درس بعد

کتاب البیع

درس قبل

کتاب البیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۲


شماره جلسه : ۷۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکالات بر ادله مانعین به استدلال آیه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

اشکال دوم بر محقق نائيني(ره)

عرض كرديم كه محقق نائينى(ره) فرمودند كه «عقد» در آيه شريفه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ، بمعناى «عهد مشدد» است و «عهد مشدد» عبارت  از «لفظ» است. دليل ايشان اين بود كه در لفظ، يك دلالت مطابقى و يك دلالت التزامى داريم، اما در فعل، ديگر دلالت التزامى وجود ندارد. يك اشكال را بر اين كلام مرحوم نائينى(ره) ذكر كرديم. سه اشكال ديگر بر فرمايش ايشان وارد است. اشكال دوم اين است كه؛ ايشان در مقام بيان معناى التزامى «بعت»، فرمودند «التزام بما اوجداه من التبديل» است، يعني التزام به اين تبديلى كه طرفين ايجاد كردند، معناى التزامى «بعت» است.

اشكال اين است كه اين كه معناى التزامى «بعت» نيست، بلكه اين معنا كه طرفين در هر معامله‌‌اى آنچه را كه ايجاد می‌‌كنند، نسبت به آن متلزم هستند، بناء عقلا پشتوانه اين مطلب است. بناء عقلا بر اين است كه هر عقدى كه واقع می‌‌شود، بعد از عقد، طرفين نسبت به آنچه كه ايجاد می‌‌كنند التزام دارند. اين مربوط به بناى عقلاست و الا «بعت» چنين معناى التزامى‌اي ندارد. پس اشكال اول اين شد كه آنچه را كه شما بعنوان معناى التزامى ذكر كرديد چنين چيزى نيست.

اشکال سوم بر محقق نائيني(ره)

اشكال سوم اين است كه بر فرض كه قبول كنيم اين معنا، معناى التزامى است، اما اينكه می‌‌گوييد اين معناى التزامى فقط در خصوص لفظ وجود دارد، اين را قبول نداريم. آيا معناى التزامى، مربوط به معناى لفظ است يا مربوط به لفظ من حيث هو لفظ است؟ شما وقتى كه در لفظى می‌‌گوييد معناى التزامى اين لفظ اين است، يعنى معناى التزامى معنا و مدلول لفظ، نه اينكه بگوييم براي خود لفظ من حيث هو لفظ، اين معناى التزامى تصوير نمی‌‌شود. معناى التزامى مربوط به معناست، لذا در معاطات در باب افعال، معنا وجود دارد. انسان هر فعلى را كه انجام می‌‌دهد، همانطور كه لفظ بر يك معنايى دلالت مي‌کند، الفعل كاشف عن المعنا؛ فعل هم كاشف از يك معنايى است.

وقتى شما می‌‌ايستيد، كاشف از ادب است، وقتى نشسته‌‌‌ ايد و اعتنا نمی‌‌كنيد، كاشف از اين است كه إسائه ادب می‌‌كنيد. اين معناى خود فعل است. حال اگر شما نسبت به يك نفر ايستاديد و احترام كرديد، اما به نفر ديگر توجّه نكرديد، لازمه اين عمل اين است كه او را قبول نداريد. همانطور كه در لفظ، معناى التزامى وجود دارد، چون به اعتبار مدلول لفظ و آن معنايى است كه لفظ دلالت بر آن معنا دارد، در افعال هم وجود دارد.

اشكال چهارم بر محقق نائيني(ره)

مرحوم نائينى(ره) در كتاب منية الطالب می‌‌فرمايد؛ بله، ما در فعل، دلالت التزامى را در يك فرض قبول می‌‌كنيم، آنهم در جايى که كسى معاطاتاً معامله‌‌اى را انجام دهد، بعد از معاطات تصفيق کنند؛ يعنى دستشان را بهم بزنند، به اين معني كه معامله انجام شد، بعد هم دستشان را به دست هم مي‌دهند كه ديگر قطعى شده است. می‌‌فرمايند اينجا معنايش همان «التزام بما اوجداه من التبديل» است.

اشكال اين است كه لازمه فرمايش شما اين است كه بگوييم معاطاتى كه بعد از او تصفيق باشد، اين معاطات صحيح است و معناى التزامى دارد، اما معاطاتى كه در آن تصفيق وجود ندارد، بايد بگوييم باطل است. و حال آنکه هيچ فقيهى به اين معنا ملتزم نشده است، و هيچ فقيهى بين معاطاتى كه در آن تصفيق هست و معاطاتى كه در آن تصفيق نيست، تفصيل نداده است.

