موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۲۹
شماره جلسه : ۵۴
-
بررسی دلیل دوم اخباریها
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه جلسه گذشته
ملاحظه فرموديد كه دليل اول اخبارىها بر اين كه ظاهر قرآن حجيت ندارد، رواياتى بود كه دلالت داشتند براى فهم قرآن بايد به كسانى مراجعه كنيم كه قرآن در بيت آنها نازل شده و راسخين در علم هستند، و همه خصوصيات قرآن را میتوانند بفهمند. و در اين روايت كه امام صادق(ع) به ابوحنيفه فرمودد: «ما ورثك الله من كتابه حرفاً»، عرض کرديم، «حرفاً» با توجه به «ما ورّث»، يعنى فهم قرآن، فهم ناسخ و منسوخ و متشابه و محكم قرآن مربوط به عدّه خاصى از ذرّيه پيامبر(ص) است؛ و ابوحنيفه و امثال او بهرهاى از قرآن، حتى حرفى از قرآن ندارند. در جواب از اين روايت گفتيم: اولاً اين روايت دلالت بر اين ندارد كه هيچ ظاهرى در قرآن وجود ندارد، بلکه اين روايت دلالت دارد كه باطن قرآن، ناسخ قرآن، منسوخ قرآن، متشابه و محكم را فقط ائمه(ع) میدانند، اما به اين معنا نيست كه هيچ كسى ديگرى نتواند چيزي از قرآن بفهمد؛ و ثانياً اصوليها كه میگويند ظاهر قرآن حجيت دارد، مرادشان اين است که بعد از فحص قرينه بر خلاف، و عدم وجود آن، به ظاهر عمل میكنند؛ يعنى اگر قرآن ظهور در معنايى داشت و فحص و تتبع كرديم در مورد اين که آيا در روايات قرينه بر خلاف آمده يا نه، اگر نبود، به آن ظاهر عمل میكنيم؛ لذا، احدى از اصوليين قائل به اين نيست كه ظاهر قرآن حجيت دارد حتى بدون فحص از قرينه بر خلاف.صغروي بودن دليل اول اخباريها
در اينجا لازم است که به اين نكته دقت داشته باشيد که مرحوم آخوند پنج دليلي را که در کفايه آورده است، ميفرمايد: دو دليل عنوان كبروى دارد و بقيه عنوان صغروى دارند؛ و اين دليل اول جزء ادله صغروى است. يعنى بگوييم اخبارىها میگويند با توجه به اينكه فهم قرآن اختصاص به ائمه معصومين(ع) دارد، ديگر براى افراد عادي اصلاً ظهورى ندارد تا بخواهد اين ظاهر حجت باشد. آن وقت، جواب دومى كه ما بيان كرديم، با اشكال مواجه میشود. ما در جواب دوم گفتيم اصولىها هم كه ميگويند ظاهر قرآن حجيت دارد، بعد المراجعة الى الروايات، و بعد الفحص عن وجود القرينة على الخلاف است. و اين جواب با كبروى بودن نزاع سازگارى دارد؛ يعنى ما بگوييم قرآن ظهور دارد، اما آيا اين آيه حجيت دارد يا ندارد؛ در حالي که اخبارىها از اين روايات میخواهند استفاده كنند اصلاً قرآن ظهورى براى غير ائمه معصومين(ع) ندارد.بنابراين، بايد کلام را بر روي اين نکته متمرکز کنيم که آيا از اين دسته روايات ميتوانيم استفاده كنيم كه اصلاً قرآن ظهورى ندارد؟ به نظر میرسد كه از عباراتي مثل انما يعرف القرآن من خوطب به يا ما ورثك الله من كتابه حرفاً استفاده نمیشود كه آيات قرآن اصلاً ظهور ندارد. امام صادق(ع) به ابوحنيفه میفرمايند: تو بر طبق اين ظواهر نمیتوانى فتوا بدهى؛ تو بايد بدانى كدام آيه ناسخ است و كدام منسوخ، كدام قرينه بر ديگرى است؛ اينها را بايد بدانى و چون نمیدانى، نميتواني بر اساس قرآن فتوا بدهي. و لذا، فتوا دادن ابوحنيفه بر طبق قرآن را نفى میكند. يعنى اگر در اين روايات دقت كنيد، از آنها عنوان صغروى استفاده نمیشود كه اخبارىها به دنبال آن هستند؛ بلكه اين روايات ظهور روشنى دارد در عنوان كبروى. نه تنها ابوحنيفه چنين است، بلکه ديگران هم همينطور هستند؛ در اين روايات، وقتى كه ضابطه ارائه مىشود، افرادي که از اين ضابطه خارج هستند، نمیتوانند بر طبق قرآن فتوا دهند. تنها راه اين است كه براى فهم قرآن بيايند ببينند آيا ائمه معصومين(ع) قرينه و نكته و مطلبى دارند يا نه، و سپس حکم بکنند.
