درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۳۷۸


شماره جلسه : ۲۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دليل دوم اشاعره بر اثبات کلام نفسي در انسان‌ها

  • دليل اشاعره بر کلام نفسي در جُمَل خبريه

  • دليل اشاعره بر کلام نفسي در جُمَل انشائيه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


عرض کرديم بعضي از استدلالات اشاعره اختصاص به اثبات کلام نفسي در مورد انسان دارد، که دليل اولش را ديروز عرض کرديم و اشکالش را بيان کرديم.

دليل دوم اشاعره بر اثبات کلام نفسي در انسان‌ها

دليل دوم اشاعره اين است که گفته‌اند: در مورد کلمات و جملاتي که انسان دارد، وقتي بررسي مي‌کنيم، اين جُمَل بر دو قسمند، بعضي از اين جُمَل، عنوان إخباري دارد و بعضي هم عنوان انشائي.

گفته‌اند: وقتي جُمَل اخباري لفظي و انشائي لفظي را تحليل کنيم، به يک حقيقتي در نفس، به نام کلام نفسي مي‌رسيم. منتهي آن حقيقت در نفس در جُمَل خبريه را اصطلاحاً  کلام نفسي گفته‌اند و در جُمَل انشائيه را اصطلاحاً از آن به طلب تعبير مي‌کنند، يعني همان چيزي که به عنوان يکي از صفات نفسي در جُمَل خبريه از آن تعبير به کلام نفسي مي‌کنند، در جُمَل انشائيه از آن تعبير به طلب مي‌کنند.

اينها براي جُمَل خبريه يک دليل دارند و براي جمل انشائيه دليل ديگري.

دليل اشاعره بر کلام نفسي در جُمَل خبريه

دليل اشاعره بر کلام نفسي در جُمَل خبريه اين است که، اينها مي‌گويند: وقتي يک کلام لفظي به نام «زيدٌ قائمٌ» از متکلّم صادر شود، اينجا متکلّم در نفس خودش اين چنين نيست که، هميشه به نسبت بين زيد و قيام علم داشته باشد.

 گاهي اوقات متکلم به وجود نسبت بين زيد و قيام علم دارد، يعني متکلّم يقين دارد که، در عالم خارج قيام عارض زيد شده، اما گاهي اوقات هست که علم ندارد، متکلّم مي‌گويد: «زيدٌ قائمٌ»، اما نسبت به وجود و عدم وجود اين نسبت در عالم خارج شاک است و حالت سوم گاهي اوقات اين را مي‌گويد، ولي چون خودش مي‌داند کاذب است، يقين دارد که در عالم خارج اين نسبت، بين زيد و قيام وجود ندارد.

اشاعره ‌گفته‌اند: شما معتزله مي‌گوييد: هر کلام خبري يک پشتوانه‌اي در عالم نفس به نام علم دارد، يعني متکلم علم دارد به ثبوت اين نسبت بين الموضوع و المحمول. پس با دو حال ديگر چه مي‌کنيد؟ جايي که متکلّم شاک در اين نسبت است، يا علم به خلاف دارد و مي‌داند چنين نسبتي در عالم واقع وجود ندارد، در اين دو مورد چه مي‌گوييد؟

بعبارةٍ اُخري اشاعره ‌گفته‌اند: هر جمله‌ي خبري نياز به يک منشأ در نفس دارد، در جايي که انسان علم دارد به اينکه اين نسبت بين زيد و قيام هست، شما معتزله مي‌گوييد: اينجا منشأ نفسي‌اش همان علم است، در دو حال ديگر چه مي‌گوييد؟ آنجايي که شاک است، «ما هو المنشأ النفسي لهذه الجملة الخبرية اللفظية»؟ آنجايي که علم به خلاف دارد، «ما هي المنشأ لهذه الجملة الخبرية»؟

بنابراين کشف مي‌کنيم که جمله‌ي خبريه، حتّي در جايي که متکلم علم به ثبوت و تحقق نسبت دارد، اما غير از مسئله‌ي علم، يک حقيقت، واقعيت و صفت ديگر در نفس انسان وجود دارد که اسم آن را کلام نفسي مي‌گذاريم. اين دليل اشاعره بر اثبات کلام نفسي در جمله‌ي خبريه است.

نقد و بررسي اين دليل

اينجا بزرگان براي جواب از اين دليل فرموده‌اند: تنها راه اين است که جمله‌ي خبريه را تحليل کنيم؛ اگر جمله‌ي خبريه را تحليل کرديم، به اين نکته مي‌رسيم که وجداناً، هيچ واقعيتي ماوراي اين علم که، از آن تعبير به کلام نفسي کنيم نداريم.

