درس بعد

کتاب البیع

درس قبل

کتاب البیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۹


شماره جلسه : ۴۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تطابق از ناحیه اجزاء ثمن یا مثمن و بررسی فرمایش مرحوم امام(ره) و نائینی(ره) در مسأله

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

فرض پنجم: تطابق از ناحيه اجزاء ثمن يا مثمن

فرض پنجم از بحث «تطابق بين ايجاب و قبول» در جايى است كه اختلاف بين بايع و مشترى، مربوط به اجزاء مبيع يا اجزاء ثمن باشد. بايع می‌‌گويد «بعتك هذا بالف»، من اين جنس را فروختم به هزار تومان، مشترى می‌‌گويد «اشتريت نصفه بخمسمأة»، من نصفش را پانصد تومان خريدم. آيا اين عقد واقع می‌‌شود يا نه؟ امام(رض) در متن تحرير در اين فرض تصريح فرموده‌اند كه اين عقد، واقع نمی‌‌شود. بزرگان ديگرى، مثل محقق نائينى(قده) نيز تصريح به بطلان كرده‌اند.

فرمايش محقق نائيني(قدّس سره)

عبارت محقق نائينى(ره) اين است «لا بدّ من اتّحاد المنشأ حتى بالنسبة إلى التوابع و الشّروط فلو أنشأ أحدهما مع شرط و قبل الآخر بلا شرط أو باع البائع عبدين و قبل المشتري أحدهما و غير ذلك ممّا هو نظير ما ذكرناه لم يصحّ أيضا لعدم ارتباط كلام أحدهما بالآخر»؛ در ايجاب و قبول بايد منشأ اتحاد داشته باشد، يعنى منشأى كه بايع انشاء می‌‌كند و منشأى كه مشترى انشاء می‌‌كند بايد متحد باشند، حتى در توابع و شرايط. حال اگر يكى با شرط و ديگرى بدون شرط انشاء کرد، يا بايع دو عبد را به يك انشاء واحد می‌‌خواهد بفروشد، اما مشترى يكى را قبول می‌‌كند، صحيح نيست. دليلى هم كه ايشان آورده اين است كه بايد بين منشأ در قبول و منشأ در ايجاب، اتحاد باشد و اگر ربط نباشد، عقد، صدق نمی‌‌كند.

بررسي فرمايش امام(ره) و محقق نائيني(رض)

حالا اين را بررسى كنيم ببينيم كه آيا اين نظر امام(ره) و مرحوم نائينى(رض) درست است يا نه؟ ممکن است بگوييم همانطور كه در فروض قبلى، مسئله انحلال را مطرح كرديم، در اينجا هم مطرح کنيم و بگوييم اين هزار تومان انحلال پيدا می‌‌كند نسبت به اجزاى مبيع؛ يعنى اگر اين مبيع را ده جزء كنيم، هر جزء صد تومان می‌‌شود. در حقيقت مثل اينکه بايع كه گفته «بعتك هذا بالف»؛ يعنى گفته «بعتك كل جزء من اجزاء هذه الشى‌‌ء بمأة»، اين شى‌‌ء ده جزء است، يك جزئش می‌‌شود صد تومان، دو جزئش دويست تومان و ... . حالا مشترى هم می‌‌گويد «قبلت و اشتريت نصف هذا بخمسمأة». چه اشکال دارد در اينجا نيز انحلال را جاري کنيم؟

از محقق خوئى(قده) در بحث مكاسب، دو تقرير وجود دارد؛ يكى همين كه بنام «مصباح الفقاهة» معروف است، و ديگري كتابى بنام «المحاضرات» يا «محاضرات فى الفقه الاسلامى» است، که آن هم تقريرات بحث خارج مكاسب ايشان است. ايشان در كتاب «محاضرات» تمايل به صحت پيدا كرده و فرموده هر جزئى از اين اجزاء ثمن، در مقابل جزئى از اجزاء مبيع قرار می‌‌گيرد و هر جزء آن انحلال پيدا مي‌كند. حالا اين بيان را هم من عرض می‌‌كنم؛ وقتى بايع می‌‌گويد «بعتك هذا بالف»؛ يعنى «بعت كل جزء بمأة» ، و اينجا واقعاً بين ايجاب و قبول تطابق وجود دارد. وقتى ما مسئله انحلال را مطرح می‌‌كنيم، با انحلال روشن است كه در اينجا تطابق وجود دارد.

