موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۶
شماره جلسه : ۳۹
-
اشتراط تطابق بین ایجاب و قبول
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
مسأله چهارم: «تطابق بين ايجاب و قبول»
مرحوم امام(ره) در اين مسأله میفرمايند: «يعتبر في العقد التطابق بين الإيجاب و القبول، فلو اختلفا بأن أوجب البائع على وجه خاص من حيث المشتري أو المبيع أو الثمن أو توابع العقد من الشروط و قبل المشتري على وجه آخر لم ينعقد، فلو قال البائع: بعت هذا من موكلك بكذا فقال الوكيل: اشتريته لنفسي لم ينعقد، نعم لو قال: بعت هذا من موكلك فقال الموكل الحاضر غير المخاطب: قبلت لا يبعد الصحة. و لو قال: بعتك هذا بكذا فقال: قبلت لموكلي فإن كان الموجب قاصدا لوقوع البيع للمخاطب نفسه لم ينعقد، و إن كان قاصدا له أعم من كونه أصيلا أو وكيلا صح، و لو قال: بعتك هذا بألف فقال: اشتريت نصفه بألف أو بخمسمائة لم ينعقد، بل لو قال: اشتريت كل نصف منه بخمسمائة لا يخلو من إشكال. نعم لا يبعد الصحة لو أراد كل نصف مشاعا، و لو قال لشخصين: بعتكما هذا بألف فقال أحدهما: اشتريت نصفه بخمسمائة لم ينعقد، و لو قال كل منهما ذلك لا يبعد الصحة و إن لا يخلو من إشكال، و لو قال: بعت هذا بهذا على أن يكون لي الخيار ثلاثة أيام مثلا فقال: اشتريت بلا شرط لم ينعقد، و لو انعكس بأن أوجب البائع بلا شرط و قبل المشتري معه فلا ينعقد مشروطا، و هل ينعقد مطلقا و بلا شرط؟ فيه إشكال».فروض مسأله
اينجا فروض متعددى مطرح است، كه در برخى از اين فروض، تقريباً مسأله خيلى واضح نيست، مثلاً جايى كه بايع، مبيعى را با شرط بفروشد، و مشترى بگويد «قبلت بلا شرط» ، میفرمايند در اينكه آيا اين عقد، صحيح است يا نه؟ «لا يخلو من اشكال». همچنين در عكس اين صورت؛ يعنى اگر بايع بصورت مطلق بيان كند و بگويد «بعتك هذا» ، و مشترى، «با شرط» اين را قبول كند و بگويد «قبلت مع هذا الشرط» ، كه اين فرض در عرف خيلى رايج است، بايع میگويد من اين را فروختم، كارى ندارم که حالا اين اثر را دارد يا ندارد، يا اين جنس را من به تو میفروشم، كارى ندارم به اين كه اين ايرانى است يا خارجى، اما مشترى میگويد «قبلت، بشرط اين كه آن مارك را داشته باشد». آيا اينجا را بگوييم از فروضى است كه تطابق بين ايجاب و قبول محقق نشده، يا در اين گونه موارد تطابق لازم نيست؟ در برخي از اين فروض؛ مثل موردي كه از نظر «عنوان معامله» اختلاف دارند، اصلاً بحثى نيست كه معامله باطل است.در موردي كه اختلاف در «ماهيت عوضين» است، که اين میگويد «من خانهام را بتو فروختم»، او میگويد «من عبد را قبول كردم»، اينجا هم قطعاً اين معامله باطل است. فروضى هم مطرح شده كه محل اشكال است. يكى از آن موارد؛ همين است كه يکي از آن دو، «با شرط» ذكر كند و ديگرى «بدون شرط»، كه بايد آن را بحث كنيم. مورد ديگر اينكه اگر بايع گفت «من اين جنس را به هزار تومان فروختم» و مشترى بگويد «من نصف اين را به پانصد تومان قبول كردم»، آيا در چنين مواردى میتوان گفت تطابق رعايت نشده و معامله باطل است، يا اينكه اين موارد، نياز به تأمل دارد؟ بنابراين؛ در «بحث تطابق»، فروضى هست كه قطعاً تطابق محقق نشده و معامله باطل است، و فروضى هست كه محل بحث و اشكال است.
ادله اشتراط «تطابق ميان ايجاب و قبول»
اکنون قبل از بررسي آن فروض محل اشكال، ابتدا ببينيم چه دليلي بر «اشتراط تطابق بين ايجاب و قبول» اقامه شده است؟ با ملاحظه كلمات علماء، به دو دليل مهمّ برخورد میكنيم.دليل اول:
اين است كه «رضاى به ايجاب»، از شرايط يا اركان عقد است، اگر تطابق نباشد، «رضاى به ايجاب» وجود ندارد. مثلاً بايع، ايجاب را نسبت به آن شيء خوانده است، اما رضايت مشتري به چيز ديگرى متوجه میشود، اين رضاى به ايجاب نيست، و حال آنکه ما در عقد، قبول و رضايت به ايجاب را شرط میدانيم. البته اين مسأله بنابر اختلافى است كه قبلاً مفصل بحث كرديم؛ که آيا قبول، جزء ركنى عقد است يا خير؟ طبق مبناى امام(رض) كه فرمودند «عقد» با ايجاب تمام میشود، و اين قبولى كه دنبال او میآيد و میگويد «قبلت»، اين قبول؛ «تنفيذ ما أوقعه البائع» است، يعنى «تنفيذ العقد» است، نه اينکه فقط تنفيذ يك ايجاب تنها باشد.
