درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱/۳۱


شماره جلسه : ۷۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نسبت دادن اعتقاد به تحریف توسط مخالفین به علمای امامیه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بر حسب عباراتي كه از بزرگان اماميه نقل كرديم، به اين نتيجه رسيديم كه اركان علماي اماميه مثل مرحوم صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضي، شيخ طوسي، مرحوم علامه و ... مسأله تحريف را نفي كردند؛ در مقابل اين بزرگان عده‌ا‌‌ي از علماي اماميه بر حسب ظاهر برخي از روايات مسئله تحريف را قائل شده‌‌اند. اينجا در كتبي كه همين اواخر منتشر شده است, برخي از كتب اصرار دارند كه علماي اماميه ــ جميع متقدمين و متأخرين‌شان ــ قائل به تحريف قرآن هستند و عده‌‌ي خيلي قليل و نادري تحريف را نپذيرفته‌‌اند؛ يعني درست عكس آنچه كه ما قائل هستيم, و عبارات ما دلالت بر آن دارد كه « و من نسب الينا التحريف فهو كاذب» و حتي ظهور در اين داشت كه عدم تحريف قرآن يك امر اجماعي بين علماي شيعه است. اکنون برخي از عبارات کساني که مي‌گويند علماي اماميه اجماع بر تحريف دارند را بيان مي‌کنيم؛ و نكاتي بعنوان دقايق مطلب هست که آنها را بيان مي‌‌كنيم؛ ولي قبل  از اينكه اين عبارات را بخوانيم, چند نكته مهم وجود دارد كه معاندين و مخالفين ما يا اصلاً توجه به اين نكات نداشتند يا اگر توجه هم داشتند, دنبال اين بودند كه مسئله تحريف قرآن را به علماي اماميه و به شيعه نسبت دهند؛ و خود اين, يك مطلب مهمي است كه اين افراد به چه هدفي دنبال اين مطلب بودند؟ که من فكر مي‌‌كنم بنحو اجمال به دنبال مطالبي كه در روايات ما هم آمده است مبني بر اين که « انما يعرف القرآن من خوطب به » و اين که قرآن از طريق ائمه طاهرين(ع) فهميده مي‌‌شود, نتيجه اين مي‌شود كه مخالفين و معاندين نمي‌‌توانند حقايق قرآن را بفهمند و چون اين مطلب براي آنها ثقيل آمده است, و از سوي ديگر, چون ديدند که گروه اندکي از اخباري‌ها تمايل به تحريف پيدا کردند, گفتند بگوييم شما كه مي‌‌گوييد قرآن محرف است, ديگر مجالي نيست براي اينكه قرآن را چه کسي مي‌‌فهمد و چه کسي نمي‌‌فهمد؛ اينها به دنبال اثبات اين مطلب هستند  و مي‌خواهند اين اصل مهم ما را از بين ببرند.

اين نکته اول. نكته دوم هم که قبلاً عرض كرديم بعضي از محدثين و اخباريين روايات تحريف را نقل كرده‌‌اند؛ و معاندين همين نقل را به معناي قبول تلقي و ذکر كرده‌‌اند؛ در حالي كه يك محدث وقتي رواياتي را نقل مي‌‌كند, به معناي قبول داشتن تمام آن روايات نيست. اين هم نكته دوم. نكته سوم نيز اين است كه اكثر عبارت‌‌هايي كه بعضي‌هايش را مي‌‌خوانيم, اين مطلب مسلم و اجماعي است در آنها که حقايق قرآن, بطون قرآن, تأويل قرآن در نزد ائمه معصومين(ع) است؛ آن وقت رواياتي كه دلالت مي‌‌كند  سقط من القرآن شي‌‌ء » مراد قرآني بوده كه اين حقايق و بطون در آن جمع‌آوري شده بوده و بعداً در دست خود ائمه طاهرين است؛ و اينها فكر مي‌‌كنند ما مي‌گوييم از اصل قرآن چيزي سقط شده است؛ در حالي كه مراد, حقايق و بطون قرآن است. كتابي است به نام « موقف الرافضة من القرآن » که نه تاريخ چاپي دارد و نه چاپخانه‌اي براي آن نوشته‌اند؛ و فقط اسمي روي آن نوشته‌اند؛ پيداست كه اين اسم, يك اسم مستعاري است و از قلم نويسنده پيداست که عرب است, اما نامي که روي کتاب نوشته شده, غير عربي است.

در آن آمده است: اجماع المتقدمين منهم، يعني متقدمين از اماميه علي ذلك يعني علي تحريف القرآن  القول بوقوع التحريف و التغيير في القرآن الكريم و نقصانه هو اجماع المتقدمين من علماء الرافضة حيث صرحوا بذلك في مؤلفاتهم بعد مي‌‌گويد و لم يخرج عن اجماع هذا الا افراد قليلة منهم از اين اجماع افراد قليلي خارج شدند و از مرحوم حاجي نوري نقل مي‌‌كند و قد حصرهم النوري  الطبري باربعة اشخاص كه بعداً اسم اينها را ذكر مي‌‌كند؛ عبارتي را از فصل الخطاب مرحوم حاجي نوري نقل مي‌‌كند؛ كه حالا داستان اين کتاب مرحوم حاجي نوري هم داستان عجيبي است كه كسي كه وابسته بوده به يكي از سفارت‌خانه‌‌هاي اجنبي در عراق به عنوان طلبه وارد حوزه شده بوده و به حاجي نوري اصرار مي‌‌كرده كه روايات تحريف را جمع آوري كنيد تا ما داشته باشيم و هر مقدار که مرحوم حاجي مي‌‌نوشته, بلا فاصله از ايشان مي‌‌گرفته و به جايي كه بايد منتقل بكند منتقل مي‌‌كرده است.

بزرگاني مثل مرحوم شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح الجنان که شاگرد مرحوم حاجي نوري بود, مي‌‌گفتند هر وقت صحبتي از اين كتاب حاجي نوري مي‌‌شد, مرحوم آقا شيخ عباس از خجالت سرش را پايين مي‌‌انداخت و خيلي ناراحت مي‌‌شد. اين کتاب کم کم جمع‌آوري شده بدون اين كه تنظيمي بشود, نقض و ابرام بشود؛ و اين که برخي گفته‌اند اسم کتاب «فصل الخطاب في اثبات عدم تحريف كتاب رب الارباب» است, حرف درستي نيست. گاهي اوقات ببينيد کسي مثل مرحوم حاجي نوري با آن مقام شامخ ديني كه دارد و واقعاً از محدثين بسيار بزرگ است, چنين مطلبي را مي‌نويسد و چنين مشكله‌ا‌‌ي را براي تشيع الي آخر دنيا به وجود مي‌آورد؛ پس, انسان بايد خيلي مراقب باشد. حال, حاجي نوري در مقدمه سوم دارد: في ذكر اقوال علمائنا في تغيير القرآن و عدمه فاعلم ان لهم في ذلك أقوالاً مشهورها إثنان مرحوم حاجي گفته که دو قول مشهور است؛ قول اول, قول به تحريف  است كه همان وقوع التغيير و النقصان فيه, الثاني عدم وقوع التغيير و النقصان فيه و ان جمع ما انزل الله علي رسوله(ص) هو الموجود بايدي الناس فيما دفّتين ــ آن وقت, نسبت به قول دوم مي‌‌گويد ــ ذهب الصدوق در عقايد خودش، سيد مرتضي، شيخ طوسي در تبيان و لم يعرف من القدما موافق لهم الا ما حكاه المفيد عن جماعة من اهل الامامة و الظاهر انه أراد منها الصدوق.

بعد مي‌گويد حاجي نوري بعد از اينكه اسامي زيادي از علماي متقدمين را آورده, اين عبارت را آورده است که: و من جميع ما ذكرنا و نقلنا بتتبعي القاصر يمكن دعوي الشهرة العظيمة بين المتقدمين و انحصار مخالفيهم بأشخاص معينين ادعا كنيم که يك شهرت عظيمه بين متقدمين وجودا دارد و مخالف هم اشخاص معيني هستند. و اين شخص مي‌‌گويد: و هذا ما صرح به محققهم هذا النوري الطبرسي و هو يدل بجلاء علي موقف المتقدمين منهم من القول بتحريف القرآن الكريم و اجماعهم علي ذلك و انحصار مخالفين منهم في اربعة المذكورين فقط؛ ببينيد اولاً بين شهرت و اجماع تفاوت بسيار وجود دارد؛ ثانياً حاجي نوري يك شخص محققي كه فقيه باشد به آن معنا نبوده, بلکه يك محدث بوده است. قبل از مرحوم صدوق, فضل بن شاذان که در زمان خود معصومين(ع) بوده كتابي دارد به نام ايضاح كه در آنجا صريحاً مسأله تحريف را نفي مي‌‌كند. در اين كه روايات دال بر تحريف در كتب حديثي ما آمده است, ترديدي نداريم؛ اما آيا اين روايات مورد قبول است يا نه؟ آيا صاحب اين كتاب به اين روايت معتقد است يا نه؟ اين اول الکلام است؛ ممکن است مرحوم حاجي نوري نيز اين اشتباه را کرده باشد که ديده فلان محدث اين روايات را نقل كرده است, و نتيجه گرفته است که او نيز قائل به تحريف است.

در مورد اجماع نيز, خود حاجي نمي‌گويد که اجماع است و بلکه مي‌گويد شهرت عظيمه است؛ ثانياً منشأ اشتباه حاجي هم همين نكته بوده كه مجرد نقل روايات دال بر تحريف را به معناي اعتقاد صاحب آن كتاب به اين روايات تلقي مي‌‌كرده است؛ ثالثاً چطور مي‌‌شود يك مطلبي را اركان اماميه از شيخ طوسي تا سال‌هاي متمادي همه معتقد به آن باشند که عدم تحريف است, اما باز هم بگوييم شهرت عظيمه در اينجا هست. برخي از بزرگان مثل مرحوم محقق بروجردي اعلي الله مقامه الشريف، مي‌‌فرمايد اگر مطلبي را پنج شش نفر از قدما مثل شيخ مفيد, سيد مرتضي و شيخ طوسي بر آن اتفاق داشته باشند ما مي‌گوييم مسئله اجماعي است. ببينيد در زمان خود ما مسئله چنين است كه يك استاد درس خارج مثل مرحوم آقاي خوئي قدس سره مرحوم امام (رض) که تلاميذه‌اي داشتند, آنها در آراء به استادشان نزديك هستند؛ آن وقت شيخ صدوق كه افراد زيادي از او حديث نقل مي‌‌كنند؛ يا شيخ مفيد كه استاد بسياري از بزرگان بوده است, نيز به همين صورت است. پس, اولاً خود حاجي هم مسئله اجماع را نگفته است و به راحتي خود اينها با نقل اين بيان خودشان را رسوا مي‌کنند؛ ثانياً در كلام خود حاجي نيز تهافت است؛ مي‌‌گويد اقوالي در مسئله تحريف وجود دارد که دو قولش مشهور است؛ هر دو را مي‌‌گويد مشهور است؛ يعني هم قول به تحريف عده‌ا‌‌ي قائل دارد و هم قول به عدم تحريف عده‌ا‌‌ي قائل دارد.

