موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۲۱
شماره جلسه : ۱۵
-
کلام مرحوم محقق نائینی (ره) در الفاظ کنائی و بررسی آن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي فرمايش محقق نائيني(قده)
عرض كرديم كه محقق نائينى(اعلى الله مقامه الشريف) قائلند كه با «الفاظ كنائي» عقد واقع نمیشود و نمي توان در عقود از الفاظ كنائي استفاده کرد. اجمالاً كلام ايشان را بيان كرديم. اکنون نيز تلخيصى از كلام ايشان ذكر كنيم تا ببينيم آيا اين فرمايش ايشان وارد است يا وارد نيست؟ كلام ايشان را در سه مطلب خلاصه میكنيم.(تذکر اين نکته لازم است که؛ يكى از راههاى تحقيق اين است که بايد ديد در مجموع يك كلام، چند مطلب وجود دارد؟ مثلاً گاهى اوقات محقّق نائيني(قده) يك تحقيق را در يك، دو يا سه صفحه ارايه کردهاند، ابتدا بايد آن را تلخيص كنيم. يکي از روشهاي محقق خوئي(رض) در كتاب محاضرات همين است که كلام را نقل میكنند، بعد ملخّص آن كلام را در چند امر دسته بندى کرده، سپس به تأييد يا اشكال آن کلام مي پردازند.)
مطلب اول: ايشان فرمودند بين «اخباريات» و «ايجاديات» اين فرق وجود دارد كه؛ «انشائيات» و «ايجاديات» فقط به سبب آلت خاص و الفاظ مخصوص (و همان عناوينى كه مصداقى براى آن انشاء هستند) ايجاد مي شوند. اما در «اخباريات» اينطور نيست، در اخباريات؛ «اظهار ما فى الضمير» است، بأىّ طريقٍ و بأىّ لفظٍ كان.
نتيجه اي كه بر اين مطلب مترتّب مي شود اين است كه در «انشائيات»، ايجاد ملزوم، ايجاد لازم نيست، يا ايجاد لازم، ايجاد ملزوم نيست. بعبارة أخري؛ «ذكر لازم و اراده ملزوم يا ذكر ملزوم و اراده لازم»، در اخباريات جايز است، اما در «ايجاديات» و «انشائيات» از آنجا که هر انشاء و ايجادى حالت خاص میخواهد، نمى توان با ايجاد ملزوم، لازم را ايجاد كرد، مثلاً در باب بيع، اگر گفتيد «نقلت هذا المبيع اليک»، که از كلمه «نقل»، بالكنايه بيع را اراده كنيد، بيع ايجاد نشده است. ايجاد ملزوم، ايجاد لازم نيست.
نقد مطلب اول: به نظر ما اين بيان، تمام نيست. اشكال اين بيان اين است كه؛ اين مطلب، عين محل نزاع است. نزاع اين است که آيا مي توان با «الفاظ كنائى» عقد را منعقد كرد يا نه؟ شما ادعا میکنيد كه در «انشائيات»، ايجاد ملزوم، ايجاد لازم نيست. آنهايى كه میگويند در انشاء، «الفاظ كنائي» كافى است، میگويند ايجاد ملزوم، ايجاد لازم است. اين عين دعوا و محل نزاع است.
مطلب دوم: ايشان فرموده اند كه در «اخباريات»، دعاوى و اغراض تأثير دارد. ممکن است يك خبر را به داعى ناراحت کردن ديگرى، يا خوشحال كردن او، يا اغراء به جهل، و يا ... بيان کند. اما در «انشائيات» و «ايجاديات»، اغراض دخالت ندارد. شما میگوييد «نقلت»، امّا غرض شما «بيع» است، اين فايده ندارد. بايد ديد آيا با خود اين لفظ، حقيقت بيع ايجاد میشود يا نه؟ غرض شما هرچه كه باشد، فرموده اند: در انشائيات «لا عبرة بالدواعى و الاغراض» ، بخلاف اخباريات.
نقد مطلب دوم: به نظر ما اين مطلب هم محل اشكال است. زيرا به يك معنا میتوان گفت كه اغراض و دواعى، نه در اخباريات دخالت دارد و نه در انشائيات، و به يك معنا میتوان گفت در هردو دخالت دارد. اشكال اين است كه تفكيك بين اين دو درست نيست. توضيح اشکال اين است كه اگر در اخباريات گفتيد «زيد آمد»، اما غرض شما از «آمدن»، معناى ديگرى باشد، چه تأثيرى دارد؟ مخاطب فكر میكند شما که میگوييد «زيد آمد»، يعنى «آمد اينجا»، و شما هر غرضى که داشته باشيد، در الفاظ و معانى آنها تأثيرى ندارد.
در انشاء نيز همينطور است؛ مثلاً اگر بگوييد «بعتك» و مشترى هم بگويد «قبلت»، بعد از مدتى بگوييد مقصود من از «بيع»، «هبه» بوده، کسي نمي پذيرد و مي گويند لفظى كه آوردى «بيع» بود. بنابر اين، الفاظ داراى معانى خودشان هستند، چه در اخباريات و چه در انشائيات، و اغراض و دواعى دخالتي در معنا ندارد. مثلاً گاهي خبرى را به كسى میگوييد كه خوشحال شود، اما او ناراحت میشود، اينجا میشود شما را مذمت كرد كه چرا اين را گفتيد! پس اين تفكيك بين «انشائيات» و «اخباريات» درست نيست.