شما ملاحظه کنيد در ميان تفاسير اهل سنت فراوان وجود دارد که تا دو آيه مقدارى باهم ناسازگارى دارند، به حسب ظاهر حكم میكنند که اين آيه ناسخ آيه قبل است. جهتش اين است كه اينها خودشان مستقلاً خواستند قرآن را تفسير كنند و به ائمه معصومين(ع) مراجعه نكنند، لذا گرفتار اين مشكل شدند. پس، اين نكته را اضافه كرديم كه اگر اخبارىها از اين روايات براى صغروى بودن محل كلام بخواهند استفاده كنند، ما ميگوييم از اين روايات صغروى بودن استفاده نمیشود؛ بلکه قرآن کريم داراي ظهور است، منتها شخص نمیتواند بر طبق اين ظاهر فتوا بدهد. عرض كردم باب شش کتاب وسائل كه باب بسيار مهمى است در كتاب القضاء، ابواب صفات القاضى، روايات خيلى خوبى دارد؛ مخصوصاً با توجه به اينكه در مورد نفى قياس نكاتى دارد. در همان روايتى كه ديروز خوانديم، ادامه روايت اين است که امام(ع) فرمود: يا أباحنيفه إذا ورد عليك شىء ليس فى كتاب الله و لم تأتى به الآثار و السنة كيف تصنع؟ اگر موضوعى پيدا كردى كه در قرآن نبود و در روايات سنت پيامبر هم نبود چه ميكنى؟ فقال اصلحك الله اقيس و اعمل فيه برأيى گفت قياس میكنم و به رأيم عمل میكنم فقال: يا أباحنيفه إنّ أوّل من قاس إبليس الملعون اول كسى كه قياس كرد ابليس است قاس على ربنا تبارك و تعالى ؛ فقال: أنا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من تين ؟ فسكت ابوحنيفة بعد ابو حنيفه ساكت شد امام(ع) فرمود فقال: يا أباحنيفه ايّما أرجس البول أو الجنابة؟ كدام يك از بول و منى پليدتر است؟ فقال: البول. فقال: ما بال الناس يغتسلون من الجنابة و لا يغتسلون من البول؟ پس، چرا مردم به خاطر جنابت غسل ميكنند اما به خاطر بول غسل نمیكنند؟
فسكت؛ فقال: يا أباحنيفه أيّما أفضل الصلاة أو الصوم؟ نماز مهمتر است يا روزه؟ باز در جواب گفت: صلاة. قال: فما بال الحايض تقضى صومها ولا تقضى صلاتها؟ پس، چرا زن حايض روزهاش را بايد قضا كند، اما قضاي نمازش را نبايد بجا آورد؟. در روايت ديگري هم دارد: أيّما أعظم عند الله القتل أو الزنا؟ كدام مهمتر است، كشتن يا زنا؟ گفت قتل، بعد امام(ع) فرمود: پس، چرا در قتل دو شاهد كفايت میكند، اما در زنا چهار شاهد لازم است؟. اينها روايات بسيار خوبى است و نكات بسيار خوبى دارد؛ كه من گاه به بعضى از دوستان پيشنهاد كردم يك برنامه مطالعاتى قرار بدهند و از اول وسائل الشيعة تا آخر آن را بخوانند؛ اصلاً كارى به درس و بحث هم نداشته باشند؛ شما نيز اين کار را بکنيد؛ از اول وسائل شروع كنيد به عنوان مطالعه، روايات را ببينيد، ابواب را ببينيد، سند روايات را ببينيد، البته شايد اين مطالعه شما ده سال هم طول بكشد اما بسيار مطالب مهمى وجود دارد كه در استنباط و در اجتهاد و اصلاً در معرفت انسان به خدا و دين بسيار مؤثر است. اين دليل اول.
دليل دوم اخباريها
دليل دوم اخبارىها كه گاه آن را با دليل اولى كه بيان كرديم، ممزوج میكنند، اين است که میگويند: قرآن متضمن مطالب عاليه و شامخه است و افكار بزرگان و کساني كه در درجه بالايى از علم قرار ندارند به آن نمیرسد؛ به تعبير ديگر، اين كتاب متضمن مضامين بسيار مهم و عميق است كه اوحدىّ از افراد میتواند آن را بفهمد. اين را باز تشبيه میكنند به اينكه در ميان كتب ما، فرض كنيد مثل كتابهاى فلسفه، کتابهايي وجود دارد که فهمش فقط براى يك گروه خاصى است؛ چطور نمیتوانيم بگوييم اين كتاب براى همه حجيت دارد، قرآن كه قابل مقايسه با کتابهاي بشري نيست به طريق اولى افكار بشر معمولى نمىتواند به اين مضامين عاليه برسد. قرآنى كه در آن علم ما كان و ما يكون و حكم كل شىء آمده است؛ لذا اين مانع میشود كه ما بتوانيم بگوييم ظواهر قرآن حجيت دارد.پاسخ دليل دوم اخباريها
جواب اين دليل دوم هم روشن است؛ و آن اين که، ما فعلاً در اصول وقتى میخواهيم ظواهر را حجت كنيم، در مورد آياتى میخواهيم بحث كنيم كه آيات الاحكام هستند؛ يعنى اصلاً دنبال اين هستيم كه فقيه میخواهد با آوردن اين كبرى در علم اصول كه كل ظاهر حجة به آيات الاحكام استدلال كند. در آيات الاحكام كه مطالب شامخ و عاليه وجود ندارد؛ انجام دادن، انجام ندادن، ترك كردن و ترك نكردن است؛ و عقل بشر به آن ميتواند برسد؛ لذا، اين دليل با مدعا سازگارى ندارد. ثانياً: ــ اين جواب دوم در كلمات مرحوم آخوند نيست ــ منافات ندارد که آيهاى متضمن مطالب عاليه باشد، در عين حال، ظهور هم داشته باشد؛ به عبارت ديگر، مگر شما قائل هستيد كه بين دلالت يك آيه بر مطالب عاليه و عدم ظهور ملازمه وجود دارد؟ آيا خداوند که میخواهد مطالب عاليه را بيان كند، بايد آنها را در الفاظى كه غير ظاهرة المعنى هستند، بيان كند يا نه، آياتى هست که ظاهر آيه معنايى دارد، اما باطن و تفسير آيه، يك مضامين شامخهاى دارد؟ پس، در جواب دوم ميگوييم وجود مضامين شامخه جلوى ظهور را نميگيرد و منافات با ظهور ندارد.دليل سوم اخباريها
دليل سوم ــ كه اين دليل يك مقدارى اهميت دارد ــ و مرحوم آخوند فرموده است كه عنوان كبروى پيدا میكند و بايد ببينيم آيا همينطور است يا نه؟ اين است که اخباريها میگويند: آيهاى در قرآن داريم ــ (آيه 7 سوره مبارکه آل عمران) ــ که از عمل به متشابهات نهي ميکند؛ قرآن را تقسيم میكند به محكمات و متشابهات؛ محكمات را میفرمايد امّ الكتاب است؛ و كسانى كه فى قلوبهم زيغ است از متشابهات تبعيت ميکنند؛ پس طبق اين آيه شريفه از عمل به متشابهات قرآن نهى شده است. آيه شريفه اين است: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ». اخبارىها