پس در اين فرض بايد قائل به صحت شويم. نظير اين را در باب «بيع ما يملك و ما لا يملك» داريم. اگر در يك عقد واحد و در يك انشاء واحد، بايع يك گوسفند و يك خنزير را با هم بفروشد، مشترى می‌‌گويد «اشتريت الشاة»، من فقط گوسفند را خريدم، اينجا می‌‌گويند معامله درست است. بله، اينجا «خيار تبعض صفقه» براى بايع موجود است. ما الان كارى نداريم كه آيا خيار موجود است يا نه؟ بحث ما در اين است كه آيا اين عقد، صحيح است يا صحيح نيست؟ در بيع «ما يملك و ما لا يملك» ، ثمن به اين دو مورد انحلال پيدا می‌‌كند، وقتى انحلال پيدا كرد، بگوييم عقد صحيح است. اما بايع می‌‌گويد هدف من اين بوده كه هردو را با هم بفروشم، شما فقط گوسفند را می‌‌خريد، و من قبول ندارم، خيار تبعض صفقه دارد. در ما نحن فيه هم بايع می‌‌تواند بعداً بگويد من تمام اين جنس را می‌‌خواهم به صد تومان يا هزار تومان بفروشم، شما اگر نصفش را می‌‌خواهيد بخريد من خيار دارم و می‌‌توانم معامله را بهم بزنم.

مسأله خيار و عدم خيار يك مسئله ديگرى است، بحث ما در اين است كه اين معامله «من حيث الانشاء»، «من حيث التطابق بين الايجاب و القبول» آيا تمام است يا خير؟ عرض ما اين است که اگر انحلال باشد -كه الان فرض هم اين است كه انحلال هست- تمام است. نکته ديگر اينکه؛ اين انحلال بايد به نسبت مساوى هم باشد، اگر يك چيزى مجموعش هزار تومان است اما اگر بخواهد تكه تكه شود، هر جزئش ممكن است پانصد تومان باشد و يك جزء ديگرش دويست تومان باشد و يك جزء‌اش صد تومان باشد، اين از محل بحث خارج است. مقصود ما از انحلال اين است که؛ فرض كنيم بطورى انحلال پيدا می‌‌كند كه هر جزء از ثمن، مساوى با يك جزء از مبيع است؛ يعنى اگر مبيع ده جزء شد، ثمن هم ده جزء است، اگر مبيع پنج جزء شد، ثمن هم پنج جزء است، اگر مبيع بيست جزء شد ثمن هم بيست جزء است، اگر چنين انحلال پيدا كند به نظر ما هم اين عقد از اين جهت اشكالى ندارد.

فرضي از فروض اين مسأله

فرض ديگر اين مسأله در جايى است كه در مقابل بايع دو نفر هستند، بايع مي‌گويد «بعتكما هذا الدار بمأة»، اين خانه را به شما دوتا فروختم به صد تومان، يكي از‌ آن دو می‌‌گويد «اشتريت نصفها بخمسين»، نصف آن را به پنجاه تومان خريدم. اينجا هم کساني مثل امام(ره) و محقق نائينى(ره) كه در آنجا قائل به بطلان شدند، در اينجا هم قائل به عدم انعقاد هستند. و کساني كه در آنجا قائل به صحت شدند، در اينجا هم قائل به صحت و انعقاد می‌‌شوند. نكته‌اي كه می‌‌خواهم به تبع ضابطه‌اي كه امام(رض) ارايه دادند عرض كنم، «ملاك انحلال» است. «انحلال» يك عنوان عرفى دارد، و عنوان دقّى عقلى و فلسفى ندارد. در هر موردى كه انحلال در نزد عرف مسلّم بود، عرف می‌‌گويد اينجا انحلال هست و عقد صحيح است. اما جايى كه عرف می‌‌گويد انحلال نيست، يا انحلال مشكوك است، آنجا بايد بگوييم عقد باطل است. ملاك ما اين است؛ هر جا انحلال در نزد عرف ثابت باشد، بايد ديد عرف در جايى كه مبيع، اجزاء معينى دارد، هر جزئى از ثمن در مقابل جزئى از اين اجزاء مبيع قرار می‌‌گيرد، عرف آنجا انحلال را قبول دارد.

فرض ديگر اين مسأله

فرض ديگر اين است که بايع گفت «بعتك هذا بألف» ، من اين خانه را به هزار تومان فروختم، مشترى می‌‌گويد «اشتريت كل نصف بخمسمأة»، هر نصفى از اين خانه را پانصد تومان خريدم. نتيجه‌‌اش اين است كه اين نصف پانصد تومان، آن نصف هم پانصد تومان، و بيشتر از دو نصف كه نداريم -مثل اينکه مرحوم والد ما(رضوان الله تعالى عليه) نقل می‌‌كردند که شخصي گفته بود: «مردم؛ نصف بيشتر زمين آب است، و نصف بيشتر ديگرش هم خاك است»، هم نصف آورده بود و هم بيشتر آورده بود و هم هر دو نصف، بيشتر از هم بودند-.

