موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۲۹
شماره جلسه : ۵۳
-
بررسی تفصیل در کلام برخی از اخباری ها در مورد حجیت ظواهر و دلیل اول
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي تفصيل اخباريها در مورد ظواهر قرآن
تا کنون دو تفصيل در مورد حجيت ظواهر را بيان کرده و مورد بحث قرار داديم؛ تفصيل سومى را برخى از اخبارىها قائل شدهاند و بين ظاهر كتاب و غير كتاب فرق گذاشتهاند؛ گفتهاند: ظاهر الكتاب(قرآن) ليس بحجة، اما ظاهر روايات يا كلمات ديگر حجيت دارد. مرحوم آخوند در كفايه میفرمايند: اين تفصيل نيز صحيح نيست؛ و ادلهى اخبارىها را نقل و مورد مناقشه قرار دادند. اخبارىها مجموعاً شش دليل اقامه كردند كه پنج دليل اول آنها چندان مهم نيست و جوابش بسيار روشن است؛ اما دليل ششم كه مسئله تحريف قرآن است، يك مقدارى نياز به بحث دارد. در بحث امروز پنج دليل اول را ذكر و مورد بحث قرار ميدهيم تا برسيم به دليل ششم. و اين دلائل را بر حسب آنچه كه مرحوم آخوند در كفايه بيان كرده است، مورد بررسي قرار ميدهيم. چون گاه مثلاً دو دليل از اين دليلها در كلمات ديگران به عنوان يك دليل ذكر شده است و گاه هم تعبيرى در برخى ديگر از كلمات اخبارىها وجود دارد كه در تعابير مرحوم آخوند در كفايه نيامده است. بنابراين، حسب آنچه كه در كفايه آمده، مطالب را عرض ميكنيم.بررسي دليل اول اخباريها
اولين دليل اخبارىها اين است كه فهم و معرفت قرآن اختصاص به من خوطب به دارد؛ کساني كه مورد خطاب قرآن بودند، يعنى اهل بيت(ع)؛ و رواياتى در اين زمينه داريم كه عمده اين روايات در جلد 27 وسائل الشيعه در صفحه 47 ابواب صفات القاضى، باب 6 وجود دارد که من يكى از آنها را در اينجا نقل میكنم. «عن شيب بن انس عن بعض اصحاب أبىعبدالله(ع) فى حديث، ان اباعبدالله(ع) قال لابى حنيفه امام صادق(ع) در يك جلسه كه با ابوحنيفه برخورد كردند، به او فرمودند: أنت فقيه العراق؟ قال: نعم، بله، من فقيه عراق هستم. قال: فبما تفتيهم؟ قال بكتاب الله وسنّة نبيّه؛ به قرآن و سنت پيامبر فتوا ميدهم. قال: يا اباحنيفه ، حضرت به او فرمود: تعرف كتاب الله حقّ معرفته؟ قرآن را آنطورى كه بايد بشناسى میشناسى؟ و تعرف الناسخ و المنسوخ؟ آيا میدانى كدام آيه ناسخ و كدام منسوخ است؟ قال: نعم؛ گفت: بله، همه اينها را میدانم، حضرت فرمود: قال: يا اباحنيفه لقد ادعيت علماً علمى را ادعا میكنى؛ ويلك واى به حال تو ما جعل الله ذلك الا عند اهل الكتاب الذين انزل عليهم؛ ويلك، ولا هو الا عند الخاص من ذرية نبينا محمد(ص) واى بر تو! علم كتاب خدا فقط در نزد افرادى قرار داده شده است كه اين كتاب را بر آنها نازل فرموده است؛ يعنى در خانه آنها نازل شده است، و آن افراد مخصوصى از ذريه پيامبر(ص) هستند؛ و بعد فرمودند: و ما ورثك الله من كتابه حرفاً تو از قرآن حتى يك حرف آن را هم به ارث نبردى و به تو از قرآن چيزى نرسيده است. روايات ديگري نيز شبيه اين وجود دارد که حضرت به ابوحنيفه برخورد كردند و همين سؤال را پرسيدند؛ گاه ابوحنيفه گفته من به قياس هم فتوا میدهم؛ و امام(ع) اشکالات و نقضهايي بر آن وارد ميکنند؛ امام(ع) از ابوحنيفه سؤال ميکنند که: البول أقذر أم المنى؟ ابوحنيفه میگويد: بول؛ امام ميفرمايد: پس، چرا در خروج منى غسل واجب است اما در خروج بول، غسل واجب نيست؟ و موارد ديگري را که با قياس بايد طرف ديگر رجحان پيدا بكند، اما در شرع طرف ديگرش رجحان دارد را به او گفتهاند.تذکر و بيان يک نکته اعتقادي