ميگويند ظواهر نيز از متشابهات است که مورد نهي واقع شده است. میگويند محكمات يعنى نصوص قرآن؛ نص در داخل محكمات واقع میشود، و بقيه میشود متشابهات؛ ظواهر نيز در داخل متشابهات میآيد؛ و متشابه را اينطور معنا كردهاند که ما يكون له عدّة معان يشبه بعضه بعضها ؛ متشابه لفظى است كه معانى متعدد دارد و هر کدام به ديگري شباهت دارد؛ و فرقي نميکند که بعضي از اين معاني ارجح از بقيه باشد يا نباشد؛ همه عنوان متشابه را دارد. نتيجه اين که، در دليل سوم میگويند: ما قبول داريم كه آيات شريفه قرآن ظهور دارد ــ يعنى در صغراي مسئله حرفى ندارند، بر خلاف دليل اول و دوم که ميگفتند اصلاً قرآن ظهوري ندارد ــ اما چون داخل در متشابه است و قرآن از عمل به متشابه نهى میكند، پس اين ظهور براى ما حجيت ندارد.پاسخ مرحوم آخوند از دليل سوم
مرحوم آخوند در كتاب كفايه فرموده است: ظواهر داخل در متشابهات نيست؛ متشابه يعنى مجمل، و خصوص مجمل را میگيرد؛ متشابه يعنى لفظي كه از نظر معنا مجمل است؛ يعنى همان پنجاه پنجاه؛ و بنابراين، شامل موردي كه يك معنا ارجح از معناى ديگر است، نميشود.اشکال استاد به کلام مرحوم آخوند
اين مقدار که مرحوم آخوند فرموده، در حد يك ادعا است كه متشابه شامل ظواهر نمیشود. دقت بفرماييد که اينجا يك بحث دقيق و عميقى وجود دارد؛ و آن اين كه آيا از آيه شريفه نهى از عمل به متشابه استفاده میشود؟ چون، عرض كرديم استدلال اخبارى داراي دو مقدمه است؛ يك مقدمه اين است كه الظاهر من اقسام المتشابه و من مصاديقه ؛ دوم اين که آيه شريفه در مقام نهى از عمل به متشابهات است. آيا به نظر شما، اين آ يه شريفه میگويد به متشابهات عمل نكنيد يا نه، آيه نكات دقيقتر ديگرى را میخواهد بيان كند؟ اين يك نكته كه آقايان تفسير را امشب مراجعه بفرمايند. نكته دوم كه شايد در ذهن شما هم آمده باشد، اين است که استدلال اخبارىها به اين آيه مستلزم دور است؛ يعنى، اخبارى به ظاهر اين آيه بر عدم حجيت ظواهر قرآن تمسك میكند. شماي اخباري كه ميگوييد ظاهر القرآن ليس بحجة ، پس ظاهر اين آيه هم حجت نبايد باشد! چطور به ظاهر اين آيه در ردّ حجيت ظواهر قرآن استدلال میكنيد؟ اين نيز يك نكته بسيار مهمى است كه بايد در آن دقت شود. نكته سومى هم كه بايد در آن دقت شود، اين است كه «ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله» در آيه شريفه ــ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ــ نكات بسيار مهمى دارد که حالا بحث اين آيه را آقايان خودشان هم به تفاسير مراجعه كنند، فردا ان شاء الله عرض میكنيم. والسلام.
نظری ثبت نشده است .