موضوع: صلاة قضاء (مواسعه و مضایقه)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۴/۲/۷
شماره جلسه : ۸۳
-
خلاصه جلسه گذشته
-
دو روایت دیگر مورد استناد مضایقه
-
روایت یعقوب بن شعیب
-
روایت نعمان بن رازی
-
کلام صاحب جواهر در مقام تعارض ادله مواسعه و مضایقه
-
ترجیح به موافقت با کتاب و سنت
-
ترجیح به مخالفت با عامه
-
تفاوت میان حمل روایت بر تقیه و ترجیح روایت مخالف با عامه
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در جلسه گذشته، استدلال قائلین به مضایقه بر صحیحه زراره بررسی شد. آنان تعبیر «إذا ذکرها» را توقیتیه دانسته و بر وجوب فوری قضا استناد کردند، اما آیتالله حکیم و آیتالله خوئی این «إذا» را شرطی دانستند و قائل به وجوب فوری نشدند. همچنین دربارهی تعبیر «فی أیّ ساعةٍ» توضیح داده شد که این تعبیر برای بیان عدم توقیت قضا است، نه الزام به فوریت.
در بخش دیگری از صحیحه، تقدم نماز فائته بر نماز حاضر مطرح شده بود. قائلان به مضایقه آن را دال بر فوریت دانستند، اما آیتالله حکیم بیان کردند که این بخش برای دفع توهم حضر است و نمیتوان از آن الزام به فوریت قضا را برداشت کرد. همچنین دلالت ذیل روایت بر تقدم فریضه بر نافله، ارتباطی به وجوب مضایقه ندارد و در نهایت ظهور احتمالی روایت بر مضایقه بر استحباب حمل میشود.
روایت یعقوب بن شعیب
یکی دیگر از روایاتی که مستند قول به مضایقه قرار گرفته است روایت یعقوب بن شعیب است.
بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَنَامُ عَنِ الْغَدَاةِ حَتَّى تَبْزُغَ الشَّمْسُ أَ يُصَلِّي حِينَ يَسْتَيْقِظُ أَوْ يَنْتَظِرُ حَتَّى تَنْبَسِطَ الشَّمْسُ فَقَالَ يُصَلِّي حِينَ يَسْتَيْقِظُ قُلْتُ يُوتِرُ أَوْ يُصَلِّي الرَّكْعَتَيْنِ قَالَ بَلْ يَبْدَأُ بِالْفَرِيضَةِ.[1]
از امام (علیهالسلام) دربارهی کسی که نماز صبح را خواب میماند تا خورشید طلوع کند، سؤال شد که آیا بلافاصله پس از بیدار شدن نماز بخواند یا صبر کند تا خورشید کاملاً بالا بیاید. امام (علیهالسلام) در پاسخ فرمودند: «یصلی حین یستیقظ»؛ این پاسخ، شبیه همان جوابی است که در صحیحه زراره آمده بود و بر این نکته تأکید دارد که فوت نماز با طلوع شمس مانع از قضای فوری نمیشود. یعقوب بن شعیب تحت تأثیر باور عامه که نماز در زمان طلوع شمس را ممنوع میدانستند، گمان کرده بود باید تا انبساط شمس صبر کند، اما امام (علیهالسلام) این توهم را رد کردند.
روایت دیگری که قائلین به مضایقه برای اثبات وجوب فوری قضاء نماز به آن استناد کردهاند، روایت نعمان بن رازی مطرح است.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلطَّاطَرِيِّ عَنِ اِبْنِ زِيَادٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ نُعْمَانَ الرَّازِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ فَاتَهُ شَيْءٌ مِنَ الصَّلَوَاتِ فَذَكَرَ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عِنْدَ غُرُوبِهَا قَالَ فَلْيُصَلِّ حِينَ ذَكَرَهُ.[2]
راوی در این روایت دربارهی مردی سؤال میکند که نمازی از او فوت شده و در زمان طلوع یا غروب خورشید به یاد آن میافتد. امام علیهالسلام فرمودند: «فلیصلها حین ذکره»؛ تفاوت این روایت با صحیحه زراره در این است که در اینجا تعبیر «حین ذکره» آمده، نه «إذا ذکره».
همچنین مرحوم حکیم روایتی از سرائر با همین ضمون بیان میکند:«عن السرائر من الخبر المجمع عليه: من نام عن صلاة أو نسيها فوقتها حين يذكرها»[3]
ممکن است گفته شود این روایات قرینهای بر توقیتیه بودن «إذا» در روایات دیگر هستند. اما در صورت پذیرش توقیتیه بودن، باز همان توجیه مرحوم آیتالله حکیم مطرح میشود که این تعابیر برای دفع توهم حضر آمدهاند، نه برای اثبات وجوب فوریت قضا.
