موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱/۲۷
شماره جلسه : ۷۰
-
نقد استاد معظم بر فرمایش حضرت امام (ره)
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشکال محقق ايرواني(قده) و جواب امام(ره)
اشکال محقق ايروانى(ره) اين بود كه آيه شريفه شامل فسخ نمیشود، زيرا «باء» در «بالباطل»، سببيه است؛ يعنى «اسباب مفيد ملك»، اما فسخ از اسباب مفيد ملكيت نيست، بلکه فسخ، رفع الاثر میكند. بنابراين، اين آيه شريفه شامل فسخ نمیشود.نقد استاد بر امام(ره)
اشكال ما بر فرمايش ايشان اين بود كه اصلاً بحث محقق ايروانى(ره) در استقلال و عدم استقلال نيست، بلکه بحث ايشان در اين است كه كلمه «بالباطل» دلالت بر اسباب مفيد ملكيت دارد و فسخ يعنى «فسخ العقد» -طبق مبنايى كه فسخ را فسخ من حين العقد قرار دهيم، عنوان رفع الاثر و رفع السبب را دارد، و ديگر عنوان سبب مملك نيست-. اين كلام محقق ايروانى(ره) را با اين بيان تكميل كرديم كه فسخ را «فسخ من حين الفسخ» قرار دهيم، نتيجه اين میشود که فسخ، عنوان سبب مملّك را ندارد. آيه كه میفرمايد «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ»؛ يعنى به اين اسباب مملك، ولي فسخ كه سبب مملك نيست، بلکه اگر فسخ را «فسخ من حين العقد» قرار دهيم، عبارت میشود از رافع الاثر.عرض كرديم كه چون ميخواهيم بحث اين آيه را در باب معاطات تكميل كنيم، همانطور که به اين آيه شريفه در مفيد ملک بودن معاطات استدلال شده، بر لازم بودن معاطات و اينکه آيا فسخ در معاطات جريان دارد يا خير، نيز استدلال شده است. و گفتيم اين آيه شريفه سه قسمت دارد؛ «مستثنىمنه»، «مستثنى» و «ادات حصر»، كه به هرسه قسمت اين آيه بر اين مدعا استدلال شده است. تا اينجا استدلال به قسمت اول(مستثنىمنه) را بيان كرديم، و نتيجه اين شد که اگر باطل را خصوص باطل عرفى قرار دهيم، ميتوانيم به اين آيه شريفه بر لزوم معاطات استدلال كنيم.
زيرا آيه میفرمايد «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ»، مراد از باطل هم «باطل عرفى» است و فسخ، باطل عرفى است. در عرف خود ما اگر كسى يك معامله انجام دهد -كه عرض كرديم غالب معاملاتى كه الان در عرف انجام میشود معاطاتى است، معاطاتى ماشين میخرند، خانه میخرند، وسيله منزل میخرند- دو روز بعد، صاحب مال بگويد من میخواهم معامله را بهم بزنم، عرف، اين فسخ را باطل میداند. اگر ما باطل را باطل عرفى دانستيم و عرف، فسخ را باطل بداند، نتيجه اين میشود كه طبق مستثنىمنه آيه، معاطات لازم میشود. امّا اگر بگوييم باطل عرفى هست با اين قيد که «الفسخ باطل ما لم يجوّزه الشارع» -در فرض اول میگفتيم مطلقا باطل است، حالا اگر عرف و عقلا بگويند «الفسخ باطل ما لم يجوّزه الشارع»-، آن وقت ميگوييم شك داريم و نمیدانيم آيا بعد از معاطات، شارع اجازه فسخ داده يا اجازه فسخ نداده است، اگر بخواهيم به مستثنىمنه تمسك كنيم، میشود تمسك به عام در شبهه مصداقيه.
فرض سوم هم اين است كه بگوييم باطل يعنى «باطل شرعى»، قبلاً هم گفتيم که كثيرى از مفسرين، باطل در اين آيه را «باطل شرعى» قرار دادهاند. حتى در كلمات بعضى از فقهاء هم وارد شده است، اما ما نپذيرفتيم و گفتيم به نظر ما مراد از باطل، «باطل عرفى» است. اما اگر كسى گفت مراد از اين باطل، باطل شرعى است، باز هم در ما نحن فيه نمیتوانيم به مستثنيمنه آيه استدلال كنيم، زيرا از موارد تمسك به عام در شبهه مصداقيه ميشود.
نتيجه تمسک به «مستثنيمنه» در آيه بر لزوم معاطات
استدلال به «مستثني» در آيه بر لزوم معاطات
آيا از مستثناى در آيه؛ «إِلا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» (البته به «إلا» کاري نداريم) میتوانيم استفاده كنيم که معاطات لازم است يا خير؟ براي اين بحث بيانهاى مختلفى میتوان ذکر کرد. ابتدا بيان امام(رض) را مطرح كنيم. ايشان فرمودهاند كه در اين «أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» کلاً دو تقريب جريان دارد. يك تقريب اين است كه ما به دلالت مطابقى، نفوذ التجارة را استفاده كنيم و بگوييم «مستثنى» میگويد در شريعت، «تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» نافذ است.تفاوت دو بيان در استدلال به «مستثني»
سؤالى كه وجود دارد اين است كه فارق بين اين دو احتمال چيست و آيا بين اين دو احتمال ثمرهاى هم وجود دارد؟ میفرمايند ثمرهاش در همين جا ظاهر میشود، بنا بر احتمال اول؛ كه همان نفوذ التجارة باشد، ديگر «فلا اطلاق فى البيع» ، ما اطلاقى نداريم. آيه میگويد بيع نافذ است و فقط در مقام اين است كه بگويد «تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» نافذ است، اما اينكه اگر بعد از آن فسخى آمد، مؤثر هست يا نه، در مقام بيان آن نيست. اما بنا بر احتمال دوم؛ يعنى میگوييم شارع فرموده اگر «تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» واقع شد، اكل و تصرفش جايز است.اين اطلاق دارد، تصرف مطلقا جايز است، يعنى حتى بعد الفسخ، يعنى اگر شما «تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» انجام داديد، بعد از دو روز ديگرى گفت من معامله را فسخ كردم. شك میكنيم بعد از اينكه او گفت «فسخت» ، آيا براى گيرنده مال، جواز اكل و تصرف هست يا نيست؟ میگوييم بله، اطلاق دارد، آيه میگويد اگر «تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» واقع شد، جواز اكل و تصرف هست مطلقا، يعنى حتى بعد الفسخ. اين بدين معناست كه فسخ، ديگر نافذ نيست.
نظری ثبت نشده است .