موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۱۷
شماره جلسه : ۸۷
-
بررسی دلالت آیه 106بر نسخ تلاوت قرآن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي دلالت آيه 106 سوره بقره بر نسخ تلاوت قرآن کريم
به مناسبت بحث نسخ تلاوت ـ كه ديروز عرض كرديم ـ مناسب ديديم آيهاي را كه ديروز نيز بعضي از آقايان در بحث به آن اشاره كردند را مقداري مورد دقت قرار دهيم. كساني كه قائل به نسخ تلاوت هستند، به دو آيه از آيات شريفه قرآن تمسّك كردهاند. به عنوان مقدمه، در جاي خودش خوانديم که نسخ الحكم من دون التلاوة مورد اتفاق مسلمين است؛ مواردي را در قرآن كريم داريم كه حكم منسوخ شده است اما تلاوت آن آيه که دال بر حكم است، باقي مانده؛ ليکن آنچه مورد بحث است، اين است كه تلاوت آيهاي منسوخ شود، اعم از اينكه بگوييم حكم آن هم منسوخ شده است يا حكم آن منسوخ نشده است؛ عمدهي بحث در خود نسخ تلاوت آيه است.اهل سنت اين نسخ را قائل هستند؛ چه در جايي كه حكم باقي مانده باشد، مثل آيه رجم كه ميگويند تلاوت آن منسوخ شده، اما خود حكم باقي است. و چه در موردي که حکم آيه نيز علاوه بر تلاوت آن منسوخ شده است، مثل آيه رضاعه، که قول عائشه نقل ميكنند كان في ما نزل من القرآن عشر رضعات المعلومات يحرمن ده رضعه موجب تحريم در خوردن شير و تحقق رضاعه است؛ بعد اين نسخ شد و به خمس تبديل شد.
اما آنچه كه اينجا ميخواهيم بگوييم، اين است كه دليل قائلين به نسخ تلاوت چيست؟ اشكال مهمي كه ديروز عرض كرديم مبني بر آن كه نسخ تلاوت به معناي تحريف قرآن است، اين افراد به هيچ وجه نميتوانند از آن پاسخ دهند؛ اما با قطع نظر از آن اشكال، دليل اينها چيست؟ اينان دو آيه از آيات شريفه قرآن را مستند قرار دادهاند؛ يكي آيه 106 سوره بقره و ديگري آيه 101 سوره نحل. در سوره بقره ميفرمايد: « مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ٭ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ » استدلال به اين آيه اين است كه بگوييم آيه دلالت دارد بر اين كه ما آياتي را كه نسخ ميكنيم يا انساء ـ به معناي به تأخير انداختن يا از ذهن بردن، و نسيان ايجاد كردن است. ـ در مورد آنها ميشود، اگر چنين شود، ما مثل اينها يا بهتر از اينها را خواهيم آورد.
استدلال به اين آيه متوقف است بر اين كه اولاً كلمه «آية» مذکور در اين آيه شريفه، مراد آيات قرآن باشد؛ و ثانياً بايد اثبات كنند كه نسخ هم واقع شده است. اگر اين دو را بتوانند از اين آيه شريفه بدست بياورند، نتيجه اين ميشودكه نسخ تلاوت واقع شده است؛ زيرا، نسخ آيه شامل نسخ تلاوت آيه هم ميشود، و ديگر اختصاص به نسخ خصوص حكم بدون تلاوت نيست. همانطور كه مفسرين عامه و خاصه گفتهاند، «ما» در اين آيه، عنوان شرطيت دارد و «نَأْتِ بِخَيْرٍ» عنوان جزاي شرط را دارد.
و شرط جملهي شرطيه لازم نيست كه در عالم خارج نيز واقع شود؛ جمله شرطيه فقط دلالت بر امكان دارد. آيات زيادي در قرآن كريم داريم كه اصلاً شرطش در عالم خارج واقع نشده است؛ مثل « وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ » اگر پيامبر حرفهايي را به ما نسبت دهد، نتيجهاش اين ميشود، اما پيامبر هرگز اين كار را انجام نداد؛ يا مانند آيه شريفه: « وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ » اگر از اكثر مردم بخواهي اطاعت و تبعيت كني، تو را از راه خدا دور ميكنند؛ اما پيامبر(ص) چنين نكرد. نتيجه آن که در اين آيه شريفه نيز شرط، دلالت بر امكان وقوع دارد، اما واقع نشده است و ما از اين آيه نميتوانيم استفاده كنيم كه نسخ آيه قرآن به جميع جهاتها ـ كه يكي از آن جهات تلاوت است ـ واقع شده است.