صاحب جواهر قدسسره نیز تصریح کردهاند که توجیه این روایات به معنای حمل بر دفع توهم حضر یا بر استحباب قضاء هرچند به ظاهر بعید مینماید، اما با توجه به اقوائیت ادلهی دال بر مواسعه، این توجیهات پذیرفته میشود.
کلام صاحب جواهر نکات ارزشمندی دارد، این نوع مباحث نقش زیادی در پرورش قدرت استنباط دارند.
اگر ترجیحی میان روایات وجود داشته باشد، به این نحو که اخبار مواسعه به جهت کثرت عددی، صحت سندی و قوت دلالی بر اخبار مضایقه برتری داشته باشند، پس این اخبار مقدم میشوند و اخبار مضایقه باید بر استحباب حمل شوند. اما اگر فرض شود که از حیث عدد، سند و دلالت میان این دو دسته روایات تکافؤ وجود دارد و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد، در این صورت طبق نظر صاحب جواهر باید از جهت موافقت با قرآن کریم عمل کنیم و آن خبری را اخذ کنیم که موافق قرآن باشد. صاحب جواهر تصریح میکند که اخبار مواسعه، با آیاتی که در ادلهی قول به مواسعه به آنها استناد شده، مطابقت دارند و این خود معیار ترجیح است.
صاحب جواهر نکتهی مهمی را یادآور میشود و میفرماید:ما مأموریم که در صورت تعارض اخبار، به روایتی که موافق قرآن است عمل کنیم. این مطلب در روایات متعددی از اهلبیت علیهمالسلام آمده است که در مرحلهی ابتدایی پذیرش روایت، باید موافقت آن با قرآن را معیار قرار داد. بنابراین، حجیت روایت در نهایت بر پایهی موافقت با کتاب خدا سنجیده میشود.
صاحب جواهر (قدسسره) در ادامهی بحث میفرماید: در زمان ائمه معصومین علیهمالسلام، گروههایی از کذّابه و دروغپردازان، روایات بسیاری جعل کرده و به ائمه نسبت میدادند. ائمه برای مقابله با این پدیده و خلع سلاح این جاعلان، دستور دادند که هر روایتی که از ما نقل شد، باید بر قرآن عرضه شود و تنها روایتی اخذ شود که موافق قرآن باشد.
در توضیح موافقت روایت با قرآن، صاحب جواهر سه صورت را بیان میکند:
1. موافقت با نصوص قرآن: یعنی روایتی که با آیات صریح و نص قرآن کریم هماهنگ باشد.
2. موافقت با ظواهر قرآن که بینیاز از توضیح هستند: برخی از ظواهر قرآن چنان واضحاند که برای فهم آنها نیازی به روایت تبیینی یا توضیحی نیست، بلکه خود به خود ظاهر و روشناند.
3. موافقت با ظواهر قرآنی که ممکن است نیازمند توضیح باشند، اما نه به نحو تبیین ولایی: در این حالت، ائمه (علیهمالسلام) در ذیل برخی آیات، نکاتی برای تنبیه و راهنمایی بیان کردهاند، ولی این توضیح از باب اعمال امامت و ولایت تفسیری نبوده است. به عنوان نمونه، در پاسخ به این پرسش که چگونه استنباط شده است که در وضو، مسح بر بعضی از سر کافی است، امام (علیهالسلام) فرمودهاند: «لمکان الباء»[6]؛ یعنی از ظاهر کلمهی «باء» در آیه این استظهار صورت گرفته است. این نوع بیان، تنها یک تنبیه و راهنمایی ادبی به ظهور لفظ است، نه از موضع امامت و تبیین حقیقت قرآن.
در نتیجه، ایشان میفرماید اگر آیهای بر اساس یک روایت به معنایی خلاف ظاهر گرفته شود، نمیتوان ادعا کرد که موافقت روایت با آیه محقق شده است؛ زیرا معیار موافقت، مطابقت روایت با نص یا ظهور مستقل قرآن است، نه با آیهای که معنای آن را روایت تغییر داده باشد.
و لا ريب في موافقة أخبار المواسعة للكتاب الذي عرفته في الاستدلال عليها لا أخبار المضايقة، إذ قوله تعالى «أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِكْرِي» المفسر بما سمعت مع أنك قد عرفت تفصيل الحال فيه ليس هو إلا من قبيل القسم الثاني من الكتاب الذي قد ذكرنا أنه في الحقيقة عرض على الخبر لا الكتاب، بخلاف أخبار المواسعة المعروضة على الإطلاقات القرآنية الدالة على وجوب الحاضرة على ما عرفته سابقا [7]
در این راستا، صاحب جواهر به نکتهی مهمی دربارهی آیهی «أقم الصلاة لذکری» اشاره میکند. مضایقهایها به این آیه استناد کرده و آن را به معنای «حین یذکر صلاة الفائتة» تفسیر کردهاند و مدعی شدهاند که این تفسیر دلالت بر فوریت قضا دارد. اما صاحب جواهر متذکر میشود که این معنا از خود آیه به دست نمیآید، بلکه حاصل روایتی است که در ذیل این آیه به عنوان تفسیر آیه آمده است. بنابراین استناد به «أقم الصلاة لذکری» برای اثبات مضایقه صحیح نیست؛ زیرا اینجا در واقع، خبر بر خبر عرضه میشود، نه خبر بر قرآن.
صاحب جواهر قدسسره میفرماید روایاتی که دلالت بر ترجیح موافقت با قرآن و سنت نبوی دارند، تأییدی برای معیارهایی است که در تعارض اخبار باید رعایت شود.
بل منه يظهر أيضا ترجيحها بالموافقة للمعلوم من السنة النبوية و أخبار الذرية العلوية التي قد أمرنا بالعرض عليها أيضا في غير واحد من الأخبار[8]
مرجح بعدی که صاحب جواهر به آن اشاره میکند، مخالفت روایت با عامه است. بر اساس روایت «الذین جعل الله الرشد فی خلافهم»، مخالفت با عامه، خود نشانهای از صحت و رشد در دین است.
بل و بمخالفة العامة أيضا الذين جعل اللّٰه الرشد في خلافهم، لأنهم حجبوا بأعمالهم عن الوصول إلى الحق و الرجوع إلى أهله، و بما روي عن الصادق (عليه السلام) أنه قال لبعض أصحابه: «أ تدري لم أمرتم بالأخذ بخلاف ما يقول العامة؟ فقال: لا أدري، فقال: إن عليا (عليه السلام) لم يكن يدين اللّٰه بدين إلا خالف عليه الأمة إلى غيره إرادة لإبطال أمره، و كانوا يسألون أمير المؤمنين (عليه السلام) عن الشيء الذي لا يعلمونه فإذا أفتاهم جعلوا له ضدا من عندهم ليلبسوا على الناس» بل و بغير ذلك مما ليس ذا محل ذكره [9]
ایشان در ادامه به روایت مشهوری از امام صادق علیهالسلام استناد میکند که امام از برخی اصحاب خود پرسیدند: «لم امرتم بالأخذ بخلاف ما یقول العامة؟»[10] راوی پاسخ داد: «لا أدری.» امام علیهالسلام فرمودند: امیرالمؤمنین علیهالسلام هر وقت به حکم خداوند ملتزم میشد، مردم در برابر آن موضعگیری و مخالفت میکردند، زیرا ارادهی ابطال امر حضرت را داشتند. به طوری که وقتی از ایشان مسئلهای را میپرسیدند و حضرت پاسخ میداد، آنان به عمد ضدّ آن را جعل میکردند تا حقیقت را بر مردم مشتبه سازند.
در اینجا صاحب جواهر قدسسره یک نکته دقیق و مهم را متذکر میشود و آن این است که شما که میگویید باید روایات مضایقه را کنار گذاشت به دلیل اینکه با عامه موافقت دارد، باید توجه داشته باشید که خود این اخبار مضایقه مشتمل بر اموری است که کثیری از عامه به آنها قائل نیستند. پس صرف اینکه بگوییم این روایات در بعضی جهات با عامه موافقاند، کافی برای حمل آنها بر تقیه نیست.
القول بالمواسعة و عدم وجوب تقديم الفائتة مخالف للمحكي من مذاهب جمهور العامة بل القول برجحان تقديم الحاضرة مخالف للمحكي عن جميعهم، و لا ينافي ذلك اشتمال بعض أخبار المضايقة على ما لا يقول به كثير من العامة، إذ ذاك إن كان يقدح فإنما هو بالنسبة إلى حمل الخبر على التقية لا فيما نحن فيه، مع أن التحقيق عدم قدحه فيها أيضا، لاحتمال تجدد سببها، أو لأن السائل إنما يخشى عليه بالنسبة إلى ذلك دون الآخر إذ التقية لا تنحصر في خوف الإمام، أو لأن ذلك مما لا يتقى فيه لظهور وجهه و دليله بخلاف غيره، أو لغير ذلك مما ليس ذا محل تفصيله.[11]
صاحب جواهر میفرماید: این نکته که در روایات مضایقه برخی مطالب وجود دارد که کثیری از عامه قائل به آن نیستند، در مقام بحث از حمل بر تقیه قادح است و باید از خلط این مسئله با معیار ترجیح مخالف عامه اجتناب کرد. غالباً در اذهان این توهم پیش میآید که اگر یک روایت موافق با عامه باشد، حتماً باید حمل بر تقیه شود؛ در حالی که چنین ملازمهای صحیح نیست.
ایشان توضیح میدهند: در جایی که دو روایت متعارض داریم، قاعده این است که روایتی که مخالف با عامه است اخذ شود و روایتی که موافق با عامه است کنار گذاشته شود. اما این به معنای حمل بر تقیه نیست؛ زیرا حمل بر تقیه معنای خاصی دارد و آن این است که روایت به نحوی باشد که موافقت آن با قول عامه واضح و خالص باشد، یعنی مشتمل بر چیزی نباشد که عامه آن را قبول ندارند. در حالی که در روایات مضایقه، گرچه در جهتی با عامه موافق است، ولی در آنها مضامینی وجود دارد که کثیرٌ من العامة قائل به آن نیستند، پس حمل بر تقیه صحیح نیست.
صاحب جواهر تصریح میکند: در مقام ترجیح روایات، وقتی میگوییم روایت مخالف با عامه را اخذ کنید، این یک ملاک فقهی مستقل است و ربطی به حمل بر تقیه ندارد. در حمل بر تقیه، لازم است که روایت کاملاً با قول عامه منطبق باشد و فاقد مضامین مخالف نظر عامه باشد. ولی در ترجیح به ملاک مخالفت با عامه، صرف مشاهدهی یک جهت مخالفت کافی است و نیازی به بررسی کامل تطبیق مضمون روایت با اقوال عامه نیست.
در نتیجه، در بحث مورد نظر، ما روایات مضایقه را صرفاً به این جهت که ـ ولو فی الجمله ـ موافق با عامهاند کنار میگذاریم، و این ارتباطی به تقیه ندارد. یعنی این روایات صادر شدهاند، تقیهای هم نیستند، اما در مقام تعارض و ترجیح، به روایات مواسعه عمل میکنیم که مخالف با عامه است.
پاورقی
[1] حر عاملی، محمد بن حسن، «تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة»، ج 4، ص 284، حدیث 4.
[2] همان، ج 4، ص 244، حدیث 16.
[3] حکیم، محسن، «مستمسک العروة الوثقی»، ج 7، ص 90.
[4] و الجواب عنها- بعد الإغماض عن سندها و عن سوابقها بعد تسليم ظهور دلالتها-: أنّها معارضة بما تقدّم من الأخبار الظاهرة في عدم اعتبار الترتيب، بل في الأمر بتقديم الحاضرة، و هي أكثر عددا و أصحّ سندا و أظهر دلالة، لإمكان حمل هذه على الاستحباب، و ليس في تلك الأخبار مثل هذا الحمل في القرب (انصاری، مرتضی بن محمدامین، «رسائل فقهیة (انصاری)»، ص 344.)
[5] صاحب جواهر، محمدحسن بن باقر، «جواهر الکلام (ط. القدیمة)»، ج 13، ص 99.
[6] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَ لاَ تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ فَضَحِكَ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ نَزَلَ بِهِ اَلْكِتَابُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ، فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرٰافِقِ، فَوَصَلَ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ بِالْوَجْهِ فَعَرَفْنَا أَنَّهُ يَنْبَغِي لَهُمَا أَنْ يُغْسَلاَ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثُمَّ فَصَلَ بَيْنَ الْكَلاَمِ فَقَالَ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ، فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُءُوسِكُمْ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ فَقَالَ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ، فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهُمَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهِمَا، ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِلنَّاسِ فَضَيَّعُوهُ اَلْحَدِيثَ.(حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج 1، ص 412، حدیث 1.)
[7] صاحب جواهر، جواهر الکلام (ط. القدیمة)، ج 13، ص 99.
[8] همان.
[9] همان، ص 100.
[10] وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْأَرَّجَانِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: أَ تَدْرِي لِمَ أُمِرْتُمْ بِالْأَخْذِ بِخِلاَفِ مَا تَقُولُ اَلْعَامَّةُ، فَقُلْتُ لاَ أَدْرِي[10] فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يَكُنْ يَدِينُ اللَّهَ بِدِينٍ إِلاَّ خَالَفَتْ عَلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَى غَيْرِهِ إِرَادَةً لِإِبْطَالِ أَمْرِهِ وَ كَانُوا يَسْأَلُونَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عَنِ الشَّيْءِ الَّذِي لاَ يَعْلَمُونَهُ فَإِذَا أَفْتَاهُمْ جَعَلُوا لَهُ ضِدّاً مِنْ عِنْدِهِمْ لِيَلْبِسُوا عَلَى النَّاسِ.(تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج 27، ص 116، حدیث 24.)
انصاری، مرتضی بن محمدامین، رسائل فقهیة (انصاری)، ۱ ج، قم - ایران، مجمع الفکر الإسلامي، 1414.
حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم - ایران، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1416.
حکیم، محسن، مستمسک العروة الوثقی، قم - ایران، دار التفسير، 1374.
صاحب جواهر، محمدحسن بن باقر، جواهر الکلام (ط. القدیمة)، بیروت، دار إحياء التراث العربي، بیتا.
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در جلسه گذشته، استدلال قائلین به مضایقه بر صحیحه زراره بررسی شد. آنان تعبیر «إذا ذکرها» را توقیتیه دانسته و بر وجوب فوری قضا استناد کردند، اما آیتالله حکیم و آیتالله خوئی این «إذا» را شرطی دانستند و قائل به وجوب فوری نشدند. همچنین دربارهی تعبیر «فی أیّ ساعةٍ» توضیح داده شد که این تعبیر برای بیان عدم توقیت قضا است، نه الزام به فوریت.
در بخش دیگری از صحیحه، تقدم نماز فائته بر نماز حاضر مطرح شده بود. قائلان به مضایقه آن را دال بر فوریت دانستند، اما آیتالله حکیم بیان کردند که این بخش برای دفع توهم حضر است و نمیتوان از آن الزام به فوریت قضا را برداشت کرد. همچنین دلالت ذیل روایت بر تقدم فریضه بر نافله، ارتباطی به وجوب مضایقه ندارد و در نهایت ظهور احتمالی روایت بر مضایقه بر استحباب حمل میشود.
روایت یعقوب بن شعیب
یکی دیگر از روایاتی که مستند قول به مضایقه قرار گرفته است روایت یعقوب بن شعیب است.
بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَنَامُ عَنِ الْغَدَاةِ حَتَّى تَبْزُغَ الشَّمْسُ أَ يُصَلِّي حِينَ يَسْتَيْقِظُ أَوْ يَنْتَظِرُ حَتَّى تَنْبَسِطَ الشَّمْسُ فَقَالَ يُصَلِّي حِينَ يَسْتَيْقِظُ قُلْتُ يُوتِرُ أَوْ يُصَلِّي الرَّكْعَتَيْنِ قَالَ بَلْ يَبْدَأُ بِالْفَرِيضَةِ.[1]
از امام (علیهالسلام) دربارهی کسی که نماز صبح را خواب میماند تا خورشید طلوع کند، سؤال شد که آیا بلافاصله پس از بیدار شدن نماز بخواند یا صبر کند تا خورشید کاملاً بالا بیاید. امام (علیهالسلام) در پاسخ فرمودند: «یصلی حین یستیقظ»؛ این پاسخ، شبیه همان جوابی است که در صحیحه زراره آمده بود و بر این نکته تأکید دارد که فوت نماز با طلوع شمس مانع از قضای فوری نمیشود. یعقوب بن شعیب تحت تأثیر باور عامه که نماز در زمان طلوع شمس را ممنوع میدانستند، گمان کرده بود باید تا انبساط شمس صبر کند، اما امام (علیهالسلام) این توهم را رد کردند.
روایت دیگری که قائلین به مضایقه برای اثبات وجوب فوری قضاء نماز به آن استناد کردهاند، روایت نعمان بن رازی مطرح است.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلطَّاطَرِيِّ عَنِ اِبْنِ زِيَادٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ نُعْمَانَ الرَّازِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ فَاتَهُ شَيْءٌ مِنَ الصَّلَوَاتِ فَذَكَرَ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عِنْدَ غُرُوبِهَا قَالَ فَلْيُصَلِّ حِينَ ذَكَرَهُ.[2]
راوی در این روایت دربارهی مردی سؤال میکند که نمازی از او فوت شده و در زمان طلوع یا غروب خورشید به یاد آن میافتد. امام علیهالسلام فرمودند: «فلیصلها حین ذکره»؛ تفاوت این روایت با صحیحه زراره در این است که در اینجا تعبیر «حین ذکره» آمده، نه «إذا ذکره».
همچنین مرحوم حکیم روایتی از سرائر با همین ضمون بیان میکند:«عن السرائر من الخبر المجمع عليه: من نام عن صلاة أو نسيها فوقتها حين يذكرها»[3]
ممکن است گفته شود این روایات قرینهای بر توقیتیه بودن «إذا» در روایات دیگر هستند. اما در صورت پذیرش توقیتیه بودن، باز همان توجیه مرحوم آیتالله حکیم مطرح میشود که این تعابیر برای دفع توهم حضر آمدهاند، نه برای اثبات وجوب فوریت قضا.
صاحب جواهر قدسسره نیز تصریح کردهاند که توجیه این روایات به معنای حمل بر دفع توهم حضر یا بر استحباب قضاء هرچند به ظاهر بعید مینماید، اما با توجه به اقوائیت ادلهی دال بر مواسعه، این توجیهات پذیرفته میشود.
کلام صاحب جواهر نکات ارزشمندی دارد، این نوع مباحث نقش زیادی در پرورش قدرت استنباط دارند.
اگر ترجیحی میان روایات وجود داشته باشد، به این نحو که اخبار مواسعه به جهت کثرت عددی، صحت سندی و قوت دلالی بر اخبار مضایقه برتری داشته باشند، پس این اخبار مقدم میشوند و اخبار مضایقه باید بر استحباب حمل شوند. اما اگر فرض شود که از حیث عدد، سند و دلالت میان این دو دسته روایات تکافؤ وجود دارد و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد، در این صورت طبق نظر صاحب جواهر باید از جهت موافقت با قرآن کریم عمل کنیم و آن خبری را اخذ کنیم که موافق قرآن باشد. صاحب جواهر تصریح میکند که اخبار مواسعه، با آیاتی که در ادلهی قول به مواسعه به آنها استناد شده، مطابقت دارند و این خود معیار ترجیح است.
صاحب جواهر نکتهی مهمی را یادآور میشود و میفرماید:ما مأموریم که در صورت تعارض اخبار، به روایتی که موافق قرآن است عمل کنیم. این مطلب در روایات متعددی از اهلبیت علیهمالسلام آمده است که در مرحلهی ابتدایی پذیرش روایت، باید موافقت آن با قرآن را معیار قرار داد. بنابراین، حجیت روایت در نهایت بر پایهی موافقت با کتاب خدا سنجیده میشود.
صاحب جواهر (قدسسره) در ادامهی بحث میفرماید: در زمان ائمه معصومین علیهمالسلام، گروههایی از کذّابه و دروغپردازان، روایات بسیاری جعل کرده و به ائمه نسبت میدادند. ائمه برای مقابله با این پدیده و خلع سلاح این جاعلان، دستور دادند که هر روایتی که از ما نقل شد، باید بر قرآن عرضه شود و تنها روایتی اخذ شود که موافق قرآن باشد.
در توضیح موافقت روایت با قرآن، صاحب جواهر سه صورت را بیان میکند:
1. موافقت با نصوص قرآن: یعنی روایتی که با آیات صریح و نص قرآن کریم هماهنگ باشد.
2. موافقت با ظواهر قرآن که بینیاز از توضیح هستند: برخی از ظواهر قرآن چنان واضحاند که برای فهم آنها نیازی به روایت تبیینی یا توضیحی نیست، بلکه خود به خود ظاهر و روشناند.
3. موافقت با ظواهر قرآنی که ممکن است نیازمند توضیح باشند، اما نه به نحو تبیین ولایی: در این حالت، ائمه (علیهمالسلام) در ذیل برخی آیات، نکاتی برای تنبیه و راهنمایی بیان کردهاند، ولی این توضیح از باب اعمال امامت و ولایت تفسیری نبوده است. به عنوان نمونه، در پاسخ به این پرسش که چگونه استنباط شده است که در وضو، مسح بر بعضی از سر کافی است، امام (علیهالسلام) فرمودهاند: «لمکان الباء»[6]؛ یعنی از ظاهر کلمهی «باء» در آیه این استظهار صورت گرفته است. این نوع بیان، تنها یک تنبیه و راهنمایی ادبی به ظهور لفظ است، نه از موضع امامت و تبیین حقیقت قرآن.
در نتیجه، ایشان میفرماید اگر آیهای بر اساس یک روایت به معنایی خلاف ظاهر گرفته شود، نمیتوان ادعا کرد که موافقت روایت با آیه محقق شده است؛ زیرا معیار موافقت، مطابقت روایت با نص یا ظهور مستقل قرآن است، نه با آیهای که معنای آن را روایت تغییر داده باشد.
و لا ريب في موافقة أخبار المواسعة للكتاب الذي عرفته في الاستدلال عليها لا أخبار المضايقة، إذ قوله تعالى «أَقِمِ
«أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِكْرِي» المفسر بما سمعت مع أنك قد عرفت تفصيل الحال فيه ليس هو إلا من قبيل القسم الثاني من الكتاب الذي قد ذكرنا أنه في الحقيقة عرض على الخبر لا الكتاب، بخلاف أخبار المواسعة المعروضة على الإطلاقات القرآنية الدالة على وجوب الحاضرة على ما عرفته سابقا [7]
در این راستا، صاحب جواهر به نکتهی مهمی دربارهی آیهی «أقم الصلاة لذکری» اشاره میکند. مضایقهایها به این آیه استناد کرده و آن را به معنای «حین یذکر صلاة الفائتة» تفسیر کردهاند و مدعی شدهاند که این تفسیر دلالت بر فوریت قضا دارد. اما صاحب جواهر متذکر میشود که این معنا از خود آیه به دست نمیآید، بلکه حاصل روایتی است که در ذیل این آیه به عنوان تفسیر آیه آمده است. بنابراین استناد به «أقم الصلاة لذکری» برای اثبات مضایقه صحیح نیست؛ زیرا اینجا در واقع، خبر بر خبر عرضه میشود، نه خبر بر قرآن.
صاحب جواهر قدسسره میفرماید روایاتی که دلالت بر ترجیح موافقت با قرآن و سنت نبوی دارند، تأییدی برای معیارهایی است که در تعارض اخبار باید رعایت شود.
بل منه يظهر أيضا ترجيحها بالموافقة للمعلوم من السنة النبوية و أخبار الذرية العلوية التي قد أمرنا بالعرض عليها أيضا في غير واحد من الأخبار[8]
مرجح بعدی که صاحب جواهر به آن اشاره میکند، مخالفت روایت با عامه است. بر اساس روایت «الذین جعل الله الرشد فی خلافهم»، مخالفت با عامه، خود نشانهای از صحت و رشد در دین است.
بل و بمخالفة العامة أيضا الذين جعل اللّٰه الرشد في خلافهم، لأنهم حجبوا بأعمالهم عن الوصول إلى الحق و الرجوع إلى أهله، و بما روي عن الصادق (عليه السلام) أنه قال لبعض أصحابه: «أ تدري لم أمرتم بالأخذ بخلاف ما يقول العامة؟ فقال: لا أدري، فقال: إن عليا (عليه السلام) لم يكن يدين اللّٰه بدين إلا خالف عليه الأمة إلى غيره إرادة لإبطال أمره، و كانوا يسألون أمير المؤمنين (عليه السلام) عن الشيء الذي لا يعلمونه فإذا أفتاهم جعلوا له ضدا من عندهم ليلبسوا على الناس» بل و بغير ذلك مما ليس ذا محل ذكره [9]
ایشان در ادامه به روایت مشهوری از امام صادق علیهالسلام استناد میکند که امام از برخی اصحاب خود پرسیدند: «لم امرتم بالأخذ بخلاف ما یقول العامة؟»[10] راوی پاسخ داد: «لا أدری.» امام علیهالسلام فرمودند: امیرالمؤمنین علیهالسلام هر وقت به حکم خداوند ملتزم میشد، مردم در برابر آن موضعگیری و مخالفت میکردند، زیرا ارادهی ابطال امر حضرت را داشتند. به طوری که وقتی از ایشان مسئلهای را میپرسیدند و حضرت پاسخ میداد، آنان به عمد ضدّ آن را جعل میکردند تا حقیقت را بر مردم مشتبه سازند.
در اینجا صاحب جواهر قدسسره یک نکته دقیق و مهم را متذکر میشود و آن این است که شما که میگویید باید روایات مضایقه را کنار گذاشت به دلیل اینکه با عامه موافقت دارد، باید توجه داشته باشید که خود این اخبار مضایقه مشتمل بر اموری است که کثیری از عامه به آنها قائل نیستند. پس صرف اینکه بگوییم این روایات در بعضی جهات با عامه موافقاند، کافی برای حمل آنها بر تقیه نیست.
القول بالمواسعة و عدم وجوب تقديم الفائتة مخالف للمحكي من مذاهب جمهور العامة بل القول برجحان تقديم الحاضرة مخالف للمحكي عن جميعهم، و لا ينافي ذلك اشتمال بعض أخبار المضايقة على ما لا يقول به كثير من العامة، إذ ذاك إن كان يقدح فإنما هو بالنسبة إلى حمل الخبر على التقية لا فيما نحن فيه، مع أن التحقيق عدم قدحه فيها أيضا، لاحتمال تجدد سببها، أو لأن السائل إنما يخشى عليه بالنسبة إلى ذلك دون الآخر إذ التقية لا تنحصر في خوف الإمام، أو لأن ذلك مما لا يتقى فيه لظهور وجهه و دليله بخلاف غيره، أو لغير ذلك مما ليس ذا محل تفصيله.[11]
صاحب جواهر میفرماید: این نکته که در روایات مضایقه برخی مطالب وجود دارد که کثیری از عامه قائل به آن نیستند، در مقام بحث از حمل بر تقیه قادح است و باید از خلط این مسئله با معیار ترجیح مخالف عامه اجتناب کرد. غالباً در اذهان این توهم پیش میآید که اگر یک روایت موافق با عامه باشد، حتماً باید حمل بر تقیه شود؛ در حالی که چنین ملازمهای صحیح نیست.
ایشان توضیح میدهند: در جایی که دو روایت متعارض داریم، قاعده این است که روایتی که مخالف با عامه است اخذ شود و روایتی که موافق با عامه است کنار گذاشته شود. اما این به معنای حمل بر تقیه نیست؛ زیرا حمل بر تقیه معنای خاصی دارد و آن این است که روایت به نحوی باشد که موافقت آن با قول عامه واضح و خالص باشد، یعنی مشتمل بر چیزی نباشد که عامه آن را قبول ندارند. در حالی که در روایات مضایقه، گرچه در جهتی با عامه موافق است، ولی در آنها مضامینی وجود دارد که کثیرٌ من العامة قائل به آن نیستند، پس حمل بر تقیه صحیح نیست.
صاحب جواهر تصریح میکند: در مقام ترجیح روایات، وقتی میگوییم روایت مخالف با عامه را اخذ کنید، این یک ملاک فقهی مستقل است و ربطی به حمل بر تقیه ندارد. در حمل بر تقیه، لازم است که روایت کاملاً با قول عامه منطبق باشد و فاقد مضامین مخالف نظر عامه باشد. ولی در ترجیح به ملاک مخالفت با عامه، صرف مشاهدهی یک جهت مخالفت کافی است و نیازی به بررسی کامل تطبیق مضمون روایت با اقوال عامه نیست.
در نتیجه، در بحث مورد نظر، ما روایات مضایقه را صرفاً به این جهت که ـ ولو فی الجمله ـ موافق با عامهاند کنار میگذاریم، و این ارتباطی به تقیه ندارد. یعنی این روایات صادر شدهاند، تقیهای هم نیستند، اما در مقام تعارض و ترجیح، به روایات مواسعه عمل میکنیم که مخالف با عامه است.
پاورقی
[1] حر عاملی، محمد بن حسن، «تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة»، ج 4، ص 284، حدیث 4.
[2] همان، ج 4، ص 244، حدیث 16.
[3] حکیم، محسن، «مستمسک العروة الوثقی»، ج 7، ص 90.
[4] و الجواب عنها- بعد الإغماض عن سندها و عن سوابقها بعد تسليم ظهور دلالتها-: أنّها معارضة بما تقدّم من الأخبار الظاهرة في عدم اعتبار الترتيب، بل في الأمر بتقديم الحاضرة، و هي أكثر عددا و أصحّ سندا و أظهر دلالة، لإمكان حمل هذه على الاستحباب، و ليس في تلك الأخبار مثل هذا الحمل في القرب (انصاری، مرتضی بن محمدامین، «رسائل فقهیة (انصاری)»، ص 344.)
[5] صاحب جواهر، محمدحسن بن باقر، «جواهر الکلام (ط. القدیمة)»، ج 13، ص 99.
[6] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَ لاَ تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ فَضَحِكَ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ نَزَلَ بِهِ اَلْكِتَابُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ، فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرٰافِقِ، فَوَصَلَ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ بِالْوَجْهِ فَعَرَفْنَا أَنَّهُ يَنْبَغِي لَهُمَا أَنْ يُغْسَلاَ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثُمَّ فَصَلَ بَيْنَ الْكَلاَمِ فَقَالَ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ، فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُءُوسِكُمْ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ فَقَالَ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ، فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهُمَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهِمَا، ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِلنَّاسِ فَضَيَّعُوهُ اَلْحَدِيثَ.(حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج 1، ص 412، حدیث 1.)
[7] صاحب جواهر، جواهر الکلام (ط. القدیمة)، ج 13، ص 99.
[8] همان.
[9] همان، ص 100.
[10] وَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْأَرَّجَانِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: أَ تَدْرِي لِمَ أُمِرْتُمْ بِالْأَخْذِ بِخِلاَفِ مَا تَقُولُ اَلْعَامَّةُ، فَقُلْتُ لاَ أَدْرِي[10] فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يَكُنْ يَدِينُ اللَّهَ بِدِينٍ إِلاَّ خَالَفَتْ عَلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَى غَيْرِهِ إِرَادَةً لِإِبْطَالِ أَمْرِهِ وَ كَانُوا يَسْأَلُونَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عَنِ الشَّيْءِ الَّذِي لاَ يَعْلَمُونَهُ فَإِذَا أَفْتَاهُمْ جَعَلُوا لَهُ ضِدّاً مِنْ عِنْدِهِمْ لِيَلْبِسُوا عَلَى النَّاسِ.(تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج 27، ص 116، حدیث 24.)
انصاری، مرتضی بن محمدامین، رسائل فقهیة (انصاری)، ۱ ج، قم - ایران، مجمع الفکر الإسلامي، 1414.
حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم - ایران، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1416.
حکیم، محسن، مستمسک العروة الوثقی، قم - ایران، دار التفسير، 1374.
صاحب جواهر، محمدحسن بن باقر، جواهر الکلام (ط. القدیمة)، بیروت، دار إحياء التراث العربي، بیتا.
نظری ثبت نشده است .