درس بعد

کتاب البیع

درس قبل

کتاب البیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 1


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۶


شماره جلسه : ۳۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشتراط تطابق بین ایجاب و قبول

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
 
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

مسأله چهارم: «تطابق بين ايجاب و قبول»

مرحوم امام(ره) در اين مسأله می‌‌فرمايند: «يعتبر في العقد التطابق بين الإيجاب و القبول‌‌، فلو اختلفا بأن أوجب البائع على وجه خاص من حيث المشتري أو المبيع أو الثمن أو توابع العقد من الشروط و قبل المشتري على وجه آخر لم ينعقد، فلو قال البائع: بعت هذا من موكلك بكذا فقال الوكيل: اشتريته لنفسي لم ينعقد، نعم لو قال: بعت هذا من موكلك فقال الموكل الحاضر غير المخاطب: قبلت لا يبعد الصحة. و لو قال: بعتك هذا بكذا فقال: قبلت لموكلي فإن كان الموجب قاصدا لوقوع البيع للمخاطب نفسه لم ينعقد، و إن كان قاصدا له أعم من كونه أصيلا أو وكيلا صح، و لو قال: بعتك هذا بألف فقال: اشتريت نصفه بألف أو بخمسمائة لم ينعقد، بل لو قال: اشتريت كل نصف منه بخمسمائة لا يخلو من إشكال. نعم لا يبعد الصحة لو أراد كل نصف مشاعا، و لو قال لشخصين: بعتكما هذا بألف فقال أحدهما: اشتريت نصفه بخمسمائة لم ينعقد، و لو قال كل منهما ذلك لا يبعد الصحة و إن لا يخلو من إشكال، و لو قال: بعت هذا بهذا على أن يكون لي الخيار ثلاثة أيام مثلا فقال: اشتريت بلا شرط لم ينعقد، و لو انعكس بأن أوجب البائع بلا شرط و قبل المشتري معه فلا ينعقد مشروطا، و هل ينعقد مطلقا و بلا شرط؟ فيه إشكال».

مى‌‌فرمايند؛ يكى از شرايط عقد؛ «تطابق بين ايجاب و قبول» است؛ يعنى قبول بايد بر همان چيزى وارد شود كه ايجاب هم بر همان وارد شده است. و اين تطابق، هم از حيث «طرفين معامله» است و هم از حيث «عوضين در معامله» است و هم از حيث «توابع در معامله» است. بعبارة أخرى؛ اين تطابق أولاً بايد از حيث خود عنوان معامله باشد، مثلاً اگر بايع بگويد «بعتك» و مشترى بگويد «قبلت الهبة»، که بايع عنوان «بيع» بياورد و مشترى، در قبول، عنوان «هبه» را بياورد، و عنوان معامله باهم تطابق نداشته باشد، اين معامله باطل است. ثانياً تطابق بايد از حيث خصوص عوضين باشد، مثلاً اگر بايع بگويد «بعتك دارى» ، اين خانه‌‌ام را به تو فروختم، و مشترى بگويد «قبلت العبد»، عبد را من قبول كردم، كه تطابق بين عوضين معامله نيست، در اين صورت نيز، عقد منعقد نمی‌‌شود. ثالثاً از حيث شروط در معامله هم بايد تطابق داشته باشند.

فروض مسأله

اينجا فروض متعددى مطرح است، كه در برخى از اين فروض، تقريباً مسأله خيلى واضح نيست، مثلاً جايى كه بايع، مبيعى را با شرط بفروشد، و مشترى بگويد «قبلت بلا شرط» ، می‌‌فرمايند در اينكه آيا اين عقد، صحيح است يا نه؟ «لا يخلو من اشكال». همچنين در عكس اين صورت؛ يعنى اگر بايع بصورت مطلق بيان كند و بگويد «بعتك هذا» ، و مشترى، «با شرط» اين را قبول كند و بگويد «قبلت مع هذا الشرط» ، كه اين فرض در عرف خيلى رايج است، بايع می‌‌گويد من اين را فروختم، كارى ندارم که حالا اين اثر را دارد يا ندارد، يا اين جنس را من به تو می‌‌فروشم، كارى ندارم به اين كه اين ايرانى است يا خارجى، اما مشترى می‌‌گويد «قبلت، بشرط اين كه آن مارك را داشته باشد». آيا اينجا را بگوييم از فروضى است كه تطابق بين ايجاب و قبول محقق نشده، يا در اين گونه موارد تطابق لازم نيست؟ در برخي از اين فروض؛ مثل موردي كه از نظر «عنوان معامله» اختلاف دارند، اصلاً بحثى نيست كه معامله باطل است.

در موردي كه اختلاف در «ماهيت عوضين» است، که اين می‌‌گويد «من خانه‌‌ام را بتو فروختم»، او می‌‌گويد «من عبد را قبول كردم»، اينجا هم قطعاً اين معامله باطل است. فروضى هم مطرح شده كه محل اشكال است. يكى از آن موارد؛ همين است كه يکي از آن دو، «با شرط» ذكر كند و ديگرى «بدون شرط»، كه بايد آن را بحث كنيم. مورد ديگر اينكه اگر بايع گفت «من اين جنس را به هزار تومان فروختم» و مشترى بگويد «من نصف اين را به پانصد تومان قبول كردم»، آيا در چنين مواردى می‌‌توان گفت تطابق رعايت نشده و معامله باطل است، يا اينكه اين موارد، نياز به تأمل دارد؟ بنابراين؛ در «بحث تطابق»، فروضى هست كه قطعاً تطابق محقق نشده و معامله باطل است، و فروضى هست كه محل بحث و اشكال است.

تذکر اين نکته لازم است كه؛ در بحث تطابق، کسي «تطابق لفظى» را مورد بحث قرار نمی‌‌دهد، بلکه بحث در «تطابق مضمونى» است، مثلاً اگر بايع بگويد «بعتك» و مشترى بگويد «قبلت الشراء» يا بگويد «اشتريت» ، اينجا تطابق لفظى وجود ندارد، اما تطابق مضمونى وجود دارد. حتى ممكن است در عقد نكاح هم همين حرف را بزنيم و بگوييم اگر موجِب گفت «زوجت موكلك»، و وكيل مرد بگويد «قبلت النكاح» -ملاحظه کرده‌ايد که در عقد نكاح‌‌هايى كه خوانده می‌‌شود، اگر موجب بگويد «زوّجت» ، قابل ميگويد «قبلت التزويج» ، وقتي موجب می‌‌گويد «أنكحت» ، قابل می‌‌گويد «قبلت النكاح» ، يا وقتي موجب می‌‌گويد «متعت» ، قابل هم همين لفظ را در قبول می‌‌آورد- همين تطابق مضموني کافي باشد. ما دليلي بر اينكه بايد بين ايجاب و قبول، «تطابق لفظى» باشد، نداريم، آنچه كه محل بحث و نزاع است «تطابق مضمونى» است، كه آيا بين قبول و ايجاب «تطابق مضمونى» لازم است يا نه؟

ادله اشتراط «تطابق ميان ايجاب و قبول»

اکنون قبل از بررسي آن فروض محل اشكال، ابتدا ببينيم چه دليلي بر «اشتراط تطابق بين ايجاب و قبول» اقامه شده است؟ با ملاحظه كلمات علماء، به دو دليل مهمّ برخورد می‌‌كنيم.

دليل اول:

اين است كه «رضاى به ايجاب»، از شرايط يا اركان عقد است، اگر تطابق نباشد، «رضاى به ايجاب» وجود ندارد. مثلاً بايع، ايجاب را نسبت به آن شيء خوانده است، اما رضايت مشتري به چيز ديگرى متوجه می‌‌شود، اين رضاى به ايجاب نيست، و حال آنکه ما در عقد، قبول و رضايت به ايجاب را شرط می‌‌دانيم. البته اين مسأله بنابر اختلافى است كه قبلاً مفصل بحث كرديم؛ که آيا قبول، جزء ركنى عقد است يا خير؟ طبق مبناى امام(رض) كه فرمودند «عقد» با ايجاب تمام می‌‌شود، و اين قبولى كه دنبال او می‌‌آيد و می‌‌گويد «قبلت»، اين قبول؛ «تنفيذ ما أوقعه البائع» است، يعنى «تنفيذ العقد» است، نه اينکه فقط تنفيذ يك ايجاب تنها باشد.