اما حالا قبل از اينكه بخواهيم به آن استدلال كنيم، اين نكته را گاه در برخى از مناسبتها هم خدمت آقايان عرض كردهام، که ما بايد در مسئله وحدت بين مسلمين، برويم ببينيم كه سيره خود ائمه معصومين (ع) در زمان خودشان با اهل سنت به چه نحوى بوده است؟ آيا سيره آنها به اين نحو بوده كه از مبانى محكم دينى و شيعى تنزل و تنازل میكردند يا اينکه نه، در مباني ديني قرص و محكم بودند اما با اهل سنت نزاع و مشاجره نمیكردند، نزاعى كه موجب تفرقه بين مسلمانها بشود؛ بلكه در مساجد آنها میرفتند، پشت سر آنها نماز میخواندند، در تشيع جنازه امواتشان شركت میكردند، از مريضهايشان عيادت میكردند. حال، ببينيد امام صادق(ع) در اين جلسه خودش به ابوحنيفه فرموده كه تو يك حرف از قرآن نمیفهمى، و آن را هم خيلى محكم بيان ميفرمودند. من يادم است که در يك جلسهاى يكى از اين روحانيون به مناسبت وحدت بين شيعه و سنى صحبت میكرد و من نيز حضور داشتم؛ متأسفانه در آن جلسه آن آقا گفت: ابوحنيفه هم فقيهى بوده مثل ساير فقها، او به دنبال اين نبوده كه در مقابل امام صادق(ع) و مكتب اهل بيت(ع) باشد؛ او هم مجتهدى بوده و در مسائل فقهى نظر خودش را ذكر میكرده است. بعد من به او همين روايت را گفتم؛ و گفتم تو مگر اين روايت را نديدى كه خود امام صادق(ع) از ابوحنيفه سؤال میكند كه تو كه هستى؟ تو فقيه اهل عراق هستى؟اصلاً امام(ع) روى عنوانش اشكال دارد؛ حضرت میفرمايد: تو حق اجتهاد و فتوا دادن و فقاهت را ندارى؛ اين كه تو از قرآن چيزى را نمیفهمى، معنايش اين است كه حتى حق فتوا دادن را نداري، چيزي از قرآن نميفهمي. به هر حال، ما نيز بايد همين روش را داشته باشيم؛ و نسبت به اعتقاداتمان خيلى بايد محكم باشيم. گاه در ذهن بعضىها میآيد و میگويند همانطورى كه آنها اعلام كردند و گفتند از شيعه میشود تقليد كرد، در زمان مرحوم بروجردى قدس سره فتواى معروفى كه شيخ شلتوت داد، از اين طرف هم اعلام شود كه از ائمه آنها میشود تبعيت كرد. اين حرف باطلى است؟! ما اصلاً آنها را فقيه نمیدانيم؛ ما اصلاً فقه آنها را غيرصحيح میدانيم؛ اين هم از روي تعصب نيست و بلکه روى مبانى فقهي و بر پايه قرآن و سنت قطعیه پيامبر(ص) است. بله، مگر مواردى كه روايات متواترهاى كه از پيامبر(ص) وجود دارد و ما نيز آنها را داريم، اگر طبق آن عمل كرده باشند، قبول است، قبول است؛ و الا اكثر عمل آنها مبتنى بر آرا و اعتبارات ظنيه و قياسى است كه خود اينها دارند؛ و لذا، وقتي تاريخ را ببينيد، اين كه اينها اتفاق كردند بر يكى از مذاهب اربعه، براى اين بود كه اعتبارات ظنيه بسياري به فقه آنها راه پيدا كرده بود و فقهشان را متلاشى كرده بود؛ گفتند بياييم يكى از اين چهارتا را ميزان و ملاك قرار دهيم. مطابق اين بيان امام صادق(ع) اينها قرآن را نميفهمند و نميتوانند از آن استنباط کنند؛ آيات الاحكام را ببينيد؛ مثلاً فرض كنيد از مواردى كه در قرآن آمده است، آيه شريفه 30 و 31 سوره نور است که « قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ» تا میرسد به اينكه «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ »؛ که ما روايت معتبرى از امام باقر (ع) داريم كه هر جا در قرآن مسئله حفظ الفرج آمده، مراد زناست مگر در اين آيه شريفه؛ اما اهل سنت اين را نمیگويند و کساني مثل صاحب تفسير روح المعانى شديداً مخالفت میكنند که در اينجا هم مراد زناست. چقدر در استنباط حكم فرق میكند که «وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» را به معناى نگاه به فرج قرار بدهيم يا به معناي زنا قرار دهيم. على اىّ حال، نمیخواهيم وارد اين بحث شويم؛ شما رواياتى كه در اين باب شش وجود دارد را ملاحظه بفرماييد كه ائمه(ع) چقدر قوياً با اينها برخورد میكردند. حالا مسئله غصب خلافت و امامت سر جاى خودش، غير از اين، تصريح ائمه(ع) بر اين بوده كه اينها فقيه نيستند و صلاحيت فقاهت و فتوا را ندارند.
نحوه استدلال اخباريها به اين روايات
اخبارىها در استدلال به اين روايت، در مانحن فيه میگويند: وقتى امام(ع) به ابوحنيفه میفرمايند ويلك ما جعل الله ذلك الا عند اهل الكتاب الذين انزل عليهم يا ويلك و لا هو الا عند الخاص من ذرية نبينا ، معلوم میشود كه فهم قرآن اختصاص به من خوطببه و ائمه معصومين(ع) دارد؛ لذا، ما حق تمسك كردن به ظاهر قرآن را نداريم و نمیتوانيم بگويم هذا ظاهر فى هذه المعني و به آن استدلال كنيم.پاسخ مرحوم آخوند از دليل اول
مرحوم آخوند در كفايه میفرمايند: مراد از انما يعرف القرآن من خوطب به ، قرآن به تمام متشابهات و محكمات است، و بديهى است كه در قرآن کريم آياتى داريم كه فهم آنها اختصاص به ائمه(ع) ندارد؛ « وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»، « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» ؛ فهم اين آيات و مانند اينها اختصاص به ائمه طاهرين(ع) ندارد و همه ميتوانند آن را درک کنند. اين جواب مرحوم آخوند است.جواب ديگر از دليل اول
جواب ديگر كه يا عبارت اخراى اين بيان بگيريم و يا آن را جواب دوم بدانيم، اين است كه اين دليل با محل نزاع ارتباط ندارد؛ محل نزاع در حجيت ظواهر يعنى در ظواهرى است كه اهل لسان آن را میفهمند، اما آنچه كه در اين روايات آمده، بواطن قرآن و حقيقت قرآن است. ممکن است کسي سؤال کند که عبارت «ما ورثك الله من كتابه حرفاً» را به چه صورتي معنا ميکنيد؟ شما تا اينجا «انما يعرف القرآن من خوطب به» را به بواطن قرآن برگردانديد، به فهم متشابهات و تميز متشابه از محكم بر گردانديد، اين عبارت را چه ميکنيد؟ آيا حرفاً يعنى بواطن يا اينكه نه، ميگويد اصلاً فرقى نمیكند، باطن و غير باطن، ظاهر و باطن هيچ کدام را نميفهمد؟ چه جوابي از اين داريد؟ جوابى كه میدهيم، اين است كه فهم قرآن براي ائمه طاهرين(ع) به عنوان ميراث پيامبر(ص) براى آنها بوده است؛ يعنى آنچه كه از پيامبر(ص) به اينها رسيد، فهم كتاب بوده است. امام(ع) میدانستند اين «حرف» يعنى چه؟به كجا ارتباط دارد؟ چون مصحف فاطمه(س) يا قرآنى كه اميرالمؤمنين(ع) نوشته بود و در آن شأن نزول و توضيحات و خصوصيات هر آيهاي را نوشته بودند؛ و اين در اختيار ائمه طاهرين(ع) است. امام(ع) به ابوحنيفه میفرمايد: تو حتي يک مورد به عنوان ارث النبيّ در فهم قرآن نداري. بنابراين، اخبارى نمیتواند به اين قسمت از روايت تمسك كند؛ براى اينكه اين قسمت يك عنوان ديگرى را میخواهد بگويد. از اميرالمؤمنين(ع) گرفته تا مابقي ائمه(ع) همه از کتاب خدا، جميع آن را ميدانند و همه را از پيامبر(ص) به ارث بردهاند؛ اما ابوحنيفه حتى يك حرف به عنوان اينكه خدا در او به وديعه گذاشته باشد و او بخواهد آن را بيان کند، ندارد و چنين چيزى نيست. پس، ما میگوييم «انما يعرف القرآن » مربوط به بواطن است، و اخبارىها به جمله «ما ورثك...» نيز نميتوانند تمسك كنند. در نتيجه، آياتى كه نياز به تفسير دارد و از بواطن قرآن است را ائمه معصومين(ع) میدانند.
بله، نكته ديگرى وجود دارد و آن اين که گاه، آيهاي از آيات شريفه مثل آيه فرج که خوانديم، ظهورى دارد، در اينجا اگر امام باقر(ع) براى ما فرمود: در خصوص اين آيه، مراد نگاه به فرج است و نه زنا، اين سخن امام باقر(ع) براى ما حجيت دارد. نتيجهاي که میگيريم اين است كه ظاهر قرآن حجت است، البته بعد از فحص از قرينه بر خلاف، و اينكه چنين قرينهاي پيدا نشود. و در اينجا روايت امام باقر(ع) میشود قرينه بر خلاف؛ و بدون فحص از اين روايت، فهمي که از ظاهر آيه داريم، اشتباه ميشود. لذا، در عمل به ظاهر هر آيهاى بايد مطمئن شويم که قرينهى بر خلاف در مورد آن نباشد. والسلام.
نظری ثبت نشده است .