نتيجه بررسي فرمايش محقق نائيني(ره)

نتيجه اين شد که ما به تبع امام(رض) و بر اساس تحقيق ايشان در معناي عقد و عهد، «عقد» را طورى معنا كرديم كه از مقوله معناست (باز اين نكته را تكرار می‌‌كنيم که اكثر فقهاء مخصوصاً در فقه، عقد را ملازم با لفظ دانسته‌اند، حالا يا از آن عهد مشدد می‌‌فهمند يا از راه ديگرى). لذا گاهى اوقات می‌‌گوييم «عقد الصيغة»، «عقد بالفعل»، «انشاء بالصيغة» و «انشاء بالفعل» . از نظر معناى لغوى؛ لفظ، جزء مقوّمات عقد نيست. «عقد» يعنى همان ربط خاص اعتبارى، ربط اعتبارى بين طرفين در تبديل مالين، که انسان طرف اضافه يك مال را تبديل كند و ديگرى را طرف اضافه قرار دهد. آن ربط اعتبارى، معناى عهد است. البته ترديدى نيست كه عقد بايد بين الطرفين باشد.

بعبارة أخرى؛ و لو اينكه قبلاً گفتيم فرق بين عقد و عهد اين است كه عهد يك امر اعتبارى است كه محلش ذمه و عهده انسان است و عهد اصلاً كارى به عقد ندارد، عقد يك ربط اعتبارى در همين امور معاملات بالمعنى الاعم است، اما فرق ديگر اين است كه عقد حتماً بين الطرفين است، ولى عهد گاهى اوقات با يك نفر واقع مي‌شود، مثل اينکه انسان خودش عهد می‌‌بندند كه يك كارى را انجام دهد. پس دقت کنيد؛ بنابراين، اشكال محقق ايروانى(ره) بطور كلى كنار می‌‌رود و ما نتيجه می‌‌گيريم كه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» شامل معاطات هم می‌‌شود.

تبيين چند مطلب

در ادامه بحث، چند مطلب را بايد بيان کنيم. اولين بحث اين است كه بايد «وفاى به عهد» يا «وفاى به عقد» را از نظر لغوى بررسى كنيم. چون در اين آيه امر به وفاى به عقد شده است، می‌‌گويد «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ». بحث دوم اينکه پس از بحث لغوى و بيان اينکه از جهت لغوى بر لفظ و غير لفظ، عقد اطلاق می‌‌كنند و فرقى وجود ندارد، اما از جهت رواياتى كه در اين آيه وارد شده است، آيا روايات  يك معناى خاصى براى عقود ذکر كرده است يا نه؟ و اساساً اين عقود، محتملات متعددى دارد، بايد اينها را بيان كنيم. مرحوم نراقى(ره) در كتاب عوائد الايام (ظاهراً قبلاً به اشتباه، ايروانى(ره) ذکر کردم) در اولين عائده، بحث آيه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» را مطرح كرده و حدود بيست صفحه راجع به اين آيه شريفه بحث كرده است، كه ما هم نكاتى از آن را بيان می‌‌كنيم. -عوائد الايام بسيار كتاب خوبى است، از كتاب‌‌هايى است كه آقايان حتماً بايد با آن ارتباط داشته باشند. اولاً بسيارى از قوائد فقهيه را در عوائد دارد. قواعد مهم فقهي را مرحوم نراقى(ره) در آن آورده است.

بحث بعضى از مباحث مهم اصولى يا همين آيات مهمى كه در فقه به آن استدلال می‌‌شود را هم دارد. حتي بعضى از مباحث رجالى را ايشان ذکر کرده است. چند سال پيش هم دفتر تبليغات اين كتاب را تجديد چاپ كرده است. يك بحث مفصلى راجع به ولايت فقيه دارد. گاهى اوقات نقل می‌‌كنند مرحوم نراقى(ره) از كسانى است كه قائل به ولايت مطلقه فقيه است، بحثش را در همين كتاب عوائد دارد. قلمش هم بسيار قلم خوب و روانى است و پيچيده نيست كه انسان نفهمد-. ايشان در عائده اول، بحث مفصلى راجع به آيه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» دارد.

