موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۹/۱۴
شماره جلسه : ۳۱
-
اشکال استاد بر مرحوم نائینی در استحقاق عقاب
-
بحث اخلاقى: اهمیت و ارزشمندی علم با عمل
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
فرمايش مرحوم محقق نائينى در قسمت اصول غير تنزيليه كه فرمودند: «در آنجايى كه احتياط واجب است، استحقاق عقاب بر مخالفت واقع نيست؛ استحقاق عقاب بر مخالفت خود اين حكم طريقى است» بيان شد. خلاصه فرمايش ايشان اين است که خود اين وجوب احتياط كه عنوان حكم طريقى را دارد، خود اين اگر مخالفت شد اينجا استحقاق عقاب میآورد، اما آن حكم واقع چون بدست مكلف نرسيده و واقع براى مكلف واصل نشده اينجا مخالفت از حيث مخالفت با واقع استحقاق عقاب ندارد.
اشکال حضرت استاد بر فرمايش مرحوم نائيني
اين بيان ايشان يك مقدارى مورد اشكال و مورد تأمل است و ما براى روشن شدن اشكال بيان مرحوم نائيني با طرح اين سوال عرض میكنيم كه شما در باب امارات و در باب اصول تنزيليه چطور میفرماييد اگر كسى با يك خبر واحد مخالفت كرد، مثلا خبر واحد دلالت دارد بر وجوب صلات جمعه و شخصي با اين خبر واحد مخالفت كرد، آيا در باب امارات هم شما مسئله استحقاق عقاب را روى مخالفت با اماره میبريد؟ در حالى كه در باب امارات فرموديد آنچه كه جعل شده است عبارت از طريقيت، عبارت از وسطيت است ، اين اماره طريق است براى كشف واقع. حالا امارات و اصول تنزيليه به نظر شما جنبه محرزيت از واقع را دارد، اگر کسي در باب امارات مخالفت كرد آنجا میفرماييد از حيث مخالفت با واقع استحقاق عقاب دارد. در اصول تنزيليه از حيث مخالفت با واقع استحقاق عقاب دارد، آن وقت در اصول غير تنزيليه مثل اصالت الاحتياط كه در ميان اين طرق اضعف طرق است (امارات و اصول تنزيلى اقواى طرق هست) بگوييم آنچه كه ملاك براى استحقاق عقاب است مخالفت با خود اين حكم ظاهرى طريقى است؛ به عبارت اخرى اين خيلى پذيرش اين مطلب براي ما مشكل است كه در باب امارات، در باب اصول تنزيليه كه اقوا هستند نسبت به اصول غير تنزيلى، آنجا استحقاق عقاب را بر مخالفت با واقع قرار بدهيم اما در اينجا استحقاق عقاب را بر مخالفت با خود اصل غير تنزيلى قرار بدهيم! اگر شما بفرماييد كه در باب امارات و اصول تنزيلى مكلف به واقع رسيده و لذا میگوييم اماره طريقيت دارد، كاشفيت دارد، اصل تنزيلى محرزيت دارد، اما در اين اصل غير تنزيلى اينجا مكلف به واقع نرسيده است.و علت اين كه در امارات استحقاق عقاب بخاطر مخالفت با واقع است اين است كه مكلف در آنجا به واقع رسيده اما در اين اصل غير تنزيلى مكلف به واقع نرسيده است. جواب میدهيم كه خود شما همين اصل غير تنزيلى را میگوييد طريق است؛ اصلاً اسم آن را گذاشتيد «متمم» براى واقع همين مقدار اگر كسى به« متمم» يك جعلى برسد كافى است در استحقاق عقاب براى مخالفت با خود آن جعل؛ يعنى در استحقاق عقاب وصول خود آن جعل لازم نيست، لازم نيست خود آن حكم واقعى بنفسه خودش واصل به مكلف شود، بلكه اگر متمم آن هم رسيد اين كفايت در استحقاق عقاب میكند. مرحوم محقق نائينى در تعبيراتشان( كه ديروز هم ما اين تعبيرات ايشان را مفصل ذكر كرديم) میفرمايند: «واقع وصول پيدا كرده و وصول وصف براى واقع است، اما از باب وصف شىء به حال متعلقه است، چون طريقش رسيده بدست ما، چون متمم جعل بدست ما رسيده، واقع خودش نرسيده بلکه واقع از راه طريقش بدست ما رسيده است. طريق عبارت از همين «متمم جعل» است واصل بودن وصف براى واقع است، اما نه وصف براى خودش، بلكه وصف بحال متعلق. نكته مهمى كه در جواب مرحوم نائينى داريم اين است که خود شما در كلمات تان تصريح فرموديد به اينكه اين «متمم جعل» به همان ملاك واقع است؛ يعنى متمم جعل خودش يك ملاك مستقل جداى از واقع ندارد، اگر متمم جعل يك ملاك مستقل ندارد پس چطور چيزى كه خودش ملاك مستقل ندارد، منشأ بشود براى استحقاق عقاب؟
