موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱/۲۸
شماره جلسه : ۷۴
-
عبارت مقدس بغدادی ، فاضل تونی و مرحوم فیض در مورد تحریف قرآن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
عباراتي از اعلام اماميه مثل شيخ مفيد،شيخ صدوق، سيد مرتضي، شيخ طوسي، علامه و... خوانديم مبني بر اين كه نسبت تحريف به اماميه افتراء بزرگي است و تحريف را به صورت صريح نفي کردند. در ادامه، عبارات بعضي ديگر از بزرگان را بيان ميكنيم.
عبارت مقدس بغدادي درباره تحريف
در كتاب والد راحل ما چنين آمده است: عن المقدس البغدادي في شرح الوافيه إنما الكلام في النقيصة، و المعروف بين أصحابنا حتي حكي عليه الاجماع عدم النقيصة أيضاً يعني حتي نقل اجماع شده است بر اين كه نقيصهاي در قرآن واقع نشده است. و عنه أيضاً عن الشيخ علي بن عبدالعالي أنه صنّف في نفي النقيصة رسالة مستقلة مقدس بغدادي همچنين نقل كرده است از شيخ علي بن عبدالعالي كه رسالهاي در نفي نقيصه به صورت مستقل تصنيف كرده است. و ذكر كلام الصدوق المتقدم ثمّ اعترض بما يدل علي النقيصة من الاحاديث و أجاب بأنّ الحديث إذا جاء علي خلاف الدليل من الكتاب والسنة المتواترة أو الاجماع و لم يمكن تأويله و لا حمله علي بعض الوجوه وجب طرحه اگر حديثي دلالت كند بر اينكه در قرآن نقيصهاي واقع شده است و امكان تأويل و توجيه آن نباشد، طرحش واجب است.نظر فاضل توني و مرحوم فيض در مورد تحريف
مرحوم فاضل توني كه متوفاي 1071 است، ميگويد: و المشهور أنه محفوظ و مضبوط كما أنزل لم يتبدل و لم يتغيّر حفظه الحكيم الخبير هيچ تغييري در قرآن به وجود نيامده است تا اين که عبارت يا قول مرحوم فيض كاشاني در دو كتاب وافي و علم اليقين را نقل ميكنند. البته راجع به مرحوم فيض، هر چند در كتاب وافي و علم اليقين به نفي تحريف و نفي نقيصه در قرآن كريم تصريح كرده است، اما ايشان احاديث تحريف به نقيصه در قرآن را در تفسيرشان آوردهاند؛ در الصافي في تفسير القرآن اين احاديث را ذكر كردهاند؛ با اين حال، در همانجا فرموده است قد استفينا الكلام في هذه المعني البته اين عبارت و احاديث تحريف را در وافي نيز آورده است؛ باز بحث تحريف را به صورت مستوفات فيما يتعلق بالقرآن في كتاب الموسوم باللعلم اليقين آورده است، فمن اراده فاليرجع اليه؛ در جلد دوم وافي ، صفحه 478 آورده است. سپس مرحوم فيض از علي بن ابراهيم قمي رواياتي كه دلالت بر نقيصه ميكند را آورده و بعد فرموده است كه بر اين كلام و بر رواياتي كه دلالت بر تحريف دارد، اشكال مهمي وارد است. و هو أنّه علي ذلك التقدير لم يبقي لنا اعتماد علي شيء من القرآن اگر ما بخواهيم اين چند حديث دال بر تحريف قرآن را اخذ كنيم، ديگر براي ما اعتمادي نسبت به قرآن نيست. إذا علي هذا يحتمل كل آية منه أن تكون محرفة و مغيرة و يكون علي خلاف ما أنزله الله فلم يبقي في القرآن لنا حجة أصلاً فتنتفي فائدته وفائدة الأمر باتّباعه بعد در دنباله فرموده است که اين روايات را بايد توجيه كنيم و آنها را بر تحريف معنوي حمل كنيم و نه بر تحريف لفظي.عبارت مرحوم بلاغي
همچنين مرحوم بلاغي در مقدمه تفسير آلاء الرحمان به صورت خيلي محكم بيان كرده است: و لان سمعت من الروايات الشاذة في تحريف القرآن والضياع بعضه فلا تقم لتلك الروايات وزناً اين روايات هيچ ارزشي ندارد، وقل ما يشاء العلم في اضطرابها و وهنها وضعف رواتها هرچه كه ميتواني بر اضطراب و وهن و ضعف اين روايات بگويي، بگو؛ هرچه كه خلاصه علم داري در اين رابطه به كار ببر.عبارت مرحوم صاحب وسائل