مراد از کلمه «وفا» و معناي «وفا به عقد»

معناي كلمه «عقد» را ذكر كرديم و بالاخره به اين نتيجه رسيديم كه «عقد» شامل معاطات هم می‌‌شود. اکنون بايد كلمه «وفا» را هم روشن كنيم، «وفا به عهد» را هم معنا كنيم، بعد به استدلال به آيه شريفه بپردازيم. در كتب لغت، از كلماتى كه بين معناي ثلاثى مجرد و ثلاثى مزيد آن فرقى نيست، همين كلمه «وفا» است.

مثلاً مرحوم طبرسى(ره) در مجمع البيان مي‌فرمايد «وفي بعهده وفائاً و أوفى ايفائاً بمعناه» يعنى به معناى واحد است. بين «وفي» و «أوفي» فرقي نيست. آيه مي‌فرمايد «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» با فعل، كه امر از «وفي يفى» است و فرقى نمی‌‌كند و معناي هردوي آنها اين است كه به وعده به عقود بايد عمل كرد. «وفي بالوعد» يعنى به وعده‌‌اش عمل كرد. «اوفى بالوعد» باز هم معنايش اين است كه به وعده‌‌اش عمل كرد. «يوفون بالنذر» يعنى به نذر عمل می‌‌كنند. پس «وفا» يعنى «عمل كردن».

معناي «وفاى به عقد» يا «وفاى به عهد» چيست؟ معنايش اين است كه هر مقتضايى كه عقد دارد، ما بايد بر طبق مقتضاى آن عمل كنيم، «العمل على طبق مقتضياتها» . حال اگر متعلق، يك عمل خاصى بود، مثلاً صوم يا صلاتي را نذر كرده، وفايش به اين است كه اين منذور را بجا بياورد. «وفاي به عقد» يعنى عمل به مقتضاى عقد. گاهى اوقات می‌‌فرمايند: مقتضا؛ تسليم عوضين است، معامله كرديد، مقتضايش اين است که مبيع مال مشترى، و ثمن مال بايع، بايد طرفين، مبيع و ثمن را تسليم كنند. اگر مقتضا، تسليم العوضين است، انسان بايد تسليم كند.

مرحوم شيخ(ره) در خيارات مكاسب می‌‌فرمايد «وفاى به عقد» بمعناى اين است كه عقد را فسخ نكند. امام(رض) می‌‌فرمايند اين كه ما بگوييم معناي «وفاى به عقد» اين است كه عقد را فسخ نكند، اين باطل است. شاهدى كه می‌‌آورند اين است که اگر كسى بيعى را انجام داد، مقتضاى بيع، تسليم العوضين است، اين شخص بعد از بيع، تسليم العوضين نكرد، فسخ هم نكرد، نگفت «فسخت» ، آيا به مجرد اين كه فسخ نكرد، ما بگوييم وفاى به عقد كرده است؟

ما می‌‌گوييم معناي وفاى به عقد اين است كه به مقتضاى عقد عمل كند، اگر مقتضا؛ عبارت از تسليم العوضين است، بايد تسليم كند. پس نتيجه مي‌گيريم كه مجرد عدم الفسخ، وفاى به عقد نيست، بلکه بايد ببينيم مقتضاى آن متعلق چيست؟ يك وقت مقتضاي متعلق اين است كه يك عمل خاصي انجام دهد، نذر كرده دو كيلو گندم به زيد بدهد، وفا اين است كه بيايد اين عمل خاص را انجام دهد. اگر مقتضاى عقد، تسليم العوضين است، وفاى به عقد اين است كه عوضين را تسليم كند. نتيجه اين می‌‌شود كه معناي وفا به عقد اين است كه «بر طبق مقتضا عمل كند».

فرمايش محقق اصفهاني(ره) در معناي «وفا» و نقد آن

محقق اصفهانى(ره) در حاشيه مكاسب فرموده «إنّ الوفاء إبقاء العقد الحادث، و عدم الوفاء إعدامه‌‌»؛ وفاي به عقد، يعنى عقد را نگهدار و ابقاء كن، عدم وفا يعنى عقد را فسخ و اعدام كن. از اين بيان ما روشن می‌‌شود كه اين فرمايش محقق اصفهانى(ره) فرمايش درستى نيست. «وفا» بمعناى «إبقاء العقد و عدم الفسخ» نيست. شايد آنچه الان در ذهن شما از مكاسب و خيارات و لمعه هست، همين است که «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يعنى عقد را فسخ نكند، لکن معناي آن اين نيست، بلکه به معناى «عمل بر طبق مقتضاي عقد» است. معناي عقد؛ «تبديل طرفى الاضافة» است، وفا اين است كه تسليم العوضين را انجام دهيد.