فرمودند قبول در باب عقود، مثل رضايت و اجازه در باب بيع فضولى است، که تماميت ارکان عقد در بيع فضولى؛ فقط نياز به اجازه مالك دارد. نظر شريف امام(رض) اين است كه قبول هم اين چنين است (که اين مبناى امام(ره) را قبلاً مفصل ذكر كرديم). اکنون در اينجا فرقى نمیكند كه ما بگوييم اين قبول، ركن عقد است، يا مثل اجازه در عقد فضولى میماند، در هر صورت؛ مضمون قبول بايد مطابق با مضمون ايجاب باشد. پس دليل اول اين شد كه؛ «قبول، بايد رضاى به ايجاب باشد» و رضاى به ايجاب هم نمیشود مگر در جايى كه قبول هم همان مضمونى را داشته باشد كه ايجاب دارد. مرحوم شيخ انصاري(ره) در مكاسب (ج3، ص175) میفرمايند «و هو مأخوذ من اعتبار القبول، و هو الرضا بالإيجاب»، اين شرط از اشتراط قبول اخذ شده است، اگر تطابق نباشد نتيجهاش اين است كه اصلاً رضايت به ايجاب محقّق نشده است.
نقد دليل اول:
اشكالى كه بر اين وجه وجود دارد اين است كه كسانى كه اصلاً قبول را در ماهيّت عقد معتبر نمیدانند، بلكه قايل هستند به اينكه عقد، با دو ايجاب هم محقّق میشود -كه ما قبلاً اين بحث را داشتيم و گفتيم برخى از بزرگان، مثل محقق خوئى(ره) قايل هستند به اينكه ما دليل روشنى بر اينكه عقد حتماً مركب از ايجاب و قبول باشد نداريم، بلكه اگر عقدى داشته باشيم که مركب از دو ايجاب باشد اشكالى ندارد- روى اين مبنا، اگر عقدى داشته باشيم كه دو ايجاب دارد و در آن قبول وجود ندارد، ديگر اين دليل مفيدى نخواهد بود. اين دليل كه میگويد اين شرط، از اعتبار قبول اخذ شده، كه قبول هم رضاى به ايجاب است.
بعبارة أخرى؛ اين دليل، أخص از مدعاست، يعنى اگر از كسانى كه میگويند در عقد بايد تطابق باشد، بپرسيم فقط تطابق بين ايجاب و قبول؟ میگويند خير، حتى جايى كه عقدى مركب از دو ايجاب است در آنجا هم میگوييم که بايد بين الايجابين تطابق باشد، و مضمون اين دو ايجاب بايد با يكديگر مطابقت داشته باشد و لو ما اصلاً بگوييم در عقد، مسئله قبول لازم نيست. پس اين دليل روى مبناى مشهور است، كه عقد را به ايجاب و قبول تفسير میكنند، و در عقد، قبول را معتبر میدانند. اما در جايى كه میگوييم عقد، مركب از ايجابين است، اين دليل جريان ندارد، در حالى كه در همانجا هم تمام كسانى كه قائل به لزوم تطابق هستند، در آنجا هم تطابق را معتبر میدانند.
دليل دوم: -كه دليل تامى است- اين است كه؛ در جايى كه «تطابق» وجود ندارد، اصلاً عقد و عهد نيست. تطابق در جايى است كه يك معاهده و معاقدهاى باشد، مثلاً اين میگويد «من خانهام را فروختم»، او بگويد «من عبد را خريدم»، اينجا اصلاً عقد و معاهدهاى واقع نشده است، پس بگوييم دليل بر اعتبار تطابق؛ «عدم صدق عقد» است. آن اشكالى كه بر دليل اول وارد است، بر دليل دوم وارد نيست. اصلاً میگوييم اين كه ما میگوييم تطابق لازم است، چون در مفهوم عقد، ربط لازم است، جايى كه تطابق نباشد ربط نيست، و جايى كه ربط نباشد عقد وجود ندارد.
فرمايش امام(ره) در ضابطه لزوم تطابق
سپس مرحوم امام(ره) در كتاب البيع، يك ضابطهى كلى را ارايه فرمودهاند كه در كجا «تطابق» لازم است و در كجا لازم نيست؟ مىفرمايند اولاً مرجع اين امر؛ «عرف» است. در جايى كه عرف يك عقدى را منحل به دو عقد بداند، تطابق را لازم نمیدانند، اما در جايى كه يك عقد را منحل به دو عقد نداند، آنجا تطابق را لازم میدانند.
نظری ثبت نشده است .