ثانياً، همانگونه که در جلسه گذشته نيز اشاره كرديم، معلوم نيست كه مرد از «آيه» در اينجا آيه قرآن باشد؛ آيه در لغت به معناي نشانه و علامت است؛ البته در خود قرآن به صورت جمع يا مفرد در معاني مختلفي آمده است، از جمله معجزه و معناي نشانه خداشناسي « وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ »، اما قدر مشترك همه اينها معناي نشانه و علامت است؛ اين يك مفهوم كلي است بر كلام خدا، ميگوييم «آيه» چون نشانهي حق بودن است و نشانه اين را دارد كه از طرف خداوند نازل شده است؛ بر امور تكويني، بر آسمان و زمين، بر همه اينها عنوان آيه اطلاق ميشود؛ حال، از کدام قسمت آيه استفاده ميشود که مراد خصوص آيات شريفه قرآن است؟
اگر کسي بگويد كلمه «نسخ» قرينه است بر اين كه مراد از «آيه»، آيات تكويني نيست؛ مراد آيات قرآني است؛ در جواب ميگوئيم «نسخ» به معناي ازاله و حذف كردن است که هم در آيات تشريعي معنا دارد و هم در آيات تكويني ميآيد و اختصاص به آيات قرآن ندارد. بنابراين، ما نميتوانيم دليلي داشته باشيم كه مراد از آيه، آيات شريفه قرآن كريم است. مناسب است که در اينجا به بعضي از عبارات مفسرين نيز اشاره داشته باشيم. فخر رازي در جلد 3 تفسيرش ميگويد: كساني كه به اين آيه ميخواهند براي نسخ تلاوت استدلال كنند، در جوابشان گفته ميشود: والاستدلال به ضعيف لان « ما » ههنا تفيد الشرط والجزاء كما ان قولك و من جائك فاكرمه لا يدل علي حصول المجيء ، « من جائك فاكرمه » دلالت بر اين ندارد كه مجيء هم اينک تحقق پيدا كرده است بلكه علي انه متي جاء وجب الاكرام فكذا هذه الاية لا تدل علي حصول النسخ بل علي انه متي حصل النسخ وجب ان يأتيه بما هو خير منه آيه نيز دلالت بر حصول نسخ ندارد، بلكه دلالت دارد بر اين كه سنت خدا بر اين است كه اگر نسخي واقع شود، يا مثلش را بايد بياورد و يا بهتر از آن را و پائينتر و کمتر از آن را نمي آورد.
بعضي ديگر از اهل سنت گفتهاند: اينجا يك وعدهاي است كه خدا ميدهد: « انه تعالي انما و عد انه اذا نسخ آية او نسأها اتي بخير منها » که اگر خداوند متعال آيهاي از آيات قرآن را نسخ كند، مثل يا بهترش را ميآورد. وعده و عهد هم دلالت بر حصول آن مورد به طور حتمي را ندارد. پس، خود بزرگان اهل سنت قائل هستند که به اين آيه شريفه نميشود استدلال كرد و در كتابهايشان نيز به آن تصريح كرده اند؛ اما متأسفانه کساني که در اين زمان كتابهاي موهون را مينويسند و بعضيهايشان از مفتيهاي کشورهاي عربي هستند، اصرار دارند كه اين آيه شريفه « مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا » دلالت بر نسخ تلاوت دارد. اينها عمدتاً گفتهاند شأن نزول آيه بر اين معنا دلالت دارد؛ در حالي كه وقتي به شأن نزول آيه مراجعه ميكنيم، شأن نزول آيه هم اين قضيه را دلالت ندارد. البته ابن حجر در كتاب فتح الباري كه مهمترين شرح بر صحيح بخاري است در جلد 8، در صفحه 167 گفته: السياق و سبب النزول كان في ذلك سياق آيات، و شأن نزول آيات دلالت بر نسخ تلاوت دارد.
شما آيات قرآن در سوره بقره را ميبينيد, سياق به هيچ وجه دلالت بر اين معنا ندارد. فقط بايد ببينيم كه شأن نزولي كه اين آقا گفته, كدام قسمتش دلالت بر نسخ تلاوت دارد؟ ما وقتي به شأن نزول اين آيه مراجعه ميكنيم, غالب مفسّرين گفتهاند: در مورد قضيه تغيير قبله است؛ يهود به مسلمانها طعنه ميزدند كه دين, دين يهود است و قبله, قبله يهود است؛ و اين را يک امتيازي براي خودشان ميدانستند. به همين جهت پيامبر(ص) از خدا خواست كه محل ديگري را به عنوان قبله مسلمانها قرار دهد؛ و خداوند قبله را به طرف كعبه قرار داد.
وقتي چنين شد, يهوديها شروع به اعتراض كردند. قرطبي در جلد دوم، تفسير قرطبي که مهمترين تفسير در مورد آيات الاحكام قرآن در نزد اهل سنت است, در صفحه 61 ميگويد: وهذه آية عظمي في الاحكام ، اين آيه, آيه بسيار بزرگي در باب احكام است وسببها ان اليهود لما حسدوا المسلمين في التوجه الي الكعبة وطعنوا في الاسلام بذلك بعد كه مسلمانها به طرف كعبه نماز خواندند, شروع به طعنه زدن كردند و قالوا گفتند ان محمد(ص) يأمروا أصحابه بشيء گفتند اين چه پيامبري است كه اصحابش را به چيزي امر ميكند ثم ينهاهم عنه چند روز ديگر اينها را از آن نهي ميكند فما كان هذه القرآن الا من جهته اين قرآن از ناحيه خودش است؛ اين حرفي كه امروزه متأسفانه از بعضي از افراد زده شده است كه برخي از آيات قرآن, از ترشحات قلبي خود پيامبر است و مستقيماً كلام خدا نيست.
در همان زمان يهود اين حرفها را به پيامبر ميزدند؛ آيات ديگري هم داريم كه به خوبي اين معنا را دلالت دارد؛ منتها آن موقع رنگ و بوي عرفاني و فلسفي به آن نميدادند؛ اما لبّ مطلب اين است كه اين كلام خدا نيست. نه, اگر صدها پيامبر هم جمع شوند, نميتوانند يك كلمه مثل قرآن بياورند و خود قرآن بر اين مطلب دلالت دارد؛ اگر جن و انس، که انس شامل انبياء هم ميشود, جمع شوند, با همه افاضاتي كه به آنها شده است, نميتوانند مثل قرآن بياورند. « قُلْ لَئِنْ اجْتَمَعَتْ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً ». اين حرفها چيست كه بگوييم افاضهاي شده, نفس پيامبر مورد توجه قرار گرفته . به مرتبهاي رسيده كه اين كلمات از او صادر ميشود.
اين حرف جزء اين نيست كه بگوئيم اينها نفهميده اند قرآن چيست,! چيز ديگري نميشود گفت! در اين مورد, وقتي پيامبر قبله مسلمانها به دستور خدا به طرف مكه شد, يهود گفتند كه معلوم ميشود پيامبر هر روز از طرف خودش دارد حرف ميزند؛ يك روز ميگويد به طرف بيت المقدس نماز بخوانيد، يك روز هم ميگويد به طرف كعبه بخوانيد. لهذا, بعد گفتند فما كان هذه القرآن الا من جهته ، «من جهته» يعني قرآن و اين حرفها را از پيش خودش ميزند. بعد آن وقت گفتند فانزل الله آية « مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا » فانزل الله آيهي 101 سوره نحل، « وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ » اصلاً در شأن نزول, بحث تلاوت يك آيه نبوده، بحث نسخ يك آيه نبوده است.