فرمودند قبول در باب عقود، مثل رضايت و اجازه در باب بيع فضولى است، که تماميت ارکان عقد در بيع فضولى؛ فقط نياز به اجازه مالك دارد. نظر شريف امام(رض) اين است كه قبول هم اين چنين است (که اين مبناى امام(ره) را  قبلاً مفصل ذكر كرديم). اکنون در اينجا فرقى نمی‌‌كند كه ما بگوييم اين قبول، ركن عقد است، يا مثل اجازه در عقد فضولى می‌‌ماند، در هر صورت؛ مضمون قبول بايد مطابق با مضمون ايجاب باشد. پس دليل اول اين شد كه؛ «قبول، بايد رضاى به ايجاب باشد» و رضاى به ايجاب هم نمی‌‌شود مگر در جايى كه قبول هم همان مضمونى را داشته باشد كه ايجاب دارد. مرحوم شيخ انصاري(ره) در مكاسب (ج3، ص175) می‌‌فرمايند «و هو مأخوذ من اعتبار القبول، و هو الرضا بالإيجاب‌‌»، اين شرط از اشتراط قبول اخذ شده است، اگر تطابق نباشد نتيجه‌‌اش اين است كه اصلاً رضايت به ايجاب محقّق نشده است.

نقد دليل اول:
اشكالى كه بر اين وجه وجود دارد اين است كه كسانى كه اصلاً قبول را در ماهيّت عقد معتبر نمی‌‌دانند، بلكه قايل هستند به اينكه عقد، با دو ايجاب هم محقّق می‌‌شود -كه ما قبلاً اين بحث را داشتيم و گفتيم برخى از بزرگان، مثل محقق خوئى(ره) قايل هستند به اينكه ما دليل روشنى بر اينكه عقد حتماً مركب از ايجاب و قبول باشد نداريم، بلكه اگر عقدى داشته باشيم که مركب از دو ايجاب باشد اشكالى ندارد- روى اين مبنا، اگر عقدى داشته باشيم كه دو ايجاب دارد و در آن قبول وجود ندارد، ديگر اين دليل مفيدى نخواهد بود. اين دليل كه می‌‌گويد اين شرط، از اعتبار قبول اخذ شده، كه قبول هم رضاى به ايجاب است.

بعبارة أخرى؛ اين دليل، أخص از مدعاست، يعنى اگر از كسانى كه می‌‌گويند در عقد بايد تطابق باشد، بپرسيم فقط تطابق بين ايجاب و قبول؟ می‌‌گويند خير، حتى جايى كه عقدى مركب از دو ايجاب است در آنجا هم می‌‌گوييم که بايد بين الايجابين تطابق باشد، و مضمون اين دو ايجاب بايد با يكديگر مطابقت داشته باشد و لو ما اصلاً بگوييم در عقد، مسئله قبول لازم نيست. پس اين دليل روى مبناى مشهور است، كه عقد را به ايجاب و قبول تفسير می‌‌كنند، و در عقد، قبول را معتبر می‌‌دانند. اما در جايى كه می‌‌گوييم عقد، مركب از ايجابين است، اين دليل جريان ندارد، در حالى كه در همانجا هم تمام كسانى كه قائل به لزوم تطابق هستند، در آنجا هم تطابق را معتبر می‌‌دانند.

دليل دوم:
-كه دليل تامى است- اين است كه؛ در جايى كه  «تطابق» وجود ندارد، اصلاً عقد و عهد نيست. تطابق در جايى است كه يك معاهده و معاقده‌‌اى باشد، مثلاً اين می‌‌گويد «من خانه‌‌ام را فروختم»، او بگويد «من عبد را خريدم»، اينجا اصلاً عقد و معاهده‌‌اى واقع نشده است، پس بگوييم دليل بر اعتبار تطابق؛ «عدم صدق عقد» است. آن اشكالى كه بر دليل اول وارد است، بر دليل دوم وارد نيست. اصلاً می‌‌گوييم اين كه ما می‌‌گوييم تطابق لازم است، چون در مفهوم عقد، ربط لازم است، جايى كه تطابق نباشد ربط نيست، و جايى كه ربط نباشد عقد وجود ندارد.
پس دليل براى اين لزوم تطابق بين ايجاب و قبول را بايد همين معنا قرار داد. امام(رض) در كتاب البيع -البته بصورت مستقل ذكر نفرموده‌اند، ولى از كلماتشان استفاده می‌‌شود- هم به دليل اول تمسك كرده‌اند و هم به دليل دوم. ايشان در آنجا متعرض اين اشكال نشده‌‌اند، و مي‌فرمايند دليل بر لزوم  تطابق اين است که؛ اولاً اگر تطابق نباشد عقد صدق نمی‌‌كند، و ثانياً: قبول معنا پيدا نمی‌‌كند.

فرمايش امام(ره) در ضابطه لزوم تطابق

سپس مرحوم امام(ره) در كتاب البيع، يك ضابطه‌‌ى كلى را ارايه فرموده‌اند كه در كجا «تطابق» لازم است و در كجا لازم نيست؟ مى‌‌فرمايند اولاً مرجع اين امر؛ «عرف» است. در جايى كه عرف يك عقدى را منحل به دو عقد بداند، تطابق را لازم نمی‌‌دانند، اما در جايى كه يك عقد را منحل به دو عقد نداند، آنجا تطابق را لازم می‌‌دانند.

سپس ايشان مثال می‌‌زنند و می‌‌فرمايند؛ اگر بايع با مشترى صحبت كند و به او بگويد؛ من يك فرس دارم که قيمتش هزار تومان است، يك لباس هم دارم که قيمتش هزار تومان است، من اين فرس و اين لباس را به تو می‌‌فروشم به دو هزار تومان. اما مشترى همه اين را نخرد و بگويد؛ «من قبول كردم بيع ثوب را به هزار تومان»، می‌‌فرمايند اين مانعى ندارد، چون واقعاً اين عقد، منحلّ به دو عقد است، يك عقد روى فرس منعقد شده، و يك عقد روى ثوب منعقد شده، و چون منحل به دو عقد است پس مانعى ندارد. امّا اگر در يك جا بايع می‌‌گويد؛ من مجموع اين ده كيلو گندم را فروختم به هزار تومان. اما مشترى بگويد؛ من پنج كيلو را خريدم به 500 تومان، اينجا تطابق وجود ندارد، چون عرفاً اينجا عقد، منحل به دو عقد نشده است، بلکه يك عقد است.

بايع می‌‌خواهد اين مجموع من حيث المجموع را بفروشد، اگر مشترى آمد گفت من نصف اين را خريدم به پانصد تومان، تطابق حاصل نشده است. اين ضابطه‌‌اى است که مرحوم امام(ره) در اينجا بيان می‌‌كنند. عرض كردم که در اين مسئله چهار، چند مورد محل اشكال و محل بحث است. اين فروض را مطالعه بفرماييد. إن شاء الله.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

اشتراط تطابق بین ایجاب و قبول کلام امام خمینی در تطابق بين ايجاب و قبول معنای تطابق بين ايجاب و قبول تطابق بين عوضين تطابق از حيث خود عنوان معامله تطابق لفظى در عقود کفایت تطابق مضموني در عقود ادله اشتراط تطابق ميان ايجاب و قبول ادله لزوم تطابق بین ایجاب و قبول نظر امام خمینی در ضابطه لزوم تطابق بین ایجاب و قبول مثال برای لزوم تطابق بین ایجاب و قبول

نظری ثبت نشده است .