در تحليل گفته‌اند: «زيدٌ قائمٌ» يک امور لفظي دارد، لفظ زيد، لفظ قائم و قائم هم هيئةً و مادةً و هم هيئت ترکيبيه‌ي بين زيد و قائم. متکلم که مي‌خواهد جمله‌ي خبريه بگويد، بايد همه‌ي اينها را تصور کند، زيد را، قائم را هيئتا و مادتاً، لفظاً و معناً بايد تصور کند. هيئت ترکيبيه‌ي بين زيد و قيام را هم بايد تصور کند که، بايد بين زيدٌ قائمٌ که يک ترکيب لفظي ايجاد کرده و آنجايي که مي‌گويد: زيد و بعد مي‌گويد: قائم و هيچ ارتباطي ايجاد نمي‌کند، فرقي را متوجه باشد، پس اين الفاظ و معاني را بايد تصور کند.

خود تلفظ، وقتي مي‌خواهد بگويد: «زيدٌ قائمٌ»، يک امر اختياري است. امر اختياري مسبوق به اراده است که، يکي از مبادي و مقدماتش تصور است. در اراده مي‌گويند: به اين معناست که انسان اول آن عمل را تصور کند، تصديق به فايده کند، بعد نسبت به آن عمل شوق پيدا کند، اين مي‌شود اراده.

بنابراين مي‌خواهيم ببينيم وقتي جمله «زيدٌ قائمٌ» را مي‌گويد، اين جمله يکي از افعالي است که متکلم انجام مي‌دهد و از افعال اختياري هم هست، پس بايد اراده کرده باشد و تصور کرده باشد، آيا غير از مسئله‌ي تصور، حقيقت ديگري هم در نفس‌مان داريم يا نه؟

اين فقط مي‌خواسته بگويد: «زيدٌ قائمٌ»، چاره‌اي ندارد که زيد را، قائم را و هيئت ترکيبيه‌ي بين اينها را تصور کند. در نفس هرگز غير از مسئله‌ي تصور، وجداناً يک حقيقت و صفتي به نام کلام نفسي نداريم. انسان وقتي وجداناً جمله‌ي خبريه را تحليل مي‌کند، مي‌بيند که چنين چيزي وجود ندارد. بنابراين اين حرف که بگوييم: در جُمَل خبريه کلام نفسي داريم، حرف باطلي است.

در کلمات اين تفکيک و دسته‌بندي به هيچ وجه وجود ندارد،‌ ادله و ادعاها خيلي مشوّش و مخلوط به يکديگر ذکر شده‌اند. پس اشاعره براي اثبات کلام نفسي در جُمَل خبريه، يک دليل آورده و دليلشان را ملاحظه فرموديد و مناقشه‌اش را عرض کرديم.

دليل اشاعره بر کلام نفسي در جُمَل انشائيه

در جمل انشائيه مثل اوامر و نواهي، -که عرض کردم اشاعره اصطلاحاً مي‌گويند: اسم کلام نفسي در جُمَل انشائيه را طلب مي‌گذاريم- مجموعاً دو دليل اقامه کرده‌اند و يک کلامي هم مرحوم محقق نائيني(ره) دارد که بعداً آن را اگر ضميمه کنيم شايد بتوان به عنوان يک دليل سوم ارائه کرد، اما فعلاً به آن کاري نداريم و دو دليلي که خود اشاعره اقامه کرده‌اند را بايد مطرح کنيم و مورد بحث قرار دهيم.

اشاعره از اينجا وارد آن بحث معروف طلب و اراده ‌شده‌اند که اين را هم ملاحظه مي‌کنيم.

دليل اول اشاعره

دليل اول وجود اوامر امتحانيه و اعتذاريه است. در موردي که مولا امري را متوجه به عبدش مي‌کند و مي‌گويد: «إفعل»، معتزله مي‌گويند: اين «افعل» غير از آنچه در عالم لفظ دارد، يک اراده‌اي هم در عالم نفس دارد.

اشاعره مي‌گويند: در امر امتحاني که خداوند مي‌خواهد ابراهيم(ع) را امتحان کند، وقتي که دستور ذبح اسماعيل را مي‌دهد، اينجا امر هست يا نه؟ بله. اين امر آيا مصداق براي طلب هست يا نه؟ بله، مولا در عالم نفس طلب کرده است که ابراهيم اسماعيل را ذبح کند، مع ذلک با وجود اينکه طلب هست، اما اراده وجود ندارد، واقعاً خداوند يک اراده‌ي حتمي نسبت به ذبح اسماعيل ندارد.

پس نتيجه مي‌گيريم در اوامر امتحانيه غير از اراده‌اي که در ساير موارد وجود دارد، يک حقيقت ديگري هست به نام طلب که آن حقيقت، کلام نفسي است که عرض کرديم گفته‌اند: اسم کلام نفسي را در جمل خبريه مي‌گوييم، ولي در جمل انشائيه به آن طلب مي‌گوييم.