مطلب سوم: محقق نائينى(قده) میفرمايد: معناى مراد در «انشائيات»، بايد مُنشأ بالاصالة باشد، اما اگر معنايى است که ثانياً و بالعرض مُنشَأ است، که لفظى را گفتيم، معناى ديگري بعنوان منشأ است، اما آن معناى مقصود، مُنشأ ثانى و بالعرض است، فايدهاى ندارد. در «انشائيات» آنچه كه مقصود و منشأ است، بايد اصالت داشته باشد و نبايد تبعى باشد. در نتيجه اگر در باب بيع، با گفتن لازم، ملزوم را اراده كنيم، اينجا «بيع» كه عبارت از مُنشأ است، منشأ بالاصالة نيست و اشكال دارد. و اين را هم اضافه میكنند كه اگر شما لازم را بگوييد و ملزوم را اراده كنيد، اين يك ايجاد ضعيف و يك مصداق ضعيفى است، و مصاديق ضعيف، مشمول عمومات و اطلاقات نيست.
نقد مطلب سوم: براى رد اين مطلب سوم، چند نکته را بيان مي کنيم. يكي؛ مطلبى است كه امام(رض) فرموده اند كه اصلاً در باب كنايه، آن معناى كنايى اصالت دارد. در باب كنايه لفظ را در همان معناى خودش استعمال میكنيم، اما آن معناى خودش مقصود بالذات نيست، آنچه مقصود بالذات است آن معناى كنايى است. مثلاً وقتى میگويند «زيد كثير الرماد» (خاکستر خانه زيد زياد است)، مقصود بالاصالة؛ معناى كنايى است. میخواهيد بگوييد زيد، جود و سخاوت دارد. لفظ در معناى لغوى خودش استعمال میشود، اما معناى لغوى، مقصود بالاصالة نيست، بلکه مقصودبالاصالة، همان معناى كنايى است.
شاهد بر اين معنا اين است كه «معيار در صدق و کذب اين خبر چيست؟» صدق اين خبر به جواد بودن زيد است. اگر خانه زيد مملوّ از خاكستر هم باشد ولي جود نداشته باشد، خبر كاذب است. صدق و كذب را با معناى مكني عنه تطبيق میكنند نه با معناى مستعمل فيه. پس نتيجه اين است كه در الفاظ كنايي، آن معناى كنايى، مقصود بالاصالة است.
عدم خروج مصاديق ضعيف از تحت عمومات
تذکر يک نکته مهم
يك مورد جالبى را عرض كنم که در موارد ديگر هم مفيد است. در ذيل آيه شريفه «تِلكَ الدّارُ الأخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِى الاَرضِ ولا فَسادًا والعاقِبَةُ لِلمُتَّقين»، روايتى از امير المؤمنين(ع) وارد شده است. مفاد آيه شريفه اين است كه «ثوابهاى اخروى براى كسانى است كه در زمين اراده علوّ و فساد نكنند، اگر كسى ارادهى برترى نسبت به ديگرى كرد اين استحقاق ثواب هاي أخروي را ندارد». روايت اميرالمؤمنين(ع) اين است؛ «إن الرجل ليعجبه أن يكون شراك نعله أجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها»؛ اگر کسي از اينكه بند كفش او از بند كفش رفيقش بهتر است خوشحال شود، همين که مقدارى خودش را از او برتر بداند، اين آدم هم در اين آيه داخل میشود.اگر اين آيه را به علماء مي دادند، علماء میگفتند سر كشى از مصاديق خيلى روشن علوّ است، يك مصداق بارز آن نيز «اِنَّ فِرعَونَ عَلا فِى الاَرضِ» است، مصداقهاى ديگري هم دارد. اما اگر از آنها سؤال میكرديم كه اينکه کسي بگويد «لباسم از او بهتر است» و خودش را به همين اندازه برتر از ديگري بداند، چه مي گفتند؟ در اجزاء و لباسهاى انسان، شايد كمترين چيز، بند كفش است، به همين اندازه كه بگويد «بند كفش من بهتر است»، امير المؤمنين(ع) میفرمايند «فيدخل تحته».
از مواردي كه ائمه(عليهم السّلام) به اطلاق تمسك كرده اند، همين مورد است، كه واقعاً تكان دهنده است –در بعضى روايات دارد كه امام صادق(ع) اين آيه را خواندند «و جعل يبكى»، شروع به گريه كردند. در اين آيه خيلى مطلب نهفته است، كه اگر توفيقى باشد بعداً بعضى نكاتش را عرض مي كنم-. حالا شاهد اين است که اگر چيزى مصداق شد، و لو ضعيف هم باشد، عموم و اطلاق شامل آن میشود، و بهترين نمونه و مثالش همين است. لذا اين كه بگوييم در جايى که وجود ضعيف است، داخل در تحت اطلاقات و عمومات نيست، اين حرف درستى نيست.
نظری ثبت نشده است .