درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۹


شماره جلسه : ۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • انواع سببیت

  • مصلحت سلوکیه شیخ انصاری (ره)

  • بحث اخلاقی: تفاوت اسلام با ایمان و ملاکهای ایمان

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


قسمت دوم کلام مرحوم نائيني(ره)

قسمت دوم فرمايش مرحوم نائينى قدس سره اين است كه اگر كسى مبناى طريقيت را در باب امارات نپذيرد و بگويد حتماً در اماره بايد مصلحتى وجود داشته باشد كه واقع را جبران كند ـ و به عبارت ديگر، اگر كسى طريقيت را كنار بگذارد و براى امارات سببيت و موضوعيت قائل شود ـ اگر چنين فرضى داشته باشيم، تنها راه براى سببيت، سببيتى است كه شيخ انصارى اعلى الله مقامه الشريف قائل است.


انواع سببيت

مرحوم نائيني می‌‌‌فرمايند: سببيت بر سه دسته است؛ سببيت اشعرى؛ سببيت معتزلى و سببيت امامى ـ همان سببيت مرحوم شيخ است ـ كه به مصلحت سلوكيه تعبير می‌‌شود.

مقصود از سببيت اشعرى اين است كه اشاعره قائل هستند به اينكه ما در لوح محفوظ و واقع، حكم واقعى نداريم؛ احكام واقعيه تابع آراي مجتهدين است، مجتهد به هر حكمى كه رسيد، همان حكم بعنوان حكم واقعى تلقى می‌‌شود؛ به بيان ديگر، اشاعره قائل هستند كسى كه می‌‌خواهد بر طبق اماره عمل كند، حكم واقعى‌اش همان است كه اماره براى او بيان می‌‌كند.

سببيت اشعرى مسئله تصويب است؛ و تصويب هم به اجماع باطل است؛ و رواياتى داريم متواتر يا در حد تواتر بر اينكه احكام شرعيه مشترك بين عالم و جاهل است. و اين که بگوييم اماره خودش سبب می‌‌شود براى جعل حكم واقعى، درست نيست.

سببيت معتزلى
: معتزله بر خلاف اشاعره قائل هستند كه ما احكام واقعيه داريم، و اين احکام بين عالم و جاهل مشترك است؛ هم براى عالم و هم براى جاهل ثابت است؛ لكن كسى كه اماره‌‌اى بر خلاف واقع براى او قائم می‌‌شود، اين اماره به منزله عنوان ثانوى است؛ همانگونه که در ساير عناوين ثانويه مثل ضرر، مثل حرج، می‌‌گوييد وقتى فعلى حرجى يا ضررى شد، حكم واقعى به حکم واقعي ديگري تبديل پيدا مي‌كند، در باب امارات هم همينطور است و اماره می‌‌آيد در مؤدى خودش ايجاد ملاك می‌‌كند؛ مثلاً در واقع آمده است که در زمان غيبت، در روز جمعه، نماز جمعه واجب است، اما اماره می‌‌گويد نماز ظهر واجب است؛ در اينجا اماره روى مسلك معتزله، سبب حدوث ملاك در اين مضمون و فعل خودش می‌‌شود.

خلاصه اينكه معتزله می‌‌گويند: ما در واقع احكام مشترك بين عالم و جاهل داريم، اما وقتى اماره بر خلاف واقع شد، در مؤداى خودش يك مصلحتى ايجاد می‌‌كند و آن را به عنوان واقع قرار می‌‌دهد. تصويب و سببيت معتزلى هم باطل است؛ اشكالش اين است كه امارات اصلاً نمی‌‌توانند در واقع تصرف كنند؛ چيزى را بعنوان واقعى ثانوى قرار دهند؛ تعبيرش اين است: الامارة لا تمس كرامة الواقع اماره نمی‌‌تواند كرامت واقع را مس كند و براى آن تصرفى ايجاد كند.

نوع سوم تصويب يا سببيت اماميه: ايشان می‌‌فرمايد: اين نوع سوم در حقيقت رد بر تصويب است و خودش عنوان تصويب را ندارد.

نوع سوم اين است كه بگوييم اولاً: احكامى در واقع داريم که مشترك بين عالم و جاهل است؛ و ثانياً: اماره سبب حدوث مصلحت در مؤدى نمی‌‌شود؛ اماره وقتى می‌‌گويد نماز ظهر واجب است، مؤدى كه نماز ظهر است، نمی‌‌آيد آن را مصلحت‌دار كند.

بلکه در تبعيت اين طريق مصلحت است؛ در سلوك اماره مصلحت وجود دارد. بدين معنا که: همانطور که اگر واقع را می‌‌دانستيم، عمل‌مان را بر طبق آن قرار می‌‌داديم، اينجا هم بنا را بگذاريم بر اينكه بمنزلة الواقع است؛ و بر آن آثار واقع را بار مي‌کنيم. از اين تعبير می‌‌كنند به مصلحت سلوكيه.

مرحوم نائينى می‌‌فرمايد: اين كلام شيخ نه تنها تصويب نيست، بلكه از وجوه رد بر تصويب است؛ براى اينكه در سببيت اشعرى و سببيت معتزلى، واقع يا نبود و يا تغيير پيدا می‌‌كرد؛ اما روى سببيت مرحوم شيخ واقع هست و با آمدن اماره، واقع، هيچ تغييرى پيدا نمی‌‌كند؛ و علت اين كه بر طبق اماره عمل می‌‌كنيم، آن حرمتى است كه براى واقع قائل هستيم؛ يعنى می‌‌گوييم چه بسا که اين اماره ما را به آن واقع برساند؛ پس در سلوك و تبعيت از اين اماره مصلحت است و آن، مصلحت ايصال الى الواقع است.

البته اينجا در كتاب‌‌هاى رسائل عبارت مرحوم شيخ به دو صورت آمده است؛ در اكثر نسخ رسائل آمده كه شيخ می‌‌خواهد بفرمايد در سلوك اين اماره، در تطرق اين طريق، در بنا گذاشتن بر اينكه انه هو الواقع، مصلحت وجود دارد؛ اما در بعضى از  نسخ رسائل ، يك كلمه «امر» هم اضافه شده است؛ كه اين را ديگران از اصحاب و تلامذه مرحوم شيخ بعداً اضافه کرده‌اند و خود مرحوم شيخ چنين امري را اضافه نکرده است.

بيان شده است که در امر به سلوك اماره مصلحت است، شبيه مصلحت‌‌هايى كه اوامر امتحانيه وجود دارد؛ اينجا هم بگوييم در خود اين امر، ملاك و مصلحت وجود دارد؛ اما حق اين است كه اين نسخه درست نيست، و شيخ اصلاً نمی‌‌خواهد بگويد در امر مصلحت است. مرحوم شيخ نمی‌‌خواهد مانحن فيه ـ بحث امارات ـ را مثل اوامر امتحانيه قرار دهد؛ بلکه می‌‌خواهد بگويد در خود سلوك و تبعيت از اماره مصلحت است.

مرحوم شيخ در رسائل می‌‌فرمايد: ما اگر مصلحت سلوكيه را قائل شديم، اين مصلحت، مقدار ما فات من الواقع را تدارك مى‌کند؛ يعنى اگر در اول وقت اماره قائم شد كه نماز ظهر واجب است، و بعد از يك ربع كشف خلاف شد كه نماز جمعه واجب است و نماز ظهر واجب نيست، اينجا همين مقدار كه اماره را تبعيت كرديد، آن مقدارى كه فوت شده ـ فضيلت اول وقت ـ را جبران می‌‌كند.

اگر در تمام وقت كشف خلاف نشد و بعد الوقت كشف خلاف شد، اينجا آن مقدارى كه فوت شده، آوردن واجب در وقت است و تبعيت از اماره همين مقدار را تدارک و جبران می‌‌كند. و از اين به «تجزيه در اجزاء» يا «تبعض در اجزاء» تعبير مي‌شود. اين خلاصه نظريه مرحوم شيخ و مرحوم محقق نائينى است؛ در مورد پذيرش اين نظريه آن مقداري که من تتبع و جستجو کرده‌ام، تنها کسي که بعد از مرحوم شيخ انصارى مصلحت سلوكيه را پذيرفته، مرحوم محقق نائينى است. حالا باز خود آقايان مراجعه‌‌‌‌اى در اين مورد داشته باشند.


اشکالات مرحوم محقق اصفهاني بر نظريه مصلحت سلوکيه

بزرگاني از علما بر نظريه مصلحت سلوكيه اشکال کرده‌اند؛ مرحوم محقق اصفهانى در صفحه 137 از جلد سوم نهاية الدراية اشکالاتي را بيان فرموده‌‌‌‌اند؛ مرحوم امام(رض) هم در صفحه 194 از جلد اول انوار‌الهداية چهار اشكال بر مصلحت سلوكيه دارد؛ مرحوم آقاى خوئى در مصباح الاصول صفحه 97 اشكالاتى بر مرحوم محقق نائينى دارد. شما خود، عبارت مرحوم شيخ و اشکالات را ملاحظه کنيد؛ و مكرر عرض كردم كه شما خودتان بايد به ذهن فشار بياوريد و كار كنيد، تا اينكه به يك نظرى برسيد و بتوانيد انظار صحيح را از غير صحيح تشخيص دهيد. از طرف ديگر، امروز چهار شنبه است و می‌‌خواهيم حديثي را بخوانيم.


بحث اخلاقى:  تفاوت اسلام با ایمان و ملاکهای ایمان

مرحوم كلينى در كتاب الايمان و الكفر كافى، باب فضل الايمان على الاسلام و اليقين على الايمان، در حديث پنجم آورده است: على بن ابراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، روايت معتبر است، قال سألت اباالحسن الرضا(ع) عن الايمان و الاسلام؟ قال: فقال ابوجعفر(ع) امام هشتم فرمودند كه امام باقر فرمود: انما هو الاسلام، والايمان فوقه بدرجة و التقوى فوق الايمان بدرجة و اليقين فوق التقوى بدرجة اول آنچه كه انسان اعتقاد پيدا می‌‌كند، اسلام است؛ يك درجه بالاتر از اسلام، ايمان است؛ يك درجه بالاتر از ايمان، تقوى است؛ و يك درجه بالاتر از تقوى مرتبه يقين است.

در دنباله روايت دارد ولم يقسم بين الناس شى‌‌ء اقل من اليقين در ميان همه نعمت‌‌هايى كه خداوند در ميان بندگانش تقسيم كرده، نعمتى كه خيلى كم در اختيار افراد قرار گرفته، يقين است. قال: قلت فاى شى‌‌ء اليقين ؟ يقين چيست؟

فرمودند: يقين چهار ركن دارد: توكل بر خدا، تسليم نسبت به خدا، رضاى به قضاء الله و تفويض الى الله. در روايت قبلي همين باب که روايت ابى بصير است، امام می‌‌فرمايند: فما اوتى الناس اقل من اليقين و انما تمسكتم بادنى الاسلام فاياكم ان ينفلت من أيديكم مردم به كمترين درجه اسلام تمسك كردند و مراقب باشيد كه همين هم از دست شما خارج نشود. بحثى در فقه و تفسير واقع شده است كه فرق بين اسلام و ايمان چيست؟ آيا ايمانى كه در اين روايت يا بعضى از آيات شريفه ذکر شده، همان ايمان مصطلحى است كه اماميه قائل است؟

بگوييم ايمان يعنى اعتقاد به ولايت؛ يعنى بگوئيم اعتقاد به خدا و توحيد و نبوت، اسلام است و معتقد به اينها مسلمان است؛ يك درجه بالاتر، اگر به ولايت هم اعتقاد داشت، می‌‌شود مؤمن؟ اين اصطلاح در فقه خيلى رايج است، مثلاً می‌‌گويند يكى از شرايط ذابح اين است كه مؤمن باشد، يعنى شيعه باشد.

البته ممکن است در اينجا بگوئيم آن ايمان با ا سلام يكى است؛ وقتى خدا به پيامبر می‌‌فرمايد: وان لم تفعل فما بلغت رسالته؛ و معنايش اين است اگر كسى امامت را قبول نكند، اصل رسالت پيامبر را انكار كرده و در اين صورت، اسلام را ندارد؛ و ترديدى هم در اين نيست. ولى با قطع نظر از اين معنا، نسبت به خود خدا، مرتبه‌‌‌‌اى داريم که مرتبه اسلام است و ظاهرش همين اسلامى است كه با شهادتين حاصل مي‌شود.

وقتى كسى شهادتين را گفت، مسلمان است؛ اما ممكن است به خدا در قلبش ايمان نداشته باشد؛ ايمان يك پيوند قلبى است؛ يعنى واقعاً به همان چيزي كه با لسان می‌‌گويد، در قلب هم باور داشته باشد. حالا فوق اين درجه ايمان چيست؟ اسلام اول بايد از شهادتين ظاهرى شروع شود، برود در اعماق قلب و ايمان شود؛ ايمان وقتى در جوارح انسان بروز كند، يعنى واجبات را انجام دهد و محرمات را ترك كند، می‌‌شود تقوى؛ و يک درجه بالاتر از تقوا يقين است.

كه من می‌‌خواهم بيشتر روى اين تكيه كنم. ببينيد انسان‌‌هاى عاقل کساني هستند كه ببينند دُرّ ناياب كجاست و آن را پيدا كنند. انسان وقتى می‌‌رود نانوايى می‌‌خواهد نان بگيرد، فطرتش اين است كه بگويد يك نان مخصوصى به او بدهد؛ لباسى كه می‌‌خواهد بگيرد پارچه‌‌اى كه امتياز از ساير پارچه‌‌ها داشته باشد در اختيار او قرار گيرد؛ در معنويات هم گاه بنشينيم فكر كنيم؛ که الحمدلله سر سفره روايات هستيم؛ و ائمه ما خيلى روشن و با احاطه كامل مراحل را براى ما درجه بندى كردند.

ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است، تقوا يك مرحله بالاتر است و بعد می‌‌فرمايند يقين از همه اينها بالاتر است.

سپس می‌‌‌‌فرمايند: حواستان جمع باشد؛ در ميان تمام نعمت‌‌هايى كه خدا در اختيار بشر قرار داده است، چيزى به اندازه يقين نيست كه در اختيار بشر به صورت کم قرار گرفته است؛ ما بايد اين را تحصيل كنيم؛ و داراي چهار علامت است:

توكل بر خدا؛ انسان خدا را در همه امورش وكيل قرار دهد، حتى در يك بحث علمى خدا را وكيل خودش قرار دهد كه به او در غايتي كه مورد رضايش است، كمك كند تا به آن برسد. حالا در امور مادى و ظاهرى به طريق اولى بايد انسان بر خدا توكل كند؛ حادثه‌‌‌‌ها هم که براى انسان زياد پيش می‌‌آيد؛ بچه‌‌‌‌اش را از دست می‌‌دهد، اموالش را از دست می‌‌دهد؛ اينجاست که انسان در حالت بحران و مصيبت ببيند که آيا خدا در قلب او را تسليت می‌‌دهد يا نه؟

اين می‌‌شود مقام توكل بر خدا؛ در جامعه، يك روزى عزيز می‌‌شود و يك روزى هم ذليل می‌‌شود، ـ «يوم لك و يوم عليك» ـ در هر دو حال آيا بر خداوند توكل دارد؟ توكل بر خدا خيلى مهم است. انسان خدا را در همه حالات وكيل براى خودش قرار دهد.

همچنين يك مقام بالاتر از توكل، به نام تسليم هست؛ تسليم محض بودن. ببينيد آن اسلامى كه اول است كجا، و اين تسليم كه پله دوم يقين است كجا؟! تسليم خدا بودن، شكوه نكردن در مقابل حوادث، تسليم اين است كه انسان در مقابل حوادث شكوه نكند و از هرچه که مي‌خواهد پيش آيد، استقبال كند.

رضاى به قضاي الهي و

تفويض امور به خدا؛ اين چهار عنوان وجود دارد که إن شاء الله اگر توفيقي باشد، هفته آينده مقداري در مورد آنها توضيح مي‌دهيم و بيان مي‌كنيم که فرق بين توكل و تسليم چيست؟ فرق بين تسليم و رضا چيست؟ فرق بين رضا و تفويض چيست؟ إن شاء الله.


برچسب ها :

اشتراک احکام میان عالم و جاهل ظن امکان تعبد به ظن لزوم موضوعیت و سببیت برای امارات اجماع بر بطلان تصویب مقصود از سببیت اشعری مقصود از سببیت معتزلی مقصود از سببیت امامیه عدم سببیت اماره بر ایجاد مصلحت در مؤدایش وجود مصلحت در تبعیت از اماره مصلحت سلوكيه ارکان یقین نسبت میان ایمان با اسلام توکل بر خدا

نظری ثبت نشده است .