دليل دوم اشاعره

حال اين دليل را بحث کنيم، قبل از اينکه جواب از اين دليل را بگوييم، مناسب است که دليل دوم را بيان کرده و کنار گذاريم، چون جواب از دليل اول به بحث طلب و اراده منتهي مي‌شود.

دليل دومي که شاعر آورده‌اند اين است که، در مورد تکليف عصات گفته‌اند: همان طوري که مؤمنين مکلّف‌اند، عصات هم مکلف‌اند، يعني خداوند تکليف را همان طوري که متوجه مؤمن مطيع کرده، متوجه عاصي هم کرده، در حالي که در عاصي خداوند مي‌داند که اين تکليف را انجام نمي‌دهد، اما مع ذلک تکليف را متوجه عاصي فرموده که، بايد در اينجا بگوييم: خدا انجام فعل را از عصات طلب کرده، ولي اراده نکرده، چون اگر اراده مي‌فرمود، اراده‌ي خدا جداي از مراد خدا نيست. پس نتيجه مي‌گيريم در مورد تکليف عصات طلب وجود دارد، اما اراده وجود ندارد.

نقد و بررسي دليل دوم اشاعره

اين دليل دوم جوابش خيلي روشن است و آن اين که، اشاعره در اين دليل دوم بين اراده‌ي تشريعيه و اراده‌ي تکوينيه خلط کرده‌اند. آنچه به گوششان خورده که، اراده‌ي خدا از مرادش جدا نيست و دليلش هم اين آيه‌ي شريفه‌ي «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏» است، در اراده‌ي تکوينيه است.

اما در اراده‌ي تشريعيه بين اراده و مراد انفکاک حاصل مي‌شود، خدا اراده کرده مردم نماز بخوانند، اين اراده اراده‌ي تشريعيه است، يعني اين تکليف را بر مردم جعل کرده، حالا بعضي از مردم انجام مي‌دهند و بعضي ديگر انجام نمي‌دهند. آنچه انفکاک از اراده در آن محال است و اراده همان و مراد همان، اراده‌ي تکوينيه است نه تشريعيه.

تعبير ديگري هم هست که مثلاً به جاي اراده‌ي تکوينيه بگوييم: آن اراده‌اي که مربوط به فعل خود خداوند تبارک و تعالي است، اينجا انفکاک در آن معنا ندارد، اما آن اراده‌اي که متعلق به افعال عباد است، انفکاک به خوبي در آن محقق است. بنابراين اين دليل دوم دليل مهمي نيست و بايد روي همان دليل اول بحث را با اينها مطرح کنيم و عمده همين دليل اول است که اشاعره از اين راه مي‌گويند: در اوامر امتحانيه مولا طلب دارد، اما اراده ندارد.

بيان چند مطلب

1- آيا بين بحث کلام نفسي و بحث تغاير بين طلب و اراده ملازمه وجود دارد يا خير؟

اينجا قبل از اينکه جواب از اين دليل اشاعره را بيان کنيم، بايد چند مطلب را عرض کنيم؛ يکي اينکه آيا بين بحث کلام نفسي و بحث تغاير بين طلب و اراده ملازمه وجود دارد يا خير؟ از عبارات مرحوم آخوند(ره)(در کفايه) يک چنين مطلبي استشمام مي‌شود که، هر کسي که قائل به کلام نفسي است، بايد قائل به تغاير و تعدد طلب و اراده باشد و هر کسي که منکر کلام نفسي است، بايد منکر تغاير و معتقد به اتحاد بين طلب و اراده باشد.

در حالي که به نظر مي‌رسد اينجا دو بحث جداي از هم است، درست است که در ترتيب بحث، طوري بحث را عنوان کرديم که جايگاه کلام نفسي کاملاً روشن شد و الآن جايگاه بحث طلب و اراده هم کاملاً روشن مي‌شود، اين دو بحث، دو بحث ملازم با يکديگر نيستند، ولي خيلي با هم در آميخته شده‌اند، اما بين اينها ملازمه‌اي وجود ندارد، يعني ممکن است کسي کلام نفسي را منکر باشد، اما طلب و اراده را هم متغاير بداند.

اينکه از عبارت مرحوم آخوند(ره)(در کفايه) استفاده مي‌شود که، هر کسي کلام نفسي را پذيرفته، مي‌گويد: طلب و اراده متغايرند و هر کسي که کلام نفسي را انکار کرده، مي‌گويد: طلب و اراده متحدند، حرف درستي نيست. افرادي مثل مرحوم محقق بروجردي، مرحوم محقق نائيني و بعضي از تلامذه‌ي مرحوم محقق نائيني مثل مرحوم محقق خوئي(قدس سرهم) داريم که، با اينکه کلام نفسي اشاعره را منکرند، اما قائل به اتحاد طلب و اراده نيستند.

