موضوع: صلاة قضاء (مواسعه و مضایقه)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۱۰/۱۶
شماره جلسه : ۵۲
-
خلاصه نقد نظریه سهو النبی توسط استاد
-
توضیح معنای «إنما أنا بشرٌ مثلکم» و عدم ارتباط آن با سهو و گناه
-
استناد به روایات کتاب الحجه الکافی در رد نظریه شیخ صدوق
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در جلسه گذشته اعتبار دلالی روایات نوم النبی(9) و نظریه سهو النبی مرحوم صدوق مورد بررسی قرار گرفت، در نقد نظریه سهو النبی که مرحوم صدوق مطرح کردهاند، دو اشکال اساسی برای بطلان این دیدگاه بیان شد ، علاوه بر ادله عقلی که در جای خود مطرح میشود. نخستین اشکال این است که نظریه صدوق مبنی بر اینکه این سهو اسهاءٌ من الله للنبی بوده، با روایات و آیاتی که نبی و ائمه معصومین را شاهد بر اعمال مردم معرفی میکنند، ناسازگار است. زیرا شاهد بودن بر اعمال مردم مستلزم عدم غفلت حتی لحظهای از اعمال دیگران است، چه برسد به اعمال و وظایف خود. لذا اقتضای مقام شاهد بودن نبی و ائمه (:) این است که در خواب و بیداری لحظه ای از اعمال مردم غافل نباشد، لذا کسی که لحظه ای از اعمال مردم غافل نیست، به طریقه اولی نسبت به خود نیز نمیتواند غافل باشد.
درآیه شریفه « قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِی ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِينَ[1]» بهطور مطلق هرگونه ظلم را از انبیاء و ائمه معصوم (:) نفی میکند، لذا اگر لحظه ای آنها چه در زمان قبل از بعثت و امامت و چه بعد از آن معصیتی سر زده باشد، از دایره شایستگی برای نبوت و امامت خارج میشوند، همین گونه نسبت به إسهاء نبی میتوان این مطلب را گفت که مقتضی مقام هدایت و شهادت نبی(9) این است که ایشان لحظه ای از خود و شهادت بر اعمال مردم غافل نباشد، لذا این مطلب با إسهاء و نومی که منجر به ترک واجب شود، منافات دارد.
در اشکال دوم که حتی از پاسخ اول قویتر است، مسئله را از منظر اراده الهی بررسی کردیم. اراده خداوند در آیه شریفه تطهیر، یک اراده تکوینی است که قابل تخصیص نیست؛ به این معنا که خداوند اراده کرده است هرگونه رجس و ناپاکی را از اهل بیت (:) دور سازد. حال، اگر حتی «إسهاء» را در مورد پیامبر (9) ممکن بدانیم، این خود یک نوع رجس محسوب میشود. زیرا اعمالی مانند ترک نماز در وقت به دلیل خوابماندن، بدون شک یک نقص است و نمیتوان آن را همتراز با انجام وظیفه در وقت دانست.
آیه شریفه «قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَیٰ إِلَیَّ[2]» در مقام بیان مشابهت پیامبر اکرم (9) با سایر انسانها از جهت امور طبیعی و تکوینی است، و ناظر به امکان وقوع سهو یا إسهاء از جانب پیامبر نیست بلکه شامل اموری مانند نیازهای انسانی نظیر خوردن، آشامیدن، خوابیدن، نکاح و بیماری میشود که در آنها پیامبر (9) نیز مانند سایر انسانها عمل میکند. اما این آیه به هیچ وجه دلالتی بر امکان وقوع سهو یا گناه در مورد پیامبر (9) ندارد.
سهو و گناه، برخاسته از ضعف یا نقص در مقام عصمت و هدایت است و با مقام رسالت و امامت که پیامبر و اهلبیت (:) در آن معصوم هستند، ناسازگار است. بنابراین، استناد به این آیه برای توجیه امکان سهو یا خطا از پیامبر، نادرست بوده و خارج از دلالت آن است.
تمایز بین خطا در مقام حاکمیت و معصومیت در کلام امیرالمومنین (7)
در این عبارت که امام علی (علیهالسلام) میفرماید «فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي[3] »ایشان به عنوان یک حاکم سیاسی و اجتماعی سخن میگویند، نه به عنوان امام معصوم. منظور امام این است که به عنوان یک انسان و حاکم، احتمال خطا وجود دارد و هیچگاه از اشتباه کردن خود مصون نیست. اما این سخن به معنای معصوم بودن یا نبودن ایشان نیست، بلکه به این معناست که حاکم باید به مردم این پیام را بدهد که همواره مسئولیتهای خود را با دقت انجام دهد و از خطا و اشتباه پرهیز کند، ولی در عین حال اگر اشتباهی رخ دهد، باید بپذیرد که انسان است و از خطا مستثنا نیست.
این بیان امام علی (7) به عنوان یک الگو برای حکومت اسلامی است، به گونهای که نشان میدهد حاکم باید با مردم صادقانه رفتار کند و از هرگونه خودبزرگبینی و ادعای معصومیت بپرهیزد. امام علی (7) در اینجا تاکید میکند که در موقعیتهای اجتماعی و حاکمیتی، هیچ فردی بهطور مطلق از خطا معصوم نیست و این یک ویژگی انسانی است.
این دیدگاه با رویکرد ائمه (:) نیز سازگار است که بهطور طبیعی و عادی در برخی موارد عمل میکردند و در مسائل جزئی، علم غیب یا اراده خاص را به کار نمیبردند. برای مثال، امام صادق (7) در موارد عادی مانند انسانهای دیگر عمل میکرد و بهطور طبیعی از مسائل پیرامونی خود میپرسید.
کلام مرحوم شیخ مفید در سهو النبی (9)
در « بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ هُمُ الْهُدَاةُ» کتاب الحجه کافی، مرحوم کلینی روایتی از فضیل می آورد.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ وَ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ، عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ، عَنِ الْفُضَيْلِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّٰهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ».فَقَالَ: «كُلُّ إِمَامٍ هَادٍ لِلْقَرْنِ الَّذِي هُوَ فِيهِمْ».[6]
در این روایت امام صادق (7) با استناد به آیه «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» تصریح میکنند که هر امام، هادیِ مردمِ زمان خود است. این تأکید بر هدایتگری امام نشاندهنده جایگاه ویژه آنان بهعنوان راهنمایان معصوم است. اگر امکان خطا یا سهو (حتی به اراده الهی) برای امام یا نبی وجود داشت، این امر به اصل هدایتگری آنان آسیب وارد میکرد.
برای مثال، اگر در مسیری که بهعنوان «هادی» تعریف شده، حتی یک احتمال سهو وجود داشته باشد، اعتماد به هدایت امام زیر سؤال میرود. نمیتوان پذیرفت که امام یا پیامبر که مأموریت هدایت الهی را بر عهده دارند، در اموری که مربوط به این وظیفه است، دچار اشتباه شوند یا این اشتباه به ایشان نسبت داده شود.
در اینجا، میتوان گفت که چنین احتمالی نهتنها هدایتگری پیامبر و امام را خدشهدار میکند، بلکه راه را برای تردید در سایر امور الهی باز میکند. بنابراین، اصل عصمت نبی و امام بهعنوان هادیان الهی، کاملاً با مفهوم هدایتگری پیوند دارد و نمیتوان آن را از یکدیگر جدا کرد.
باب بعدی در کتاب الحجه « بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وُلَاةُ أَمْرِ اللّٰهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِهِ» است؛ بر اساس آیه شریفه «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولیالأمر منکم»، روایات متعددی وارد شده که ائمه معصومین (:) را مصداق حقیقی «اولیالأمر» معرفی کردهاند. در این آیه، «اولیالأمر» تنها به معنای ولایت بر امور حکومتی محدود نمیشود، بلکه شامل ولایت بر دین و دنیا است. این معنا با روایات متواتری که بیانگر جایگاه ائمه بهعنوان «وُلات أمر الله» و «خزنة علم الله» هستند، سازگاری دارد. در این روایات تأکید شده است که ائمه، گنجینههای علم خداوند و واسطههای فیض الهی برای بشریتاند.
ائمه معصومین (:) خود را «خزانهداران علم الهی» معرفی کردهاند. بر این اساس، آنان حامل تمام ملاکات احکام و مبانی علم الهی هستند. این جایگاه ویژه، مستلزم عصمت مطلق است، چراکه هرگونه احتمال خطا یا سهو، با مقام «خزانهداری علم خدا» و هدایتگری امت، منافات دارد، همچنین این روایات دلیل بسیار خوبی برای اثبات مقام تشریع پیامبر و اهل بیت معصومین است.
علاوه بر این، ائمه معصومین (:) در روایات بهعنوان «خلفای خدا در زمین» و «ابوابالله» معرفی شدهاند. تعبیر «باب» نشاندهنده نقش انحصاری ایشان در هدایت بشر بهسوی معرفت الهی است. بدون عبور از این باب، امکان دستیابی به معرفت حقیقی خداوند وجود ندارد. اهمیت این جایگاه در آیاتی نظیر «یا أیها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربک وإن لم تفعل فما بلغت رسالته» بهخوبی مشهود است، چراکه در این آیه، خداوند اعلام میدارد که اگر پیامبر (9) ولایت امیرالمؤمنین (7) را ابلاغ نکند، گویی رسالت خود را به انجام نرسانده است.
بنابراین، جایگاه ائمه معصومین (:) بهعنوان اولیالأمر، خزانهداران علم الهی و ابوابالله، مستلزم عصمت مطلق و نفی هرگونه سهو و إسهاء است.
در روایتی دیگری در «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ خُلَفَاءُ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ وَ أَبْوَابُهُ الَّتِي مِنْهَا يُؤْتىٰ» ابوبصیر از امام صادق (7) نقل می کند:
عَنْهُ، عَنْ مُعَلىًّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ، عَنْ عَبْدِ اللّٰهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّٰهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: «الْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَبْوَابُ اللّٰهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - الَّتِي يُؤْتىٰ مِنْهَا، وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللّٰهُ - تَبَارَكَ وَ تَعَالىٰ - عَلىٰ خَلْقِهِ»[7]
بر اساس این روایت روشن میشود که معرفت الهی تنها از طریق ائمه معصومین (:) امکانپذیر است. این روایت دلالت بر آن دارد که ائمه (:) نه تنها کمال معرفت الهی را برای انسان فراهم میکنند، بلکه اصل معرفت خداوند نیز از طریق ایشان محقق میشود. بر این اساس، کسانی که به ولایت اهلبیت (:) ایمان ندارند، تصور میکنند که خداشناس هستند، در حالی که حقیقت معرفت الهی برایشان حاصل نشده است.
ائمه معصومین (:) به عنوان بابالله، واسطههای فیض الهیاند. بر این اساس، حیات و ممات ایشان از نظر مقام شهادت و اشراف بر اعمال بندگان تفاوتی ندارد. آنان، بر اساس نصوص معتبر، شاهدان اعمال انسانها از آغاز تا پایاناند. کیفیت این شهادت، که فراتر از فهم عادی بشر است، به معنای اشراف کامل ایشان بر اعمال بندگان است. بنابراین، حضور در زیارتگاههای ایشان و ارتباط با این بابهای الهی، تجلی توحید است، زیرا آنان وسیله قرب الهی و معرفت خداوند هستند.
در این راستا، تقدس ضریح، در، پارچه، گل و هر آنچه با مقام ائمه (:) در ارتباط است، از این باور نشئت میگیرد که این اشیاء واسطهای برای تقرب به باباللهاند. این مسئله، برخلاف شبهات وهابیون که زیارت را به پرستش اشیاء تعبیر میکنند، از منطق توحیدی و اعتقاد به ولایت ائمه (:) سرچشمه میگیرد. اثر حقیقی زیارت این است که زائر را به معرفت الهی نزدیکتر کرده و توحید را در قلب او تعمیق میبخشد.
در باب «أَنَّ الْأَئِمَّةَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ نُورُ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ» ابوخالد کابلی از امام باقر (7) نقل میکند:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مِرْدَاسٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيىٰ وَ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ،
قَالَ:سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنٰا»[8].فَقَالَ: «يَا أَبَا خَالِدٍ، النُّورُ وَ اللّٰهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ هُمْ وَ اللّٰهِ نُورُ اللّٰهِ الَّذِي أَنْزَلَ، وَ هُمْ وَ اللّٰهِ نُورُ اللّٰهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ، وَ اللّٰهِ يَا أَبَا خَالِدٍ، لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ، وَ هُمْ وَ اللّٰهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ يَحْجُبُ اللّٰهُ - عَزَّ وَ جَلَّ - نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ، فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ، وَ اللّٰهِ يَا أَبَا خَالِدٍ، لَايُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتّىٰ يُطَهِّرَ اللّٰهُ قَلْبَهُ، وَ لَايُطَهِّرُ اللّٰهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتّىٰ يُسَلِّمَ لَنَا، وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا، فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللّٰهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ، وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ»
در این روایت ابو خالد از آیه شریفه «فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی أنزلنا» می پرسد که امام (7) در پاسخ به پرسش وی می فرمایند که حقیقت این نور، ائمه معصومین (7) هستند.
ظاهر آیه بر نزول قرآن به عنوان نور الهی دلالت دارد، اما امام (7) با تبیین معنای حقیقی نور، ائمه معصومین (7) را مصداق آن معرفی کردند. این نور، هدایتبخش قلوب مؤمنین است؛ همانگونه که امام (7) می فرمایند؛ خداوند این نور را در قلوب کسانی که مشیت او تعلق گیرد، قرار میدهد، و کسانی که از این نور محروم شوند، قلوبشان در ظلمت باقی خواهد ماند.
امام (7) در ادامه می فرمایند؛ محبت و ولایت اهلبیت (:) بدون طهارت قلب ممکن نیست. بلکه خداوند ابتدا قلب عبدی را تطهیر میکند یا اینکه همین حب و ولایت، سبب طهارت قلب او میشود. سپس میفرمایند: خداوند قلب کسی را پاک نمیکند مگر آنکه تسلیم اهلبیت (:) باشد و به طور کامل فرمانبردار ایشان شود.
نتیجه این تسلیم، ایمنی از سختی حساب و خوف قیامت است، بنابراین، حب و ولایت اهلبیت (:) نه تنها وسیله طهارت قلب است، بلکه به آرامش و امنیت در روز قیامت نیز میانجامد.
در باب «أن الأئمة هم أركان الأرض»، روایاتی وارد شده است که بیان میکند خداوند ائمه (:) را بهعنوان ارکان زمین قرار داده است تا زمین با اهل خود نلرزد. در این زمینه، میتوان به آیه شریفه «و ألقى في الأرض رواسي أن تميد بكم» استناد کرد که دلالت دارد خداوند کوهها را برای استقرار زمین قرار داده است.
بر این اساس، ائمه معصومین (:) نه تنها ارکان زمین، بلکه ارکان عالم بشری هستند. همانطور که کوهها موجب ثبات زمین میشوند، وجود ائمه (:) نیز موجب ثبات و استقرار بشر است. اگر جامعه از این ارکان محروم شود، دچار لرزش، انحراف و لغزش خواهد شد.
در روایتی مفصل از امام رضا (7) که در مرو بیان شده است، امام به تبیین جایگاه و عظمت امامت میپردازد و میفرماید: « إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ »[9]. امامت بهقدری بزرگ، والاست و دارای عمقی فراتر از درک بشری است که انسان با عقل و آرای خود توان دستیابی به حقیقت آن را ندارد. به همین دلیل، بشر نمیتواند با انتخاب یا رأی خود امام را تعیین کند، چراکه امام موجودی مصطفای الهی است که شأن او فراتر از درک بشری است.
امام در ادامه به جایگاه حضرت ابراهیم (7) اشاره میکند و میفرماید: « إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا[10]». امامت، مقام والایی است که خداوند به حضرت ابراهیم (7) پس از نبوت و خلت عطا کرد.
همچنین در این روایت، امامت بهعنوان مقام انبیا و وارث اوصیا معرفی شده و امام (7) میفرماید: « إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ اَلْمُسْلِمِينَ[11]». امامت دارای دو رکن اساسی است: نخست زمام دین، که به هدایت و حفظ دین مربوط است؛ و دوم نظام مسلمین، که نظم اجتماعی و سیاسی جامعه را دربرمیگیرد. از این بیان، روشن میشود که امامت تنها به جنبه اجتماعی محدود نیست، بلکه زمامدار دین و دنیا، و مایه عزت مؤمنین و صلاح جامعه است.
در ادامه، امام صفات امام را چنین بیان میکند: « الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ[12] ». امام پاک از گناهان، مبرا از هر نقص، دارای علم ویژه الهی و آراسته به حلم و بردباری است.
این تعابیر عظمت مقام امامت را نشان میدهد و تمایز دیدگاه شیعه و اهلسنت در این مسئله را آشکار میکند. شیعه بر این باور است که امامت منصب الهی است که تنها خداوند قادر به تعیین آن است، درحالیکه اهلسنت آن را انتخابی بشری میدانند.
[2] سوره کهف، آیه 110.
[3] کلینی، محمد بن یعقوب، «الکافی (اسلامیه)»، ج 8، ص 356.
[4] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ حَفِظَ سَهْوَهُ فَأَتَمَّهُ فَلَيْسَ عَلَيْهِ سَجْدَتَا السَّهْوِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ الظُّهْرَ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ سَهَا فَسَلَّمَ فَقَالَ لَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَ فِي الصَّلَاةِ شَيْءٌ فَقَالَ وَ مَا ذَاكَ قَالَ إِنَّمَا صَلَّيْتَ رَكْعَتَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ تَقُولُونَ مِثْلَ قَوْلِهِ قَالُوا نَعَمْ فَقَامَ ص فَأَتَمَّ بِهِمُ الصَّلَاةَ وَ سَجَدَ بِهِمْ سَجْدَتَيِ السَّهْوِ قَالَ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ مَنْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ ظَنَّ أَنَّهُمَا أَرْبَعٌ فَسَلَّمَ وَ انْصَرَفَ ثُمَّ ذَكَرَ بَعْدَ مَا ذَهَبَ أَنَّهُ إِنَّمَا صَلَّى رَكْعَتَيْنِ قَالَ يَسْتَقْبِلُ الصَّلَاةَ مِنْ أَوَّلِهَا قَالَ قُلْتُ فَمَا بَالُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمْ يَسْتَقْبِلِ الصَّلَاةَ وَ إِنَّمَا أَتَمَّ بِهِمْ مَا بَقِيَ مِنْ صَلَاتِهِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمْ يَبْرَحْ مِنْ مَجْلِسِهِ فَإِنْ كَانَ لَمْ يَبْرَحْ مِنْ مَجْلِسِهِ فَلْيُتِمَّ مَا نَقَصَ مِنْ صَلَاتِهِ إِذَا كَانَ قَدْ حَفِظَ الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْن (الکافی، ج 3، ص 356.)
[5] مفید، محمد بن محمد، «عدم سهو النبي صلی الله علیه و آله و سلم»، ص 21.
[6] کلینی، الکافی (اسلامیه)، ج 1، ص 471.
[7] همان، ج 1، ص 476.
[8] . التغابن (٦٤):٨.
[9] کلینی، الکافی (اسلامیه)، ج 1، ص 198.
[10] همان، ج 1، ص 199.
[11] همان، ج 1، ص 199.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (اسلامیه)، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1363.
مفید، محمد بن محمد، عدم سهو النبي صلی الله علیه و آله و سلم، بیجا، 1413.
نظری ثبت نشده است .