موضوع: صلاة قضاء (مواسعه و مضایقه)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۹/۴
شماره جلسه : ۳۴
-
خلاصه جلسه گذشته
-
استدلال به روایت سید بن طاووس از کتاب حریز
-
اشکالات مرحوم شیخ به استدلال به روایت فوق
-
اشکال اول: عدم ظهور «دین من الصلاة» در فریضه
-
اشکال دوم: ظهور «دین من الصلاة» در نافله های شب پیشین
-
اشکال سوم: عدم دلالت روایت بر نفی ترتیب
-
نظر استاد نسبت اشکالات مرحوم شیخ توسط
-
دلالت روایت بر نفی ترتیب از نظر استاد
-
عدم خصوصیت تفصیل مرحوم محقق و علامه در نفی ترتیب
-
پاسخ استاد به اشکال اول و دوم مرحوم شیخ
-
نظر استاد در مورد استدلال به روایت بر مواسعه
-
استدلال به روایت سیدبن طاووس از رساله مواسعه
-
اشکال مرحوم شیخ به استدلال به روایت
-
نظر استاد نسبت به استدلال به روایت
-
استدلال به روایت اسماعیل بن جابر
-
اشکال اول مرحوم شیخ: تعارض با قاعده ما غلب الله
-
اشکال دوم مرحوم شیخ: عدم وجود روایت در منابع حدیثی
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
مرحوم شیخ در مقام استدلال به ادله خاصه بر مواسعه، ادله مذکور را به سه طائفه تقسیم کرد، طائفه اول اطلاق روایات امر به قضا بود که مرحوم شیخ به بیان روایات، استدلالات و اشکالات مربوط به آنها پرداخت، وی ابتدا به بیان استدلال به روایتی از اصل حلبی و کتاب جعفی پرداخت و سپس به اشکالاتی نسبت به آنها مطرح کرد.
وی در ادامه استدلال به دو روایت از عمار ساباطی را بیان کرد و سپس اشکالاتی نسبت به آنها مطرح کرد و استدلال بر مواسعه بوسیله این دو روایت را نیز مخدوش دانست.
در ادامه بیان روایت مزبور و استدلال به این روایت و اشکالات مرحوم شیخ به آن میپردازیم، روایت به این صورت است.
غِيَاثُ سُلْطَانِ الْوَرَى، لِلسَّيِّدِ بْنِ طَاوُسٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ عَلَيْهِ دَيْنٌ مِنْ صَلَاةٍ قَامَ يَقْضِيهِ فَخَافَ أَنْ يُدْرِكَهُ الصُّبْحُ وَ لَمْ يُصَلِّ صَلَاةَ لَيْلَتِهِ تِلْكَ، قَالَ يُؤَخِّرُ الْقَضَاءَ وَ يُصَلِّي صَلَاةَ لَيْلَتِهِ تِلْكَ.
زراره از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند؛ شخصی دِینی از صلاة، یعنی نماز قضا دارد، نیمه شب بلند میشود که نماز قضایش را بخواند، خوفی برای او حاصل میشود که اگر نمازهای قضا را بخواند، صبح فرا رسد و نماز شب را نخواند، در این فرض وظیفه او چیست؟ به عبارتی دیگر سؤال این است، کسی که نماز فائته بر عهده وی است، و اگر بخواهد نماز قضا بخواند نماز شبش را نمیتواند بخواند و باید فقط نماز صبح را بخواند، وظیفه اش چیست؟ امام (علیهالسلام) میفرماید؛ قضا را به تأخیر بیندازد، یعنی اول نماز شب، سپس نماز صبح و بعد هم نماز قضا را انجام بدهد.
بیان استدلال به این روایت به این صورت است که «دینٌ من صلاة » به قرینه کلمه «دِین» یا خصوص نماز است یا اینکه حداقل اعم از قضای واجب و قضای مستحب است، و در هر صورت قضای واجب را میگیرد، لذا مورد سوال در روایت، قضای واجب است.
امام (علیهالسلام) میفرماید؛ نماز قضا را به تاخیر بیندازد و ابتدا نافله لیل را بخواند، لذا از روایت استفاده میشود که هیچ فوریتی در قضا وجود ندارد.
و التقريب: أنّ الظاهر من الدين إمّا خصوص الفريضة الفائتة أو الأعمّ، و لا وجه للتخصيص بالنافلة، فيدلّ على جواز تأخير القضاء لنافلة اللّيل، ثمّ عدم الأمر بفعلها قبل الصبح يدلّ على عدم الترتيب.[1]
این روایت بر جواز تأخیر نماز قضای واجب به منظور خواندن نافله شب دلالت میکند یعنی حتی در شرایطی که نافله شب یک امر مستحب است مکلف میتواند نماز قضای واجب خود را به تأخیر بیندازد تا نافله شب را بجا آورد.
مرحوم شیخ در تبیین استدلال خود به این روایت، دو نکته را مطرح میکند:
1. جواز تأخیر قضا برای نافله شب: روایت نشان میدهد که تأخیر در انجام قضای واجب برای ادای نافله شب جایز است.
2. عدم الزام به ادای قضا قبل از صبح: در روایت، امام (علیهالسلام) نفرمودهاند که نماز قضا باید حتماً قبل از صبح خوانده شود.
مرحوم شیخ سه اشکال نسبت به استدلال به این روایت مطرح میکند، عبارت وی به این صورت است.
مرحوم شیخ ادامه میدهند و میفرمایند: به نظر میرسد اگر کسی ذوق سلیم داشته باشد، عبارت «دینٌ» در این روایت به این معنا است که منظور از دین، در مقابل «صلاة لیلته»، نماز شبهای گذشته است. یعنی دینی که فرد بر گردن دارد، مربوط به نماز شبهای پیشین است، نه نماز فریضه. به این ترتیب، روایت ناظر به دِینی است که بهواسطهی نخواندن نماز شبهای گذشته ایجاد شده است.
اما در اشکال سوم، مرحوم شیخ میفرمایند: اگر فرض کنیم «رجلٌ علیه دینٌ من صلاة» مربوط به قضای نماز فریضه است، نهایت دلالت این روایت این است که قضای نماز فریضه فوریت ندارد، یعنی میتوان آن را به تأخیر انداخت. اما این روایت دلالتی بر نفی ترتیب ندارد.
همانطور که پیشتر بهطور مفصل بحث کردیم[3]، صاحب جواهر معتقد بود بین قول به فوریت و ترتیب ملازمه وجود دارد. بهنظر ایشان، نفی فوریت با نفی ترتیب ملازمه دارد. نظر وی این است که اگرچه به لحاظ مقام ثبوت و واقع، فوریت و ترتیب دو عنوان مستقل هستند، اما در مقام فتوا، هر فقیهی که به فوریت فتوا داده، به ترتیب نیز فتوا داده است و بالعکس.
اما مرحوم شیخ این نظر را نپذیرفت و تأکید داشت که میان فوریت و ترتیب حتی از جهت فتوا هیچ ملازمهای وجود ندارد، وی برای تأیید این نظر، به فتوای یکی از فقها اشاره کرد که به فوریت معتقد بود، اما به ترتیب اعتقادی نداشت.
حال، موضوع مورد بحث این است که آیا از کلام امام (علیهالسلام) که فرمودند: «یؤخر القضا»، و اگر قضا را به معنای قضای فریضه بگیریم، تأخیر قضای فریضه از ادای نماز صبح و حتی از نافلهی شب، دلالتی بر نفی ترتیب فهمیده میشود یا خیر؟ بهنظر میرسد که این کلام به روشنی دلالت بر نفی ترتیب دارد.
بهعنوان مثال، شخصی که نمازهای قضای شبهای گذشته را بر عهده دارد و در عین حال زمان برای خواندن نماز صبح و نماز شب در اختیار دارد، گمان میکند که اگر بخواهد نمازهای قضای گذشته را بخواند، ممکن است نماز شب امشب را از دست بدهد. امام (علیهالسلام) در اینجا دستور میدهند که نمازهای قضا را به تأخیر بیندازد و ابتدا نماز شب همان شب را بخواند سپس نماز صبح و بعد نماز فائته را بخواند لذا از کلام امام (علیهالسلام) به روشنی دلالت بر نفی ترتیب برداشت میشود.
عدم خصوصیت تفصیل مرحوم محقق و علامه در نفی ترتیب
مرحوم شیخ در ادامه میفرمایند از روایت فوق، خصوصاً با توجه به تفصیل محقق و تفسیر مرحوم علامه، نفی ترتیب فهمیده نمیشود.
تفسیر محقق این است که اگر تنها یک نماز قضا بر عهده فرد باشد، رعایت ترتیب لازم است؛ اما اگر قضای نمازهای متعددی بر عهده او باشد، رعایت ترتیب لازم نیست. تفصیل مرحوم علامه نیز این است که اگر قضای نمازهای همان روز (فوات الیوم) باشد، رعایت ترتیب واجب است؛ اما اگر قضای نمازهای روزهای گذشته باشد، رعایت ترتیب لازم نیست. مرحوم شیخ میفرمایند: خصوصا طبق تفصیل مرحوم محقق و علامه، روایت دلالت بر نفی ترتیب ندارد، اما این کلام ایشان نیز وجهی ندارد.
روایت دیگری نیز از سید بن طاووس نقل شده که در کتاب آمده است. این روایت از امالی سید ابی طالب الحسنی به نقل از جابر بن عبدالله است که دارای یک سند طولانی است.
عَنْ أَمَالِي السَّيِّدِ أَبِي طَالِبٍ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِيِّ، قَالَ حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ رَامِسٍ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ الدَّارَ قُطْنِيُّ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ نَصْرِ بْنِ طَالِبٍ الْحَافِظُ حَدَّثَنَا أَبُو ذُهَلٍ عُبَيْدُ بْنُ عَبْدِالْغَفَّارِ الْعَسْقَلَانِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ سُلَيْمَانُ الزَّاهِدُ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مَعْنٍ حَدَّثَنَا الْعَلَاءُ بْنُ مُسَيَّبِ بْنِ رَافِعٍ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ أَبِي رِيَاحٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ كَيْفَ أَقْضِي قَالَ صَلِّ مَعَ كُلِّ صَلَاةٍ مِثْلَهَا قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَبْلُ أَمْ بَعْدُ قَالَ ص قَبْلُ.[4]
جابر بن عبدالله میگوید مردی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پرسید: چگونه نمازهای قضای خود را انجام دهم؟ پیامبر پاسخ دادند: «صلّ مع کل صلاة مثلها»، یعنی همراه با هر نماز، یک نماز قضا مانند آن را بخوان. مثلاً صبح که نماز صبح را میخوانی، دو رکعت هم قضای نماز صبح را بخوان. ظهر که چهار رکعت نماز میخوانی، چهار رکعت قضای ظهر هم بخوان.سپس سائل پرسید: این نماز قضا را قبل از نماز ادا بخوانم یا بعد از آن؟ پیامبر پاسخ دادند: «قبل».
مرحوم شیخ درباره عبارت «صلّ» در این روایت میفرمایند که از این دستور، وجوب مولوی فهمیده نمیشود. بلکه این عبارت ارشاد به کیفیت قضا است.
و فيه: أنّ الأمر بالصلاة ليس للوجوب قطعا. فيمكن أن يكون إرشادا لكيفيّة قضاء ذلك الشخص، فلعلّه كان القضاء مستحبّا في حقّه فيستحبّ له قبل كلّ صلاة أن يقضي صلاة.[5]
شهید در کتاب ذکری[6] روایتی از اسماعیل بن جابر نقل میکند که چنین بیان میدارد:
مُحَمَّدُ بْنُ مَكِّيٍّ الشَّهِيدُ فِي اَلذِّكْرَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ: سَقَطْتُ عَنْ بَعِيرِي فَانْقَلَبْتُ عَلَى أُمِّ رَأْسِي فَمَكَثْتُ سَبْعَ عَشْرَةَ لَيْلَةً مُغْمًى عَلَيَّ فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ اقْضِ مَعَ كُلِّ صَلاَةٍ صَلاَةً.[7]
اسماعیل بن جابر گفت: از شترم افتادم و با سر به زمین برخورد کردم. 17 روز بیهوش بودم، پس از آن، از امام (علیهالسلام) درباره تکلیف این 17 روز سؤال کردم. امام (علیهالسلام) فرمودند: همراه با هر نمازی، یک نماز قضا بخوان.
مرحوم شیخ بر این روایت اشکال میگیرد و میگوید که ظاهر این روایت بر وجوب قضا بر مغمیعلیه (فرد بیهوش) دلالت دارد. این در حالی است که روایات متعددی داریم که بیانگر آن است که قضا بر مغمیعلیه واجب نیست.
قبلاً در بحث قاعده ما غلب الله این موضوع بررسی شد. این قاعده میگوید: «ما غلب الله علی العباد فالله أولی بالعذر». یعنی اگر امری خارج از اختیار انسان بوده و به خداوند منتسب است (مانند بیهوشی یا کما)، چنین شخصی معذور است و قضا بر او واجب نیست، بعنوان مثال، اگر کسی یک سال در کما باشد و سپس به هوش آید، طبق این قاعده، قضا بر او واجب نیست. روایات متعددی نیز در تأیید این قاعده وجود دارد. در این روایات، بهویژه درباره مغمیعلیه، تأکید شده است که اگر انسان به دلیل عذری نتواند وظیفهای را انجام دهد، معاف است. بنابراین، این روایت که بهظاهر قضا را بر مغمیعلیه واجب میداند، با روایات مربوط به قاعده ما غلب الله در تعارض است. شیخ این تعارض را بهعنوان اشکالی وارد مطرح کرده است.
مرحوم شیخ اشکال دیگری بر این روایت وارد کرده و میفرماید که این روایت در کتب حدیثی نیامده است. ممکن است شهید این روایت را از کتابی متعلق به اسماعیل بن جابر نقل کرده باشد یا از کتابی دیگر که سخن امام (علیهالسلام) را به اسماعیل نسبت داده است. از اینرو، ممکن است این روایت، سخن امام (علیهالسلام) نباشد و صرفاً نظر یا فتوای اسماعیل بن جابر باشد. همین مسئله موجب تضعیف اعتبار این روایت و تمسک به آن میشود.
پاورقی
[1] انصاری، مرتضی بن محمدامین، «رسائل فقهیة (انصاری)»، ص 307.
[2] همان.
[3] به تقریر جلسه دوم و سوم سال جاری رجوع کنید.
[4] نوری، حسين بن محمد تقى، «مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل»، ج 6، ص 430.
[5] انصاری، رسائل فقهیة (انصاری)، ص 308.
[6] شهید اول، محمد بن مکی، «ذکری الشیعة في أحکام الشریعة»، ص 134.
[7] حر عاملی، محمد بن حسن، «تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة»، ج 8، ص 267، حدیث 15.
انصاری، مرتضی بن محمدامین، رسائل فقهیة (انصاری)، 1 ج، قم - ایران، مجمع الفکر الإسلامي، 1414.
حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم - ایران، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1416.
شهید اول، محمد بن مکی، ذکری الشیعة في أحکام الشریعة، بیجا، 1430.
نوری، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 1408.
نظری ثبت نشده است .