موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۳۷۸
شماره جلسه : ۳۰
-
دلالت جمل خبريه در مقام انشاء بر وجوب
-
سه مطلب مهم از محقق خراساني(ره) در اين بحث
-
نقد و بررسي مطالب مرحوم آخوند(ره)
-
مناقشه محقق خوئي(ره) بر ادعاي اول و سوم آخوند(ره) و پذيرش ادعاي دوم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
دلالت جمل خبريه در مقام انشاء بر وجوب
بحث در اين بود که، بعد از اينکه فارغ شديم از اينکه، هيئت افعل دلالت بر وجوب دارد، در ميان استعمالات، بعضي از جمل خبريه، در مقام انشاء استعمال ميشود، مثل روايت ثالثه زراره در بحث استصحاب که، امام(عليه السلام) در جواب فرمودند: «يعيد الصلاه» که، کلمه «يعيد» به عنوان يک جمله فعليه خبريه است که، «تستعمل في مقام الانشاء و الوجوب». آيا اين مطلب صحيح است يا نه؟ و اصلا کيفيت چنين استعمالاتي به چه نحوي هست؟بعضي از بزرگان مثل صاحب مستند، مرحوم محقق نراقي(اعلي الله مقامه الشريف) اصلا دلالت اين گونه جمل بر وجوب را انکار کردهاند و اين چنين نيست که، مطلب مورد تسالم و مورد اتفاق باشد، گرچه مشهور قريب به اتفاق گفتهاند: همانطوري که هيئت افعل دلالت بر وجوب دارد، اين گونه جمل خبريه فعليه هم دلالت بر وجوب دارد.
سه مطلب مهم از محقق خراساني(ره) در اين بحث
در بحث ديروز فرمايش مرحوم محقق خراساني(ره) را عنوان کرديم که، در اين بحث سه مطلب مهم داشتهاند؛ در مطلب اول ادعا کردهاند که، دلالت جمله فعليهي خبريه بر وجوب، آکد و اقواست از دلالت هيئت افعل بر وجوب و علت اين امر را در اين معنا عنوان کردهاند که، ولو اينکه در مقام انشاء است، اما اين جمله خبريه در همان معناي خبري و در مستعمل فيه خبرياش استعمال ميشود.وقتي که در معناي خبرياش استعمال ميشود، معنايش اين است که، امام(عليه السلام) وقوع اين فعل در خارج را مفروغ عنه گرفته و لذا از وقوع هذه الفعل في الخارج اخبار ميکنند.
لکن گفتيم که: مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند که: فرق اين جمله خبريه با جمله خبريهاي که در مقام انشاء نيست در اين است که، در آنجا داعي براي خبر اخبار است، اما در مانحن فيه، داعي انشاء و طلب است.
ادعاي دوم اين بود که، اگر کسي به آخوند اشکال کند که، شما ميفرماييد: جمله خبريه در همان معناي خبري استعمال ميشود، مستعمل فيه «يعيد الصلاه» با جايي که ميگوييم: در مقام اخبار است، فرقي نميکند، پس مسئله صدق و کذب هم در اين جا راه داشته باشد. امام(عليه السلام) که ميفرمايند: «يعيد الصلاه»، اگر در معناي خبري استعمال شده است، بايد محتمل للصدق و الکذب باشد. در حالي که ارتکازا و وجدانا ميدانيم، در اين گونه جملات ديگر مسئله صدق و کذب راه ندارد.
مرحوم آخوند(ره) در جواب فرمودهاند: ملاک صدق و کذب در اين گونه جملات، مرتبط به آن داعي است و نتيجه فرمايششان اين ميشود که، جمله خبريه فعليه، «اذا کانت بداعي الاخبار يجري فيه الصدق و الکذب و اذا لم تکن بداعي الاخبار فلا يجري فيه الصدق و الکذب». ملاک و مناط در جريان صدق و کذب را داعي قرار دادهاند.
در ادعاي سوم مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند: اگر کسي اظهر بودن جمله خبريه در وجوب از هيئت افعل را نپذيرد، براي دلالت جمله خبريه بر وجوب، از طريق اطلاق و مقدمات حکمت وارد ميشويم.
اطلاق و مقدمات حکمت دلالت ميکند بر اينکه، اين جمله فعليه خبريه دال بر وجوب است براي اين که، اگر غير از وجوب، استحباب يا قدر مشترک بين الوجوب و الاستحباب را متکلم اراده کند، احتياج به قرينه دارد، اما براي افاده وجوب معونه و قرينه زائده لازم نيست.
فرمودهاند: جمله خبريه فعليه «من جهه انها تستعمل في المعني الخبري» در همان معناي خبرياش استعمال ميشود، لکن به داعي طلب و بعث است «و هذه المعنا يناسب الوجوب»، ارتباط بين اين معنا که امام(عليه السلام) در جواب زراره ميفرمايند: «يعيد» اين «اخبار عن الوقوع يناسب الوجوب» پس براي وجوب نيازي به قرينه نداريم. اما براي استحباب يا قدر مشترک بين وجوب و الاستحباب، نياز به قرينه داريم.
در نتيجه مرحوم آخوند(ره)، اولا: اظهريت و آکديت را ادعا کردهاند، ثانيا: ملاک صدق و کذب را عنوان فرمودهاند و ثالثا: راهي براي دلالت بر وجوب از راه اطلاق و مقدمات حکمت عنوان فرمودهاند که، اين راه ديگر دلالت بر اظهريت ندارد و فقط اصل ظهور در وجوب را افاده ميکند.
نقد و بررسي مطالب مرحوم آخوند(ره)
مناقشه محقق خوئي(ره) بر ادعاي اول و سوم آخوند(ره) و پذيرش ادعاي دوم
مرحوم محقق خوئي(قدس سره الشريف)(در کتاب محاضرات) به ادعاي اول و سوم مرحوم آخوند(ره)، مناقشهاي وارد کرده و دربارهي ادعاي دوم ايشان فرمودهاند: «في غايه الصحه و المتانه».مرحوم آقاي خوئي(ره) نسبت به ادعاي اول ايشان فرمودهاند که: ادعاي اين که جمله خبريه در دلالت بر وجوب، آکد و اقواي از هيئت افعل هست، نه روي نظريه مشهور در باب انشاء سازگار است و نه روي مبناي خود ما در باب انشاء.
عدم صحت ادعاي اول روي مبناي آقاي خوئي(ره)
فرمودهاند: اما روي مبنايي که ما در باب انشاء داريم، -مکرر مبناي ايشان را بيان کرديم که، ايشان حقيقت انشاء را ابراز اعتبار نفساني ميدانند- انشاء يعني متکلم «يعتبر في نفسه شيئا علي ذمه المکلف ثم يبرزه بقول او فعل».بعد فرمودهاند که: قبلا در مدلول جمله خبريه گفتيم: جمله خبريه «موضوعه لقصد الحکايه عن ثبوت النسبه اوعدم ثبوت النسبه» که، نتيجه اين ميشود که، جملهاي که در انشاء استعمال ميشود، با جملهاي که در اخبار استعمال ميشود، دو مستعمل فيه دارد.
«ما يستعمل فيه الخبر يباين ما يستعمل فيه الانشاء» چون ميگوييم: انشاء ابراز اعتبار ما في النفس است، اما اخبار حکايت از ثبوت نسبت و عدم ثبوت نسبت است.
در نتيجه اگر جمله خبريه «يعيد» در مقام انشاء استعمال ميشود، روي مبناي ما اصلا معقول نيست که، ديگر در آن معناي خبرياش استعمال شود. شما ميگوييد: «يعيد» در انشاء استعمال ميشود. اگر در انشاء استعمال ميشود، ديگر در معناي خبري استعمال نشد، آن نکتهاي که مرحوم آخوند(ره) براي آکديت ملاک قرار دادهاند منتفي ميشود، چون مرحوم آخوند(ره) فرموده: دليل بر اين که اين جمله فعليه آکد است از هيئت افعل، اين است که اين جمله خبريه، در همان معناي خودش استعمال ميشود و اخبار از وقوع اعاده في عالم الخارج است.
وقتي ميگوييم: مستعمل فيه در جمله انشائيه، با مستعمل فيه در جمليه خبريه دو تاست و مباينت دارند، ديگر «يعيد» که در مقام انشاء استعمال ميشود، اصلا مستعمل فيهاش عنوان خبري ندارد و نکتهاي که اساس براي آکديت و اقوائيت است منتفي ميشود.
لذا مرحوم آقاي خوئي(ره) فرمودهاند: بنابر بر نظريه ما در باب انشاء، بين جمله فعليه خبريه و بين هيئت افعل هيچ فرقي نيست و همانطوري که در هيئت افعل وجوب را از راه حکم عقل استفاده کرديم، در جمله فعليه خبريه هم، وجوب را از راه عقل استفاده ميکنيم. اين روي مبناي خود ايشان در باب انشاء بود.(خوب اينها را تفکيک کنيد، تا بعدا که ميخواهيم دوباره مورد بحث قرار دهيم روشن باشد.)
عدم صحت ادعاي اول روي نظريه مشهور در باب انشاء
بعد فرمودهاند: اين آکديتي که مرحوم آخوند(ره) ادعا کرده، روي نظريه مشهور در باب انشاء هم سازگاري ندارد. روي نظريه مشهور که در باب انشاء دارند، سوال ميکنيم که، مدلول «يعيد» که در مقام اخبار است، با مدلول «يعيد» که در مقام انشاء است، عرفا يکي است يا مغاير هستند؟فرمودهاند: مدلول «ما يفهم العرف» است، - به تعبير ايشان مدلول لفظ آن است که عرف ميفهمد- «يعيد» که در مقام انشاء استعمال ميشود، مفهوم و مدلولي مغاير با «يعيد» که در مقام اخبار است دارد و اينها يکي نيستند. مدلولها دو مدلول متغاير با يکديگرند. در «يعيد» انشائي، لزوم و وجود اعاده را بر طبق مسلک مشهور ايجاد ميکنيم، اما در «يعيد» اخباري، مسئله اين چنين نيست. لذا روي نظريه مشهور هم آکديت را اصلا قبول نداريم.
بعد ترقي کرده فرمودهاند: اصلا روي نظريه مشهور، در اصل وجوب هم استعمال نشده است، فضلا عن الاکديت، چون روي نظريه مشهور، انشاء عبارت از «ايجاد المعنا باللفظ» است، کلمه و جمله «يعيد» درمعناي حقيقياش که خبر است، استعمال نشده است و حال که در معناي خبري استعمال نشده، «بقيت مجمله بين المعاني المتعدده و الدواعي المختلفه»، يعني حالا که اين «يعيد» در معناي خودش استعمال نشد، بين معاني ديگر که يکي وجوب است، يکي استحباب و يکي هم قدر مشترک بين الوجوب و الاستحباب است، مجمل ميشود و هر کدام احتياج به قرينه دارد.
لذا فرمودهاند: طبق مبناي مشهور در باب انشاء، اولا: آکديت ممنوع است و ثانيا: اصل استعمال در وجوب روي نظريه مشهور براي ما قابل قبول نيست.
آن وقت از همين اشکال دوم فرمودهاند: بطلان ادعاي سوم مرحوم آخوند(ره) که فرموده: وجوب را از راه اطلاق استفاده ميکنيم روشن ميشود و فقط در ميان اين سه ادعايي که مرحوم آخوند(ره) کرده، ادعاي دوم ايشان «في غايه الصحه و المتانه».
روي اشکالات ايشان فکر کنيد، مسئله اصل دلالت جمله خبريه بر وجوب، تقريبا متسالم عليه است، الا بعضي از بزرگان مثل مرحوم نراقي(ره) که انکار کردهاند.
مسئله آکديت هم تقريبا کاللمسلم است و بزرگاني مثل امام(ره) و اساتيد ايشان، اصل آکديت را هم علاوه بر دلالت بر وجوب پذيرفتهاند، اما مرحوم آقاي خوئي(ره) ملاحظه فرموديد که فرموده: روي مبناي مشهور درباب انشاء جمله خبريه، اولا: «لا تدل علي الوجوب و لم تستعمل في الوجوب» مگر اينکه قرينهاي در کار باشد و ثانيا: آکديت را انکار فرمودهاند .
روي اين مطلب پيش مطالعهاي بفرماييد تا انشالله روز يکشنبه ببينيم که، آيا مناقشات ايشان وارد است يا نه؟
بحث اخلاقي در باره ثمرات ياد خداوند
يک روايت قدسي هست که، «عن النبي(صل الله عليه و آله و سلم) قال: قال الله عز و جل: ايما عبد اطلعت علي قلبه فرايت الغالب عليه التمسک بذکري توليت سياسته و کنت جليسه و محادثه و انيسه». حديث، خيلي حديث عجيبي هست و بسيار پر معناست و اين مقدار را بايد عرض کنيم که، از خيلي از معاني اين حديث نميتوانيم اطلاع پيدا کنيم.نکتهاي را زماني به من بعضي ازدوستان عرض ميکردم که، اين چنين نيست که اين آثاري که در اين روايت ذکر شده، محدود به همين آثار باشد، آثار ديگري هم هست که، پيامبر(صل الله عليه و آله و سلم) آن را خارج از قدرت فهم بشر ميدانسته و قطعا ذکر نفرمودهاند.
مقصود از حديث اين است که، خداوند ميفرمايد: کسي که قلبش غالبا در ذکر و ياد من است، اصلا يکي از بد بختيها و ناتوانيهاي انسان، عجزش است که، اين باب براي انسان معمولي بسته شده است که، «في جميع الاحوال و الاوقات بذکر الله» باشد. اين امکان ندارد، مگر براي انبيا واولياء و معصومين. اما براي ماها اين باب که، دائما انسان در ياد خدا باشد، بسته شده و محال عادي است. لذا خداوند روي اين مبنا فرموده: اگر کسي غالب اوقات و مشغوليتهاي قلبي او، ياد و ذکر من باشد، اين آثار را دارد.
اولا: «توليت سياسته»، من متولي و عهده دار همه امور او ميشوم. اين چه مقامي است که، واقعا انسان به جاي برسد که، يقين داشته باشد متولي و عهده دار کارهاي او خداست. قيام و قعود، سمت و سکوت و کلام و تلفظ او، همه باخداست. انسان واقعا اگر به اين مسئله فکر کند، اين خودش براي انسان اجتناب از دنيا و ما سوي دنيا به وجود ميآورد.
به يکي از بزرگان گفتند که: نصيحتي به ما کنيد و آن بزرگ در مقام نصيحت فرموده بود: «کن فردا لفرد» فقط براي يکي باش، فقط براي خدا باش، فقط توجه، نياز و همه امورت را مرتبط به يکي بدان، «کن فردا لفرد»، يک فردباش براي يک فرد که، او هم خدا است و در قلب خودت بيش از يک حب را راه نده.
اين نکته در ذهن شما هم هست که، انسان اگر واقعا چشم بصيرت باز کند، اين نفسي که خداوند به انسان داده و ميتواند با آن به کمالاتي برسد، اين قدرتي که خداوند به انسان داده، ما فوق قدرت هاي مادي است که، در اين عالم هست.
همين نفسي که هر انساني دارد، اما ما خيلي از آن بي خبريم، اين که انسان بوسيله اين نفس، به چه مراتبي ميتواند برسد، خيلي از ماها و خيلي از بزرگان ما ميفرمودند که: ما از اين معنا بي خبريم، گاهي اوقات يک گوشههاي را راهنمايي و هدايت ميکنند.
اگر خدا متولي امر انسان است، اين انسان ديگر حاضر نيست که، به امور ضعيفه دنيا توجه کند. گاهي درهمين امور دنيوي، کسي را متولي کارمان قرار ميدهيم و او بمقدار فکر محدودش براي انسان کار انجام ميدهد، به مقدار فکر محدود خودش، مصلحت و مفسده را تشخيص ميدهد و براي انسان دل ميسوزاند. خادمي که در خانه هست، وقتي ميخواهد کار کند، نهايت لطفي را که ميخواهد به انسان داشته باشد، ديگر بيش از قدرت فکرش نيست.
حال خداوند ميخواهد متولي امور انسان باشد، آن حب در حد اعلا، رآفت در حد اعلا، قدرت در حد اعلا، يک چنين منبعي ميخواهد متولي امور انسان باشد، يعني آن که قدرت دارد، اين انسان ضعيف را به بالاترين مرتبه از نظر نفساني برساند.
گاهي اوقات تولي در امور را معنا ميکنيم که، خدا مشکلات مان را حل کند و مراقب هست که انسان نابود نشود. متولي امر وقتي خدا شد، با آن علم، کمال، قدرت و حب مطلقهاي که دارد، اصلا لحظهاي از اين انسان غافل نيست و دائما در صدد عروج اين انسان است، حالا مشکلات ضعيف دنيوي هم که چيزي نيست، قابل حل است و حل ميشود.
شما روي همين کلمه فکر کنيد، انسان وقتي فکر کند، خيلي چيزها دنبالش ميآيد، «کنت جليسه»، همنشين او هستم، «کنت انيسه»، مونس او هستم و بالاتر از اينها، «کنت محادثه». گاهي اوقات نفس با خود انسان صحبت ميکند که، تو مثلا که بودي، چه شدي و چه ميشوي، شايد اين «کنت محادثه» يک معناي ابتدايي و اجمالياش اين است که، گاهي اوقات نفس، انسان را مورد عتاب و خطاب قرار ميدهد.
اگر اين حالت در ما وجود دارد، يک مقدار اميدوار باشيم و اگر خدا ناکرده اين حالت وجود ندارد، سعي کنيم ايجاد کنيم، يعني انسان بحدي برسد که، نفسش او را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. نفسش بايد به او بگويد: تو بايد روي موازين و ملاکات، حرف بزني و عمل کني، اينجا اشتباه کردي، اينجا غرق شدي، اينجا خودت را بيچاره کردي، اينجا دور شدي و فاصله گرفتي و راه اين است.
البته «کنت محادثه» يک مصداقش اين است که، نفس با انسان عتاب و خطاب کند و با انسان حرف بزند، معاني ديگري هم دارد و مراحل ديگر هم دارد.
انشالله اين ماه، ماه رجب است وشايد بعضي از آقايان هم موفق به اوراد و اذکار و ادعيه باشند و هستند و اميدواريم که خداوند، متولي امور همه ما قرار گيرد انشالله.
نظری ثبت نشده است .