باز در بعضي ديگر از كتابهاي تفسيري اهل سنت, که يكي از تفاسير آنها بحر المحيط ابن حيان اندلسي است, در جلد يك، صفحه 341 شبيه همين مطلب قرطبي را دارد. در نتيجه کساني كه تأكيد دارند شأن نزول اين آيه, نسخ اين آيات قرآن, آنهم به نحو نسخ تلاوت است, اين كجايش دلالت بر نسخ تلاوت دارد؟ علاوه اين که در جاي خودش روشن شده است كه اصلاً آيه منحصر به شأن نزول كه نيست؛ شأن نزول آيه زمينه را ايجاد ميكند, عنوان تمهيدي دارد براي نزول يك آيه, اما ممكن است آن آيه يك عنوان عام و يك مطلب خيلي كلي در آن مطرح شده باشد, پس شأن نزول اين را دلالت ندارد. مرحوم علامه طباطبايي در الميزان يك مطلبي دارند كه اين مطلب يك مقداري نياز به دقت دارد؛ و ان شاء الله آن را عرض ميكنيم. پس, تا اينجا جمع بندي بحث اين ميشود که ما قرينهاي بر اين كه مراد از «آيه» خصوص آيه قرآن است, نداريم؛ حتي اين نكته را هم اضافه كنيم که بعضيها گفتهاند در قرآن «آيه» به صورت مفرد مربوط به آيات و كلام خدا نيامده است و بلکه به صورت جمع بر اين معنا ميآيد؛ مثل « تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق »؛ اما به صورت مفرد كه بگويند هذه آية نداريم. حال سؤال اين است که اگر در مورد كلام خدا نيامده باشد, به صورت مفرد معنايش چيست؟
برخي گفتهاند ــ البته ما دنبال نكرديم که ببينيم اين تا چه حدي ميتواند درست باشد ــ و ادعا كردند لفظ آيه به صورت مفرد در قرآن كريم به معناي فعل بزرگ و امر عظيم خارق العاده است. قرينهاي که بر اين مطلب و ادعاي خودشان آوردهاند, ذيل آيه شريفه است که « أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » و در آيه بعد آمده: « أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ » معلوم ميشود كه خداوند براي امر خارق العاده اين حرفها را ميزند و الا براي اينكه يك آيه قرآن يك آيه ديگر را بردارد و جايش يك آيه ديگر بگذارد, نياز به أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ ندارد. البته بايد عرض كنيم که اگر ما فقط آيه را بخواهيم به آيه تكويني يا يك امر عظيم خارق العاده معنا كنيم, اشكالش اين است كه با «نُنسِهَا» سازگاري ندارد؛ چرا که اين کلمه مربوط به كلام خداست و در مورد امر تکويني معنا ندارد. در نتيجه, با قرينه «نُنسِهَا» ما آيه را نميتوانيم به آيه تكويني و فعل عظيم خارق العاده معنا كنيم، حالا استعمالش هرطوري ميخواهد باشد. پس, در اينجا چه بايد بگوييم؟
مطلبي كه از بسياري تفاسير استفاده ميشود, اين است كه اصلاً اين آيه شريفه به مناسبت قضيه قبله, مربوط به نسخ شرايع سابقه است؛ « مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا » يهود معتقد بودند كه منسوخ شدن شريعت يهود به هيچ وجه امكان ندارد، و در پرتو اين اعتقاد ميگفتند هر كسي كه به طرف بيت المقدس نماز خوانده تا آخر هم بايد همينطور باشد؛ اعتقادشان بر اين بود كه شرايع سابقه خصوصاً يهود نسبت به شريعت خودشان و نسبت به كتاب تورات, نسخي در آنها واقع نميشود، و امكان نسخ نيست؛ در حالي که ما معتقد هستيم تمام شرايع گذشته با آمدن دين ما نسخ شده است؛ يا هر شريعتي با آمدن شريعت لاحقه نسخ شده است. ليکن يهود اين اعتقاد را نداشت. آيه ميفرمايد « مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ » که «من آية» يعني من شريعة ؛ « أَوْ نُنسِهَا » يا شريعتي را تأخير مياندازيم « » ما بهتر از آن يا مثلش را ميآوريم. پس, آيه را بگوييم مجموعهي احكامي است كه در شرايع سابقه بوده است و ديگر ربطي به احكام شريعت خودمان ندارد. مسلمانها بر طبق شريعت يهود, ابتدا به طرف بيت المقدس نماز خواندند و اين از شريعت و احکام آنهاست؛ بعداً اين حكم نسخ شد. اين اجمالي بود در مورد آيه شريفه 106 سوره بقره؛ آيه ديگر هم هست که عبارت است از: « وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ » آن را هم فردا اشاره خواهيم کرد.
و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .