موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۳۷۸
شماره جلسه : ۲۹
-
نکتهاي از مرحوم بروجردي(ره)
-
نظريه استاد محترم در موضوع له صيغه امر
-
اشکال بعضي از بزرگان به محقق عراقي(ره) و جواب آن
-
آيا هيئت افعل دلالت بر وجوب دارد؟
-
جملات خبريه در مقام انشاء
-
سه مطلب مهم از مرحوم آخوند(ره) در اين باره
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مطالب گذشته
در مورد معنا و موضوع له هيئت افعل مطالبي را عرض کرديم؛ مطلب اول اين بود که، هيئت افعل يک معنا بيشتر ندارد و اين چنين نيست که، هيئت افعل داراي معاني متعدده باشد و در معاني مختلفه استعمال شده باشد که، در اين جهت فرمايش مرحوم آخوند(قدس سره الشريف) را پذيرفتيم.مطلب دوم اين بود که، با اشکالاتي که بر مرحوم آخوند(ره) وارد کرديم به اين نتيجه رسيديم که، موضوع له و معنايي که براي صيغه افعل وجود دارد، طلب انشايي نيست و طلب انشائي را که مرحوم آخوند(ره) قائل شدهاند، دچار اشکالات مهمي است که، به اکثر آن اشکالات در بحث هاي گذشته اشاره کرديم.
مطلب سوم اين بود که، گفتيم: اين چنين نيست که اين صيغ انشائيه، عنوان مبرز اعتبار در نفس و کاشف از اعتبار در نفس باشد که، مرحوم آقاي خوئي(ره) قائل شده بودند.
بعد از اين سه مطلب که روشن شد، باقي ماند مطالبي که ديروز هم اشاره کرديم که، آيا اين را که امام(ره) فرمودهاند که: «صيغه افعل موضوع للبعث»، قائل شويم؟ گفتيم: اين هم اشکالش اين است که، بايد براي صيغه افعل که عنوان هيئت دارد، يک معناي حرفي ذکر کنيم، اما بعث و تحريک يک معناي اسمي است و معناي حرفي نيست.
نکتهاي از مرحوم بروجردي(ره)
بعلاوه نکتهاي مطرح است که، ما را به واقعيت مسئله نزيک ميکند و آن نکته اين است که، وقتي متکلم ميگويد: «افعل»، متکلم چه چيزي را با اين افعل دنبال ميکند؟ آيا غرض اصلي متکلم بعث، يا طلب و يا تحريک است؟وقتي که مولا ميگويد: «أَقِيمُوا الصَّلاة» آيا اگر کسي ابتداً که با اين صيغه برخورد کند، ميگويد: مولا ميخواهد تحريک، بعث و طلب کند يا مسئله بعث، تحريک و طلب يک عنوان و غرض غيري است؟ متکلم وقتي ميگويد: «افعل»، غرض اصلي متکلم، وقوع اين فعل از مخاطب در عالم خارج است.
روي اين جهت مطلوب نفسي و غرض اساسي متکلم اين است که، اين فعل در عالم خارج از اين مخاطب هم واقع شود و ارتباطي بين مخاطب و اين فعل در عالم خارج ايجاد شود، لذا وقتي مولا يا متکلم به کسي ميگويد: «اضرب»، اگر ديگري اين ضرب را انجام دهد، غرض متکلم واقع نشده است.
پس وقتي متکلم صيغه افعل را گفت، -مسئله کفايي چيزي است که، از شرع ياد گرفتيم که، يک واجب عييني داريم و يک واجب کفايي- از نظر عرف اگر پدر به فرزندش گفت، «اکتب، اقرا، افعل»، وقتي اين را تحليل کنيم، متکلم چه مطلوبي از اين صيغه دارد؟ آيا ميخواهد از بچه طلب کند؟ اين مسلم نيست.
عرض کرديم طلب انشايي که، فرمايش مرحوم آخوند(ره) است باطل است. خود طلب بين اين عبارت در کلمات مرحوم آقاي بروجردي(ره) وجود دارد که، آيا بين «اضرب و اطلب منکم الضرب» ترادف وجود دارد؟ هيچ کس نميگويد که: بين اينها ترادف وجود دارد.
پس اين دليل بر اين ميشود که، موضوع له «اضرب»، طلب نيست و طلب نميتواند معنا و موضوع له «اضرب» قرار گيرد. بين اضرب و اطلب منک الضرب هيچ ترادفي نميبينيم، لذا طلب نيست. اصلا اگر به کسي که امر ميکند بگوييم: تو در حال طلب کردن هستي، مقداري برايش سخت است که در مقام امر است و طلب هم ميکند.