اشكال مهم ما بر مرحوم نائينى در همين قسمت است؛ ما همه حرفها را میپذيريم كه بين اصول غير تنزيليه و امارات فرق است ، در امارات واقع به ما رسيده و در اصول غير تنزيليه نرسيده است، در امارات واقع بدست ما رسيده و واصل شده است، وصول وصف به حال خودش است، در اصول غير تنزيليه وصف به حال متعلق است؛ همه اينها مورد قبول ما هست اما سؤال اصلى اين است شما تصريح كرديد وجوب احتياط عنوان «متمم» را دارد! و میفرماييد متمم يك ملاك مستقل ندارد، ملاكش همان ملاك واقع است، چيزى كه ملاك مستقل ندارد، چطور میشود خودش منشأ براى ا ستحقاق عقاب باشد؛ يا به يك بيان ديگر بگوييم در باب عقاب دو مطلب است، يكى از آن دو مطلب باشد كفايت میكند. 1- اگر يك تكليفى خطاباً به مكلف برسد و مكلف مخالفت كند استحقاق عقاب دارد. 2- اگر يك تكليفى ملاكاً به مكلف رسيد يعنى مكلف علم دارد در اين مورد، آن ملاك تكليف واقعى وجود دارد، اما خود خطاب لمانع به مكلف نرسيده است، اما ملاك وجود دارد.
مثلاً میداند كه ملاك براى حرمت اسكار است اما در اين مورد خطابى الان وجود ندارد لمانع، اينجايى كه ملاك روشن است اينجا هم باز همين كفايت میكند در اين كه اگر اين شخص مخالفت كرد، مخالفت با ملاك حكم، مخالفت با خطاب را دارد، همانطورى كه مخالفت با خطاب استحقاق عقاب میآورد . اگر در يك جاى يك ملاك واقعى و صد در صد (نه ملاك احتمالى) ملاك واقعى بود آنجا هم مخالفتش عقاب میآورد، بنابر اين، ما نمیتوانيم بگوييم مخالفت با وجوب احتياط عقاب آور است، اگر عقابى باشد براى همان حكم واقعى باشد. اشكال دوم اين است كه شما فرموديد وجوب احتياط در جايى است كه اين احتياط مطابق با واقع باشد، مصادف با واقع باشد، اما اگر در يك جاى احتياط واجب شد در واقع ما حكم وجوبى نداريم، فرمودند اين وجوب احتياط يك حكم سورى و يك حكم تخيلى است. اشكال اين است كه الان اگر در يك جاى احتياط واجب شد شما میگوييد اين احتياط در صورتى كه مصادفت با واقع كند واجب است؛ ما از كجا بدانيم اين احتياط مصادف با واقع است؟
پس اگر بخواهيم بدانيم مصادف با واقع است نيازى به اين دارد که مولا يك «متمم جعل» ديگر براى خود همين وجوب احتياط بياورد، بگويد اين احتياط مصادف با واقع است، چون اگر نياورد ما نمیفهميم كه مطابق با واقع است يا نيست؛ به يك بيان ديگر شما میفرماييد وجوب احتياط آنجايى است كه مطابق با واقع است، جايى كه من شك دارم اين مطابق با واقع است يانه، شك دارم در منجزيت همين وجوب احتياط، شك در تنجزش میكنم پس براى ما الزام آور نيست؛ و بالجمله آنچه را كه مرحوم نائينى در جمع بين حكم واقعى و ظاهرى بيان كردند ملاحظه فرموديد ما در طى چند جلسه مورد بحث قرار داديم و اشكالاتش را هم مفصل ذكر كرديم. تا ايجا آنچه كه در كلمات اصوليين در جمع بين حكم واقعى و ظاهرى گفته شده است ما همه را بيان كرديم سه راه از مرحوم آخوند، دو راه از مرحوم شيخ، راهى كه امام بزرگوار (رض) فرمودند، راه مرحوم آقاى خوئى (قدس سره) راه مرحوم اصفهانى، راه مرحوم فشاركى و اين راه اخير هم راه مرحوم محقق نائينى بود، راجع به اينها يك تأملى بفرماييد روز شنبه يك جمع بندى خواهيم داشت.
بحث اخلاقى: اهمیت و ارزشمندی علم با عمل
در يك روايتى از امام سجاد (ع) (بحار الانوار جلد دوم، صفحه 28) آمده است که حضرت بعنوان اينكه «مكتوب فى الانجيل»، اين مطلبى را كه من میخواهم بيان كنم در انجيل نوشته شده است، گاهى اوقات ائمه ما (ع) اينها را بصورت يك اشارهاى بيان میكردند كه مردم لازم است بالاخره بدانند احاطه اينها به كتب آسمانى چقدر فراوان است؛ اينطور نيست كه فقط احاطه اينها به قرآن كريم باشد، همان اندازه که به قرآن کريم دارند، به كتب آسمانى هم احاطه دارند. میفرمايند: «مكتوب فى الانجيل لا تطلبوا علم ما لا تعملون و لما عملتم بما علمتم فان العلم اذا لم يعمل به لم يزدد من الله الا بعداً» میفرمايند در انجيل نوشته شده است آنچه را كه میخواهيد عمل نكنيد دنبال يادگيرى او نرويد؛ آنچه را كه بنا داريد در مقام عمل پياده نكنيد دنبال فراگيرى او نرويد، و يك استدلالى حضرت میآورد، میفرمايند:« علم يك حقيقتى دارد كه اگر عمل نشود - لم يزدد من الله الا بعداً- اين جز دورى از خدا اثر ديگرى ندارد» يعنى بزرگترين حجاب بين انسان و خداوند همين علوم انسان خواهد بود. اين يك نكتهاى بسيار مهمى است ما گاهى اوقات در مورد علم میگوييم حالا اگر موفق شديم عمل میكنيم، موفق نشديم بالاخره خود علم علم است؛ اين روايت ما را متوجه میكند كه علم يك حقيقتى دارد اين حقيقت بسيار پيچيده است، بسيار مهم است، اگر انسان عمل كند موجب« قرب الى الله» میشود، اگر انسان هر مقدارى كه بر علمش اضافه شد عمل هم كند، در ميدان عمل بياورد پياده كند آنچه را كه میداند، از فقه گرفته تا اخلاق و عقايد و هرچه كه انسان ياد میگيرد، بيايد او را پياده كند در عمل، حالا اگر ما مثلاً در بحث امروز مان میگوييم وجوب احتياط در كجا هست و در كجا نيست اگر بالاخره علم پيدا كرديم كه در كجا بايد احتياط كنيم و در كجا احتياط لازم است اگر به آن عمل نكنيم خود همين موجب بُعد از خداوند میشود، در مورد قرآن اين تعبير هست كه - و لا يزيد الظالمين الا خسارا - علم را از اين جهت میتوانيم تشبيه كنيم به اين كتاب الهى كه اگر اين علم در درون يك ظرفى قرار گرفت، داخل قلبى قرار گرفت كه در مقام عمل پياده نشد اين بُعد از خدا میآورد، چرا بُعد میآورد؟ اين ديگر يك امر تعبدى نيست، يعنى اينطور نيست كه خداوند انسان را مؤاخذه كند حالايي که تو به اين علمت عمل نكردى من هم توفيقات تو را كم میكنم، تو را از خودم دور میكنم، بلكه اين لم يزدد يك اثر وضعى علم بدون عمل است، آن كسى كه علم دارد و بر طبق علمش عمل نمیكند چه بخواهد و چه نخواهد اثر وضعى اش دورى از خداوند است. دست خود انسان هم نيست، عرض كردم اينطور هم نيست كه يك امر جعلى باشد، يك امر تشريعى باشد ، يك امر تعبدى باشد اين اثر وضعى علم بدون عمل است كه موجب بُعد از خدا میشود. انسان وقتى به علم عمل نمیكند معلوم میشود كه باور ندارد، معلوم میشود كه براى او ارزشى قائل نيست، علم ناشى از علم مطلق و عالم مطلق است كه خداوند است، بى اعتبار كردن علم خواه نا خواه منجر به اين میشود كه انسان آن عالم مطلق را بى اعتبار میداند؛ منبع را بى اعتبار میكند. حالا ممكن است خودش هم به اين توجه نداشته باشد اما اين منتهى به او میشود. وقتى انسان يك داروى را از يك دكترى گرفت اين دارو را مورد استفاده قرار نداد اين معنايش اين است كه خيلى باور ندارد كه اين داروى را كه اين دكتر داده درست است يانه؟ بدرد میخورد يانه؟
نسبت به آن دكتر بى اعتماد میشود، در علم همينطور است يك حقيقتى دارد كه اگر انسان در ميدان عمل نياورد چه بخواهد و چه نخواهد موجب میشود كه انسان نسبت به خدا سُست بشود، شما ديديد ممكن است كسى از جهت علمى در درجات خيلى بالايى باشد، در دنيا داريم افرادى كه از نظر علم الهيات بهترين، قويترين محكمترين براهين را براى اثبات وجود خدا میآورد حتى در باب عرفان، عرفان نظرى خيلى مراتب بالايى را دارند اما از نظر عمل صرف هستند از نظر عمل سر سوزنى از آنچه كه میدانند در وجودشان تجلى پيدا نكرده و نمیكند، اين گونه افراد بُعدشان از خدا بيشتر از يك آدمى جاهل بيسوادى است كه هيچى از اين مسائل خبر ندارد، آن جاهل باز يك نزديكى و قربى ممكن است داشته باشد اما اين شخص ميليونها فرسنگ خودش را دور كرده است از حقيقت حق تعالى. باز هرچيزى كه هر روز ياد بگيرد يك درجه بر دورى اش اضافه میشود، ما بايد مراقب باشيم همين علم حوزوى، همين علم دين، همين علم فقه و اصول را اگر در ميدان عمل نياوريم واقعاً آنچه را كه ياد میگيريم در مقام عمل به آن اعتنا نكنيم، شما ببينيد!
بزرگان ما، مراجع ما نسبت به اين احكام خيلى مقيد بودند، اينقدر تقيد داشتند كه گاهى اوقات براى انسان باورش مشكل است كه تا اين اندازه تقيد در مسائل، تا اين اندازه تقيد در احكام میشود ميدان عمل، حالا ببينيد مثلاً فرض كنيد يك فقيه بزرگوارى كه نظر فقهى اش اين بود كه استفاده از وسائل مختص به زن براى مرد حرام است، حتى كفشى كه براى زن است دمپايى كه براى زن است مرد نبايد بپوشد، ما میشنويم و شنيديم در احوال امام (رض) نقل میكردند كه ايشان حتى آن كفشى كه زنها در خانه میپوشند براى اينكه دو قدم از يكجا به يك جاى ديگر بروند از آن استفاده نمیكردند؛ اين معلوم میشود كه در ميدان عمل اين دقتها اين ريز بينىها، اين است كه از امام عظمت بى نظير را به وجود آورد و او را به اوج قله معنويت و عرفان رساند؛ ما هم بايد در اعمالمان خيلى مقيد باشيم، اين همه حديث میخوانيم، بيان میكنيم براى اينكه از مال مشتبه اجتناب شود، هر پولى را كه به ما میدهند نبايد بگيريم ، از هر جاى به ما داده میشود نبايد بگيريم، در خيابان يك كسى رد میشود بگويد آقا اين مقدار پول من میخواهم به يك طلبهاى بدهم، اين چطورى است، چه است و از كجا آورده است؟
اينها را بايد خيلى دقت كنيم هر جايى انسان را براى هر سفرهاى دعوت میكند انسان نرود، از انسان هر حرفى را كه خواستند در هر موردى نزند، اين معنايش اين است كه علمى را كه ياد میگيريم در ميدان عمل بياوريم، ما هرچه معلومات مان بيشتر شود اگر ديديم تقيد مان در دايره زندگى مان بيشتر شد اين علم ما نافع بوده (يك وقت ديگرى هم من عرض كردم) حتي اگر اين علومى را كه ما میخوانيم اين قدر بايد اثر داشته باشد ما را مقيد به نوافل كند، مقيد حتى به موارد استحبابى هم كند، براى اينكه انسان میداند اين جزئيات و دقايقى كه وجود دارد، خيلى اميدى ندارد اين واجباتش مورد قبول واقع شود پناه ببرد به نوافل، و اين نكته بسيار مهمى است. من امروز میخواهم يك اشارهاى كنم به فرمايشات مقام معظم رهبرى در آنچه كه با اساتيد حوزه و حوزويان و نخبگان و مبلغان فرمودند كه انصافاً نكات بسيار مهمى در اين فرمايشات بود و از جلسات بسيار بيادماندنى براى حوزيان بوده و هست، من به چند نكته اشاره میكنم كه اين لازم هست اين مطلب.
