موضوع: صلاة قضاء (مواسعه و مضایقه)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۴/۱/۲۵
شماره جلسه : ۷۶
-
خلاصه جلسه گذشته
-
برداشت وجوب تخییری عدول از روایت زراره
-
تحلیل مرحوم حکیم از امر به عدول در روایت
-
جمع بندی حضرت استاد از تحلیل محتوای روایت
-
1. مانعیت تعلیل در حمل روایت بر تقیه
-
2. عدم کارایی روایت زراره در مقابل ادله متعدد مواسعه
-
بررسی سندی روایت زراره
-
احتمالات در مورد «محمد بن اسماعیل» در سند روایت
-
احتمال اول: محمد بن اسماعیل بن بزیع
-
احتمال دوم: محمد بن اسماعیل برمکی
-
احتمال سوم: محمد بن اسماعیل میمون زعفرانی
-
احتمال چهارم: محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری
-
نظر استاد بر ترجیح احتمال چهارم
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
صاحب جواهر در تفسیر روایت زراره تصریح میکند که موضوع روایت، مانند عدول از نماز عصر به ظهر، از مغرب به عصر و از عشاء به مغرب، ناظر به مسئله عدول در نماز است؛ وی در ادامه این پرسش را مطرح میسازد که آیا وجوب عدول در این روایت، به نحو تعیینی است یا تخییری؟ به اعتقاد ایشان، اگر قائلین به مضایقه بتوانند اثبات کنند که وجوب عدول در روایت، وجوب تعیینی است، این روایت میتواند مؤید مطلوب آنان باشد؛ اما احتمال دارد که مراد از این وجوب، تخییری باشد.
وی در توجیه این مطلب، به ادله قول به مواسعه که دلالت بر عدم لزوم ترتیب و عدم وجوب عدول دارد، اشاره می کند. از نظر ایشان، جمع میان این دسته از ادله و روایت زراره اقتضا میکند که وجوب عدول در این روایت بهصورت تخییری تفسیر شود؛ بدین معنا که مکلف در عدول یا عدم آن مخیر است.
(فهو) محتمل لإرادة الوجوب التخييري الراجح أو مطلقاً من الأمر فيه بالعدول، بل لعلّه متعيّن بملاحظة ما ذكرناه أخيراً [و هو حمل الصحيحة على إرادة مغرب ليلة سابقة]، و الأدلّة السابقة للمواسعة، المقتضية عدم وجوب العدول بسبب عدم وجوب الترتيب، المستلزم لعدم وجوب العدول بطريق أولى.[1]
بنابراین از کلام صاحب جواهر دو نکته اساسی به دست میآید: نخست آنکه اگر تنها به خود روایت بنگریم، احتمال وجوب تخییری در آن وجود دارد؛ یعنی حتی اگر نخواهیم دلالتی قطعی از آن برداشت کنیم، لااقل به عنوان یک احتمال، قابل طرح است. برای نمونه، در روایت داریم: «إذا نسيت الظهر حتی صلیت العصر فذکرتها و أنت فی الصلاة أو بعد فراغک فانوه الاولی ثم صل العصر، فإنما هی أربع مکان أربع»؛ در خصوص این عبارت «أربعٌ مکان أربع» به نظر میرسد این تعبیر، نوعی دلالت بر وجوب تخییری دارد، زیرا وقتی گفته میشود چهار رکعت به جای چهار رکعت، از آن بوی تخییر به مشام میرسد[2]؛ هرچند صاحب جواهر خود به این نکته تصریح نکرده و ما نیز در منابع دیگر اشارهای به آن نیافتهایم.
نکته دوم در کلام صاحب جواهر این است که در مورد این تخییر میفرماید؛ این تخییر می تواند مطلق باشد که در آن دو طرف مساویاند، و نیز میتواند این تخییر، راجح باشد، به این معنا که گرچه فرد مخیّر است، اما عدول از رجحان برخوردار است. حال اگر کسی از صاحب جواهر بپرسد منشأ این احتمال چیست، ممکن است پاسخ داده شود که تعبیر «فانوها» ظهور در وجوب تعیینی دارد. در روایت آمده است: «إن ذکرت أنک لم تصلِّ الأولی و أنت فی صلاة العصر و قد صلیتَها رکعتین، فانوها الأولی ثم صلِّ الرکعتین الباقیتین»؛ این تعبیر ظاهر روشنی در وجوب عدول دارد. با این حال، به نظر میرسد تعبیر «إنما هی أربع مکان أربع»، زمینهای برای استشمام تخییر را فراهم میسازد.
مرحوم آقای حکیم در مستمسک، به برخی از اشکالاتی که از سوی صاحب جواهر و شیخ انصاری مطرح شده، اشاره میکند، و افزون بر آن، اشکالی را نیز مطرح میسازد که نه در کلمات شیخ آمده و نه در سخنان صاحب جواهر یافت میشود. ایشان میفرمایند:
يمكن دعوى: كون الأمر وارداً مورد توهم الحضر، لامتناع العدول في الأثناء ارتكازا، لمخالفته للقواعد العامة. و لأولوية فعل الحاضرة في وقتها.[3]
مفاد این سخن آن است که عدول از یک نماز به نماز دیگر، امری است که به نظر ارتکازی، ممنوع و خلاف قاعده است. زیرا انسان در ارتکاز خود چنین میپندارد که فعلی را که با نیت خاصی آغاز کرده، باید با همان نیت به پایان برساند. از سوی دیگر، انجام نماز حاضر در وقت خودش، دارای اولویت است. برای مثال، اگر مکلف در حال نماز عشاء باشد و یادش بیاید که نماز مغرب را نخوانده، به نظر میرسد که باید همین نماز عشاء را تمام کند، زیرا وقت آن است و اولویت دارد.
بر این اساس، ممکن است چنین توهمی در ذهن برخی شکل گیرد که عدول جایز نیست. ازاینرو، امام علیهالسلام با امر به عدول، در واقع در صدد رفع این توهم و نه بیان وجوب تعیینی عدول بودهاند. بنابراین، مفاد امر در روایت، در مقام دفع توهم حذر از جواز عدول است، نه در مقام جعل الزام.
در بررسی اشکالاتی که مرحوم شیخ انصاری بر روایت مطرح کردهاند، برخی از آنها قابل پاسخ بوده و وارد نیستند؛ چنانکه در مواردی نیز بهروشنی این پاسخها را ارائه کردیم. از جمله، اشکالی که شیخ و صاحب جواهر هر دو مطرح کردهاند مبنی بر تعارض بعضی از فقرات روایت با اجماع بود که ما آن را نپذیرفتیم. مقصود از تعارض روایت با اجماع، آن بخش از روایت است که پس از پایان نماز و فراغ از عمل، امام علیهالسلام میفرمایند: «فانوها الاولی»، یعنی نیت آن را بهعنوان نماز ظهر قرار بده. ما معتقدیم که چنین تعبیری حتی پس از فراغ از عمل، در قلمرو اعتبار شرعی جای میگیرد و هیچ مانعی ندارد. بنابراین، این اشکال قابل دفع است؛ همچنانکه برخی دیگر از اشکالات نیز چنیناند.
با این حال، یک اشکال اساسی وجود دارد که بهنظر میرسد بهطور مسلم بر روایت وارد است، و آن ظهور ذیل روایت در مواسعه است. در ذیل روایت آمده است که اگر کسی نماز صبحش را خوانده، آنگاه به یاد آورد که نماز مغرب و عشاء را نخوانده است، امام علیهالسلام میفرمایند: «فَلاَ تُصَلِّهِمَا إِلاَّ بَعْدَ شُعَاعِ الشَّمْسِ» و در ادامه میفرمایند: «لأنَّکَ لستَ تخافُ فوتَهَا». این تعبیر ظهور روشنی در جواز تأخیر قضا و عدم لزوم فوریت دارد. این نکته را نه تنها صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری تصریح کردهاند، بلکه مرحوم آقای حکیم نیز در مستمسک به آن اشاره کردهاند، و بهنظر میرسد بسیاری از فقهاء نیز بر همین اساس آن را پذیرفتهاند.
نتیجه آنکه، حتی اگر قائل به وجوب تعیینی عدول در ترتیب بین نمازها شویم، باز هم از ذیل روایت بهروشنی استفاده میشود که فوریت در قضاء نماز لازم نیست، و اصل در این باب، مواسعه است.
تنها اشکالی که باقی میماند، همان اشکال سندی است که مرحوم صاحب جواهر مطرح کرده و میفرماید: «مع أن سنده لا یخلو من کلام فی الجملة». برای بررسی این نکته، باید به سند روایت در کتاب وسائل الشیعه[4]مراجعه کرد. در آنجا دو طریق برای نقل روایت ذکر شده است:
۱. محمد بن یعقوب، از علی بن ابراهیم، از پدرش.
۲. محمد بن یعقوب، از محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان.
در ادامه هر دو طریق، سلسله سند به این صورت ادامه مییابد: حماد بن عیسی، از حریز، از زراره، از امام باقر (علیهالسلام). در این سند، حماد، حریز و زراره از جهت وثاقت مشکلی ندارند، همچنین علی بن ابراهیم و پدرش نیز مورد قبول هستند. بنابراین تنها محل بحث، طریق دوم یعنی «محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان» است.
نکتهای که در بررسی این سند حائز اهمیت است آن است که در کتاب کافی بیش از هزار روایت وجود دارد که محمد بن یعقوب کلینی آنها را از محمد بن اسماعیل نقل میکند. در میان این روایات، حدود ۵۰۰ مورد است که محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان نقل روایت کرده، و حدود ۴۷۸ مورد نیز از غیر فضل بن شاذان. افزون بر این، ۱۶ روایت وجود دارد که کلینی مستقیماً از فضل بن شاذان نقل کرده است. از این مجموعه استفاده میشود که «محمد بن اسماعیل» یکی از مشایخ عمده کلینی بوده است و نقلهای او در کافی بسیار پرتکرار است.
مراد از این راوی، محمد بن اسماعیل بن بزیع باشد. این دیدگاه را نخست مرحوم مامقانی در خاتمة تنقیح المقال به مقدس اردبیلی نسبت داده و آورده است که مقدس اردبیلی چنین احتمالی داده است. در رجال ابن داوود نیز میتوان این نظر را استظهار کرد.
محمد بن اسماعیل بن بزیع مورد توثیق صریح نجاشی قرار گرفته است و از اصحاب امام کاظم (علیهالسلام) بوده است. نجاشی در مورد وی مینویسد: «من رجال أبی الحسن موسی (علیهالسلام) و أدرک أبا جعفر الثانی[5]»، از این رو، وثاقت او مسلم و مورد اتفاق است.
تا اینجا چهار احتمال در تعیین هویت «محمد بن إسماعیل» در اسناد کافی مطرح شد. در این میان، مرحوم سبزواری در ذخیره توقف کرده و تصریح میکند که برای ما روشن نیست این محمد بن اسماعیل کیست[15].
نکتهای مهم که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد، تطبیق طبقه رجالی راویان بر اساس تقسیمبندی معروف مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است. ایشان در تنظیم طبقات رجالی، اصحاب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را طبقه اول، اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام را طبقه دوم، و همینطور تا زمان خودشان که طبقه سیوهفتم میباشد، تقسیمبندی کردهاند. شاگردان ایشان در طبقه سیوهشتم و طبقه بعدی، سیونهم خواهد بود.
بر اساس این مبنا، محمد بن اسماعیل بن بَزیع در طبقه ششم قرار میگیرد[16]؛ حال آنکه کلینی در طبقه نهم است. بنابراین، با توجه به فاصلهی زمانی سه طبقهای، نمیتوان فرض کرد که کلینی بیواسطه از محمد بن اسماعیل بن بزیع نقل کرده باشد. همچنین، محمد بن اسماعیل برمکی نیز که در طبقه هفتم است[17]، به همین جهت نمیتواند راوی مستقیم کلینی قرار گیرد.
اما محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری که در طبقه هشتم قرار دارد، از نظر زمانی با کلینی نزدیک بوده و امکان نقل مستقیم کلینی از وی وجود دارد. به همین جهت، این قرینهی تاریخی، احتمال انطباق «محمد بن اسماعیل» مذکور در سند کافی با بندقی نیشابوری را تقویت میکند.
از دیگر مؤیدات این احتمال، نقلهای کشی است که معاصر با کلینی و در همان طبقه نهم قرار دارد؛ کشی نیز در موارد متعددی هنگام نقل از فضل بن شاذان، واسطهی نقل خود را محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری معرفی کرده است.[18]
علاوه بر این، مرحوم آقای بروجردی در ترتیب اسانید الکافی تأکید میکنند که راویان فضل بن شاذان اغلب نیشابوری بودهاند. در این میان، محمد بن اسماعیل بن بزیع که ساکن قم بوده و اهل نیشابور نبوده، و محمد بن اسماعیل برمکی که از اهل صومعه بوده[19]، از دایرهی نیشابوری بودن خارجاند. لذا، بر اساس اصل غالب بودن و قرینهی محل سکونت، احتمال انطباق با بندقی نیشابوری بیش از سایرین است.
در مورد وثاقت محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری نیز باید گفت: در رجال شیخ فقط نام او در فصل «من لم یرو عن الأئمة» آمده، ولی توثیق خاصی صورت نگرفته است[20]. با این حال، وی در رجال کامل الزیارات آمده و از این جهت، توثیق عام از جانب ابن قولویه شامل حال او میشود.[21]
ما نیز این توثیق عام را در صورتی که معارض یا قرینهی خاصی بر خلاف آن نباشد، معتبر و کافی میدانیم. گرچه مرحوم آقای خوئی تا اواخر عمر خویش همین مبنا را پذیرفته بودند و بر اساس آن در بسیاری از روایات فتوا میدادند، اما در واپسین سالهای عمر، از این مبنا عدول کردند. بنا بر نقل، این تغییر مبنا ایشان را ناگزیر به تغییر حدود ششصد تا هفتصد فتوا ساخت.
ما نیز معتقدیم که توثیق عام ابن قولویه کفایت میکند، مگر آنکه در مورد خاصی، قرینه یا شاهدی برخلاف آن یافت شود؛ در این صورت، به قرینه عمل میشود. اما در غیر این موارد، اصل وثاقت بر اساس توثیق عام محفوظ است.
نکتهی دوم در تأیید وثاقت «محمد بن اسماعیل بندقی»، اکثار نقل کلینی از اوست. مرحوم آیتالله خوئی قدسسره در کتاب الحج خود به این مطلب تصریح دارند: «إنّ کثرة روایت الکلینی عنه فی أکثر من سبعمائة مورد، توجب الاطمینان بوثاقة الرجل.»[22]
گرچه آمار دقیقتر بر آن است که کلینی حدود هزار روایت از «محمد بن اسماعیل» نقل کرده، و از این میان، پانصد روایت از «فضل بن شاذان» توسط او واسطه شده است، اما حتی اگر فرض کنیم تعداد این روایات پنجاه مورد باشد، همین مقدار نیز برای تحقق اکثار در نقل کفایت میکند؛ چرا که اکثار، لزوماً به عدد بالا (مانند صد یا دویست) متوقف نیست، بلکه معیار آن، تحقق اطمینان نوعی به وثاقت راوی است، و این مقدار کفایت در حصول اطمینان دارد.
افزون بر این، ما خود قائل به این مبنا هستیم که اگر یک راوی جلیلالقدری چون کلینی، حتی یک روایت از فردی نقل کند، مادامی که قرینهی خاصی بر ضعف آن فرد در دست نباشد، همین مقدار، برای وثاقت راوی کافی است. حال آنکه در اینجا، نه تنها نقل منفرد بلکه نقل مکرر و اکثار تحقق یافته است، و این اطمینان را دوچندان میسازد.
از اینرو، نقد صاحب جواهر که فرمودهاند:«مع أنّ فی سنده کلاماً فی الجملة»، با توجه به مجموع این قرائن، دیگر محل تأمل جدی نخواهد بود. و با توجه به مطالب مذکور، به نظر ما، وثاقت محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری محرز و قابل اعتماد است، و سند روایت مورد بحث، از این جهت، مشکلی نخواهد داشت.
[2] این تعبیر به خودی خود متضمن دلالت صریح بر تعیّن عدول نیست؛ یعنی نفرموده است که حتماً باید عدول کنی، بلکه صرفاً میگوید که اگر چنین کردی، چهار رکعت فعلی جای آن چهار رکعت قبلی قرار میگیرد. از این رو، میتوان این تعبیر را حمل بر تخییر کرد، نکته مهم در این تحلیل آن است که تعبیر «مکان» در «أربعٌ مکان أربع» دلالت بر بدلیت دارد نه لزوماً بر تعیّن، و بدلیت یکی از عناصر اصلی تخییر است.
[3] حکیم، محسن، «مستمسک العروة الوثقی»، ج 7، ص 94.
[4] حر عاملی، محمد بن حسن، «تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة»، ج 4، ص 290، حدیث 1.
[5] نجاشی، احمد بن علی، «رجال النجاشي»، ص 331.
[6] همان.
[7] همان، ص 340.
[8] ابنغضائری، احمد بن حسین، «الرجال لابن الغضائري»، ج 1، ص 79.
[9] فقال النجاشي: إنه ثقة مستقيم. و قال ابن الغضائري: إنه ضعيف. و قول النجاشي عندي أرجح.(علامه حلی، حسن بن یوسف، «ترتيب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال»، ص 154.)
[10] أبو عبد الله، ثقة، عين، روى عن الثقات، (نجاشی، احمد بن علی، «رجال النجاشي»، ص 345.)
[11] ابنشهید ثانی، حسن بن زین الدین، «منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان»، ج 1، ص 43.
[12] محمد بن إسماعيل فقد روى المصنف عنه عن الفضل بن شاذان نيفا وأربعمائة رواية أكثرها بل جلّها مقرون بأسانيد اخر، ولم أعثر على رواية لهذا الشيخ عن غير الفضل بن شاذان، ولا على رواية المصنف عن الفضل الاّ بوساطة هذا الشيخ، ولا على من يروى عن هذا الشيخ غير المصنف، وأبى عمرو الكشى. نعم يروى عن الفضل رجال آخر كعلى بن محمد بن قتيبة، وعلى بن شاذان، وأبى عبد اللّه الشاذانى النيسابورين، ولكن لا رواية للمصنف عنهم. ثم الظاهر ان هذا الشيخ هو أبو الحسن النيشابورى الذى ذكره الشيخ فى (لم) فقال: محمد بن إسماعيل، يكنى أبا الحسن النيسابورى يدعى بندفر انتهى.(طباطبایی بروجردی، سید حسین، «ترتیب أسانید کتاب الکافی»، با مقدمه الرابعه، ص 634.)
[13] شوشتری، محمد تقی، «قاموس الرجال»، ج 9، ص 107.
[14] روى عن الفضل بن شاذان، و روى عنه محمد بن يعقوب. كامل الزيارات: الباب ٦، في فضل إتيان المشاهد بالمدينة، ذيل حديث ١.أقول: رواية محمد بن يعقوب، عن محمد بن إسماعيل، و روايته عن الفضل بن شاذان كثيرة جدا، و قد بلغ سبعمائة و واحدا و ستين موردا، و سنبين أنه محمد بن إسماعيل أبو الحسن النيسابوري الآتي.(خویی، سید ابوالقاسم، «معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة»، 1372، ج 16، ص 90.)
[15] محمّد بن إسماعيل الذي يروي الكليني عنه و هو مشترك بين الثقة و غيره و احتمال كونه ابن بزيع الثقة الجليل فاسد جدّا و قد بين ذلك صاحب المنتقى و غيره بما لا مزيد عليه و بالجملة هذا الإسناد ليس عندي من الصحيح المصطلح عليه (محقق سبزاری، محمدباقر بن محمدمومن، «ذخیرة المعاد فی شرح إرشاد الأذهان»، ج 1، ص 26.)
[16] طباطبایی بروجردی، ترتیب أسانید کتاب الکافی، ص 614.
[17]همان.
[18] ذَكَرَ أَبُو اَلْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ اَلْبُنْدُقِيُّ اَلنَّيْسَابُورِيُّ: أَنَّ اَلْفَضْلَ ابن شَاذَانَ بْنِ اَلْخَلِيلِ نَفَاهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ طَاهِرٍ عَنْ نَيْسَابُورَ، بَعْدَ أَنْ دُعِيَ بِهِ وَ اِسْتَعْلَمَ كُتُبَهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْتُبَهَا، قَالَ فَكَتَبَ تَحْتَهُ: اَلْإِسْلاَمُ اَلشَّهَادَتَانِ وَ مَا يَتْلُوهُمَا، فَذَكَرَ: أَنَّهُ يُحِبُّ أَنْ يَقِفَ عَلَى قَوْلِهِ فِي اَلسَّلَفِ.(کشی، محمد بن عمر، «اختیار معرفة الرجال»، ج 2، ص 818.)
[19] محمّد بن إسماعيل بن أحمد بن بشير البرمكي المعروف بصاحب الصومعة (تقی الدین حلی، حسن بن علی، «اصول الرجال»، ص 298.)
[20] طوسی، محمدبن حسن، «رجال الطوسي»، ص 440.
[21] ابنقولویه، جعفر بن محمد، «كامل الزيارات»، ج 1، كامل الزيارات، ص 24.
ابنشهید ثانی، حسن بن زین الدین، منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان، قم - ایران، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، 1362.
ابنغضائری، احمد بن حسین، الرجال لابن الغضائري، قم - ایران، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر، 1380.
ابنقولویه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، ج. 1، كامل الزيارات، بیجا، 1356.
تقی الدین حلی، حسن بن علی، اصول الرجال، تهران، دانشگاه تهران، 1342.
حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، چاپ ۳، قم - ایران، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1416.
حکیم، محسن، مستمسک العروة الوثقی، چاپ ۱، قم - ایران، دار التفسير، 1374.
خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، بینا، بیجا، 1372.
خویی، سید ابوالقاسم، موسوعة الإمام الخوئي، قم - ایران، مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي، 1418.
شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، بیجا، 1410.
صاحب جواهر، محمدحسن بن باقر، جواهر الکلام (ط. القدیمة)، بیروت، دار إحياء التراث العربي، بیتا.
طباطبایی بروجردی، سید حسین، ترتیب أسانید کتاب الکافی، ۱ ج، مشهد، آستان قدس رضوی، 1414.
طوسی، محمدبن حسن، رجال الطوسي، بیجا، 1427.
علامه حلی، حسن بن یوسف، ترتيب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، مشهد، آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى، 1381.
کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، بیجا، 1404.
محقق سبزاری، محمدباقر بن محمدمومن، ذخیرة المعاد فی شرح إرشاد الأذهان، قم - ایران، آل البیت، 1090.
نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشي، بیجا، 1365.
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
صاحب جواهر در تفسیر روایت زراره تصریح میکند که موضوع روایت، مانند عدول از نماز عصر به ظهر، از مغرب به عصر و از عشاء به مغرب، ناظر به مسئله عدول در نماز است؛ وی در ادامه این پرسش را مطرح میسازد که آیا وجوب عدول در این روایت، به نحو تعیینی است یا تخییری؟ به اعتقاد ایشان، اگر قائلین به مضایقه بتوانند اثبات کنند که وجوب عدول در روایت، وجوب تعیینی است، این روایت میتواند مؤید مطلوب آنان باشد؛ اما احتمال دارد که مراد از این وجوب، تخییری باشد.
وی در توجیه این مطلب، به ادله قول به مواسعه که دلالت بر عدم لزوم ترتیب و عدم وجوب عدول دارد، اشاره می کند. از نظر ایشان، جمع میان این دسته از ادله و روایت زراره اقتضا میکند که وجوب عدول در این روایت بهصورت تخییری تفسیر شود؛ بدین معنا که مکلف در عدول یا عدم آن مخیر است.
(فهو) محتمل لإرادة الوجوب التخييري الراجح أو مطلقاً من الأمر فيه بالعدول، بل لعلّه متعيّن بملاحظة ما ذكرناه أخيراً [و هو حمل الصحيحة على إرادة مغرب ليلة سابقة]، و الأدلّة السابقة للمواسعة، المقتضية عدم وجوب العدول بسبب عدم وجوب الترتيب، المستلزم لعدم وجوب العدول بطريق أولى.[1]
بنابراین از کلام صاحب جواهر دو نکته اساسی به دست میآید: نخست آنکه اگر تنها به خود روایت بنگریم، احتمال وجوب تخییری در آن وجود دارد؛ یعنی حتی اگر نخواهیم دلالتی قطعی از آن برداشت کنیم، لااقل به عنوان یک احتمال، قابل طرح است. برای نمونه، در روایت داریم: «إذا نسيت الظهر حتی صلیت العصر فذکرتها و أنت فی الصلاة أو بعد فراغک فانوه الاولی ثم صل العصر، فإنما هی أربع مکان أربع»؛ در خصوص این عبارت «أربعٌ مکان أربع» به نظر میرسد این تعبیر، نوعی دلالت بر وجوب تخییری دارد، زیرا وقتی گفته میشود چهار رکعت به جای چهار رکعت، از آن بوی تخییر به مشام میرسد[2]؛ هرچند صاحب جواهر خود به این نکته تصریح نکرده و ما نیز در منابع دیگر اشارهای به آن نیافتهایم.
نکته دوم در کلام صاحب جواهر این است که در مورد این تخییر میفرماید؛ این تخییر می تواند مطلق باشد که در آن دو طرف مساویاند، و نیز میتواند این تخییر، راجح باشد، به این معنا که گرچه فرد مخیّر است، اما عدول از رجحان برخوردار است. حال اگر کسی از صاحب جواهر بپرسد منشأ این احتمال چیست، ممکن است پاسخ داده شود که تعبیر «فانوها» ظهور در وجوب تعیینی دارد. در روایت آمده است: «إن ذکرت أنک لم تصلِّ الأولی و أنت فی صلاة العصر و قد صلیتَها رکعتین، فانوها الأولی ثم صلِّ الرکعتین الباقیتین»؛ این تعبیر ظاهر روشنی در وجوب عدول دارد. با این حال، به نظر میرسد تعبیر «إنما هی أربع مکان أربع»، زمینهای برای استشمام تخییر را فراهم میسازد.
مرحوم آقای حکیم در مستمسک، به برخی از اشکالاتی که از سوی صاحب جواهر و شیخ انصاری مطرح شده، اشاره میکند، و افزون بر آن، اشکالی را نیز مطرح میسازد که نه در کلمات شیخ آمده و نه در سخنان صاحب جواهر یافت میشود. ایشان میفرمایند:
يمكن دعوى: كون الأمر وارداً مورد توهم الحضر، لامتناع العدول في الأثناء ارتكازا، لمخالفته للقواعد العامة. و لأولوية فعل الحاضرة في وقتها.[3]
مفاد این سخن آن است که عدول از یک نماز به نماز دیگر، امری است که به نظر ارتکازی، ممنوع و خلاف قاعده است. زیرا انسان در ارتکاز خود چنین میپندارد که فعلی را که با نیت خاصی آغاز کرده، باید با همان نیت به پایان برساند. از سوی دیگر، انجام نماز حاضر در وقت خودش، دارای اولویت است. برای مثال، اگر مکلف در حال نماز عشاء باشد و یادش بیاید که نماز مغرب را نخوانده، به نظر میرسد که باید همین نماز عشاء را تمام کند، زیرا وقت آن است و اولویت دارد.
بر این اساس، ممکن است چنین توهمی در ذهن برخی شکل گیرد که عدول جایز نیست. ازاینرو، امام علیهالسلام با امر به عدول، در واقع در صدد رفع این توهم و نه بیان وجوب تعیینی عدول بودهاند. بنابراین، مفاد امر در روایت، در مقام دفع توهم حذر از جواز عدول است، نه در مقام جعل الزام.
در بررسی اشکالاتی که مرحوم شیخ انصاری بر روایت مطرح کردهاند، برخی از آنها قابل پاسخ بوده و وارد نیستند؛ چنانکه در مواردی نیز بهروشنی این پاسخها را ارائه کردیم. از جمله، اشکالی که شیخ و صاحب جواهر هر دو مطرح کردهاند مبنی بر تعارض بعضی از فقرات روایت با اجماع بود که ما آن را نپذیرفتیم. مقصود از تعارض روایت با اجماع، آن بخش از روایت است که پس از پایان نماز و فراغ از عمل، امام علیهالسلام میفرمایند: «فانوها الاولی»، یعنی نیت آن را بهعنوان نماز ظهر قرار بده. ما معتقدیم که چنین تعبیری حتی پس از فراغ از عمل، در قلمرو اعتبار شرعی جای میگیرد و هیچ مانعی ندارد. بنابراین، این اشکال قابل دفع است؛ همچنانکه برخی دیگر از اشکالات نیز چنیناند.
با این حال، یک اشکال اساسی وجود دارد که بهنظر میرسد بهطور مسلم بر روایت وارد است، و آن ظهور ذیل روایت در مواسعه است. در ذیل روایت آمده است که اگر کسی نماز صبحش را خوانده، آنگاه به یاد آورد که نماز مغرب و عشاء را نخوانده است، امام علیهالسلام میفرمایند: «فَلاَ تُصَلِّهِمَا إِلاَّ بَعْدَ شُعَاعِ الشَّمْسِ» و در ادامه میفرمایند: «لأنَّکَ لستَ تخافُ فوتَهَا». این تعبیر ظهور روشنی در جواز تأخیر قضا و عدم لزوم فوریت دارد. این نکته را نه تنها صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری تصریح کردهاند، بلکه مرحوم آقای حکیم نیز در مستمسک به آن اشاره کردهاند، و بهنظر میرسد بسیاری از فقهاء نیز بر همین اساس آن را پذیرفتهاند.
نتیجه آنکه، حتی اگر قائل به وجوب تعیینی عدول در ترتیب بین نمازها شویم، باز هم از ذیل روایت بهروشنی استفاده میشود که فوریت در قضاء نماز لازم نیست، و اصل در این باب، مواسعه است.
تنها اشکالی که باقی میماند، همان اشکال سندی است که مرحوم صاحب جواهر مطرح کرده و میفرماید: «مع أن سنده لا یخلو من کلام فی الجملة». برای بررسی این نکته، باید به سند روایت در کتاب وسائل الشیعه[4]مراجعه کرد. در آنجا دو طریق برای نقل روایت ذکر شده است:
۱. محمد بن یعقوب، از علی بن ابراهیم، از پدرش.
۲. محمد بن یعقوب، از محمد بن اسماعیل، از فضل بن شاذان.
در ادامه هر دو طریق، سلسله سند به این صورت ادامه مییابد: حماد بن عیسی، از حریز، از زراره، از امام باقر (علیهالسلام). در این سند، حماد، حریز و زراره از جهت وثاقت مشکلی ندارند، همچنین علی بن ابراهیم و پدرش نیز مورد قبول هستند. بنابراین تنها محل بحث، طریق دوم یعنی «محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان» است.
نکتهای که در بررسی این سند حائز اهمیت است آن است که در کتاب کافی بیش از هزار روایت وجود دارد که محمد بن یعقوب کلینی آنها را از محمد بن اسماعیل نقل میکند. در میان این روایات، حدود ۵۰۰ مورد است که محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان نقل روایت کرده، و حدود ۴۷۸ مورد نیز از غیر فضل بن شاذان. افزون بر این، ۱۶ روایت وجود دارد که کلینی مستقیماً از فضل بن شاذان نقل کرده است. از این مجموعه استفاده میشود که «محمد بن اسماعیل» یکی از مشایخ عمده کلینی بوده است و نقلهای او در کافی بسیار پرتکرار است.
مراد از این راوی، محمد بن اسماعیل بن بزیع باشد. این دیدگاه را نخست مرحوم مامقانی در خاتمة تنقیح المقال به مقدس اردبیلی نسبت داده و آورده است که مقدس اردبیلی چنین احتمالی داده است. در رجال ابن داوود نیز میتوان این نظر را استظهار کرد.
محمد بن اسماعیل بن بزیع مورد توثیق صریح نجاشی قرار گرفته است و از اصحاب امام کاظم (علیهالسلام) بوده است. نجاشی در مورد وی مینویسد: «من رجال أبی الحسن موسی (علیهالسلام) و أدرک أبا جعفر الثانی[5]»، از این رو، وثاقت او مسلم و مورد اتفاق است.
برخی از متأخرین نیز در اینباره تحقیقاتی انجام دادهاند؛ از جمله سید حسن صدر که رسالهای مستقل به نام «البیان البدیع فی أن محمد بن إسماعیل المبدوّ به فی أسانید الکافی إنما هو ابن بزیع» نوشته و در آن اثبات کرده است که محمد بن اسماعیلی که در اسانید کافی آمده، همان محمد بن اسماعیل بن بزیع است. او ضمن اشاره به موقعیت سیاسی خاص این شخصیت، از تعبیری از امام رضا (علیهالسلام) نیز استفاده میکند که فرمودهاند: «إن لله تعالی بأبواب الظالمین من نوّر الله له البرهان و مکّن له فی البلاد لیدفع بهم عن أولیائه و یصلح الله تعالی بهم أمور المسلمین[6]»؛ این تعبیر در کتب رجالی بر این شخصیت تطبیق داده شده است.
تا اینجا چهار احتمال در تعیین هویت «محمد بن إسماعیل» در اسناد کافی مطرح شد. در این میان، مرحوم سبزواری در ذخیره توقف کرده و تصریح میکند که برای ما روشن نیست این محمد بن اسماعیل کیست[15].
نکتهای مهم که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد، تطبیق طبقه رجالی راویان بر اساس تقسیمبندی معروف مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است. ایشان در تنظیم طبقات رجالی، اصحاب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را طبقه اول، اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام را طبقه دوم، و همینطور تا زمان خودشان که طبقه سیوهفتم میباشد، تقسیمبندی کردهاند. شاگردان ایشان در طبقه سیوهشتم و طبقه بعدی، سیونهم خواهد بود.
بر اساس این مبنا، محمد بن اسماعیل بن بَزیع در طبقه ششم قرار میگیرد[16]؛ حال آنکه کلینی در طبقه نهم است. بنابراین، با توجه به فاصلهی زمانی سه طبقهای، نمیتوان فرض کرد که کلینی بیواسطه از محمد بن اسماعیل بن بزیع نقل کرده باشد. همچنین، محمد بن اسماعیل برمکی نیز که در طبقه هفتم است[17]، به همین جهت نمیتواند راوی مستقیم کلینی قرار گیرد.
اما محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری که در طبقه هشتم قرار دارد، از نظر زمانی با کلینی نزدیک بوده و امکان نقل مستقیم کلینی از وی وجود دارد. به همین جهت، این قرینهی تاریخی، احتمال انطباق «محمد بن اسماعیل» مذکور در سند کافی با بندقی نیشابوری را تقویت میکند.
از دیگر مؤیدات این احتمال، نقلهای کشی است که معاصر با کلینی و در همان طبقه نهم قرار دارد؛ کشی نیز در موارد متعددی هنگام نقل از فضل بن شاذان، واسطهی نقل خود را محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری معرفی کرده است.[18]
علاوه بر این، مرحوم آقای بروجردی در ترتیب اسانید الکافی تأکید میکنند که راویان فضل بن شاذان اغلب نیشابوری بودهاند. در این میان، محمد بن اسماعیل بن بزیع که ساکن قم بوده و اهل نیشابور نبوده، و محمد بن اسماعیل برمکی که از اهل صومعه بوده[19]، از دایرهی نیشابوری بودن خارجاند. لذا، بر اساس اصل غالب بودن و قرینهی محل سکونت، احتمال انطباق با بندقی نیشابوری بیش از سایرین است.
در مورد وثاقت محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری نیز باید گفت: در رجال شیخ فقط نام او در فصل «من لم یرو عن الأئمة» آمده، ولی توثیق خاصی صورت نگرفته است[20]. با این حال، وی در رجال کامل الزیارات آمده و از این جهت، توثیق عام از جانب ابن قولویه شامل حال او میشود.[21]
ما نیز این توثیق عام را در صورتی که معارض یا قرینهی خاصی بر خلاف آن نباشد، معتبر و کافی میدانیم. گرچه مرحوم آقای خوئی تا اواخر عمر خویش همین مبنا را پذیرفته بودند و بر اساس آن در بسیاری از روایات فتوا میدادند، اما در واپسین سالهای عمر، از این مبنا عدول کردند. بنا بر نقل، این تغییر مبنا ایشان را ناگزیر به تغییر حدود ششصد تا هفتصد فتوا ساخت.
ما نیز معتقدیم که توثیق عام ابن قولویه کفایت میکند، مگر آنکه در مورد خاصی، قرینه یا شاهدی برخلاف آن یافت شود؛ در این صورت، به قرینه عمل میشود. اما در غیر این موارد، اصل وثاقت بر اساس توثیق عام محفوظ است.
نکتهی دوم در تأیید وثاقت «محمد بن اسماعیل بندقی»، اکثار نقل کلینی از اوست. مرحوم آیتالله خوئی قدسسره در کتاب الحج خود به این مطلب تصریح دارند: «إنّ کثرة روایت الکلینی عنه فی أکثر من سبعمائة مورد، توجب الاطمینان بوثاقة الرجل.»[22]
گرچه آمار دقیقتر بر آن است که کلینی حدود هزار روایت از «محمد بن اسماعیل» نقل کرده، و از این میان، پانصد روایت از «فضل بن شاذان» توسط او واسطه شده است، اما حتی اگر فرض کنیم تعداد این روایات پنجاه مورد باشد، همین مقدار نیز برای تحقق اکثار در نقل کفایت میکند؛ چرا که اکثار، لزوماً به عدد بالا (مانند صد یا دویست) متوقف نیست، بلکه معیار آن، تحقق اطمینان نوعی به وثاقت راوی است، و این مقدار کفایت در حصول اطمینان دارد.
افزون بر این، ما خود قائل به این مبنا هستیم که اگر یک راوی جلیلالقدری چون کلینی، حتی یک روایت از فردی نقل کند، مادامی که قرینهی خاصی بر ضعف آن فرد در دست نباشد، همین مقدار، برای وثاقت راوی کافی است. حال آنکه در اینجا، نه تنها نقل منفرد بلکه نقل مکرر و اکثار تحقق یافته است، و این اطمینان را دوچندان میسازد.
از اینرو، نقد صاحب جواهر که فرمودهاند:«مع أنّ فی سنده کلاماً فی الجملة»، با توجه به مجموع این قرائن، دیگر محل تأمل جدی نخواهد بود. و با توجه به مطالب مذکور، به نظر ما، وثاقت محمد بن اسماعیل بندقی نیشابوری محرز و قابل اعتماد است، و سند روایت مورد بحث، از این جهت، مشکلی نخواهد داشت.
[2] این تعبیر به خودی خود متضمن دلالت صریح بر تعیّن عدول نیست؛ یعنی نفرموده است که حتماً باید عدول کنی، بلکه صرفاً میگوید که اگر چنین کردی، چهار رکعت فعلی جای آن چهار رکعت قبلی قرار میگیرد. از این رو، میتوان این تعبیر را حمل بر تخییر کرد، نکته مهم در این تحلیل آن است که تعبیر «مکان» در «أربعٌ مکان أربع» دلالت بر بدلیت دارد نه لزوماً بر تعیّن، و بدلیت یکی از عناصر اصلی تخییر است.
[3] حکیم، محسن، «مستمسک العروة الوثقی»، ج 7، ص 94.
[4] حر عاملی، محمد بن حسن، «تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة»، ج 4، ص 290، حدیث 1.
[5] نجاشی، احمد بن علی، «رجال النجاشي»، ص 331.
[6] همان.
[7] همان، ص 340.
[8] ابنغضائری، احمد بن حسین، «الرجال لابن الغضائري»، ج 1، ص 79.
[9] فقال النجاشي: إنه ثقة مستقيم. و قال ابن الغضائري: إنه ضعيف. و قول النجاشي عندي أرجح.(علامه حلی، حسن بن یوسف، «ترتيب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال»، ص 154.)
[10] أبو عبد الله، ثقة، عين، روى عن الثقات، (نجاشی، احمد بن علی، «رجال النجاشي»، ص 345.)
[11] ابنشهید ثانی، حسن بن زین الدین، «منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان»، ج 1، ص 43.
[12] محمد بن إسماعيل فقد روى المصنف عنه عن الفضل بن شاذان نيفا وأربعمائة رواية أكثرها بل جلّها مقرون بأسانيد اخر، ولم أعثر على رواية لهذا الشيخ عن غير الفضل بن شاذان، ولا على رواية المصنف عن الفضل الاّ بوساطة هذا الشيخ، ولا على من يروى عن هذا الشيخ غير المصنف، وأبى عمرو الكشى. نعم يروى عن الفضل رجال آخر كعلى بن محمد بن قتيبة، وعلى بن شاذان، وأبى عبد اللّه الشاذانى النيسابورين، ولكن لا رواية للمصنف عنهم. ثم الظاهر ان هذا الشيخ هو أبو الحسن النيشابورى الذى ذكره الشيخ فى (لم) فقال: محمد بن إسماعيل، يكنى أبا الحسن النيسابورى يدعى بندفر انتهى.(طباطبایی بروجردی، سید حسین، «ترتیب أسانید کتاب الکافی»، با مقدمه الرابعه، ص 634.)
[13] شوشتری، محمد تقی، «قاموس الرجال»، ج 9، ص 107.
[14] روى عن الفضل بن شاذان، و روى عنه محمد بن يعقوب. كامل الزيارات: الباب ٦، في فضل إتيان المشاهد بالمدينة، ذيل حديث ١.أقول: رواية محمد بن يعقوب، عن محمد بن إسماعيل، و روايته عن الفضل بن شاذان كثيرة جدا، و قد بلغ سبعمائة و واحدا و ستين موردا، و سنبين أنه محمد بن إسماعيل أبو الحسن النيسابوري الآتي.(خویی، سید ابوالقاسم، «معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة»، 1372، ج 16، ص 90.)
[15] محمّد بن إسماعيل الذي يروي الكليني عنه و هو مشترك بين الثقة و غيره و احتمال كونه ابن بزيع الثقة الجليل فاسد جدّا و قد بين ذلك صاحب المنتقى و غيره بما لا مزيد عليه و بالجملة هذا الإسناد ليس عندي من الصحيح المصطلح عليه (محقق سبزاری، محمدباقر بن محمدمومن، «ذخیرة المعاد فی شرح إرشاد الأذهان»، ج 1، ص 26.)
[16] طباطبایی بروجردی، ترتیب أسانید کتاب الکافی، ص 614.
[17]همان.
[18] ذَكَرَ أَبُو اَلْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ اَلْبُنْدُقِيُّ اَلنَّيْسَابُورِيُّ: أَنَّ اَلْفَضْلَ ابن شَاذَانَ بْنِ اَلْخَلِيلِ نَفَاهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ طَاهِرٍ عَنْ نَيْسَابُورَ، بَعْدَ أَنْ دُعِيَ بِهِ وَ اِسْتَعْلَمَ كُتُبَهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْتُبَهَا، قَالَ فَكَتَبَ تَحْتَهُ: اَلْإِسْلاَمُ اَلشَّهَادَتَانِ وَ مَا يَتْلُوهُمَا، فَذَكَرَ: أَنَّهُ يُحِبُّ أَنْ يَقِفَ عَلَى قَوْلِهِ فِي اَلسَّلَفِ.(کشی، محمد بن عمر، «اختیار معرفة الرجال»، ج 2، ص 818.)
[19] محمّد بن إسماعيل بن أحمد بن بشير البرمكي المعروف بصاحب الصومعة (تقی الدین حلی، حسن بن علی، «اصول الرجال»، ص 298.)
[20] طوسی، محمدبن حسن، «رجال الطوسي»، ص 440.
[21] ابنقولویه، جعفر بن محمد، «كامل الزيارات»، ج 1، كامل الزيارات، ص 24.
ابنشهید ثانی، حسن بن زین الدین، منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان، قم - ایران، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، 1362.
ابنغضائری، احمد بن حسین، الرجال لابن الغضائري، قم - ایران، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر، 1380.
ابنقولویه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، ج. 1، كامل الزيارات، بیجا، 1356.
تقی الدین حلی، حسن بن علی، اصول الرجال، تهران، دانشگاه تهران، 1342.
حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، چاپ ۳، قم - ایران، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1416.
حکیم، محسن، مستمسک العروة الوثقی، چاپ ۱، قم - ایران، دار التفسير، 1374.
خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، بینا، بیجا، 1372.
خویی، سید ابوالقاسم، موسوعة الإمام الخوئي، قم - ایران، مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي، 1418.
شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، بیجا، 1410.
صاحب جواهر، محمدحسن بن باقر، جواهر الکلام (ط. القدیمة)، بیروت، دار إحياء التراث العربي، بیتا.
طباطبایی بروجردی، سید حسین، ترتیب أسانید کتاب الکافی، ۱ ج، مشهد، آستان قدس رضوی، 1414.
طوسی، محمدبن حسن، رجال الطوسي، بیجا، 1427.
علامه حلی، حسن بن یوسف، ترتيب خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، مشهد، آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى، 1381.
کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، بیجا، 1404.
محقق سبزاری، محمدباقر بن محمدمومن، ذخیرة المعاد فی شرح إرشاد الأذهان، قم - ایران، آل البیت، 1090.
نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشي، بیجا، 1365.
نظری ثبت نشده است .