درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۲۳


شماره جلسه : ۵۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • جواب محقق نائینی از میرزای قمی (ره)

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

عرض كرديم اولين جوابى كه از مرحوم ميرزا داده می‌‌شود، اين است كه بناى عقلا در حجيت ظواهر عموميت داشته، و اختصاص به من قصد افهامه ندارد، شواهدى را نيز بر اين مطلب ذكر كرديم.


جواب مرحوم محقق نائيني به مرحوم ميرزاي قمي

جواب ديگر، جوابى است كه در كلمات مرحوم محقق نائينى آمده است. ايشان دو جواب ذكر كرده است كه برخى از آنها در جواب‌‌هايى كه مرحوم آقاى خويى و همچنين امام (رض) داده‌اند نيز آمده است؛ به خصوص جواب دوم که در كلمات ديگران، با بيان ديگري ذكر شده است. مرحوم نائينى در جواب اول می‌‌فرمايند: استدلال مرحوم ميرزا مبتنى بر اين است كه متكلم و مخاطب فقط يك اصل به نام اصالة عدم الغفلة را جارى كند، اما غير مخاطب كه مقصود بالافهام نبوده، اگر احتمال قرينه متصله يا قرينه مقاميه يا حاليه‌‌اى را بدهد، مي‌گوييد نمی‌‌تواند اصالة عدم الغفله را جارى كند؛ در حالى كه مرحوم ميرزا می‌‌فرمايند جميع محتملاتى كه در كلام متكلم می‌‌آيد با يك اصول عقلائيه منتفى می‌‌شود. اگر مخاطب احتمال وجود قرينه مقاميه را بدهد با اصالة عدم القرينه آن را منتفى می‌‌كند؛ غير مخاطب هم كه در زمان خطاب نبوده، بعداً شك می‌‌كند كه آيا كلام صادر از متكلم، در حين صدور، همراه با قرينه مقاميه، حاليه و يا مقاليه بوده يا نبوده، او هم می‌‌تواند در اينجا اصالة عدم القرينه را جارى كند.

اصالة عدم القرينه عمدتاً يك اصل عقلايى است كه در جريان آن بين مخاطب و غير مخاطب فرقى نيست. ايشان فقط موردي را استثنا کرده و می‌‌فرمايند: بله، نسبت به كلام متكلمى كه عادت او بر اين است كه معمولاً قرائن منفصله می‌‌آورد و از آنها استفاده می‌‌كند، نمی‌‌شود اصالة عدم القرينه را جارى کرد؛ بلکه نسبت به چنين متكلمى فحص از قرينه واجب است. اينجا نمی‌‌تواند بلا فاصله نسبت به متكلمى كه عادتش بر اين است كه معمولاً قرينه منفصله می‌‌آورد، مثل ائمه معصومين(ع) كه معمولاً اگر از كلامى خلاف ظاهر آن را اراده می‌‌كردند، با قرينه منفصله آن را بيان می‌‌كردند، اينجا تا كلامى از كلمات ائمه(ع) را ديد، نمي‌تواند بگويد اصل عدم قرينه است، بلکه در اينجا عقلا اصالة عدم القرينه را جارى نمی‌‌كنند و مسئله وجوب فحص را مطرح مي‌کنند که بايد غير مخاطب برود فحص كند ببيند آيا قرينه‌‌اى بر خلاف ظاهر وجود دارد يا نه.


بيان مرحوم محقق خوئي در اين قسمت

اما قبل از اينكه جواب دوم مرحوم نائينى را بيان كنيم، ببينيم اين قسمت در كلمات مرحوم آقاى خوئى و مرحوم امام چطور بيان شده است. در كتاب مصباح الاصول جلد 2، صفحه 120، مرحوم آقاى خوئى فرموده است که ما كبراى کلام مرحوم ميرزا را قبول نداريم. می‌‌فرمايند: شما می‌‌گوييد مخاطب می‌‌تواند اصالة عدم الغفله را جارى كند، اما غير مخاطب نمی‌‌تواند اصالة عدم الغفله را جارى كند؛ گويا می‌‌فرمايند: بله، ما اين را قبول داريم، اما غير مخاطب اصالة الظهور را جارى می‌‌كند؛ و اين دو ـ يعنى اصالة عدم الغفله و اصالة الظهور ـ هر كدام اصلي مستقل هستند و منشأ هر كدام با ديگرى فرق می‌‌كند. اصالة عدم الغفله در جايى جارى مى‌شود كه احتمال غفلت، احتمال سهو در فعل يا قول ديگرى می‌‌دهيم، اما اين غفلت و سهو بر خلاف طبع انسان است. «الانسان بطبعه يفعل ما يفعل عن إلتفات» ، طبع انسان اين است كه حرفى را از روى توجه می‌‌زند و يا كارى که انجام می‌‌دهد آن را از روى التفات انجام می‌‌دهد. حالا اگر در جايى يك فعلى يا يكى قولى از متكلم صادر شده و احتمال می‌‌دهيم سهواً آن را انجام می‌‌دهد و غفلت كرده، اينجا اصالة عدم الغفله بايد جارى شود؛ چون سهو و غفلت بر خلاف طبيعت انسان است.

