موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۷/۳۰
شماره جلسه : ۲
-
اسباب ملکیت
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکيده بحث گذشته
عرض كرديم كه محقق نائينى(قدس سره) - بر حسب آنچه كه در كتاب «منية الطالب» بيان شده است - ؛ عبادات و معاملات را به سه قسم تقسيم كرده اند ، آنگاه يكى از اقسام معاملات ، كه عبارت از «عقود» است را به «عقود اذنيه» و «عقود عهديه» تقسيم کرده اند ، و «عقود عهديه» را هم به «عهدى تعليقى» و «عهدى تنجيزى» تقسيم كرده اند.اين بحث را خوب دقت كنيد ؛ که تا قبل از ايشان چنين اصطلاحى را در كلمات فقهاء مشاهده نمي کنيم ، حال بايد ببينيم مقصود ايشان از «عقود اذنى» و «عقود عهدى» چيست؟ مراد از «عقود اذني» : میفرمايند مقصود ما از «عقوذ اذنى» ؛ آن عقودى است كه تصرف در آن متوقف بر اذن و رضايت مالك است و همچنين الزام و التزامى از طرفين در كار نباشد ، مانند : وديعه و عاريه.
حقيقت «عاريه» در صورتى كه مفيد يك اباحه مجانيه - اباحه بلا عوض – باشد ، همان اذن است . آن كسى كه عاريه دهنده است به كسى كه عاريه گيرنده است اجازه میدهد كه در مال او تصرف كند. سپس فرموده اند اگر به اصطلاح فقهاء مراجعه كنيم ، «عقود اذنى» از مصاديق عقد است ، اما اگر به لغت يا عرف مراجعه كنيم ؛ اين عنوان عقد را ندارد.
اصطلاح فقهاء در عقد ؛ آنجايى است كه يك ايجاب و قبولى باشد ، اگر يك چيزى مركب از ايجاب و قبول شد بر آن عقد اطلاق میشود ، اما طبق معناى لغت ؛ لغت ، «عقد» را به معناى «عهد مشدّد» يا «عهد مؤكّد» تفسير و معنا میكند. عهد مشدّد يعنى آنجايى كه الزام از دو طرف باشد و طرفين در مقابل يكديگر الزام و التزام داشته باشند .
سپس يك ثمرهاى هم بر آن مترتب كرده اند و فرموده اند ؛ اين آيه شريفه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ، شامل «عقود اذنيه» نمیشود ، براى اينكه عقود در آيه ؛ يعنى آنچه كه در لغت يا در عرف به آن عقد میگويند ، اما ما مي گوييم كه نه لغت و نه عرف «عقد اذنى» را عقد نمیگويند ، بلكه دراصطلاح فقهاء است ، لذا خروج «عقود اذنيه» از آ يه شريفه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ، يك خروج تخصّصى است. و اما مراد از «عقود عهدي»: میفرمايند «عقد عهدى» آن است كه در آن الزام و التزام طرفينى باشد و دو طرف در مقابل يك ديگر الزام و التزام داشته باشند.
نقد استاد بر فرمايش محقق نائيني(قده)
اينجا در كلمات مرحوم نائينى(ره) اشكالات و نكات متعددى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مي كنيم. اولين نكته اين است كه مرحوم نائينى(ره) فرمود: عبادات سه قسم است؛ 1- «ما يعتبر فيه قصد القربة» 2- « ما يمكن فيه قصد القربة» 3- «الوظيفة التى شرعت لاشخاص خاصة» ، و بعد فرمود قسم سوم ، از قسم اول اعم است و از قسم دوم اخص است . و براى اين قسم سوم به بحث جهاد ، امر به معروف و نهى از منكر و قضا و ولايات مثال زد .شايد وقتى به شرايع مراجعه كنيد میبينيد مرحوم محقق(ره) ، «جهاد» و «امر بمعروف و نهي از منکر» را در قسم اول (عبادات) آورده است ، آنگاه مرحوم نائينى(ره) در مقام تصحيح اين مطلب بوده ، كه بالاخره چكار كنيم؛ جهاد و امر به معروف و نهى از منكر ، واجباتى نيست كه يكى از اجزاء اينها قصد قربت باشد ، براى همه هم واجب نيست ، بلکه براى يك گروه معينى واجب شده است . براى اينكه به آنها شكل عبادى بدهد ، اين قسم سوم را بيان كرده است.
ما اگر به ساير كتب فقهى ؛ مثل «نهاية» شيخ طوسى(ره) و «وسيلة» ابن حمزه(ره) هم مراجعه كنيم ، میبينيم آنها هم جهاد و امر به معروف و نهى از منكر را در باب عبادات قرار دادهاند ، اما بقيه فقهاء اينها را در ساير ابواب قرار دادهاند و در ضمن ابواب عبادات ذكر نكردهاند . الان بحث ما اين است كه آيا اين قسم سومى كه مرحوم نائينى(ره) بيان كرده ، يك تصوير معقول و روشنى دارد يا ندارد؟
سؤال ما اين است كه در اين قسم سوم ؛ «يمكن فيه قصد القربة أو لا يمكن»؟ آيا مرحوم نائينى(ره) میخواهند بگويند ما يك شقى داريم «لا يمكن فيه قصد القربة»، در يكسرى از امور كه قهرى است ، قصد قربت امكان ندارد ، اما در امور غير قهريه ، مثل تطهير لباس ، «يمكن فيه قصد القربة»؟ به نظر ما اين شق سومى كه ايشان بيان كرده است ، درست نيست و نمیشود بگوييم اين شق ؛ خودش يك قسم و قسيم براى قسم دوم است . بلکه اين همان است ، منتها «ما يمكن فيه قصد القربة» دو نوع است ؛ يك نوع اين است كه اشخاص معين در آن دخالت ندارد ، نوع ديگرش اين است كه اشخاص معين در آن دخالت دارد.
فرمايش محقق ايرواني(قده)
مطلب دوم ؛ مطلبى است كه محقق ايروانى(ره) در اول حاشيه بيع بر مكاسب بيان كرده اند ، كه من مطلب ايشان را بيان میكنم ببينيم آيا اين مطلب ، مطلب درستى است يا خير؟ ايشان در اينجا چند مطلب مهم و قابل توجه بيان مي کند .اولين مطلب؛ میفرمايند كه «ام الاسباب المملكة» ، «حيازت» است ؛ مهمترين و اصلىترين سبب ملكيت، «حيازت» است ، و تمام اسباب ديگر از قبيل ؛ ارث ، بيع، اجاره، صلح، و هبه در طول اين سبب هستند . اينطور نيست كه ما بگوييم چند چيز سبب ملک هستند ؛ يكي حيازت ، يکي ارث ، يکي هبه ، كه اينها در عرض يكديگر باشند ، خير، حيازت اصلىترين سبب است و بقيه اسباب در طول اين سبب اول است . و نقطه مقابل حيازت؛ «اعراض» است ؛ که اگر كسى يك مالى دارد، از اين مالش اعراض كرد، سبب «سلب ملكيت» میشود . و يك تشبيهى فرموده اند که همان نسبتى كه بين نكاح و طلاق وجود دارد ، كه با نكاح زوجيت میآيد و با طلاق زوجيت از بين میرود ، همان نسبت بين «حيازت» و «اعراض» وجود دارد ، که با «حيازت» ملكيت میآيد و با «اعراض» از بين میرود.
مطلب دوم؛ فرمودند كه «عقود»، دو نوع هستند؛ برخى از عقود ، ماهيت و واقعيتشان يكى است و فقط اختلاف در تعبير دارند . مثلا هبه، صلح و بيع يك واقعيت دارند ، آنجايى كه كسى میگويد «وهبت عبايى بكذا»، با آنجايى كه بگويد «صالحتك بهذا» ، با آنجا که بگويد «بعتك هذا بهذا» ، اينها واقعيت و حقيقتشان يكى است . مي فرمايد در تمام اين موارد «نقل ملكيت» است ، البته اصل در تمليك ، «هبه» است ، يعنى اگر در يك جايي كسى گفت «ملكتك» ، اصل در تمليك ، ظهور در هبه دارد، اما صلح و بيع نيازى به قرائن ديگرى دارد.
«منفعت» را مي توان «متعلق بيع» قرار داد، اما نمي توان «متعلق اجاره» قرار داد . لذا نتيجه اين حرفها اين شد که؛ عقود دو نوع هستند : بعضى از آنها ماهيتاً و واقعيتاً يكى است ، اختلافشان فقط اختلاف در تعبير است، اما بعضى علاوه بر اينكه اختلاف در تعبير است اختلاف در واقعيت و ماهيت نيز دارد. ما در مطلب سومى كه میخواهيم تعبير «بيع» را ذكر كنيم ، آنجا فرق بين «بيع و اجاره» ، «بيع و هبه» ، «بيع و صلح» ، «بيع و قرض» را بيان خواهيم كرد.
اين دو مطلب - مطلبى كه امروز گفتيم و مطلبى كه در تعريف بيع میخواهيم بگوييم - اينطور نيست كه فقط مجرد يك بحث علمى باشد ، بلکه امروزه يك بيعى در زمان ما رايج شده است بنام «بيع زمانى» ، كه فرض كنيد منزلى را زمان بندى میكنند در چهار فصل ، فصل پاييزش را به شما میفروشند - نه اينكه اجاره بدهند-، ملکيتش در فصل پاييز از شماست ، بعد هم كه از دنيا رفتيد ، به ورثه منتقل میشود ، مثل ساير اعيان ، ملکيتش در فصل زمستان براي ديگرى است.
نظری ثبت نشده است .