لذا فرمايش محقق اصفهانى(ره) صحيح نيست. نكته ديگر اين است كه در بعضى از آيات قرآن، «وفا» با «باء» آمده، مثل «اوفوا بالعقود»، و در بعضى از استعمالات، بدون «باء» آمده، مثل «أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ» ، آيا بين اينها فرق است؟ خير، هيچ فرقى ندارد و همه آنها به يك معناست، يعنى به مقتضاي آن عمل كرده است (البته در آيه «أَوْفُوا الْمِكْيَالَ» اين احتمال را هم داده‌‌اند كه يعنى كم فروشى نكند و كم نگذارد). پس تا اينجا نتيجه اين شد که «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يعنى بايد به مقتضاى عقد عمل شود.

استدلال به آيه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» بر صحت و لزوم معاطات

ما از اين بيان؛ هم «اصل صحت معاطات» را بدست می‌‌آوريم و هم «لزوم معاطات» را بدست می‌‌آوريم. به اين بيان که؛ در عقد اثبات كرديم لفظ دخالتى ندارد و لفظ، مقوّم نيست. پس با معاطات هم می‌‌شود «تبديل طرفى الاضافه» انجام شود. اگر معاطات انجام داديم، شما در معاطات، جنسى را به ديگرى مي‌دهيد و جنسى را می‌‌گيريد. بعد از اينكه أخذ و إعطا، قبض و إقباض شد، حالا معاطات محقق شده است. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» می‌‌گويد ديگر بر نگردان، حالا تو نمی‌‌توانى برگردانى، او هم برگرداند.

اين معنايش اين است كه هم معاطات صحيح است و هم معاطات لازم است. از فرمايش امام(رض) گويا استفاده مي‌شود که ايشان می‌‌خواهد بگويد اگر ما می‌‌گوييم وفاى به عقد يعنى عمل به مقتضا، مقتضا اگر تسليم العوضين است، در معاطات ديگر معنا ندارد. چون تا تسليم عوضين نشود اصلاً معاطات محقق نمی‌‌شود. عرض ما اين است كه خير، وقتى تسليم العوضين شد، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است، يعنى ديگر رد و بدل دومى انجام نشود. اين هم معنايش صحت اين معامله است و هم معنايش لزوم اين است.

اشکال استاد به تمسک به آيه

قبل از اينكه بقيه اشكالات مرحوم نراقى(ره) را بگوييم، اين اشكال در اينجا به ذهن می‌‌رسد كه آيه در مقام اين است كه اگر يك عقدى واقع شد، بعد بگويد به مقتضاى آن عقد وفا كنيد. يعنى «أوفوا» يك عنوان متأخر از عقد است. بعد از اينكه عقد واقع شد وفا كنيد. در حالى كه كلام ما اين است كه آيا به نفس معاطات، عقد واقع می‌‌شود يا نه؟

حالا سلمنا بگوييم در معناى لغوى عقد، لفظ معتبر نيست، می‌‌گوييم و لو لفظ معتبر نيست، اما ترديد داريم آيا با معاطات، عقد محقق می‌‌شود يا نمى‌شود؟ بعبارة أخرى؛ به مجرد اينكه ما گفتيم لفظ معتبر نيست، ملازمه ندارد كه حتماً معاطات عند العرف عقد باشد. ما اگر شك كرديم که آيا عنوان عقد را دارد يا نه، می‌‌شود تمسك به عام در شبهه مصداقيه.


و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

استدلال به اوفوا بالعقود برای صحت معاطات ادله مخالفین استدلال به اوفوا بالعقود بر صحت معاطات نظر محقق نائینی دراستدلال به اوفوا بالعقود نقد نظر محقق نائینی دراستدلال به اوفوا بالعقود معنای التزامی بعت از منظر محقق نائینی تفاوت وفای به عهد و وفای به عقد کتاب عوائد الایام مراد از کلمه وفا در اوفوا بالعقود نظر طبرسی در معنای اوفوا نظر شیخ انصاری در معنای وفای به عهد نظر محقق اصفهاني در معناي وفا نقد نظر محقق اصفهاني در معناي وفا استدلال به آيه أَوْفُوا بِالْعُقُودِ بر صحت و لزوم معاطات اشکال استاد فاضل لنکرانی به تمسک به آيه اوفوا بالعقود بر صحت معاطات

نظری ثبت نشده است .