اگر بنا باشد که قول به عدم تحريف فقط چهار نفر قائل داشته باشد, چرا گفته «و مشهورها»؟ يعني در كلام خود حاجي اين تهافت وجود دارد؛ و معلوم مي‌‌شود حاجي اينجا را با دقت ننوشته است. بعد از اين, ما شروع مي‌کنيم به نقل عبارت از کتب اماميه, يكي‌‌ پس از ديگري به تاريخ وفات تا شما ببينيد كه اينها چطور قائل به تحريف هستند. اولين كسي را كه نقل مي‌‌كند، از كتاب سقيفه است كه مال سليم بن قيس هلالي است؛ و نوشته اولين كتابي است كه در شيعه است اما اين چنين هم نيست، سليم بن قيس هلالي متوفاي 90 هجري است معاصر با اميرالمؤمنين  علي بن ابيطالب(ع) بوده؛ آن وقت مي‌‌گويد و نجده في كتابه يروي عن علي بن ابيطالب(ع) اخباراً كثيرة صريحة في وقوع التحريف في القرآن الكريم منها ما رواه در حديثي كه نقل مي‌‌كند, دقت كنيد عن سلمان الفارسي(رضي اللّه عنه) ممّا دار بين علي(ع) و الشيخين و من معهما من الصحابة گفتگويي كه بين اميرالمؤمنين و شيخين و صحابه كه با شيخين بودند و من معهما الصحابة من أمر الخلافة في خبر طويل فيه يك خبر طولاني است و در اين خبر اينطور است فلما رأي غدرهم و قلة وفائهم له لزم بيته اميرالمؤمنين وقتي كه ديد اينها اهل حيله و مكر و بي وفايي هستند, ديگر ملازم با بيت شد و خانه نشين شد و اقبل علي القرآن يؤلفه شروع كرد به تأليف قرآن و يجمعه و كان في الصحف و الشذاذ و السيار و الرقا اين قرآن در يك صحف و شذاذ که شذاذ را در لغت معنا كرده‌اند العود الذي يدخل في عروة الجواليق چوب‌‌هاي مخصوصي بوده كه در دسته‌‌هاي جوال مي‌‌كردند, سيار هم به معناي پارچه‌‌هاي برد بوده است، رقا هم كه به معناي كاغذ است؛ اميرالمؤمنين قرآن را روي اينها بصورت مختلف نوشته بود؛ وقتي آيه نازل مي‌‌شد و پيامبر قرائت مي‌كردند, گاهي روي صحف مي‌‌نوشته و گاهي روي شذاذ و گاهي روي سيار مي‌نوشتند فلما جمعه كله و كتبه تنزيله و تأويله و ناسخ منه و المنسوخ وقتي همه‌‌اش را نوشت, تأويل و ناسخ و منسوخ همه را نوشت بعث اليه ابابكر ان اخرج فبايع ابوبکر دنبالش فرستاد كه از منزل بيا بيرون و بيعت كن فبعث اليه علي(ع) اني لمشغول و قد آليت علي نفسي يميناً قسم ياد كردم بر خودم ان لا ارتدي ردائاً الا للصلاة فقط براي نماز بيرون بيايم؛ در بعضي از روايات دارد فقط براي نماز جمعه، حتي اولف القرآن و اجمعه تا اين که قرآن را تأليف و جمع كنم و سكتوا عنه آنها هم ساكت شدند اياماً فجمعه في ثوب واحد و ختمه تمامش كرد و ثم خرج الي الناس  و هم مجتمعون مع ابي بكر في مسجد رسول الله (ع) فنادي علي باعلي صوته اميرالمؤمنين با اعلي صوتش فرموده ايها الناس اني لم ازل منذ قبض رسول الله (ص) مشغولاً بغسله از وقتي كه پيامبر قبض روح شد من به شستن او مشغول شدم، ثم بالقرآن بعد هم رفتم سراغ قرآن حتي جمعته كله في هذه الثوب الواحد تا اين که همه‌‌اش را در اين ثوب واحد جمع كرده‌ام فلم ينزل الله علي رسوله آية الا و قد جمعتها آيه‌‌اي را خداوند نازل نكرده مگر اين که من آن را جمع کردم و ليست منه آية الا و قد اقرأنيها رسول الله و آن آيه نيست مگر اين كه پيامبر براي من آن را خوانده است و علمني تأويلها ثم قال لهم علي حضرت به مردم فرمود لان لا تقولوا غداً انا كنا عن هذا غافلين بعداً نگوييد ما خبر نداشتيم از چنين مطلبي كه تو تمام خصوصيات آيات قرآن را كه پيامبر فرموده است, داري! ثمّ قال لهم علي لا تقولوا يوم القيامه اني لم ادعكم الي نصرتي روز قيامت نگوييد من شما را دعوت نكردم براي نصرت خودم و لم اذكركم حقي و لم ادعكم الي كتاب الله من فاتحته الي خاتمته در قيامت به من نگوييد كه چرا ما را دعوت نكردي به آن كتاب خدا كه در دست تو بوده؛ من آمده‌‌ام الان به شما مي‌‌گويم اين است آن قرآني كه تمام خصوصياتي كه پيامبر براي آيات به من فرموده است در آن نوشته‌ام. فقال له عمر، عمر در جواب حضرت فرمود: ما اغنانا بما معنا من القرآن عما تدعونا اليه اين قرآني كه پيش خود ماست, ما را بي نياز مي‌‌كند از آنچه كه تو ما را داري به آن دعوت مي‌‌كني.

ببينيد اين روايت را اين شخص آورده است؛ البته يك روايت ديگر هم شبيه اين نقل مي‌‌كند که و أصرح من هذا ما نسبه الي طلحه من محادثات مع علي و فيه قال طلحه يا اباالحسن شي‌‌ء اريد ان اسئلك عنه رأيتك خرجت بثوب مختوم فقلت ايها الناس عندي لم ازل مشغولاً برسول‌‌ الله بغسله و تكفينه و دفنه ثم شغلت بكتاب الله حتي  جمعته لم يسقط منه حرف فلم اري ذلك الذي كتبت و ألفت و رأيت عمر بعث اليك حين ا ستخلف عن ابعث به الي فأبيت عن تفعل طلحه مي‌‌گويد من يادم هست كه روزي آمدي و گفتيم چنين كتابي, قرآن هست و تا اينكه عمر به خلافت رسيد و كسي را فرستاد سراغ شما, و شما ابا کردي که آن قرآن را براي عمر بفرستي؛ فدعاء عمر الناس عمر به مردم گفت فاذا شهدا رجلان علي آية قرآن كتبها و ما لم يشهد عليه غير رجل واحد رماه و لم يكتبه اگر دو نفر شهادت دادند كه اين آيه از آيات قرآن است, مي‌‌نوشتند؛ و آن را که فقط يک نفر شهادت مي‌داد کنار مي‌گذاشت و نمي‌نوشت و قد قال عمر و انا اسمع طلحه مي‌گويد من خودم شنيدم كه عمر مي‌‌گفت قد قتل يوم اليمامه رجال كانوا يقرئون القرآن لا يقرئه غيرهم يوم يمامه رجالي كشته شدند كه قرآن مي‌‌خواندند و غير از آنها كسي نمي‌‌خواند فذهب و قد جائت شاة الي صحيفة و كتاب عمر يكتبون فأكلتها روي يك صحيفه و كتابي كه مربوط به عمر بود شاتي آمد, اين رويش قرآن نوشته شده بود فأكلتها و ذهب ما فيها و الكاتب يوم اذن عثمان، كاتب هم آن موقع عثمان بود فما تقولون شما چه مي‌‌فرماييد؟ باز مي‌‌گويد و سمعت عمر يقول و اصحابه الذين ألفوا و كتبوا علي عهد  عمر و علي عهد عثمان ان الاحزاب تعدلوا صورة البقره و النور ستون ستون مأة و الحجرات ستون آية، و الحجر تسعون و مأة آية فما هذا؟ مي‌‌گويد اينها را شنيدم ما كه بر عهد عمر و عثمان که سوره احزاب به اندازه سوره بقره بود، سوره نور اين مقدار آيه بود، سوره حجرات اين مقدار بود,  اينها چيست؟ و من الذي يمنعك يرحمكم اللّه ان تخرج يا تخرج ما الفت للناس و قد شهدت عثمان حين اخذ ما ألف عمر فجمع له كتاب و حمل الناس علي قرائة واحده و مزقه مصحف عبيد و ابن مسعود يا مصحف ابي (پدر طلحه), مي‌‌گويد خودت شاهد بودي عثمان وقتي كه همه قرآن‌‌ها  و كتاب را جمع آوري مي‌‌كرد و مردم را بر قرائت واحده جمع كرد و مصحف پدر من را و ابن مسعود را كه آتش زد, همه اينها را كه ديدي؛ اين اشاره به اين است كه بالاخره طلحه مي‌‌گويد همه اين كارها را خودت شاهد بودي؟ عمر چه گفت و چه كرد؟، عثمان چه كرد؟ چرا شما حالا آن كتاب را بيرون نمي‌‌آوريد؟  فقال اميرالمؤمنين(ع) يا طلحة ان كل آية انزلها الله علي محمد(ص) عندي باملاء رسول و كل حلال و حرام أو حد أو  حكم شي‌‌ء تحتاج إليه الامة إلي يوم القيامة عندي حتي ارشد الخدش تمامي اين مطالب در اين قرآن هست.

اين دو روايت را مي‌‌گويد در كتاب سليم آمده است؛ بعد مي‌‌گويد ففي هذين الخبرين و غيرهما من الاخبار الكثيرة التي رواها سليم بن قيس التصريح بوقوع التحريف في القرآن الكريم بايد گفت كجاي اين دو خبر تصريح به تحريف قرآن است؟ در هر دو خبر اين است كه در كتاب و در مصحف اميرالمؤمنين خصوصيات هر آيه‌‌اي ذكر شده است؛ هر آيه‌اي كه نازل مي‌‌شده و پيامبر شأن نزولش بيان مي‌کردند, حضرت آن را مي‌‌نوشتند؛ ناسخ و منسوخ را مي‌‌نوشتند. اين دو روايت را ببينيد از سليم بن قيس نقل مي‌‌كند و فردا انشاءالله راجع به سليم بن قيس مطالبي را نقل مي‌کنيم که آيا كتاب سليم بن قيس در نزد علماي اماميه به عنوان يك كتاب مرجع و معتبر در حديث هست يا نه, فردا عرض مي‌‌كنم؛ خودتان هم يك مقدار رجال را ببينيد. اما نکته اين است که كجاي اين دو حديث مسئله تحريف قرآن را بيان مي‌کند؟ و صلي اللّه علي سيدنا محمد و آله الطاهرين‌‌.

برچسب ها :

بحث ظن تحریف قرآن انتساب قول به تحریف قرآن به علمائ امامیه ادعای شهرت داشتن تحریف قرآن در نزد امامیه از سوی حاجی نوری تفاوت بین شهرت و اجماع عدم دلالت مجرد نقل روايات دال بر تحريف بر اعتقاد صاحب آن کتاب نقل روایات دال بر تحریف از سوی سليم بن قيس هلالي روایت سليم بن قيس هلالي از حضرت امیر المؤمنین در مورد تحریف قرآن اعتبار كتاب سليم بن قيس در نزد علماي اماميه ظهور عبارات علما متقدم بر وجود اجماع بر عدم تحریف قرآن در نزد امامیه اجماع بر اختصاص فهم حقیقت و بطون قرآن به اهل بیت

نظری ثبت نشده است .