سوال:...؟
پاسخ استاد: شما وقتي ميگوييد: «اضرب»، اضرب مضارع است، اطلب هم مضارع است، آيا بين اين دو هيئت ترادف وجود دارد؟ اگر به ارتکازتان مراجعه کنيد، بين «اضرب و اطلب منک الضرب» واقعا ترادف وجود ندارد، تا به حال به ما ياد دادند که، مثلا «اضرب اي طلب الضرب»، ولي اين غلط است.
پس اولا گفتيم: هيئت است و بايد يک معناي حرفي برايش بشود و طلب يک معناي اسمي است، دوم اين که -اين مطلب فقط در کلمات مرحوم بروجردي(ره) آمده است- اگر بخواهيم هيئت امر را به معناي طلب معنا کنيم، معنايش اين است که بين «اضرب و اطلب منک الضرب» هيچ فرقي نباشد، در حالي که بين اينها فرق آشکار وجود دارد که، در «اطلب منک الضرب» غرض اولي متکلم «طلب الضرب» است و ضرب عنوان غرض اساسي را دارد، اما در «اضرب» طلب يا بعث عنوان غرض جانبي و غيري دارد.
وقتي متکلم ميگويد: «اضرب»، ميگوييم: مقصود اصلي متکلم از اضرب دو چيز است؛ يک «وقوع الضرب في الخارج» که، متکلم ميخواهد ضرب در عالم خارج تحقق پيدا کند. دوم اين وقوع ضرب از مخاطب باشد. اين دو مطلب را اضرب دلالت دارد. بنابر اين به دلالت مطابقي اصلا دلالت بر طلب يا بعث ندارد
بله لازمهي اين معنا، يعني لازمهي اين که متکلم ميخواهد، اين فعل از اين مخاطب واقع شود اين است که، بعث و تحريکي تحقق پيدا کرده است.
تقريبا همان فرمايشي را که ديروز از مرحوم محقق عراقي(ره) نقل کرديم که فرموده: طلب مدلول مطابقي صيغه امر نيست، بلکه لازمه مدلول صيغه امر است. منتها عرض کرديم که، ايشان بهتر از ديگران توجه داشته که، بايد براي صيغه امر يک معناي حرفي ذکر کند و براي صيغه افعل، قائل به نسبت بعثييه و ارساليه که، يک معناي حرفي است، شدهاند.
نظريه استاد محترم در موضوع له صيغه امر
بالاخره با اين همه اين طرف و آن طرف زدن و بعد از اين همه تحليل، آنچه به آن ميرسيم، نه کلمه بعث است، نه طلب و نه حتي نسبت بثيه، بلکه ميگوييم: افعل و هيئت امر «وضعت للنسبه الايقاعيه». بعث لازمهي امر است، حتي مرحوم عراقي(ره) با اينکه توجه داشتهاند به اينکه، طلب لازم است، اما از اين غفلت کردهاند که، بعث و ارسال هم لازمهي امر است. «مدلول عن نسبه الايقاعيه» يعني مخاطب يک طرف و فعل طرف ديگر، غرض متکلم از افعل، ايقاع فعل از اين مخاطب است.اين گونه که معنا ميکنيم، باهيئت فعل ماضي و مضارع هم سازگاري پيدا ميکند. تعجب اين است که، در هيئت فعل ماضي و مضارع، مشهور تصريح ميکنند که، دلالت بر نسبت وقوعيه دارند، حتي خود مرحوم آخوند(ره) در دو سه جاي کفايه تصريح دارد بر اينکه، دلالت بر نسبت وقوعيه دارند، منتها در فعل ماضي، نسبت وقوعيه در گذشته و در مضارع، نسبت وقوعيه نسبت به حال يا آينده. اما چطورشد که وقتي به بحث امر رسيده، اين همه بحث و طلب انشايي و .... ايجاد شد؟
عرض کردم اشتباه مرحوم آخوند(ره) اين بوده که، آنچه که در مقسم بوده، بنام انشاء، آن را در حقيقت اقسام قرار دادهاند، در حالي که اينطور نيست.
بنابراين بعد از دقت در مسئله و بعد از اينکه، واقعا مسئله را تحليل کرديم، به اين نکته رسيديم که، هيئت امر بر نسبت ايقاعئيه دلالت دارد، يعني مخاطب اين فعل را در عالم خارج ايقاع کند. بلي لازمهي اين نسبت ايقاعيه، تحريک مخاطب، طلب مولا و بعث است، اما بعث و تحريک و اينها، هيچکدام در موضوع له هيئت افعل وجود ندارد.
