درس بعد

اوامر

درس قبل

اوامر

درس بعد

درس قبل

موضوع: ماده و صیغه امر


تاریخ جلسه : ۱۳۷۸


شماره جلسه : ۲۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • آيا در جملات انشائيه غير از اراده چيز ديگري در نفس مولا هست يا نه؟

  • فرمايش مرحوم محقق بروجردي(ره) بر تغاير طلب و اراده

  • نقد و بررسي فرمايش مرحوم بروجردي(ره)

  • بحث اخلاقي معيت با اهل بيت

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مطالب گذشته

ملاحظه فرموديد که بين بحث کلام نفسي و بحث طلب و اراده فرق وجود دارد و بين اين دو بحث هيچ ملازمه‌اي نيست، برخلاف آنچه که از عبارت مرحوم آخوند(قدس سره الشريف)(در کفايه) استفاده مي‌شود که ملازمه وجود دارد، يعني کساني که مثل اشاعره معتقد به کلام نفسي هستند، اينها لابدّ از اين هستند که معتقد به مغايرت بين طلب و اراده شوند و کساني که مثل معتزله منکر کلام نفسي هستند، بايد معتقد به اتحاد طلب و اراده شوند.

اين مطلب گرچه از عبارت مرحوم آخوند(ره) استفاده مي‌شود، اما ا عرض کرديم که بين اين دو بحث فرق‌هايي وجود دارد و هيچ ملازمه‌اي بين البحثين نيست. شاهدش هم اين است که، افرادي مثل مرحوم محقق بروجردي(اعلي الله مقامه الشريف) منکر کلام نفسي‌اند، اما مع ذلک قائل به اتحاد بين طلب و اراده نيستند. اين يک مطلب که توضيح داديم.

مطلب دوم که از عبارت مرحوم آخوند(ره) استفاده مي‌شود، اين است که نزاع در باب طلب و اراده، يک نزاع مفهومي و لغوي است، يعني بحث در اين است که آيا مفهوم طلب و اراده متحدند؟ آيا مدلول و موضوع له اينها يکي هست يا اينکه اينها داراي دو مفهوم متغايرند؟

در حالي که عرض کرديم نزاع در باب طلب و اراده، يک نزاع مفهومي و لغوي نيست، بلکه در اين نزاع در باب جملات انشائيه، مثل اوامر و نواهي، معتزله مي‌گويند: اين امر که مولا مي‌گويد: «إفعل» در نفس مولا غير از اراده چيز ديگري نيست. اما اشاعره مي‌گويند: خير، در نفس مولا غير از اراده چيزي به نام طلب هست.

نزاع بين معتزله و اشاعره «إنما هو في صفةٍ نفسانيةٍ غير الإرادة»، معتزله مي‌گويند: آنچه که شما اشاعره مي‌گوييد: طلب، همان اراده‌ي نفساني است و در نتيجه معروف شدند به، قائلين به اتحاد طلب و اراده. اشاعره مي‌گويند: غير از اراده، حقيقت ديگري در نفس متکلّم وجود دارد به نام طلب. بنابراين معروف شدند به قائلين به تغاير طلب و اراده.

بنابراين نزاع بين معتزله و اشاعره يک نزاع مفهومي نيست کما اينکه از عبارت آخوند(ره) استفاده مي‌شود، بلکه يک نزاع واقعي است که آيا در جمله‌ي انشائيه مثل اوامر، مولا وقتي مي‌گويد: «إفعل»، غير از اراده در نفس مولا، حقيقت و صفت ديگري به نام طلب وجود دارد يا نه؟

همين حرف را در نواهي هم مي‌زنند، معتزله مي‌گويند: وقتي مولا مي‌گويد: «لا تفعل»، غير از کراهت که در نفس مولا موجود است، چيز ديگري در نفس مولا نيست، اما اشاعره مي‌گويند: غير از اين کراهت که در نفس مولاست، چيز ديگري به نام طلب وجود دارد. پس روشن مي‌شود که نزاع در باب طلب و اراده يک نزاع مفهومي نيست، بلکه نزاع در يک وصف نفساني واقعي است.

در مطلب سوم عرض کرديم که، مرحوم آخوند(ره) چون فکر کرده نزاع در باب طلب و اراده، يک نزاع مفهومي است، لذا فرموده: نزاع بين معتزله و اشاعره يک نزاع لفظي است و يمکن که ين اين دو گروه تصالح ايجاد کنيم. تصالحش هم به اين است که فرموده‌اند: آن کسي که مي‌گويد: طلب و اراده متغاير است، طلب انشائي و اراده‌ي واقعي را مي‌گويد و آن کسي که مي‌گويد: متحد است، طلب و اراده‌ي انشائي را مي‌گويد.

