موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۲۲
شماره جلسه : ۹۱
-
بیان اشکال بر استدلال به آیه 9 حجر
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشکال دوم در استدلال به آيه 9 سوره حجر
عرض كرديم در استدلال به آيه شريفه « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » بر عدم تحريف قرآن, اشكالات و ايراداتي ذكر شده است.يك اشكال را در بحث ديروز عرضكرديم. اشكال دوم اين است كه ما اگر هم بپذيريم که مراد از ذكر, قرآن كريم است, باز اينآيه شريفه دلالت بر مدعا ـ يعني عدم تحريف قرآن ـ ندارد. بايد ببينيم مراد از حفظ چيست؟ و متعلق حفظ چيست؟ اگر مراد از حفظ, حفظ ازتغيير و اضافه و نقصان باشد, مدعا ثابت است؛ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ يعني ماقرآن را حفظميكنيم، نميگذاريم تغيير يا اضافه و نقيصهاي در آيات و سور قرآن شود. اگر «حافظون» را اينطور معناكرديم, مدعا ثابت ميشود؛ در حالي كه در اينجا ممكن است مراد از حافظون, عالمون باشد، إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَعالمون ؛ اين احتمال را مرحوم ميرزاي قمي در كتاب قوانين داده است. از باب اين كه معمولاً به عالم دربعضي از استعمالات, حافظ اطلاق ميشود. حفظة علمه وخزّان علمه به ائمه طاهرين اطلاق ميشود.احتمال دوم اين است که مراد از حافظون,صيانت از تغيير و تبديل نيست؛ بلکه حفظ و صيانت از قدح است؛ يعني قرآن داراي معاني خيلي بلند ومطالب خيلي شامخي هست, و ما آن عظمت قرآن را حفظ ميكنيم؛ نميگذاريمنسبت به اين مطالب بسيار شامخ و معاني شامخه قدحي وارد شود؛ كه اين, غير از مسئلهتحريف محل ادعاست. پس, در اينجا سه احتمال در مورد مقصود از حافظون هست؛ اول آن که حافظون به معناي صيانت از تغيير وتبديل است؛ و طبق اين معنا, مدعا ثابت ميشود. دوم آن که حافظون به معناي عالمون است؛ و در اين صورتربطي به مدعا ندارد. و سوم اين که حافظون, به معناي محافظت از قدح در قرآن است. در اين صورت هم به محل بحث و مدعا ربطي ندارد. در اينجا بايد احتمال دوم و سوم نفي شود, تا احتمال اول اثبات شود.
احتمال دوم كه مرحوم ميرزاي قميبيان کردهاند مبني بر اين که حفظ به معناي علم باشد, و مراد از حافظون, عالمون باشد, قرينه لازم دارد؛جايي هم كه در روايات ميگوييم حفظة سرّه وعلمه , قرينه داريم که مراد عالمون و ائمه طاهرين(ع) است. اما احتمال سوم را که مرحوم آقاي خوئي در کتاب البيان فرمودهاند, مبني بر آن که مراد از حفظ, صيانت عن القدح است؛ در اينجا آيا مراد قدح كفار و معاندين است؟ يعني ما نميگذاريمكفار و معاندين نسبت به قرآن قدحي وارد كنند. اينجا اگر مراد اين است, بايد گفت که کفار و معاندين در مورد قرآن تعابير زيادي را ميگفتند که اين شعر است, سحر است و كذاست و تعابير زيادي را در قدح قرآن به كاربردند كه در خود قرآن هم آمده است. و اگر مراد صيانت از قدح نسبت به معاني و مطالب قرآن است, يعني قرآن داراي يكمطالب عاليه و مضامين شامخه و معاني خيلي بلندي است كه اين معنا اگر مطابق با واقع نباشد يا اشكال به آن وارد شود, نتيجهاش اين ميشود كه در اين معاني قدح واقعشود. مرحوم آقاي خوئي در اينجا كه والدراحل ما (رض) هم از ايشان در كتاب مدخل التفسير تبعيت كردهاند, در جوابفرمودهاند: اگر مراد اين باشد, اشكال اين است كه آيه ميفرمايد « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » و ما از آيه استفاده ميكنيم که اين حفظ, حفظ بعد التنزيل است,يعني بعد از اين كه قرآن نازل شد, ما مطالب شامخه و محتواي عالي آيات را حفظ ميكنيم؛ يعني قرآن في حد نفسه متضمن مطالب عاليه است و خودش حافظ خودش است.
تعبيرشان اين است: لأن القرآن بما له من المميزات حافظ لنفسه و ليس محتاجاً الي حافظ آخر قرآن خصوصياتيكه دارد مانند قوي الاستدلال بودن, مستقيم الطريقه بودن و..., اين خصوصيات مربوط به خود آيه است و خود آنها را حفظ ميکند؛ در حالي كه در اين آيهميفرمايد: ما بعد از اين كه اين آيات را نازل كرديم, آن را حفظ ميكنيم. پس, بايد يك معناي متأخر از خود قرآن باشد. نتيجهاي كه ازجواب مرحوم آقاي خوئي ميگيريم, اين است كه «لحافظون» در آيه شريفه, يك معنا ومرتبهاي متأخر از خود تنزيل است و در نتيجه, آن صفاتي كه براي خود قرآن حين التنزيلاست, آنها را شامل نميشود. بنابراين, مراد از حفظ, صيانت از قدح درمطالب و محتوا و معاني قرآن نيست؛ به خاطر همين نكتهاي كه از اين آيه شريفه استفادهشد. و در نتيجه, با کنار رفتن احتمال دوم و احتمالسوم, احتمال اول تعيّن پيدا ميكند، كه ما بگوييم مراد, حفظ از تبديل و تغييراست.
نظر استاد محترم
تعليقهاي كه ما داريم, به لحاظهمان مطلبي است كه از مرحوم علامه رضوان الله عليه ديروز بيان كرديم مبني بر آن كه «حافظون» در اينجا دلالت بر اين دارد كه حفظ قرآن من جميع الجهات است. حال، چه اشكالي دارد كه بگوييمهم معناي اول و هم معناي سوم ـ معناي اول اين است كه تبديل و تغيير در قرآن به وجود نميآيد؛ و معناي سوم اين است كه اين معاني خدشهاي به آنها وارد نميشودـ را شامل ميشود؟ هر چند معناي سوم ارتباطي به مانحن فيه ندارد. در معناي سومميگوييم آيه كه ميفرمايد لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا اين يك استدلالي است محكم، و هيچ قدح و اشكالي به اين استدلال واردنميشود؛ اين ارتباطي به مسئله تحريف ندارد؛ ولي إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ شامل اين هم ميشود؛ يعني ما همين معنا را هم حفظ ميكنيم، نميگذاريم اين استدلال از بين برود و فراموش شود. اما جواب اين اشکال که از آيه حفظ بعد از تنزيل استفاده ميشود، اين است که مااين را قبول نداريم؛ آيه ميگويد ما قرآن را حفظ ميكنيم؛ اين ملازمه ندارد که حتماًبعد از تنزيل حفظ شود؛ نفس تنزيل به گونهاي است که خودش حفظ ميشود؛ محفوظ است. اين که آيهميگويد ما حفظ ميكنيم، اعم از اين است كه بعداً مراقبت كنيمتا آيه تغيير نكند؛ يا اين که آيه داراي يك معناي بلندي است كه هميشه محفوظ است؛ اين را هم خداوند انجام داده است و اينطور نيست كهاز راه و سبب ديگر باشد. پس، ما دو نكته در اينجاعرض ميكنيم: يكي اينكه اطلاق إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ هم معناي اول و هم معناي سوم را ميگيرد؛ و دوم اين كه آيه منحصر در حفظ بعد التنزيل نيست؛ بلي، يك مصداقي از حفظ كه در موارد مسئله تحريف است، حفظ بعدالتنزيل است؛ اما اين حفظ منحصر به اين معنا نيست.اشکال سوم در استدلال به آيه 9 سوره حجر
اشكال ديگر از نظر متعلق حفظ است.قائلين به تحريف ميگويند: آيه ميفرمايد إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ، محفوظ چيست؟در اشكال قبل ميگفتيم حفظ يعني چه؟ در اين اشكال ميگويند ما هوالمحفوظ؟ كتابي هست به نام مجد البيان في تفسير القرآن که مربوط به آيت اللّه شيخ محمدحسين اصفهاني نجفي است؛ و ايشان فرد ديگري غير از مرحوم آيت الله شيخ محمدحسين معروف به کمپاني است؛ ايشان پدر آقا شيخ محمدرضا اصفهاني صاحب كتاب وقاية الاذهان است؛ آقا شيخ محمدرضا آدم بسيار دقيقي بوده، مهمترين نظريهاي را همكه در وقايه داده، همان نظريهاي است كه در باب مجاز شبيه نظريه سكاكي است و امام(ره) در اصول از اين نظريه تبعيت كرده و آن را پذيرفتهاست. حال، آقا شيخ محمد اصفهاني در اين کتاب، مع الاسف قائل به تحريف قرآن است. البته گاه ميگويند مگر اين كه روايات را حمل بر تحريف معنوي كنيم.ايشان در صفحه 127 دراستدلال به اين آيه شريفه، اين اشکال را دارند و ميفرمايند: ان حُمل علي غير حفظ الحروف المصاحف و الغلو فلا ربط له بالمقام اگر مراد، چيزيغير از حروف و كلمات و آيات موجود در مصاحف باشد، ارتباطي به مقام ندارد؛ و ان حمل عليه و اگر مراد همين كلماتي باشد كه در مصاحف موجود آمده، اينجاهم دو احتمال است فان اريد حفظه في الجميع اگر مراد اين است كه إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ يعنيما از اول تا آخر قرآن را حفظ ميكنيم لزم انتفاء الغلط في المصاحف الموجود بين الناس لازمهاش اين است كه يك قرآن پيدا نكنيد كه در آن غلط وجود داشته باشد،چون خدا فرموده ما آن را حفظ ميكنيم وعدم ضياع المصاحف و لازمهاش اين است كه يك قرآناز بين نرود، وقتي خدا ميگويد إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ يعني هر جا اين کلمات نوشته شد، ما آن را نگه ميداريم؛ پس، هيچ قرآني نبايد پاره شود، نبايد سوخته شود و هيچ قرآني نبايد از بين برود وبقائها يعني بقاء المصاحف علي حالها ابد الدهر و عدم سهو احد في حفظه و عدم نسيانه له هيچ كسي در حفظ قرآن نبايد سهو كند؛ هيچ كسي نبايد آن را فراموش بكند و حال آنكه والمشاهد المحسوس كثرة خلاف ذلك چيزي كه ما ميبينيم و زياد هم ميبينيم، خلاف اين مطلب است اذ قل ما يوجد مصحف صحيح تام لا غلط فيه خيلي كم است مصحفي باشد كه بگوييم غلط ندارد؛ ولا لها بقاء ازيد من سائر الكتب قرآن هم مثل بقيه كتب وقتي مقداري كهنه شود، مندرس ميشود ويرد عليه المحو و الاندراس .
احتمال ديگر اين است كه بگوييم: وان اريد حفظه في الجملة ، قرآن في الجمله محفوظ است بأن يكون باقياً ولو في بعض يعني في الجمله خدا ميفرمايد ما قر آن راحفظ ميكنيم هر چند بعضي از اين قرآن را و در دست بعضي از افراد فيكفي كونه محفوظاً عند اهله در اين صورت کفايت ميکند که نزد اهلش محفوظ باشد؛ يعني نزد ائمه طاهرين(ع) علي ان الحفظ غير موقت بالابد علاوه اين که خدا نفرموده ما تا ابد آن را حفظ ميكنيم فيمكن كونه محفوظاً الي زمان وقوع التحريف ممكن است كه اين تا زمان وقوع تحريفمحفوظ باشد. اين اشكال، بيان ديگري هم دارد؛ و آن اين که، آيا مراد از محفوظ، يعني كل فرد من افراد القرآن حفظ ميشود؟ اگر هزار قرآن باشد، خدا ميفرمايند ما تک تک آنها را حفظ ميكنيم؟ روشن است كه مراد اين نيست؛ و آيه دلالتي بر اين معنا ندارد. و اگر مراد كل فرد فرد نباشد، مستشكل ميگويد همين كه قرآن نزد ائمه طاهرين(ع) هست، كافي است؛ و منافاتي ندارد که قرآني موجود نزد ائمه(ع) محفوظ باشد، اما قرآني كه در دست مردم است، تحريف شده باشد.
و مدّعا اين است که قرآن موجود نزد مردم محرّف است. مرحوم آقاي خوئي در مورد اين اشکال فرمودهاند: من أوحد الاشكالات و الايرادات است؛ ولي انصاف اين است كه نه، و بايد آن را روشن کنيم. ايشان در صفحه 208 كتاب البيان ميفرمايند: اولاً مراد از حفظ قرآن، حفظه عند من انزل اليهم و هم عامة البشر است؛ و حفظ قرآن نزد ائمه طاهرين يا نزد خود پيامبر يا جاي ديگر اصلاًفايدهاي ندارد؛ تعبيرشان اين است: اما حفظه عند الامام فهو نظير حفظه في اللوح المحفوظ اگر خدا بفرمايد ما قرآن را نازل كرديم و در لوح محفوظ حفظش كرديم، چهفايدهاي دارد؟ يا عند ملك من الملائكه حفظ كرديم فايدهاي ندارد. بعد تشبيه ميكنندو ميفرمايد كسي بگويد اني ارسلت اليك بهدية و انا حافظ لها عندي من هديه براي شمافرستادهام، اما آن را پيش خودم حفظ كردهام؛ اين هيچ فائدهاي ندارد. ميگوييم بالاخره اين اشكال را شما چطور جواب ميدهيد؟ آيا مراد حفظ قرآنمكتوب يا ملفوظ است؟
اگر ميخواهيد بگوييد هر چيزي كه به عنوان قرآن نوشته شود، هيچ غلط، اشتباه و هيچ زياده و نقصاني در آن نيست، كه ما بالوجدان خلافش راميبينيم. و عرض کردم که دو سال پيش قرآني را در كويت چاپ كردند و درمدارس بچهها هم به عنوان كتاب درسي قرار داده بودند که تمام آيات مربوط به ائمه و ولايت را در آن حذف کرده بودند؛ قرآن مكتوب قابل حذف و كم و زياد کردن است؛ پس، مراد چيست؟ ايشان ميفرمايد: اشتباه مستشكل اين است كه ذكر در آيه شريفه را به همين الفاظ و كلمات معنا كرده است؛ در حالي كه مراد از ذكر، چيزي است كه اين الفاظ حاكي از آن هستند؛ مراد محكيبه اين الفاظاست. ميفرمايند قرآن يك حقيقت نازله بر قلب مبارك پيامبر است و اين الفاظ از آن حقيقت نازلهحكايت ميكند؛ و مراد از حفظ، حفظ حقيقت است.يعني ما آن حقيقت را طوري حفظكرديم كه بشر هميشه به آن ميرسد.
ميفرمايند: « وإنما المراد بالذكر هو المحكي بهذا القرآن الملفوظ أو المكتوب ، وهو المنزل علي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم والمراد بحفظه صيانته عن التلاعب ، وعن الضياع ، فيمكن للبشر عامة أن يصلوا إليه ، وهو نظير قولنا القصيدة الفلانية محفوظة ، فإنا نريد من حفظها صيانتها ، وعدم ضياعها بحيث يمكن الحصول عليها » ميفرمايند مثل اين است كه شما پيش خودتان ميگوييدفلان قصيده محفوظ است، حفظ در اينجا يعني اصل مطالب و آن مقصود شاعر همهمحفوظ است و همه ميتوانند به آن برسند. شما اين بيان را در کتاب البيان ملاحظه کنيد، ببينيد آيا اين جواب قابل خدشه است يا نه؟. وصلي اللّه علي سيدنا محمد وآلهالطاهرين.
نظری ثبت نشده است .