پس، منشأ اصالة عدم الغفله سهو و غفلتى است كه بر خلاف طبع انسان است. اما اصالة الظهور اصلاً كارى به طبيعت انسان ندارد؛ معنايش اين است كه لفظي كه در اين معنا ظاهر است، اين ظاهر مراد جدّى متكلم است. منشأ اصالة الظهور هم يا وضع است يا قرينه عامه (مقدمات حکمت)، مثل اصالة الاطلاق است. پس، اصالة الظهور يك منشأيى دارد و اصالة عدم الغفله منشأ ديگري دارد. ايشان می‌‌فرمايد: نسبت بين اين دو، عموم و خصوص من‌وجه است. جايى كه فقط احتمال می‌‌دهيم متكلمى غفلت كرده، اصالة عدم الغفله جارى است اما اصالة الظهور جارى نيست؛ جايى كه متكلمى برى از غفلت است، مثل پيامبر يا امام معصوم(ع)، اينجا فقط اصالة الظهور جارى است و اصالة عدم الغفله جارى نيست؛ و ماده اجتماع آنها نيز فراوان است، در نوع كلمات متكلمين، هم اصالة عدم الغفله جارى است و هم اصالة الظهور. لذا، ايشان می‌‌فرمايند: قبول داريم که مخاطب اصالة عدم الغفله را جارى می‌‌كند و غير مخاطب نمی‌‌تواند اصالة عدم الغفله را جارى كند؛ چون نزد متكلم نبوده و نمي‌داند قرائنى بوده يا نه، ليکن او مي‌تواند اصالة الظهور را جارى كند.

سپس ايشان نيز همانند مرحوم نائيني همان استدراک را بيان مي‌کند و می‌‌فرمايند: بله، در مورد متكلمينى مثل ائمه معصومين(ع) كه عادتشان بر اين است كه مراداتشان را با قرائن منفصله ذكر می‌‌كنند، تنها چيزى كه بر غير مخاطب واجب است، وجوب الفحص است. پس، مرحوم نائينى فرمود غير مخاطب نيز اصالة عدم القرينه را جارى می‌‌كند، اما مرحوم خوئى فرمود غير مخاطب اصالة الظهور را جارى مي‌كند و نه اصالة عدم القرينه را؛ ولي بالاخره، غير مقصود بالافهام ـ يعنى غيرمخاطب ـ يا با اجراى اصالة الظهور و يا با اجراى اصالة عدم القرينه به اين نتيجه می‌‌رسد كه لفظ ظاهر در يک معنا، همان ظهور مراد جدّى متكلم است.


کلام مرحوم محقق نائيني در مورد ظاهر کلام مرحوم ميرزاي قمي

اينجا نكته‌اى در كلمات مرحوم نائينى داريم كه مي‌فرمايد: ظاهر كلام ميرزاى قمى به اين برمى‌‌گردد كه اصالة عدم القرينه اصلى جداى از اصالة عدم الغفلة نيست؛ البته كلمات مرحوم ميرزا در فوائد الاصول از اين جهت درست روشن نيست و اجمال دارد؛ آيا ميرزا می‌‌خواهد بگويد اصالة عدم القرينه غير از اصالة عدم الغفله است يا می‌‌خواهد بگويد شماي ميرزاي قمى كه گفتيد اصالة عدم الغفله فقط در مخاطب و مقصود بالافهام جارى است، اشتباه می‌‌كنيد و اصالة عدم الغفله در غيرمخاطب هم جارى است. اين در كلام مرحوم ميرزا به صورت مجمل است و روشن نيست كه اصالة عدم القرينه را می‌‌خواهد بر گرداند به اصالة عدم الغفله يا اصل جداى از آن است. ما وقتى دقت می‌‌كنيم، ظاهر اين است كه مرحوم ميرزاى قمى می‌‌خواهد بفرمايد اصالة عدم القرينه را كه عقلا جارى می‌‌كنند، برمي‌گردد به اصالة عدم الغفله؛ براى اينكه وقتى ديگرى شك می‌‌كند كه متكلم قرينه‌‌اى آورده يا نه، می‌‌گويد شايد متكلم معناى ديگرى را اراده كرده و يادش رفته قرينه‌‌اش را ذكر كند، غفلت كرده از اينكه قرينه‌‌اش را ذكر كند. ظاهر اين است که اگر بخواهيم در مورد اصالة عدم القرينه ريشه‌يابى كنيم، به اصالة عدم الغفله برمى‌‌گردد.