با اين مطلب دومي که عرض کرديم، تصالح بين اين دو به هيچ وجه امکان ندارد، اصلاً نزاع اينها نزاع مفهومي نيست تا شما بفرماييد: اشاعره در يک موردي گفتند و معتزله در يک مورد ديگر، اين سه مطلب مهم که اينجا بايد مدّ نظر آقايان باشد.

آيا در جملات انشائيه غير از اراده چيز ديگري در نفس مولا هست يا نه؟

بعد از اينکه اين سه مطلب روشن شد، اولين مطلب این است که، آيا در جمله‌ي انشائيه مثل اوامر، غير از آن اراده که مولا نسبت به فعل دارد، چيز ديگري در نفس مولا موجود است يا نه؟

مي‌بينيم غير از اراده چيز ديگري در نفس مولا موجود نيست، وجداناً در نفس مولا اراده وجود دارد به اينکه اين فعل تحقق پيدا کند، اين فعل را عبد انجام دهد، اما غير از اراده، صفت ديگري باشد که به آن طلب بگوييم -که اشاعره مي‌گويند- انصافاً چيز ديگري نداريم.

فرمايش مرحوم محقق بروجردي(ره) بر تغاير طلب و اراده

حالا که اين مطلب اشاعره بطلانش روشن است، مي‌آييم سراغ فرمايش مرحوم محقق بروجردي(ره) و آن را بيان مي‌کنيم.

عرض کرديم ايشان از يک طرف منکر کلام نفسي است و از طرف ديگر قائل به تغاير بين طلب و اراده است. خلاصه‌ فرمايش ايشان اين است که، طلب چيزي است که انشاء به آن تعلق پيدا مي‌کند، اما اراده واقعيتي است که انشاء به آن تعلق پيدا نمي‌کند.

ايشان در توضيح فرمايش‌شان فرموده‌اند: امور بر سه قسم است، امر اول امور واقعي و اموري که ما به ازاي خارجي دارند، اعم از اينکه در عالم خارج مشاهَد و محسوس باشد، يا اين که در عالم نفس وجود دارد، اما مشاهَد نيست، مانند اوصاف نفسانيه‌اي که انسان دارد.

قسم دوم امور انتزاعيه‌اي که منشأ انتزاعشان امور واقعيه است، مثل فوقيت، تحتيت، ابوّت، نبوّت، اينها امور انتزاعيه‌اي است که منشأ انتزاع، همان امر واقعي است، امر واقعي مثل اين سقف که، فوقيت را از اين سقف انتزاع مي‌کنيم.

قسم سوم امور اعتباريه محضه است، يعني اموري که ما به ازاي خارجي ندارد و منشأ انتزاعي هم در عالم واقع ندارد، اينطور نيست که يک منشأ انتزاعي در عالم واقع و در عالم خارج داشته باشد، مثل ملکيت، زوجيت، رقّيت. مرحوم آقاي بروجردي(ره) فرموده‌اند: قسم اول و دوم قابليت تعلّق انشاء ندارد. امور واقعيه‌اي که مشاهَد است مثل زيد، عمرو، بکر، اين که بگوييم: زيد را مي‌خواهيم انشاء کنيم، قابل انشاء نيست و يا امور واقعيه‌ي غير مشاهَد مثل اوصاف نفسانيه، مثل اراده که يکي از اوصاف نفسانيه است، قابل انشاء نيست.

امور قسم دوم هم قابل انشاء نيست، يعني آن اموري که انتزاع مي‌شود و منشأ انتزاعش امور واقعيه است، قابل انشاء نيست.

همانطوري که قبلا مفصل بحث انشاء را گفتيم، انشاء «ايجاد المعنا باللفظ» است، اين زيدي که در عالم خارج است، اين اراده‌اي که در نفس انسان است و يا اين فوقيتي که انتزاع مي‌شود را، چطور مي‌توانيد ايجاد کنيد؟ انشاء که ايجاد المعنا باللفظ است، نمي‌تواند در حريم اين دو قسمي که امور واقعيه است و قسمي که امور انتزاعيه‌اي است که منشأش امور واقعيه است وارد شود.

اما انشاء در قسم سوم راه دارد، انسان امور اعتباريه محضه را مثل ملکيت، انشاء مي‌کند، وقتي شما گفتيد: «بِعتُ، اشتريت»، ملکيت انشاء مي‌شود، با «انکحتُ» زوجيت انشاء مي‌شود.