2- تفاوت بين کلام نفسي و طلب و اراده

فرق بين کلام نفسي و طلب و اراده در چند مطلب است؛ مطلب اول این است که، همان طوري که از مباحث گذشته روشن شد، کلام نفسي هم در مورد خداوند است و هم در انسان و هم در جملات خبريه است و هم در جملات انشائيه، در حالي که بحث تغاير و اتحاد بين طلب و اراده، فقط مختص به جملات انشائيه است و در جملات خبريه بحث نمي‌کنيم که، آيا طلب و اراده متحدند يا نه؟ يا در مورد خداوند تبارک و تعالي نمي‌گوييم: آيا خداوند چيزي به نام طلب و چيزي به نام ارادهدارد؟ اين بحث فقط در جُمَل انشائيه است.

فرق دوم از کلمات مرحوم آخوند(ره) استفاده مي‌شود و شايد محل تأمل و اشکال باشد که فرموده‌اند: نزاع بين اشاعره و بين معتزله يک نزاع لفظي است، براي اينکه اشاعره که مي‌گويند: طلب و اراده با هم متغاير است، طلب لفظي و اراده‌ي واقعي را مي‌گويند و معتزله هم که مي‌گويند: طلب و اراده يکي است، طلب و اراده‌ي انشائي و لفظي را مي‌گويند، پس آنها در يک مورد دارند حکم مي‌کنند و اشاعره در يک مورد ديگر، نزاع بين اينها نزاع لفظي است.

مرحوم آقاي بروجردي(قدس سره الشريف) به مرحوم آخوند(ره) اشکال خيلي محکمي کرده و فرموده‌اند: گويا مرحوم آخوند(ره) اصلاً اصل نزاع بين اشاعره و معتزله را متوجه نشده، نزاع در يک امر لفظي نيست که، آيا طلب و اراده در مقام لفظ و در مقام مفهوم با هم اتحاد دارند يا نه؟ نزاع در يک امر واقعي است که، مي‌خواهيم ببينيم آيا در نفس انسان در جُمَل انشائيه، غير از اراده حقيقت ديگري به نام طلب وجود دارد يا نه؟ بنابراين نمي‌توانيم نزاع در باب طلب و اراده را بگوييم: نزاع لفظي است.

بعبارةٍ اُخري مرحوم آخوند(ره) گويا مي‌خواهند بفرمايند: نزاع در کلام نفسي يک نزاع واقعي است اما نزاع در طلب و اراده يک نزاع لفظي است، چون فکر کرده‌اند که، اختلاف در باب طلب و اراده برمي‌گردد به اينکه، آيا مفهوم طلب و اراده يکي است يا دو تا؟ بعد گفته اينکه معلوم است که يکي است، پس چرا اشاعره و معتزله با هم دعوا مي‌کنند؟

آنچه اينجا مي‌خواهيم عرض کنيم این است که، نزاع در باب طلب و اراده، يک نزاع لغوي نيست که بگوييم: طلب و اراده دو مفهومي هستند که يک معنا دارند يا نه؟ مفهوم متغاير با يکديگرند، بلکه نزاع در این است که در جُمَل انشائيه در نفس، غير از اراده، آيا صفت ديگري به نام طلب داريم يا نه؟ حال اگر باشد، همان کلام نفسي و طلب است و اگر نباشد، غير از اراده چيز ديگري نداريم.

عمده چيزي که مي‌خواهم عرض کنم اين است که؛ اولاً نزاع طلب و اراده يک نزاع لغوي و لفظي نيست و ثانياً بين بحث کلام نفسي و بحث طلب و اراده ملازمه وجود ندارد. اين دو نکته که روشن شد، شروع مي‌کنيم به جواب از دليل اشاعره.

اگر مي‌خواهيد پيش مطالعه بفرماييد يک نظريه را مرحوم محقق بروجردي(ره) در کتاب نهاية الاصول، صفحه 92، دارد که حتماً ملاحظه بفرماييد، کلامي هم مرحوم محقق نائيني(ره) دارد و کلامي هم مرحوم آقاي خوئي(ره).

اين سه کلام را در اينجا مورد بحث قرار دهيم که ان شاء الله سعي مي‌کنيم فردا بتوانيم هر سه نظريه را بيان کنيم و اين بحث طلب و اراده را هم جمع کنيم. آن وقت روشن مي‌شود که آيا طلب و اراده دو چيز است يا يکي؟‌ ان شاء الله ببينيم به چه نتيجه‌اي مي‌رسيم؟


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اوامر طلب و اراده کلام نفسي مرحوم آخوند اشاعره اوامر امتحانیه معتزله کلام نفسی در جملات خبریه جملات خبریه جملات انشائیه خلط بین اراده تکوینیه با اراده تشریعیه

نظری ثبت نشده است .