موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۲۳
شماره جلسه : ۹۲
-
مناقشه استاد در جواب محقق خوئی در مورد معنای آیه ذکر
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشکال در کلام مرحوم محقق خوئي در مورد معناي آيه ذکر
ملاحظه فرموديد يكي از ايراداتي كه براستدلال به آيه ذكر بيان كردند در مورد معناي حفظ بود، که آن را بيان کرديم؛ اشکال ديگر در مورد متعلق حفظ بود که بيان مرحوم آقاي خوئي را در مورد اشکال متعلق بيان کرديم. به نظر ميرسدجواب ايشان قابل مناقشه است؛ ايشان در جواب اشكال فرمودند مراد از ذكر، قرآنمكتوب يا قرآن ملفوظ نيست، تا شما از حيث متعلق اشكال كنيد و بگوييد در بسياري از مواقع در قرآنمكتوب غلط واقع ميشود و قابل از بين رفتن و اندراساست. هر چند که هيچ اشارهاي در کلام مرحوم آقاي خوئي به کتاب مجد البيان نشده است، اما ايشان ميفرمايد: اين اشكالات در صورتي است كه مراد از ذكر،قرآن مكتوب باشد؛ در حالي كه مراد از ذكر، محكيبه اين كتاب و كلماتاست؛ يعني آن حقيقتي كه بر قلب مبارك پيامبر(ص) نازل شده است؛ آن حقيقت محفوظ ميماندو قابل تغيير و تبديل نيست، و تحريف در آن راه ندارد. همچنين عرض كرديموالد راحل ما (رض) در كتاب مدخل التفسير از همين جواب مرحوم آقاي خوئي تبعيت فرمودهاند؛اما به نظر ميرسد كه اين مطلب قابل مناقشه باشذ؛ براي اين كه اولاً نزاع در باب تحريف در همين حاكي و قرآن مكتوباست؛ ما ميخواهيم ببينيم آيا در اين قرآني كه مكتوباست,تحريف راه پيدا كرده است يا نه؟براي اينكه محكي از دسترس بشر خارج است و حقيقتي است که بر قلب مبارك پيامبر نازلشده است؛ چنين چيزي اصلاً قابليت و امكان تحريفندارد. بحث در ايناست كه آنچه كه حاكي از اين محكي است, آيا در آن تحريف راه پيدا کرده يا نه؛ و اين محل نزاع است. اگر در حاکي تحريف راه پيدا كرده باشد, ميشود محرّف و يا اين است که حاكي مطابقت با محكي داشته و در آن تحريفينيست. لذا, ما هر چه در اين جواب ايشان دقت كرديم, ديديم که جواب درستي نيست. پس, اشكالاول اين شد که محل نزاع در باب تحريف, حاکي است و نه محکي؛ چرا که اساساً محكي قابليت تحريف ندارد. اشكال دوم اين است كه شما با چه قرينهايميفرماييد مراد از ذكردر اين آيه شريفه محكي است؟ « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » مراد از ذكر در اينجا همان ذكري است كهدر دسترس مردم قرار گرفت؛ يعني همين كتاب مكتوبو قرآن ملفوظ؛ اما اينكه بگوييم در « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ », مراد از ذكر همان حقيقتي است كهبر قلب پيامبر نازل شد, اين كه بدون حاكي قابليتدسترسي براي مردم را ندارد!. ايشان فرمودهاند: وانما المراد بالذكر هو المحكي بهذهالقرآن الملفوظ او المكتوب و هو المنزلعلي رسول الله چه قرينهاي بر اين معناي ايشان هست و قرينه ايشان چيست؟
البته حاكي به اعتبار محكي است وخودش في حد نفسه چيزي نيست, اما نميتوانيمبگوييم قرآن يعني آن چيزي كه بر قلب پيامبرنازل شد؛ که در اين صورت, ما الآن به آن چيزي که بينالدفتين هست, نميتوانيم بگوييم ذكر و قرآن است؛ و حال آن که مسلماً مابين الدفتين ذكر، قرآن، شفاء، نور، هدي و ... است و تمامي اين اسامي بر آن اطلاق ميشود.پس, جواب ايشان, جواب درستي نيست. نكته ديگر اين است كه اصلاً در فرمايشاتمرحوم آقاي خوئي قدس سره تهافت است؛ و آناين که ايشان از يك طرف فرمودند مراد از « وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » حفظ در لوح محفوظ و حفظ عند ملك من الملائك نيست, بلكه مراد حفظ نزد عامه بشر است؛ تعبيرشان اين است: لأن حفظ القرآن يجب ان يكون عند من انزل اليهم و هم عامة البشر ؛ و اين که خدا بفرمايند ما يك قرآني فرستاديماما آن را در لوح محفوظ حفظ كرديم, فايدهاي ندارد. اين حرفخوبي است، اما بين اين حرف و حرفي كه در اين جواب فرمودهاند که لأن المراد بالذكر هو المحكي بهذه القرآن الملفوظ سازگاري نيست. عامة البشر قرآن مكتوب و ملفوظ است, اما محكي آن استكه بر قلب مبارك پيامبر نازل شده است. پس, اين تهافت همدر فرمايش مرحوم آقاي خوئيقدس سره وجود دارد.
پاسخ استاد محترم از اشکال فوق
اما بالاخره اين ايراد را چطور بايد جواب داد؟ ايراد صاحب مجد البيان كه ميگويد اگر مراداز حافظون اين باشد که خدا هرچه كه به عنوان قرآننوشته شده است و هرچه كه به عنوان قرآن چاپميشود را محافظت ميکند و نميگذارد در آن تغيير واندراسي پيدا شود؛ ما در خارج خلاف آن را مشاهده ميکنيم؛ و اين که قرآنها مخالف هستند و از بين ميروند.جوابي كه ما ميخواهيم بدهيم, و شايد از عبارت خود ايشان هم به دست آيد, اين است كه در زمانما, اگر هزار نوع قرآن چاپ شود, در هر چاپييك تغييري بوجود آيد, چرا ميگوييم اينها تحريف پيدا نكرده است؟ براي اينكه اصلشمحفوظ است؛ چون ما اصلش را ميدانيم, ميگوييمقرآن اين است. به عبارت ديگر, ما در چه صورت ميتوانيم ادعا كنيم كه تحريفي نيست؟ در صورتي كه اصلش را بدانيم. وقتي اصلش را بدانيم, ميگوييم آقا اين بااصل مطابقت ندارد, پس تحريف شده است. بنابراين, اينكه الان ميبينيم در قرآنهاي موجود هر تغييري به وجود بيايد, ميفهميم كه اشتباه است, براي اين است كه اصلش نزد ما محفوظ است؛ و معناي «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » همين است؛ يعنيما اصل قرآن مكتوب نازل را حفظ كرديم. فرق ميان قرآن با ساير كتب آسماني اين است كه ساير كتب آسماني اصلاً اصلش از اول محفوظ نبود اما اصل قرآن از اول محفوظ بوده است.شما كتابي را نوشتيد، اصل كتاب و نسخه خطيكتاب نزد خودتان موجود است، اگر آن کتاب به هزار نوعچاپ شود و در هر چاپي هم كم و زياد بشود، شما ميگوييد ما اين کتاب را حفظ كرديم، يعني اصلش نزد خودتان محفوظ است؛ اينجا هم نزد مسلمانان صدر اسلام اصل قرآنمحفوظ بود؛ در آن زمان، امكان اين كه اين کتاب ازبين برود نبود، و آن اصل به طريق حفاظ و قرّاء به ما منتقل شده است. نكتهاي را بعد از درس ديروز خدمتبعضي از آقايان گفتيم که ممكن است كسي «انا لهلحافظون» را بگويد منظور اين نيست که قرآن را ما حفظ كرديماز طريق اين كه حفاظ زيادي قرآن را حفظ كردند، بلکه قرآن در همان زمان نزول،با تحدي كه كرد، با خصوصيات و مشخصاتي كه دارد، محفوظ بود؛ حال اگر كسي بگويد ازكجا ميگوييد آن قرآن اصلي به شما منتقل شده است؟ ميگوييم اين از طريق حفاظ و قرّاء و اهتمام مسلمانها به ما رسيده است؛ به يك بيان ديگر، «انا له لحافظون» را بايد برگرديم به 1400 سال پيش، در آن موقع معنا كنيم؛ ما يك وقتي در شرايط امروز ميگوييم «انا له لحافظون»، آن وقت اين اشكالات را مطرح ميكنيمکه اين قرآنهاي چاپ شده گاهپاره شده و گاه كم و زياد شده و گاه آتش گرفته است؛ نه، چنين نيست.