بعد از بيان اين مقدمه فرموده‌اند: نتيجه‌ي اين مقدمه اين است که، انشاء قابليت تعلّق به اراده را ندارد، اراده از امور واقعيه‌ي نفسانيه است و قابل اين نيست که، انشاء به آن تعلق پيدا کند، به خلاف الطلب.

به طلب که رسيده، فرموده‌اند: معناي طلب محاوله براي تحقق يک شيء است. وقتي به لغت مراجعه مي‌کنيم، طلب يعني محاوله براي تحقق يک شيء. به ما که مي‌گويند: طالب علم، براي اين است که، عملاً کوشش مي‌کنيم براي اينکه به يک نتيجه‌اي برسيم.

بعد فرموده‌اند: اين محاوله دو نوع است، گاهي مولا دست خودش را حرکت مي‌دهد، خودش آب را برمي‌دارد و مي‌خورد، اين تقريباً مي‌شود طلب تکويني واقعي، اما گاهي به عبدش مي‌گويد: برو آن آب را برايم بياور، اين مي‌شود طلب انشائي، يعني با گفتنِ «إفعل»، طلب انشاء مي‌شود. پس انشاء به طلب تعلق پيدا مي‌کند.

بنابراين مرحوم آقاي بروجردي(ره) فرموده‌اند: بين اراده و طلب اين فرق اساسي وجود دارد که، اراده يک صفت نفسانيه‌اي است که، قابليت تعلق انشاء ندارد، اما طلب چيزي است که قابليت تعلق انشاء دارد. اين خلاصه‌ي فرمايش ايشان است.

نقد و بررسي فرمايش مرحوم بروجردي(ره)

حالا آيا اين فرمايش تام است يا نه؟ اينجا والد بزرگوار ما(حفظه الله) در بحث اصولشان اشکال مهمي را به مرحوم آقاي بروجردي(ره) وارد کرده و فرمودند: طبق همان مقدمه‌‌اي که شما براي انشاء بيان کرديد، طلب به هيچ وجهي قابل انشاء نيست. اين دو قسمي که از طلب ذکر کرديد، اين دو قسم قابل انشاء نيست.

نتيجه‌ي اين بحث را ان‌شاء‌الله روز سه‌شنبه عرض مي‌کنيم؛ هم اشکال ايشان را و هم اينکه بالأخره ببينيم آيا اين حرف درست است يا نه؟ بالأخره مثل مرحوم آخوند(ره) مي‌گويند: اراده و طلب در مقام وجود ذهني، در مقام وجود خارجي، در مقام انشاء، متحدند، انشاء همانطوري که به طلب تعلق پيدا مي‌کند و طلب انشائي داريم، اراده‌ي انشائيه هم داريم، اما ايشان ‌فرموده‌اند: انشاء به اراده محال است که تعلق پيدا کند، حالا توضيح و تکميلش را روز سه‌شنبه ان‌شاء‌الله عرض مي‌کنيم.

بحث اخلاقي معيت با اهل بيت

به مناسبت چهارشنبه که بناست دو سه جمله‌، حديثي گفته شود و مطلبي مطرح شود، ولو اينکه به بعضي از آقايان عرض کردم، خوب است چند روزي را که ما صحبت مي‌کنيم، چهارشنبه يک ربع آخر را يکي از آقايان صحبت کند و ما هم استفاده کنيم، حق هم همين است.

در يک روايتي از امام جواد‌(عليه السلام) -که امروز هم مصادف با ولادت با سعادت آن حضرت هست- يکي از اصحاب امام جواد‌(عليه السلام) مي‌گويد: نامه‌اي به خدمت حضرت نوشتم که، «علّمني شيئاً إذا انا قلته کنت معکم في الدنيا و الآخرة»، يک چيزي به من ياد دهيد که، اگر آن را بگويم، در دنيا و آخرت با شما باشم.

امام‌(عليه السلام) هم با خط شريف خودشان مرقوم فرمودند که: «أکثر من تلاوة إنا أنزلناه و رطب شفتيک بالاستغفار».

اين حديث آن مقداري که با فهم قاصرمان مي‌توانيم بفهميم، خيلي حرف دارد؛ اولاً اين راوي، راويي بوده که، يک مطلب مهمي را از امام خواسته است. حلقه‌اي که از آن تعبير مي‌کنم به حلقه‌ي معيتي را، بين خودش و ائمه‌ي معصومين‌(عليهم السلام) جويا شده، نگفته چيزي به من ياد دهيد که، من بهشت بروم و درجات بالاي بهشت را خدا نصيبم کند، نگفته چيزي به من ياد دهيد که، مقامات بالايي در دنيا يا آخرت پيدا کنم، گفته چيزي را به من ياد دهيد که، معکم، هميشه با شما باشم در دنيا و آخرت.

اين معيت چه معيتي است؟ پيداست که، اين معيت ظاهري نيست که بخواهد هميشه خدمت حضرت باشد و با حضرت نشست و برخواست کند، اين معيت يک معيت رتبي، معنوي، روحي و روحاني است، نه معيت جسماني که، اگر فرسنگ‌ها هم بين اين راوي و امام‌(عليه السلام) فاصله باشد، اما اين معيت روحاني و نفساني محقق مي‌شود.

اولاً اين نکته خيلي مهم است که ببينيد، رُوات از ائمه، بعضي‌هايشان چه مرحله‌اي از درک و شعور را داشتند و چه تقاضاهايي داشتند؟ خود همين يک جنبه‌ي تربيتي دارد که، اگر انسان با يک بزرگي ارتباط پيدا کرد، سعي کند نهايت استفاده را از او داشته باشد، نه اينکه در يک موارد محدود، مشکلات ظاهريه، يا خوش و بش‌هاي ظاهريه بخواهد استفاده کند.

اينجا بحث خيلي عميقي که هست، ارتباط نفوس در همين دنيا با يکديگر است و اين ارتباط يک مسئله‌اي است که ديگر نيازي به درس، بحث و اين مسائل هم ندارد. انسان اگر به مرتبه‌اي برسد که، نفس خودش را با يک نفس کاملي مرتبط کند، مثل اين است که خود را در معرض آبشاري يا انوار خيلي پر شعاع و پرنوري قرار داده و هميشه به نفس او اشراق مي‌شود. دعاي و توجه و مراقبت آن نفس کامل، قطعاً به اين نفس هم سرايت پيدا مي‌کند.

بعضي‌ها نقل مي‌کردند که، اين نماز اول وقت خواندن يک جهتش اين است که، وقتي امام زمان (عج) در اول وقت مي‌گويد: «اياک نعبد»، ما هم در همان مقوله داخل مي‌شويم، ما هم جزء همان گروهي مي‌شويم که حضرت در رأس آن گروه است و اين ديگر يک لطافت و ظرافت خيلي بالايي پيدا مي‌کند.

علي اي حال اين يک بحث خيلي وسيعي است، از نظر جسمي اگر دو نفر کنار يکديگر باشند، مي‌توانند ضعف جسمي يکديگر را حل کنند، پس قطعاً از نظر روحي، دو نفس که با يکديگر ارتباط پيدا مي‌کنند، آثار خيلي عجيبي دارد.

علي‌اي‌حال اينجا اين خواسته را از امام کرده که، «معکم في الدنيا و الآخرة». امام(عليه السلام) هم در مقام جواب مي‌فرمايد: «اکثر من تلاوة إنا أنزلناه» سوره‌ي قدر را زياد بخوان، البته سوره‌ي قدر سوره‌اي است که، در بعضي از تعابير آنطوري که در ذهنم آمده، ربيع القرآن و بهار قرآن است. در روايات دارد که، «لکل شيءٍ ربيع و ربيع القرآن سورة القدر».

جايي که حقايق قرآني شکفته مي‌شود و بروز پيدا مي‌کند، نه تنها حقايق قرآني، همه‌ي حقايق، جايي که تلألؤ خاصي دارد، سوره‌ي قدر است. حضرت مي‌فرمايند: سوره‌ي قدر را زياد بخوانيد. -از آن طرف ما مي‌بينيم حالا اين ماه رجب و شعبان و رمضان که مي‌رسد- در ماه رمضان آن مقداري که من در ذهنم هست، به هيچ چيزي مثل خواندنِ سوره قدر سفارش نشده است. شبي هزار مرتبه خواندن، از دستوراتي است که بزرگان داشتند و خيلي‌هايشان عمل مي‌کردند و خيلي آثار عجيبي هم ديدند.

اين قضيه را من شنيدم، نمي‌دانم واقعيتش تا چه اندازه است؟ منتهي از افراد موثق شنيدم، راجع به يکي از بزرگان مراجع نجف نقل شده که، ايشان فرموده بود من در همان دوران طلبگي وقتي حدود سنّ 30 سال را داشتم، يک ماه رمضان مراقبت کردم بر خواندن سوره‌ي مبارکه قدر، شبي هزار مرتبه، در اواخر ماه رمضان، در حال خواندن اين سوره‌ي شريفه بودم، ده سال آينده‌ي خودم را ديدم که، روي کرسي تدريس نشستم، قيافه پيرتر و کامل‌تر شده، مشغول تدريسم، طلبه‌هاي زيادي هستند، ده سال بعد رسيدم به کرسي خارج، همينطور تا رسيدم به مرجعيت، توجه مردم، آمد و شد مردم به منزلم، تمام اينها را در آن عالم ديدم، تا وقتي که فوت کردم. وقتي که فوت شدم از مأذنه‌ي نجف شنيدم فرياد مي‌زدند، مات فلاني، او فوت شد و اعلام مي‌کردند. همين جا بود که در اثر ترس و اضطراب، آن حالت از بين رفت و ديدم همان جوان 30 ساله‌اي هستم که مشغول خواندن سوره قدرم.

اين قضيه را براي استادشان مرحوم قاضي(ره) نقل کرده بودند و مرحوم قاضي(ره) فرموده بود، اي کاش يک مقداري بيشتر تحمل مي‌کرد، عالم برزخ خودش را هم مي‌ديد و اتفاقاتي که در عالم برزخ براي او رخ مي‌داد را هم مي‌ديد.

در روايت ندارد «اکثر من قرائة إنا أنزلناه» تلاوت غير از مسئله قرائت است، تلاوت خواندن با تدبر و فهم است، يک وقت عوام اين سوره را مي‌خوانند، شايد يک ميليون مرتبه هم بخوانند، ثواب هم دارد، اما پرده‌اي در باطن‌شان کنار نمي‌رود، اما ما که بحمدالله مقدماتي را طي کرديم، مي‌توانيم مبتدا و خبر را بفهميم، فعل و فاعل را بفهميم، بايد اين را با تدبر بخوانيم.

واقعاً وقتي که انسان سوره‌ي قدر را مي‌خواند، باورش شود که همه‌ي مقدرات در اختيار خداوند و ولي خداست، اين دو رکن مهم در اين مسئله‌ي سوره قدر وجود دارد، ملائکه که بر ولي خدا که نازل مي‌شوند، تمام به اين منتهي مي‌شود که همه‌ي مقدرات انسان در اختيار خدا و ولي خداست و ارتباط با ولي خدا دارد.

معيت به اين است که منِ طلبه باورم شود که، همه‌ي عنايات مربوط به امام زمان‌(عليه السلام) است، همه‌ي برکات عالم مرهون وجود شريف امام زمان‌(عليه السلام) است، سلامت ما، مرهون عنايت آن حضرت است.

متأسفانه انسان چقدر در روز به اين مسئله توجه دارد که، امام و ولي خدا در مقدّرات او چقدر نقش دارد. خود بنده خيلي در اين مسئله عقب ماندم و بايد انسان واقعاً اين مسئله را جبران کند، دوم هم مسئله استغفار است.

ملاحظه و دقت بفرماييد، بين استغفار و اين نکاتي که در سوره‌ي قدر عرض کرديم، به خاطر بي‌توجهي به ولي خودمان، به خاطر بي‌توجهي به اينکه همه‌ي امور دست خداست، هميشه بايد استغفار کنيم، خيلي غفلت داريم.

اين صحبت کردن و حرف زدن، اينکه ذهن ما کلمات را رديف مي‌کند، تا انسان بتواند چند مطلب بگويد، اينها همه اگر انسان توجه نداشته باشد، خيلي کارش دچار مشکل مي‌شود، بايد انسان دائماً استغفار کند و به منبع و واسطه‌ي فيض، که امام زمان‌(عليه السلام) است توجه داشته باشد.

ان شاء الله اين ماه رجب، آقاياني که اهل اعتکافند، ما واقعاً عاجزانه از ايشان مي‌خواهيم که ما را هم دعا کنند، حوزه را دعا کنند، کشور را دعا کنند، نظام را دعا کنند، به اين انقلاب دعا کنند، بالأخره از اين موقعيت‌هايي که خداوند نصيب‌تان مي‌کند و مؤتکف مي‌شويد چنين بهره‌برداري‌هايي را داشته باشيد ان شاء الله.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اوامر محقق بروجردی اشاعره معتزله کلام نفسی تغایر طلب و اراده اقسام امور امور انتزاعیه اعتباریات محض معنای طلب امام جواد معیت با معصومین فواید تلاوت سوره قدر تفاوت قرائت با تلاوت

نظری ثبت نشده است .