اولين نكته اين است كه يك نكات حساسى كه واقعاً هم بزرگان ما، هم فضلاى ما، هم اساتيد ما و هم حوزيان ما بايد به آن توجه داشته باشند در اين سخنان بيان شده است، اين سخنان از يك شخصيتى صادر میشود كه در رأس نظام ما قرار دارد، ايشان ضرورتهاى مهم مربوط به نظام اسلامى، جامعه اسلامى و حوزهها را بيش از همه متوجه میشوند، يعنى گاهى اوقات همان مطلبى را كه ايشان فرموده مثلاً يك طلبه عادى و يا يك مسؤول ديگرى ممكن است بيان كند شايد خيلى براى ما اهميت نداشته باشد اما وقتى ببينيم يك كسى كه يك نظامى را دارد اداره میكند بر مبناى اسلام، بر مبناى مكتب اهلبيت و مهمترين نيازهاى دينى و معنوى مردم را توجه دارد، اشراف كامل بر همه جزئيات و شئون دارد يعنى میتوانيم بيان كنيم اشرافى كه ايشان امروز بر شؤون مراكز علمى كشور دارد و شؤون معنوى دارد از همه بيشتر است و اين طور صحبتها اقتضا میكند ما خيلى توجه بيشترى كنيم، ببينيم كه ايشان چه فرمودند و چه ضرورتهاى را براى حوزههاى علميه تدبير كردند و اينها را دنبال كنيم.
و نكته دوم اين است كه نبايد باز در مورد اينگونه سخنان مثل گذشته به يك نامه و دو نامه و يك سمينار بسنده شود و به بوته فراموشى سپرده شود؛ عرض كردم واقعاً نكات بسيار حساسى است، ببينيد! من يك وقتى در يكى از همين روزهاى چهارشنبه عرض كردم، انسان گاهى اوقات دنبال يك بزرگى میگردد تا از تجربيات او، از درك او از آنچه كه او در اين دوران زيادى كه سپرى كرده استفاده كند، مهمترينش در همين صحبتها تجلى پيدا میكند، امروز يك طلبه بداند كه بايد چه بكند، يك طلبه بداند كه براى آينده خودش بايد چه بكند، مسؤول حوزه و مسؤولين حوزه و مديران حوزه چكار بايد بكنند براى آينده اين حوزه؟
البته در گذشته کارهاي زيادي شده است واقعاً من از اول پيروزى انقلاب كه در جريان تمام امور حوزه بوديم والد راحل ما (رضوان الله عليه) ده سال در زمان امام مسؤوليت اين حوزه را بدوش داشتند، برنامههاى كه بعد از انقلاب در حوزه آمده نظمى كه حاكم شده است، برنامههاى تخصصى كه وجود دارد پايههاى علمى كه تنظيم شده است اينها هيچكدام قبل از انقلاب نبود و حوزه بعد از انقلاب يك رشد خوبى را پيدا كرده است، يك حركت بسوى جلوى را پيدا كرده است اما همانطورى كه ايشان هم فرمودند، در هر زمانى ما نيازى به يك برنامه جديد داريم حوزه ما هم مسؤولين و هم طلبهها در هر زمانى بايد يك برنامه پنجسالهاى، ده سالهاى، بيست سالهاى براى خودشان تدوين كنند كه من طلبه الان شروع كردم درس خارج را ، پنج سال ديگر به كجا میخواهم برسم ، ده سال ديگر به كجا میخواهم برسم، درس من كه تمام شد بعد چكار بكنم، هم خودمان بايد برنامه داشته باشيم هم بايد مسؤولين حوزه يك برنامه ريزى داشته باشند، اصلاً نظام آموزشى يك برنامه ريزى دائمى لازم دارد يعنى هر سالى حتى بايد يك برنامه جديدى ، يك متون محكمترى يك روش متقنترى اينها همه بايد مطرح شود، اين كه اشاره فرمودند ايشان به ضرورت تحول در حوزه اصلاً هر نظام آموزشى بدون تحول يك نظام مردهاى است، يك نظامى است كه ديگر اثرى نخواهد داشت، نظام آموزشى بايد دائماً درش تحول ايجاد بشود، باز من يادم میآيد كه در آخرين جلسه ي كه والد ما رضوان الله عليه با شورى سياست گذارى حوزه داشتند به اين آقايان فرمودند كه من تعجب میكنم برنامهاى كه ما مثلاً در حدود سى سال پيش تدوين كرديم هنوز شما همين برنامه را داريد ادامه میدهيد؛ بايد الان يك فكر جديدى كنيد، برنامه جديدى را طرح كنيد، حوزه ما بايد اين گونه تحولات آموزشى درش باشد، در عين اينكه هم سفارش رهبرى هم سفارش مراجع بزرگ هم همه دلسوزان حوزه اين را تأكيد دارند كه آن هويت اصلى حوزه، آن عمق، آن ژرف انديشى، آن ابتناء بر يك اصول محكمى كه هميشه بوده اين بايد باشد، اگر اين نباشد كه ديگر اصلاً حوزه نيست، اما به مقتضاى روز امروز هر طلبهاى بايد از وضع آموزشى نظامهاى آموزشى ديگر خبر دار باشد، كيفيت امروز خيلى تغيير پيدا كرده است ارتباط با وسائل به ابزار اينترنتى و كامپيوترى اينها يك امر ضرورى شده است به حدى است كه بايد هر طلبهاى با اين وسائل ارتباط داشته باشد، ديگر تحقيقات خودش را نبايد مثل تحقيق بيست سال، يا ده سال، يا پنجاه سال پيش انجام بدهد، بنابر اين، اين مسئله تحول كه يكى از نكات اساسى در فرمايشات ايشان بود يك چيز خيلى مهمى است، هم بايد مسؤولين و مديران روى آن تأكيد داشته باشد، هم ما خود طلبهها، ما نبايد به انتظار اين باشيم كه حالا مسؤولين بيايند يك تحولى هم ايجاد كنند؛ خودمان ببينيم كه بالاخره چه بكنيم كه اگر در قديم يك ساعت صرف میكرديم الان ممكن است همان يك ساعت را با پنج دقيقه با ده برابر كار فكرى و از جهت كيفى بتوانيم داشته باشيم چه ضرورتهاى و چه انتظاراتى دنياى روز از حوزهها دارند، چيزى است كه هر طلبهاى بايد بداند الان مثل سابق نيست بگوييم حالا ما درس میخوانيم بعد ببينيم كه كجا به ما نياز دارند، نه بايد برنامه ريزى بشود بر طبق آن نيازهاى كه دنياى كه امروز تشنه علم و معنويت است و من اين جمله را هم عرض كنم واقعاً دنيا از حقيقت معنويت و علم موجود در اين حوزهها كثيرشان بى اطلاع هستند هر جاى اطلاعى پيدا شد گرايش، تقاضا استمدادشان نسبت به حوزهها زياد شده است و اين هم روز به روز دارد افزايش پيدا میكند، على اى حال اميدواريم كه اين فرمايشات جامه عمل پوشيده شود و يك نقطه بسيار مهمى در شكوفائى حوزههاى علميه باشد. و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .