانعيت از بين نميرود، يعني چه مضطر باشيم چه نباشيم، صحت صلاه مقيد به عدم لباس حرير است، چون راهي وجود ندارد غير اينكه صلاه را در لباس حرير انجام دهيد، « اذ انتفي القيد انتفي المقيد»، لذا ميگوييم: خود امر در اينجا ساقط ميشود.
قسم دوم: «جايي که نهي، نهي نفسي است»
قسم دوم جايي است كه نهي، يك نهي نفسي است، مثل همين مثال معروف که از يك طرف ميگوييم: «أقيموا الصلاة» از يك طرف ميگوييم «لا تغصب». اين نهي، نسبت به غصب، يك نهي نفسي است، در اينكه اين نهي «اقيموا الصلاة» را مقيد ميكند، بحثي نيست، يعني صلاه مقيد ميشود به اينكه، در مكان غصبي نباشد.اگر كسي اضطرار به غصب پيدا كرد، مثلاً در يك دار غصبي محبوس شد، اينجا مسلما حرمت از بين ميرود، آيا تقييد و مانعيت هم از بين ميرود يا نه؟
مرحوم نائيني(ره) فرمودهاند: در اين قسم دوم هم، آنچه كه از بين ميرود، خود حرمت است، اما تقييد و مانعيت از بين نميرود.
فرمودهاند: مشهور قائلاند به اينكه، تقييد و مانعيت معلول و تابع براي حرمت است، يعني وقتي دليل ميگويد: «لا تغصب»، غصب را به دلالت مطابقي حرام ميكند، لازمه حرمت غصب اين است كه، صلاه مقيد شود به اينكه، در دار غصبي واقع نشود. لذا تقييد فرع و تابع و معلول براي حرمت است و اگر اضطرار آمد، حرمت را از بين برد و تقييد را هم از بين ميبرد، براي اينكه اگر علت از بين رفت، معلول هم از بين ميرود، اگر اصل از بين رفت، فرع هم از بين ميرود. لذا وقتي تقييد از بين رفت، اگر كسي در دار غصبي نماز خواند، به حسب قاعده اولي، بايد نمازش صحيح باشد.
اما مرحوم نائيني(ره) فرمودهاند: تقييد فرع و معلول براي حرمت نيست، تقييد و حرمت، هر دو معلول براي نهي هستند، يعني وقتي «لا تغصب» آمد، در زمان واحد و در عرض واحد، دو چيز موجود ميشود، يكي حرمت و ديگري تقييد، اينطور نيست كه بگوييم: حرمت عنوان اصل را دارد و تقييد متفرع بر اوست. «لا تغصب» كه آمد، در زمان واحد و در عرض واحد، هم حرمت و هم تقييد را ميآورد.
لذا فرمودهاند: اگر دليلي اين حرمت را از بين برد، دليلي نداريم بر اينكه، اين تقييد هم از بين برود و تقييد سر جاي خودش باقي ميماند.
قبل از اينكه در اينجا اشكال مرحوم آقاي خوئيي(قدس سره) را بيان كنيم، قسم سوم را هم از كلام ايشان ذكر كنيم تا نتيجهگيري روشني داشته باشيم و بعد وارد تحليل كلام نائيني(ره) شويم.
قسم سوم: «قيد عدمي ناشي از تزاحم بين دو تكليف است»
در قسم سوم مرحوم نائيني(ره) فرموده است كه: قيد عدمي را نه از نهي غيري به دست ميآوريم، نه از نهي نفسي، بلكه ناشي از تزاحم بين دو تكليف و ناشي از تحقق تزاحم است. مولا يك امر و يك نهي كرده، فرض كنيم كه اين مكلف، در يك دار غصبي قرار گرفت و بين اين مامورٌ به و منهي عنه تزاحم به وجود آمد، مثلاً اگر عبد بخواهد وضو بگيرد، بايد از زمين غصبي عبور كند، بين مامورٌ به و بين منهي عنه تزاحم به وجود ميآيد، اين تزاحم سبب ميشود كه، مامور به را، به عدم منهي عنه مقيد كرده و بگوييم: اين واجب در اينجا، به عدم اين حرام مقيد است، منشاء تقييد تزاحم است و اين قيد عدمي از راه تزاحم به وجود آمدهاست.در فرض تزاحم؛ اگر جانب نهي را بر امر غلبه داديم و گفتييم: «دفع المفسده اولي من جلب المنفعه»، مامور به به عدم اين منهي عنه مقيد ميشود، نتيجه اين است كه شما مرتكب حرام نشويد.
اگر کسيي در اين فرض تزاحم، به تصرف در زمين غصبي اضطرار پيدا كرد، اضطرار، حرمت را از بين ميبرد. مرحوم نائيني(ره) فرمودهاند: حال كه اينجا، اضطرار حرمت را از بين برد، تقييد را هم از بين ميرود، براي اينكه تقييد ناشي از تزاحم بود.
تزاحم در فرضي است كه دو تكليف فعلي داشته باشيم، اضطرار حرمت فعلي را از بين ميبرد، پس تزاحمي ديگر در كار نيست، لذا تقييدي هم در كار نيست. تقييد فرع تزاحم و تزاحم فرع فعليت نهي است، اگر نهي با اضطرار از بين رفت، تزاحم از بين ميرود، تزاحم اگر از بين رفت، تقييد از بين ميرود.
ببينيد مرحوم نائيني چه با دقت و فكر و تامل حرف زدهاست. اين مباحث فقهي و اصولي، انصافاً مباحث بسيار مشكل و دقيقي هست، نميتوانيم همينطوري حرفي بزنيم و بگوييم: نهي است، حرمت هم رفت، همه چيزش برود و اينها.
ايشان با دقت و فكر فرموده: نميتوانيم با تمام نواهي يكسان برخورد كنيم. در قيود عدميه، اين نواهي بر سه قسم است؛ در دو قسمش، وقتي اضطرار آمد، فقط حرمت ميرود، اما در قسم سوم، بعد از آن كه اضطرار آمد، علاوه بر اينكه حرمت، تقييد و مانعيت هم از بين ميرود.
البته بعضي از کساني كه بعد از مرحوم نائيني(ره) بوده، فرمودهاند كه: اين قسم سوم هم «يرجعوا الي القسم الثاني»، منتهي در قسم دوم اصلاً بحث تزاحم نيست و خود دو دليل، از اول بدون فرض تزاحم، ييک دييگر را تقييد ميزنند، اما در قسم سوم، در فرض تحقق تزاحم در خارج هست. در عالم خارج تزاحم به وجود ميآيد و اين تقييد، به بركت اين تزاحم است.
اينجا عمده بحث، در قسم دوم است كه، اگر در قسم دوم اين بحث منقه شود، تبعاً در قسم سوم هم، منقه ميشود. به عبارت اخري در قسم اول كسي با مرحوم نائيني(ره) مخالفت نكرده، يعني در قسم اول وقتي حرمت از بين رفت، مانعيت و تقييد از بين نميرود و به اطلاق دليل نهي باقي ميماند.
اما در قسم دوم كه بحث، بحث ارشادي نيست و نهي، يك نهي نفسي است، اختلاف اصلي بين مشهور و مرحوم نائيني(ره) در همين است كه، مشهور ميگويند: تقييد و مانعيت، معلول براي حرمت است و اگر حرمت با اضطرار از بين رفت، تقييد و مانعيت هم از بين ميرود، اما ايشان فرمودهاند: تقييد و حرمت در عرض يكديگرند و هر دو معلول براي نهي هستند.
نقد و بررسي نظريه محقق نائيني(ره)
کلام مرحوم خوئي(ره) در نقد و بررسي نظريه محقق نائيني(ره)
مرحوم خوئي(قدس سره)(محاضرات، جلد 4، صفحه 334 به بعد) فرمودهاند كه: ما نحن فيه مربوط به بحث دلالت التزامي و مطابقي است.دفع يک توهم توسط مرحوم خوئي(ره)
در ابتدا توهمي را دفع كردهاند که بگوييم: جايي كه حرمت وجود دارد، چون حرمت و وجوب متضادان هستند، وجود احد الضدين، مقدمه شود براي عدم ديگر، يا عدم احد الضدين، مقدمه شود براي وجود ديگر. يك وجوب داريم، که وجوب صلاه است، يك حرمت داريم، که حرمت غصب است، بين وجوب و حرمت تضاد وجود دارد. اگر کسيي گفت: عدم احد الضدين، مقدمه است براي وجود ديگر، عدم الحرمه، مقدمه است براي وجوب، اصلاً اين بحث در اينجا مطرح نيست و از نظر كبروي قبلاً اثبات شده و خود مرحوم نائيني(ره) هم قبول دارد كه، بين متضادين مقدميتي در كار نيست كه، بگوييم: عدم احد الضدين، مقدمه براي وجود ضد ديگر باشد.پس بحث بر ميگردد به اين قاعده كه، دلالت التزاميه همانطوري كه حدوثاً و وجوداً تابع براي دلالت مطابقيه است، آيا حجيتاً و بقاً هم، تابع دلالت مطابقي است يا نه؟ در اينجا «لا تغصب» به دلالت مطابقيه، دلالت بر حرمت دارد و به دلالت التزاميه، دلالت بر تقييد دارد.
حال اگر عاملي مثل اضطرار، اين دلالت مطابقيه را كه حرمت است، از بين برد، اين تحت اين بحث قرار ميگيرد. اگر گفتيم: دلالت التزاميه همانطوري كه وجوداً تابع دلالت مطابقي هست، بقاً و حجيتاً هم تابع آن است، پس زماني که دلالت مطابقي از حجيت افتاد، دلالت التزامي هم از حجيت ميافتد، كه مشهور هم، همين نظريه را دارند.
اما اگر گفتيم: دلالت التزاميه، فقط حدوثاً تابع دلالت مطابقي است، اما بقاً و حجيتاً، ديگر تابع دلالت مطابقي نيست، پس اگر دلالت مطابقي از حجيت ساقط شد، دلالت التزامي به حجيت خودش باقي است.
مرحوم آقاي خوئي(ره) فرمودهاند: مرحوم نائيني(ره) مبنايش اين است كه، دلالت التزامي در حجيت و بقاء، تابع دلالت مطابقي نيست، لذا اگر اضطرار آمد و دلالت مطابقيه را از بين برد، دلالت التزامي كه مسئله تقييد هست، به قوت خودش باقي ميماند.
نقد و بررسي فرمايش آقاي خوئي(ره)
دو نكته نسبت به اين فرمايش آقاي خوئي(ره) مطرح است؛ اولين نكته اين است كه، هر چي در عبارت اجود التقريرات دقت كرديم، اصلاً بحث دلالت مطابقي و التزامي، در كلام نائيني(ره) نيست.نائيني(ره) فرمودهاند كه: وقتي «لا تغصب» آمد، در زمان واحد و در عرض واحد، اين دو معنا همراهش هست، يكي حرمت و ديگري مسئله تقييد. يعني مرحوم نائيني(ره) اصلاً روي مبناي تبعيت دلالت التزامي از مطابقي، در حجيت و عدم تبعيت، حرفي نزدهاست.
به عبارت اخري شما و مشهور اول ميگوييد: نهي حرمت ميآورد بعد از آن كه حرمت آمد، تقييد را ميآورد. تقييد روي كلام شما، مدلول التزامي و متفرع بر حرمت ميشود. اما نائيني(ره) فرموده: اصلاً اين حرمت و تقييد با هم ميآيد، يعني وقتي «لا تغصب» آمد، اين دليل دلالت بر حرمت ميكند و دليل «اقيموا الصلاة» را تقييد ميكند. آيا با ايين وصف ميتوانيم بگوييم: اين تقييد مدلول التزامي «لا تغصب» است؟ يعني «لا تغصب» به دلالت التزامي، «اقيموا الصلاة» را تقييد ميزند.
اگر در باب دلالت التزامي، دلالت التزامي عرفي را ملاك بدانيم، عرف چنين تقييدي را در اينجا متوجه نميشود و اينكه اين مدلول التزامي باشد و مرحوم نائيني(ره) هم اين را بخواهد بگويد، از عبارات ايشان استفاده نميشود.
در عبارات ايشان دقت بيشتري كنيد، تا فردا ان شاء الله.
نظری ثبت نشده است .