امام(رض) در اين فرض نيز اشكال كرده‌اند. شايد نظر شريف ايشان در اشكال اين است كه در چنين موردى، انحلال ثابت نيست. معمولاً كسى نمی‌‌گويد من اين اتاق را فروختم و آن را براى خودم گذاشتم، خانه را كلى می‌‌فروشند. لذا در اينجا انحلال ثابت نيست. حالا ما اگر مثال را عوض كنيم؛ بايع گفت: صد كيلو گندم را به هزار تومان فروختم، مشترى اگر گفت «اشتريت كل نصف بخمسين»، اينجا انحلال ثابت است. دقت کنيد در اين دو مثال، نتيجه‌‌ها يكى است، در مثال «دار»، عرف، انحلال را قبول نمی‌‌كند، اما در مثال «گندم»، عرف انحلال را قبول می‌‌كند. بايد ببينيم در كجا انحلال ثابت است.

فرمايش محقق خوئي(ره) و نقد استاد بر ايشان

محقق خوئى(ره) در همين مورد قايل به فساد شده است و می‌‌فرمايد در اينجا كه خانه را به هزار تومان می‌‌دهد و مشترى می‌‌گويد «اشتريت كل نصف بخمسين» ، اينجا واقعش اين است كه بايع وقتى می‌‌گويد من اين خانه را به هزار تومان فروختم، يك شرطى در كار است، يعنى من هر نصف آن را بشرط نصف ديگر فروختم، يعني اين مسأله، به مسأله اشتراط بر مي‌گردد و می‌‌فرمايند چون در باب شرط ما گفتيم اگر بين بايع و مشترى از حيث شرط تطابق نبود معامله باطل است، اينجا هم همينطور است. اشكال ما بر محقق خوئى(ره) اين است كه شرط، يك امر عرفى است. ما اگر به عرف بگوييم در اينجا بايع شرط كرده، می‌‌گويد شرطى وجود ندارد. اينجا يا انحلال هست يا انحلال نيست و اصلاً مسئله اشتراط در كار نيست.

فرض ديگر اين مسأله

در همين مسأله، آخرين فرض اين است که بايع به دو مخاطب می‌‌گويد «بعتكما هذا بالف»، و هر دوي آنها می‌‌گويند «اشتريت كل نصف بخمسين». در فرضى که قبلاً داشتيم كه بايع می‌‌گويد «بعتكما» ، و يكي از آن دو می‌‌گويد «اشتريت نصفها بخمسين» ، آنجا ما قايل به صحت شديم و گفتيم انحلال وجود دارد، در اينجا به طريق اولى است. وقتى بايع می‌‌گويد «بعتكما هذا بألف»، هر كدام آنها ميگويند «اشتريت كل نصف بخمسين». امام(رض) در متن تحرير ابتدا می‌‌فرمايند «لا يبعد الصحة» ، دو مرتبه می‌‌فرمايند «و إن لا يخلو من اشكال» .

به نظر می‌‌رسد اگر واقعاً انحلال باشد وجهى براى اشكال نيست. اگر انحلال نباشد اصلا بايد بگوييم باطل است، اما اگر انحلال باشد بايد بگوييم صحيح است، و واقعش اين است که وقتى خود مشترى می‌‌گويد «اشتريت كل نصف بخمسين»، معلوم می‌‌شود انحلال امكان دارد و انحلال موجود و محقق است. لذا به نظر ما دراينجا وجهى براى اشكال نيست. هذا تمام الكلام في مسألة الرابعة. مسأله پنجم؛ اين است كه اگر بايع و مشترى متعذر از تلفظ بودند؛ هردو لال هستند، يا يكي از آن دو لال است، امام(ره) می‌‌فرمايد اول اشاره، اگر اشاره نشد وكالت، اگر از وكالت و اشاره هر دو متعذر بود، نوبت به كتابت می‌‌رسد. مسأله را در كتاب البيع امام(ره)، ج1، ص301 و در مصباح الفقاهة، ج2، ص277، ملاحظه كنيد.



و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.


برچسب ها :

تطابق بین ایجاب و قبول تطابق از ناحيه اجزاء ثمن يا مثمن مثال برای تطابق از ناحيه اجزاء ثمن يا مثمن انحلال عقد تصحیح عدم تطابق عقد از حیث اجزاء ثمن یا مثمن فروض تطابق از ناحيه اجزاء ثمن يا مثمن نظر محقق نائيني در مورد تطابق از ناحيه اجزاء ثمن يا مثمن نظر محقق خویی در مورد تطابق از ناحيه اجزاء ثمن يا مثمن نظراستاد فاضل لنکرانی در مورد تطابق از ناحيه اجزاء ثمن يا مثمن

نظری ثبت نشده است .