اشکال بعضي از بزرگان به محقق عراقي(ره) و جواب آن
نسبت ارساليه که مرحوم محقق عراقي(ره) قائل شده اين است که صيغه افعل وضع شده است براي اينکه، مخاطب بسوي فعل ارسال شود که، اين همان بعث است. بعضي از بزرگان وقتي به اين بحث رسيده گفتهاند: بعث، طلب و نسبت ارساليه عبارت اخري هم هستند. اما اينطور نيست، اينها فرقهاي اساسي بينشان وجود دارد و در بعضي موارد اين فرقها ظاهر ميشود.اين خلاصه مباني و انظار در جهت اولي در بحث هيئت افعل بود. بيشتر خودتان دقت بفرماييد، تقريبا در اين بحث همه انظار را بيان کرديم و از بزرگان و اکابر و اعيان اصوليين، کسي نيست که، نظرش در اينجا قابل طرح باشد و طرح نکرده باشيم.
آيا هيئت افعل دلالت بر وجوب دارد؟
بحث بعدي که مرحوم آخوند(ره)(در کفايه) داشته اين است که، آيا هيئت افعل دلالت بر وجوب دارد يا نه؟ قبلا وقتي بحث ماده امر را مطرح کرديم، اثبات کرديم که، ماده امر ظهوردر وجوب دارد.بعضي وجوب را از راه تبارد استفاده کردند، بعضي از راه اطلاق، بعضي هم مثل مرحوم محقق نائيني(ره) از راه حکم عقل و امام(ره) هم بعنوان يک حکم عقلايي پذيرفتند.
اگر در ذهن شريف تان باشد، در اين قسمت چند جلسه مفصل بحث کرديم و انظار را ذکر کرديم و در نهايت عرض کرديم، آنچه که بهتر از مباني ديگران است، مبناي امام(ره) است. در ماده امر، وجوب را از راه وضع، يا اطلاق و يا عقل نميتوانيم استفاده کنيم و اشکالاتش را هم ذکر کرديم و گفتيم: وجوب از راه حکم عقلاست، وقتي حجتي از طرف مولا بسوي عبد وارد شود، عقلاء ميگويند: اين امري را که مولا بيان کرده، اگر مخالفت کني، مذمت دارد و اگرموافقت کني، استحقاق مدح دارد.
البته نميدانم در ذهنتان هست يا نه، يک شبهه خيلي مهمي در آنجا مطرح بود که، نتوانستيم آن را حل کنيم. البته شبههاي بود که آن را در کتب رايج نديدم، اما بالاخره نشد که آن را حل کنيم و هنوز هم نتوانستيم.
در باب هيئت افعل، عين همان مطالبي که براي وجوب در باب ماده امر ذکر شد، در هيئت افعل هم وجود دارد، يعني کساني که در ماده امر، وجوب را از راه وضع و لغت قائلاند، در صيغه امر هم از همان راه قائل شدهاند. کساني که در ماده امر، وجوب را از راه اطلاق و مقدمات حکمت قائلاند، در صيغه افعل هم از همين راه قائل شدهاند.
مثل مدرسه محقق نائيني(ره) -مدرسه يعني خود نائيني و من تبع وي- هم که گفتهاند وجوب را از راه عقل استفاده ميکنيم، در هيئت افعل هم، وجوب از راه عقل دانستهاند. مدرسه امام(ره) هم در اين نظر، همانطوري که در آنجا وجوب را بعنوان يک حکم عقلايي ميدانستند، در اينجا هم وجوب را بعنوان يک حکم عقلايي ميدانند، يعني عقلاء ميگويند: اگر از طرف مولا دستوري صادر شد، حالا اين دستور ميخواهد در قالب ماده امر باشد يا هيئت افعل، حجت بر عبد است و اگر عبد مخالفت کند استحقاق مذمت دارد.
بنابراين، چون در آنجا اين بحث را در کيفيت دلالت بر وجوب بنحو مستوفا مطرح کرديم، ديگر اينجا معطل نميشويم، بحث ها همان بحث است و فرقي ندارد.
جملات خبريه در مقام انشاء
آخرين بحثي که در هيئت افعل وجود دارد و بعد بحث تعبدي و توصلي شروع ميشود که، بحث خيلي مهمي هم هست اين است که، گاهي اوقات مولا بجاي بکار بردن هيئت افعل، در مقام انشاء از يک جملهي خبريه استفاده ميکند. مثل آنچه که در صحيحه ثالثه زراره(ره) در باب استصحاب آمده است که، زراره سوال ميکند که، خوني در لباس خودم ديدم، علامت هم گذاشتم که آن را بشويم، اما بعد وضو گرفتم و نماز خواندم و يادم رفت که، در لباسم چنين خوني وجود داشته، آيا نمازم را اعاده کنم يا نه؟ حضرت ميفرمايند: «يعيد الصلاه»، بصورت جمله خبريه، نميفرمايد: «اعد الصلاه» ميفرمايد: «يعيد».غالبا جمله خبريه در مقام انشاء، بعنوان فعل مضارع ميآيد، يا در روايت ديگر سوال ميکنند که، آيا بايد غسل کند يا نه؟ حضرت ميفرمايند: «يغتسل» اما در بعضي موارد بصورت فعل ماضي هم ذکر شده است مانند: «اذا کان الحول اخرج ذکاته» وقتي سال رسيد نميگويد: «و ليخرج زکاته»، بصورت ماضي آورده است که، «اخرج» يا در «من کان صلاته کذا اعاده» بصورت ماضي ميگويد، يعني بايد اعاده کند.
در اينکه جملات خبريه، وقتي در مقام انشاء استعمال ميشوند، مقصود اخبار از وقوع يا عدم وقوع آن فعل در عالم خارج نيست، بحثي نيست. در اينجا اول فرمايشات مرحوم آخوند(ره)(در کفايه) را ميگوييم، تال ببينيم که چه بحث ديگري در اينجا بايد عنوان شود.
سه مطلب مهم از مرحوم آخوند(ره) در اين باره
مرحوم آخوند(ره)(در کتاب کفايه) تقريبا سه مطلب مهم در اينجا عنوان فرمودهاند؛ يک مطلب اين است که، دلالت جمله خبريه بر وجوب، اقواي از هيئت افعل بر وجوب است، يعني اگر هيئت افعل ظهور در وجوب دارد، جمله خبريه در مقام انشاء، ظهورش در وجوب اقوا و آکد است، براي اينکه نکتهاي در جمله خبريه وجود دارد که، اين نکته در هيئت افعل منتفي است و آن نکته اين است که، در جمله خبريه مولا تعبيري دارد که، دلال بر عدم رضايت به ترک عمل است.مولا وقتي ميفرمايد: «يعيد الصلاه»، گويا اصل وقوع نماز در عالم خارج را مسلم فرض کرده است، يعني اينقدر اراده اش نسبت به وقوع صلاه تعلق گرفته که ميفرمايد: «يعيد الصلاه» و اين کشف ميکند که، مولا به هيچ وجه راضي به ترک اين عمل نيست. اما در هيئت افعل اين نکته وجود ندارد.
مطلب دوم اين است که فرمودهاند: اگر کسي به من بگويد: اين جمله خبريه که در مقام انشاء است، در چه استعمال شده است؟ آيا «يعيد الصلاه» استعمال مجازي در «اعد الصلاه» شده است؟ «يعيد» را متکلم گفته، اما از آن مجازا امر اراده کرده يا در همان معناي خبريش استعمال شده است؟
مرحوم آخوند(ره) فرمودهاند: به نظر ما بين اين جمله خبريه و سائر جملههاي خبريه، هيچ فرقي وجود ندارد، همانطوري که در سائر جملههاي خبريه ميگوييم: جمله در معناي خبري استعمال شده و دلالت بر نسبت وقوع اين فعل يا عدم اين وقوع در عالم خارج دارد، در «يعيد الصلاه» هم همينطور است و بايد در همان معناي خبريش استعمال شده باشد.
وهم و دفع
اگر در معناي خبري استعمال شده است، پس صدق و کذب در اينجا مطرح ميشود، يعني وقتي امام در آن روايت زراره(ره) ميفرمايد: «يعيد الصلاه»، اگر صلاه در عالم خارج واقع نشد، از آن لازم ميآيد و به مرحوم آخوند(ره) اشکال وارد ميشود که، اگر ميگوييد: اين جملات خبريهي در مقام انشاء، در همان معناي خبري استعمال ميشود، پس بايد مسئله صدق و کذب هم درش راه داشته باشد.در جواب فرمودهاند: جمله خبريه اگر به داعي انشاء باشد، ديگر صدق و کذب درش راه ندارد و اگر به داعي اخبار باشد، صدق و کذب درش راه پيدا ميکند. ملاک صدق و کذب، خود جمله نيست، بلکه ملاک آن داعي است.
به عبارت اخري جمله خبريه اگر به داعي اعلام باشد، «يجري فيه الصدق و الکذب»، اما اگر به داعي انشاء و حکم باشد، ديگر صدق و کذب درش راه ندارد.
يک مطلب سومي هم داشتهاند که تا فردا روي آن فکر کنيد که چگونه از جمله خبريه وجوب استفاده ميشود؟ تا اين مطالب آخوند(ره) را تحليل کنيم و ببينيم که آيا تام است و نه؟
نظری ثبت نشده است .