اصالة عدم الخطاء، عدم الاشتباه، عدم الغفلة، همه به يك معنا هستند. پس، به مرحوم ميرزا می‌‌گوييم اصالة عدم القرينه چيز جداى از اصالة عدم الغفلة نيست و به همان برمى‌‌گردد. نتيجه اين مي‌شود که ايشان فقط يک ادّعاي صرف دارد، می‌‌فرمايد عقلا اصالة عدم الغفله را هم در مورد مخاطب و هم در غيرمخاطب جارى می‌‌كنند. سؤال اين است که دليل ايشان بر اين معنا چيست؟ آيا باز می‌‌خواهيد بگوييد عقلا براي اين عموميت قائل هستند. همه حرف مرحوم ميرزا در اينجاست؛ می‌‌فرمايد وقتى مخاطب نبوده و مقصود بالافهام نبوده، چطور می‌‌تواند نسبت به متكلم اصالة عدم الغفله را جارى كند. لذا، ما بايد كلام را متمركز كنيم روى همين فرمايش مرحوم آقاى خويى؛ يعنى ببينيم آيا بين اصالة عدم القرينه با اصالة الظهور فرق است؛ آيا اصالة عدم الغفله و اصالة الظهور دو اصل هستند؟ انصاف اين است كه بله، اينها دو اصل هستند. اصالة عدم الغفله مسئله را بر می‌‌گرداند به مراد استعمالى؛ البته روى تفصيلى كه مشهور بين مراد استعمالى و مراد جدى قائل هستند؛ روى آن مبنا، وقتى لفظى ظهور در معنايى دارد، اگر متكلم معناى ديگرى را بخواهد اراده كند، بايد قرينه‌‌اى بياورد بر اين كه لفظ ظهور در معناى ديگرى من حيث الاستعمال پيدا كند، آن وقت می‌‌گوييم شايد اشتباه كرده و يادش رفته که قرينه را بياورد، اصالة عدم الغفله را جارى می‌‌كنيم؛ اما اصالة الظهور مربوط به مراد جدى است، به اين معنا که الان كه اين لفظ در اين معنا ظهور دارد، آيا اين ظهور مراد جدى متكلم هست يا نه؟

اصالة الظهور جاري مي‌شود. ــ (توجه کنيد که اين بيانى كه عرض كرديم در كلمات امام (رض) در كتاب معتمد الاصول شبيه يا نزديك به اين بيان ذكر شده است.) ــ وقتى هم که انسان دقت می‌‌كند، خود به خود به همين نتيجه مرحوم امام مي‌رسد كه اصالة عدم الغفله يا اصالة عدم القرينه را مربوط به مرادات استعمالى كنيم، اما اصالة الظهور مربوط به مراد جدى است. نتيجه اين بحث اين مي‌شود که اصالة عدم الغفله در مراد استعمالى جارى می‌‌شود و كسى كه مقصود بالافهام است، می‌‌تواند اين را جارى بكند؛ و اگر بگوييم غير مقصود بالافهام نمی‌‌تواند آن را جارى كند، اما بالاخره كلامى كه از متکلم به دست او رسيده، ظهور در اين معنا دارد، پس، بگويد اين معنا مراد جدى متكلم است؛ يعني غيرمقصود بالافهام، اصالة الظهور را جارى كند. شما صفحه 447 كتاب معتمد الاصول مرحوم امام را ببينيد، ايشان فرموده‌‌اند: اصل جارى در مراد استعمالى، اصالة عدم الخطاء و الغلط و الاشتباه است؛ و اصل جارى در مراد جدّى، اصالة الظهور است. منتها ايشان باز دقتى فرموده‌‌اند و آن اين که می‌‌فرمايند: بازگشت اصالة الظهور به همان اصالة التطابق بين الارادة الاستعمالية و الارادة الجدّية است. يعنى اگر از مرحوم امام سؤال شود كه شما اصالة الظهو را به عنوان يك اصل مستقل قبول داريد؟ می‌‌فرمايند: نه. در مقابل، مرحوم آقاى خوئى و مشهور، اصالة الظهور را به عنوان يك اصل مستقلى قبول دارند؛ و اين فرق بين نظر مرحوم امام و نظر مشهور وجود دارد. با اين حال، بالاخره می‌‌فرمايند: اصالة الظهور كه به اصالة التطابق برمى‌‌گردد، در مراد جدّى جارى است و غيرمخاطب هم می‌‌تواند آن را جارى كند.


نظر استاد محترم

ما اگر روى مشى مشهور بخواهيم پيش برويم، بايد به همين نتيجه برسيم و بگوييم بين اصالة عدم الغفله و اصالة الظهور فرق است؛ و بگوييم اصالة الظهور يا اصالة التطابق بر حسب تعبير مرحوم امام، در مراد جدّى جارى است و بين مخاطب و غيرمخاطب فرقى نيست. مرحوم نائينى از اول فرمود: اصالة عدم القرينه را همه جارى كنند؛ مخاطب، غيرمخاطب، مقصود بالافهام، غيرمقصود بالافهام، همه اصالة عدم القرينه را جارى بكنند. اشكالش اين بود كه ميرزاي قمى راجع به اصالة عدم الغفله حرف می‌‌زند و نه اصالة عدم القرينه، گفتيم كلام مرحوم نائيني از اين جهت مجمل است. بگوييم بين اصالة عدم الغفله و اصالة الظهور فرق است، با توضيحى كه داديم؛ اين اشكالش اين مي‌شود كه اولاً ما تفكيك بين اراده استعمالى و اراده جدى را نپذيرفتيم؛ به نظر ما، يكى از مؤيدات هم همين است که اگر به عقلا مراجعه كنيد، عقلا نمی‌‌گويند اصالة الظهور فقط در مراد جدى جريان دارد. ملاحظه كرديد قبلاً در اشكالى كه به مرحوم شيخ انصارى شده بود، بيان شد كه شما آمديد گفتيد اصالة الحقيقه، اصالة الاطلاق، اصالة العموم، همه برمى‌‌گردد به اصالة عدم القرينه، و اين را در مراد استعمالى جارى كرديد؛ و اشكال شد كه شما آمديد اصالة الظهور را در مراد استعمالى جارى كرديد، آيا واقعاً در بين عقلا اين اصولى كه ما داريم، آيا عقلا برخى را در مراد استعمالى و برخى را در مراد جدى به كار می‌‌برند؟

اشكال ما به فرمايش مرحوم آقاى خوئى، به فرمايش مرحوم امام، ــ (که اين اشكال مشترك است) ــ اين است كه ما وقتى به عقلا مراجعه كنيم، عقلا، اصالة عدم الغفله را در مراد جدى به كار می‌‌برند، اصالة عدم الخطاء و الاشتباه را در مراد جدّى به كار می‌‌برند. جايى كه متكلمى حرف زده و نمی‌‌دانيم خطا كرده يا نه، اينجا بر اين است كه مي‌خواهيد مراد جدى‌اش را بفهميد، اصالة عدم الخطاء را به كار می‌‌بريد. پس، عرض ما اين است ـ روى اين دقت كنيد، فردا دنبال می‌‌كنيم ـ که اينطور نيست که عقلا بين اين اصول لفظيه را تفكيك كنند، برخى را در مراد جدى، و برخى را در مراد استعمالى به كار ببرند؛ بلکه، همه را در مرادات جديه به كار می‌‌برند. اصالة الظهور، اصالة الحقيقه، اصالة الاطلاق، اصالة العموم، اصالة عدم الغفله، اصالة عدم القرينه، همه را در مرادات جديه به كار می‌‌برند. و در اين صورت، هنوز اشكال مرحوم ميرزا حل نشده است که می‌‌گويد غير مخاطب، به نظر ما، نمی‌‌تواند اين اصول را جارى كند. بنابراين، يا بايد برگرديم به جواب قبلى و بگوييم بناى عقلا بر حجيت ظهور است؛ كه اين يك جواب جديدى نشد. و اگر جواب ديگرى است، می‌‌گوييم ميرزاى قمى می‌‌گويد اصالة عدم الغفله در غير مخاطب چطور جارى می‌‌شود؟. وقت گذشت، تكميل بحث را ان شاء الله فردا عرض می‌‌كنيم.

برچسب ها :

ظن حجیت ظواهر اختصاص حجیت ظواهر به مقصود بالافهام اصل تطابق بين مراد استعمالى و مراد جدى میرزای قمی عمومیت بنای عقلا در حجیت ظواهر جریان اصالة عدم الغفله وجوب فحص از مخصص برای غیر مخاطب تفصیل بین مراد استعمالی با مراد جدی بازگشت اصاله الظهور به اصاله التطابق بازگشت اصول لفظیه عقلائیه به اصاله عدم القرینه

نظری ثبت نشده است .