آن قرآن مكتوب که بر پيامبرنازل شده و پيامبر آن را فرمود، يعني قرآنابتدا ملفوظ بوده و بعد مكتوب شدهاست؛همان زمان خدا فرموده که ما آن را حفظ ميكنيم؛ يعنيدر همين زمان حال، آن را حفظ ميكنيم، آينده هم حفظ ميكنيم،تا قيامت هم آن را حفظ ميكنيم؛ به صورت اسم فاعلاستمراري. در آن زمان، حفظ قرآن به وسيله حفاظ نبود؛ بلکه عنايتخاص خدا بود كه آيات ملفوظ كه پيامبر فرموده،محفوظ بماند و هيچكس نتوانست آنها را تغييربدهد؛ البته آن قرآنملفوظ از طريق حفاظ به نسلهاي ديگر منتقل شد؛ و الا ما نميتوانيم بگوئيم «انا له لحافظون» از همان ابتدا حفظ از طريق حفاظ بوده است؛ من طريقالحفاظ براي تورات و انجيلهم بوده، پس بگوييم آنها هم که حفاظ داشتند، کتابشان درست منتقل شده است؛ در حالي كه يقين داريم کتاب آنها تحريف شده است. بنابراين، بايد حفظ راـ كه به معناي عدم تحريف است ـ با قطع نظر از حفاظ معنا كنيم؛ يعني خداوند قرآن ملفوظرا حفظ كرد؛ اما به چه نحوي آن را حفظ كرد، لزوميندارد که آن را بدانيم؛ فقط ميگوييم اين قرآن در زمان پيامبر اصلش محفوظ بود، قرآن ملفوظ و مكتوب اولي است، در زمان خلفا هم محفوظ بوده، بعد نيز محفوظ بود و اکنون هم محفوظ است تاقيامت. پس، نكته اول اين شد كه اساساً اگر ما امروزه ميفهميم که اشتباه و تغييري در قرآن به وجود آمده، خودش دليل بر اين است كهاصل قرآن محفوظ است؛ اگر اصل قرآن را نميدانستيم، از كجا ميفهميديم تغييري در آن به وجود آمده است؟ پس، اصل قرآن محفوظاست و «انا له لحافظون» اشاره دارد به همان قرآن ملفوظ مكتوب در زمان پيامبر که محفوظ بوده و الآن هم همان محفوظ است. وديگر اشاره به قرآنهاي موجود چاپ شده ندارد که بعضيها آن را دچار تغيير و تحريف ميکنند. متعلق حفظهمان قرآن ملفوظ مكتوب در زمان پيامبر است. آن قرآن الآن هم هست و ما مدعي هستيم قرآن موجود با آن مطابقت دارد.
نکته دوم: از اينجا اشكالي را كه مرحوم حاجي نوري دارد، جواب داده ميشود. حاجي نوري يكي ازاشكالاتي كه به استدلال به اين آيه كرده، اين است كه آيهي ذكر يا آيه حفظ مكياست، و لفظش به صورتصيغه ماضي است، در نتيجه، اين آيه ميگويد چيزي را كه تاکنون نازل كرديم حفظ ميكنيم؛يعني به هر مقداري كه تا زماننزول اين آيه شريفه در مكه از آيات قرآن نازل شده بود، خداميفرمايد آنها را ما حفظ ميكنيم؛ اما دلالتندارد سورهها و آيات بعدي را كه براي تو ميفرستيم، آنها را هم حفظ كنيم؟!. جواب اين است كه كلمه «ذكر» در آيه شريفه اختصاص به آنچه كه تا حالا نازل شده است، ندارد؛ بلکه منظور مجموع آيات و مجموع ذکر يعني قرآن است، نه آياتي که تا زمان نزول اين آيه نازل شده است. مثل اين است كه بگوييم«انا انزلناه»؛ يعني انزلنا القرآن، انزلناالذكر. همانطور كه «تنزيل» يك صفت عام است، ذكر هم يك صفت عاماست و همه قرآن راشامل ميشود. اما همانگونه که عرض كرديم، عمده اشكالاين است كه استدلال به اين آيه شريفه، يك استدلال دوري است؛ و چه بسا خود اين آيه تحريف شده باشد. شما به آيه قرآن براي عدم تحريف قرآن استدلال ميكنيد، در حالي كه ممكن است خودهمين آيه تحريف شده باشد. اين را دقت كنيد، چند جواب دارد كه فردا انشاءاللّه عرض ميكنيم.و صلي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .