موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۳۷۸
شماره جلسه : ۴۷
-
نقد و بررسي اشکال والد بزرگوار ما(حفظه الله) بر محقق بروجردري(ره)
-
اشکال استاد محترم بر مرحوم حائري(ره)
-
جواب دوم محقق حائري(ره)
-
مقدمه اول در کلام محقق حائري(ره)
-
مقدمه دوم در کلام محقق حائري(ره)
-
مقدمه سوم در کلام محقق حائري(ره)
-
بيان اشکال مرحوم حائري(ره) با توجه به اين سه مقدمه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نقد و بررسي اشکال والد بزرگوار ما(حفظه الله) بر محقق بروجردري(ره)
فرمايش مرحوم محقق حائري(ره) و اشکالي که مرحوم محقق بروجردري(ره) بر ايشان داشته و جوابي که از اين اشکال ذکر شده را ملاحظه فرموديد. حال بعد آيا اين اشکال به جواب مرحوم محقق بروجردي(ره) وارد است يا نه؟عرض کرديم که مرحوم بروجردي(ره)، در جواب از مرحوم حائري(ره) فرموده: اين بياني که شما براي عبادت ذکر کرده و فرمودهايد در عبادت فقط قصد تعظيم و قصد عنوان عبادت کافي است و در نتيجه، چيز ديگري به نام قصد قربت يا داعي الامر لازم نيست، اين مطلب خلاف ضرورت دين و اجماع مسلمين است.
اما اين جوابي که از مرحوم بروجردي(ره) داده شد، جواب تامي نيست، بين قصد عباديت و بين قصد قربت ملازمهاي وجود ندارد.
بله وقتي فعلي را در عالم خارج، بدون اين که در آن ريا و عجبي باشد، بخواهيم به قصد عنوان آن فعل انجام دهيم، تبعا و لا محاله بداعي الهي بايد انجام داد. اما از اين طرف ممکن است که، شخصي قصد عنوان عبادت را داشته باشد، اما به داعي الهي نباشد و اين امري است که در عالم خارج هم واقع ميشود. شخص وقتي ميايستد براي نماز، قصد عنوان عبادت و صلاه را ميکند، اما ميخواهد اين را ريائاً انجام دهد.
اين چنين نيست که قصد عبادت، عنوان ملازم با قصد قربي و الهي بودن عمل باشد. به نظر ميرسد که در اين جوابي که از مرحوم بروجردي داده شد که، بين قصد عنوان و قصد قربي و الهي بودن ملازمه هست، خلطي شده است.
اگر کسي حقيقت صلاه را قصد کند، در حقيقت صلاه ريا نيست، عجب نبايد باشد، بين قصد حقيقت صلاه و بين قربي بودن ملازمه هست، اما بين اين دو، يعني قصد عنوان و قصد قربي بودن ملازمه نيست.
اگر سوال کنند که، اين عمل را که انجام ميدهي، به چه قصدي است؟ ميگويم: بقصد ورزش نيست، بقصد رفع خستگي نيست، بلکه به قصد صلاه است. اين عمل وقتي بقصد صلاه انجام ميگيرد، اعم است از اين که، ريائا انجام گيرد، يا قربت الي الله.
يکي از اشکالاتي که به ايشان وارد است اين است که، اصلا طوري تعبدي بودن را معنا کرده که، بر خلاف آن معنايي است که مرحوم آخوند و ديگران معنا کردهاند.
فعلا بحث مان در حول جوابي است که از مرحوم محقق بروجردي(ره) داده شده، عرض ميکنيم که قصد عنوان صلاه، اعم از اين است که قربي باشد يا نباشد، اصلا آنچه که در ادله داريم اين است که ميگويند: ريا در صلاه مبطل است. اگر کسي اصلا صلاه را نميآورد و ورزش ميکند، آيا ميشود گفت: ريا در صلاه هست؟ پس معلوم ميشود که، جمع بين اين دو امکان دارد، يعني کسي عنوان صلاه را قصد کند، اما از آن طرف ريائا انجام دهد.
مستشکل فرمود که: بين قصد عنوان صلاه و قربي بودن ملازمه هست و دليلشان هم اين بود که، براي ريا صورت نماز لازم است. عرض مان اين است که، وقتي عنوان صلاه را قصد کرديد، اين عنوان ملازمه با قربي بودن دارد يا اعم است؟ اين اعم است و مويدش هم اين است که ميگوييم: «لا يجوز الريا في الصلاه» و اينطور آن را بيان ميکنيم.
بله اگر کسي در اسامي عبادات صحيحي شود و بگويد: من صلاه را قصد ميکنم و چون صلاه براي صلاه صحيح وضع شده است، پس ديگر برايش ريا نيست، پس حتما بقصد قربت است.
اين هم بر ميگردد به قصد حقيقت صلاه که، عرض کردم در اين جواب بين قصد عنوان صلاه و بين قصد حقيقت صلاه، ظاهرا برايشان اشتباه شده است.
مرحوم آقاي بروجردي(ره) فرمودهاند که: شما(مرحوم محقق حائري(ره)) که ميگوييد: در عبادت فقط تعظيم و قصد عنوان عبادت کافي است، «فاين قصد القربه؟»، که يکي از شرايطي است که، به اجماع مسلمين و به ضرورت دين در نماز مسلما لازم است. بنابراين اين جواب، جواب تامي نيست.
اشکال استاد محترم بر مرحوم حائري(ره)
اشکال مهمي که بر مرحوم حائري(ره) وارد است که، در تکميل اشکال مرحوم بروجردي(ره) اين را عرض ميکنيم اين است که، اصلا بيان ايشان از محل نزاع خارج است، براي اينکه در اين بحث که، آيا قصد قربت ميشود داخل در متعلق قرار گيرد يا نه؟ روي اين فرض بحث ميکنيم که، فرق بين واجب تعبدي و توصلي اين است که، واجب تعبدي، واجبي است که اگر مکلف، بدون قصد قربت آن را اتيان کند، غرض مولا محقق نميشود و اين بعنوان يک اصل مفروض در اين نزاع است.مفروض اين است که ميگوييم: واجب تعبدي و در حقيقت عباديت يک فعل به اين است که، اگر مکلف فعل را بدون قصد قربت انجام دهد، غرض مولا محقق نميشود.
شما(مرحوم محقق حائري(ره)) اصلا براي عباديت، معناي ديگري فرمودهايد که: عباديت يعني تعظيم و قصد عبادت يعني همان قصد تعظيم. لذا شما از محل نزاع به اين معنا خارج شدهايد و در عباديت مبناي ديگري را اختيار کردهايد.
تا بحال آنچه به ما ياد دادند و آنچه که مسلم بوده، ميگفتيم: عبادت، عباديت و واجب تعبدي معنايش اين است که، مکلف اگر فعل را بدون قصد قربت اتيان کند، غرض مولا محقق نشده است، اما شما يک طوري معنا کرده گفتهايد: اگر مکلف بدون قصد قربت انجام دهد غرض مولا محقق ميشود، عباديت يعني تعظيم و اين که بقصد تعظيم انجام گيرد و اين معناي ديگري است که، براي عباديت و واجب تعبدي ذکر کردهايد.
بنابراين اشکال مهمي که بر مرحوم محقق حائري(ره) وارد است اين است که، شما مبنايي بر خلاف مبناي همه علماء، در باب عباديت ابداع فرموده و طبق آن گفتهايد: نيازي به قصد قربت نيست و همين که مولا به صلاة امر کند، به ما ميفهماند که، صلاة يکي از طرق تعظيم و پرستش من است و ما هم که صلاه را بقصد تعظيم انجام ميدهيم، چون عرض کرديم که، ايشان عناوين را تقسيم کردهاند به؛ عناوين قصديه و غير قصديه. نماز را همين مقدار که به قصد تعظيم پروردگار خوانديم، کافي است و اين بر خلاف معنايي است که، ديگران براي عباديت ذکر کردهاند.
جواب دوم محقق حائري(ره)
بعد در کتاب درر فرمودهاند: «بل يمکن ان يقال بوجه آخر»، جواب دومي را از مرحوم محقق خراساني(ره) ذکر کردهاند. ايشان براي اين جواب، سه مقدمه ذکر کرده و بعد از آن وارد اصل جواب شدهاند.مقدمه اول در کلام محقق حائري(ره)
در مقدمه اول فرمودهاند: در کلمات قوم و اصوليين، مطلوبيت صلاه به اين بيان است که، امر و طلب به دو چيز تعلق پيدا کرده؛ يکي ذات صلاه و دوم عبارت از قصد الامر و داعي الامر است. اگر از اصوليين سوال کنيم آنچه که در باب صلاه مطلوب مولاست چيست؟ ميفرمايند: در باب صلاه مطلوب مولا؛ يکي ذات صلاه است و دوم اين که اين صلاه را ما به داعي امر، يعني به قصد امر و قصد قربت انجام دهيم.مرحوم حائري(ره) فرمودهاند: به نظر ما آنچه که طلب به آن تعلق پيدا کرده، سه چيز است و نه دو چيز؛ يکي ذات صلاه، دوم نبودن دواعي غير الهيه، مثل ريا، ورزش، عجب و سوم داعي الهي و قربي بودن آنچه که طلب به آن تعلق پيدا کرده است. در واقع اين سه چيز مد نظر خداوند تبارک و تعالي بوده که، عبد ذات نماز را بياورد اين يک، دوم نبودن دواعي غير الهيه و سوم داعي الامر و قصد القربه.
ملاحظه فرموديد که، در همين مقدمه هم ايشان از مشهور علماء فاصله گرفتهاند. مشهور ميگويند: در نماز آنچه طلب به آن تعلق پيدا کرده؛ يکي ذات صلاه است و يکي هم داعي امر است.
مقدمه دوم در کلام محقق حائري(ره)
در مقدمه دوم فرمودهاند که: دو نوع واجب نفسي داريم؛ يک واجب لنفسه داريم و يک واجب نفسي للغير. در اصول ميگويند: «الواجب اما نفسي و اما غيري». واجب نفسي يعني «وجب لنفسه»، خودش واجب شده و وجوبش از ناحيه غير نيامده است. از اول وجوب به خودش تعلق پيدا کرده است، مثل صلاه که واجب نفسي است و از اول وجوب به اين صلاه تعلق پيدا کرده است. دوم واجب غيري يعني واجبي که، وجوبش از ناحيه غير آمده است، مثل تمام مقدمات که، وجوبشان وجوب غيري هست.واجب نفسي هم دو نوع است؛ يک واجب نفسي لنفسه داريم، يعني واجبي که وجوب روي خودش آمده و زمينه براي چيز ديگري نيست و خودش هم غايت از وجوب است. مثل نماز که واجبي است که، براي خودش واجب شده و اينطور نيست که براي هدف ديگري باشد.
اما يک واجب نفسي للغير داريم که اينجا مثالهاي مختلفي ميشود زد که، دو مثال را عرض ميکنيم؛ يک مثال در باب وجوب تعلم است، در قيامت بر حسب آنچه که در روايات آمده، افرادي را مواخذه ميکنند که، چرا تکاليفت را انجام ندادي؟ ميگويد: من جاهل بودم، سوال ميشود که چرا نرفتي ياد بگيري؟ تعلم وجوبش، وجوب نفسي است، بخاطر اين که نرفته علم پيدا کند، اينجا عقاب ميشود.
يکي از خصوصيات وجوب غيري اين است که، بر مخالفتش عقاب وجوب ندارد، پس اگر بر مخالفت واجبي عقاب است، معلوم ميشود که آن واجب، واجب نفسي است. پس تعلم وجوبش نفسي است، اما واجب نفسي للغير است و خودش في حد نفسه موضوعيت ندارد، تعلم احکام اين است که انسان احکام را ياد بگيرد، براي اينکه طريق براي اطاعت خداوند باشد.
مثال دوم که در کلمات مرحوم حائري(ره) هم است، وجوب غسل جنابت قبل از فجر در روزه ماه رمضان است که اگر کسي جنب باشد، بايد قبل از فجر غسل کند، اين غسل قبل از فجر، عنوان وجوب مقدمي ندارد، چون گفتيم: وجوب مقدمي، وجوبش از ناحيه ذي المقدمه ترشح پيدا ميکند و ذي المقدمه که هنوز واجب نشده است، هنوز زمان فجر نرسيده تا روزه واجب باشد، پس چون ذي المقدمه هنوز واجب نشده است، نميتوانيم بگوييم: غسل جنابت وجوب مقدمي دارد.
پس وجوبش نفسي است، اگر غيري نشد نفسي است، اما نفسي للغير است، يعني خودش في حد نفسه موضوعيت ندارد، طريقيت براي روزه دارد.
پس مرحوم حائري(ره) فرموده: واجب نفسي، اما لنفسه و اما للغير. بر حسب اين بيان، اگر از ما سوال کنند که، فرق بين واجب للغير و واجب غيري چيست؟ فرقش همين است که، واجب للغير نفسي است، اما واجب غيري واجب مقدمي است.
مقدمه سوم در کلام محقق حائري(ره)
در مقدمه سوم فرمودهاند: لازم نيست مکلف قبل از آن که امر بيايد، نسبت به مامور به قدرت بر امتثال داشته باشد، بلکه اگر قدرت بر امتثال به نفس الامر هم بيايد کافي است. مولا وقتي ميخواهد امري را متوجه مکلف کند، لازم نيست قبل از اين امر ببينيد که، آيا مکلف قدرت بر مامور به دارد يانه؟ اگر قدرت بر مامور به به نفس خود اين امر هم ايجاد شود کفايت ميکند.بيان اشکال مرحوم حائري(ره) با توجه به اين سه مقدمه
بعد از اين سه مقدمه، فرمودهاند: مانعي ندارد که طلب به جزء اول و جزء دوم از آن اجزاء ثلاثهاي که گفتيم، يعني بذات صلاه، بعلاوه سائر دواعي غير الهيه، به صلاتي که درش انگيزه هاي غير الهي نباشد، تعلق پيدا کند.به عبارت اخري مرحوم حائري(ره) به مرحوم آخوند(ره) عرض کرده که، اگر بخواهيم بگوييم: از اول امر به اين سه جزء تعلق پيدا کرده است. جزء سومي که اين همه مشکلات را پيش آورده که، مرحوم آخوند(ره) را مبتلا کرده به اينکه بگوييد: محال است، چون جزء سوم، داعي الامر است، يعني قصد الامر. چون آخوند(ره) فرموده: مستلزم اين است که، امر داعويت براي داعويت امر داشته باشد و اين محال است.
مرحوم حائري فرمودهاند: چه اشکالي دارد که جزء سوم را از دائره متعلق خارج کنيم، اگر جزء سوم را از دائره متعلق خارج کرديم، به مطلوب مولا ضرري وارد نميشود؟
ميگوييم: جزء اول و دوم واجب نفسي للغير است، يعني خداوند به صلاه بضميمه نبود داعي غير الهي، امر کرده است و اين وجوب براي اين است که، آن داعي قربت در عالم خارج محقق شود.
در اينجا مرحوم حائري(ره) هم ادعاي ملازمه کرده فرمودهاند: انسان نميشود خالي از داعي باشد، اگر انسان داعي غير الهي نداشت، حتما داعي الهي دارد. انسان عمل را؛ يا به انگيزه الهي انجام ميدهد و يا غير الهي، اگر به انگيزه الهي نبود، غير الهي هست، چون در عالم خارج بين اين دو ملازمه هست.
پس مولا امر را متوجه به صلاه بعلاوه نبود سائر دواعي غير الهيه ميکند و مکلف همين را که انجام دهد، خود به خود صلاه به قصد قربت انجام گرفته است.
جواب خيلي خوبي مرحوم محقق بروجردي(ره) از اين جواب داده فرمودهاند: آنچه که بيان کردهايد، صرف يک تصوير است.
جواب مرحوم بروجردي را ببينيد، اشکالات ديگري هم بر اين جواب مرحوم حائري(ره) هست که، ملاحظه فرماييد، تا فردا عرض کنيم.
نظری ثبت نشده است .