خود مرحوم صاحب وسائل نيز كه اخباري است و ديروز هم ظاهراً به كلمات ايشان در الفصول المهمة اشاره كرديم، فرموده: أن من تتبع الاخبار وتفحص التواريخ و الآثار علم علماً قطعياً بأنّ القرآن قد بلغ أعلي درجات التواتر نه تنها متواتر است بلکه اعلي درجات تواتر را دارد و أن آلاف الصحابة كانوا يحفظونه هزاران صحابي قرآن را حفظ كردند يتلونه بأنه كان علي عهد رسول الله(ص) مجموعاً مؤلفاً؛ البته ايشان بعضي از اخبار تحريف را در كتاب اثبات الهداة في النصوص و المعجزات نقل کرده و شايد در خود كتاب وسائل الشيعة نيز نقل كرده باشند؛ اما در كتاب الفصول المهمه با اين اخبار چنين مقابله ميكنند. نتيجهاي كه تا اينجا ميگيريم، ايناست که در ميان اركان اماميه، چه آنهايي كه فقيه بودند و محدث نبودند، و چه آنهايي كه فقيه بودند و محدث هم بودند، و چه آنهايي كه محدث بودند و مراتبي از فقاهت هم نداشتند، غالبشان مسئله تحريف قرآن را نفي كردند، و به تعبير والد ما، يك طايفه قليليه از اخباريها قائل به تحريف شدند.آن وقت نكته اين است كه وقتي انسان تقواي علمي نداشته باشد، وقتي كه انسان از روي لجاجت و از روي عناد بخواهد مقابله كند، ميآيد چنين نسبتي را ميدهد؛ آلوسي در روح المعاني، عبارت مفصلي را از روي عناد و لجاجي که با مذهب اماميه داشت، نقل ميکند و قول به تحريف را به مجموعه طايفه اماميه نسبت ميدهد. اين با تقواي علمي سازگاري ندارد؛ اگرچه بحث اعتقادات و عقيده و اختلافاتي كه اختلافات مهمي هم هست وجود دارد، اما در مباحث علمي هيچ کسي حق ندارد مطلبي را بدون دليل نسبت دهد؛ مثلاً اگر فرض کنيد از يک وهابي مطلبي را شنيديد، حق نداريد که آن را به همه علماي اهل سنت نسبت دهيد. بايد در مسائل علمي، انصاف و تقوا كاملاً رعايت شود. اما در ميان اماميه چه کساني قائل به تحريف شدهاند را انشاءالله در جلسه روز شنبه عرض ميكنيم كه آنها افراد نادري هستند.
بحث اخلاقي
اما امروز، روز چهارشنبه است؛ يك مقداري نكات ديگري هم عرض كنيم. در ذهنم آمد در مورد آيه شريفهاي كه يكي دو روز گذشته خوانديم از سوره مباركه طه، که نکات زيادي دارد و از نظر اخلاقي بسيار ميتوان از آن استفاده کرد، را عرض کنيم. آيه شريفه ميفرمايد: «فَتَعَالَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» دو قسمت در اين آيه وجود دارد كه خيلي نياز به تأمل دارد؛ در قسمت اول خداوند نهي ميكند ازاين كه رسول او نسبت به قرآن عجله كند و ميفرمايد « وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ » قبل از اين كه وحي تمام شود به قرآن عجله نکن؛ اينجا اگر به تفاسير مراجعه كنيم، شايد چهار پنج احتمال مجموعاً در اين قسمت از آيه شريفه داده شده است كه بهترين تفسيرش را که مرحوم علامه طباطبايي نيز نقل فرموده، اين است كه وقتي جبرائيل آيهاي را براي پيامبر ميآورده و به پيامبر وحي ميشده، آن حضرت در قرائت آن آيه عجله ميفرمود، روي شوقي كه به كلام خدا داشت،روي شوقي كه به هدايت مردم داشت، بلا فاصله همان آيه را براي مردم قرائت ميكرد؛ بنابراين« وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ » يعني به قرائت قرآن عجله نکن و شاهد آن نيز آيه ديگري است كه ميفرمايد: « لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ » لسانت را حركت نده و عجله نكن ميباشد .اينجا يك مقداري ميخواهيم بر اين نهي كه خداوند فرموده است توقف كنيم؛ پيامبر خدا، آن وجود شريفي كه مجموعه كمالات الهي بوده و مجموعه صفات الهي را هم داشته، عجله براي ايشان يك امر مذمومي است؛ عجله يك امري است كه به صورت كلي در بعضي از روايات داريم كه از خود پيامبر وارد شده است كه «العجلة من الشيطان» ، خود عجله عنوان مذمومي است و ريشه شيطاني دارد؛ حال، آيا اين مورد نيز از همان عجله مذموم بوده و خداوند نهي فرموده است كه « وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ »؟يا اين كه نه، اين عجله غير از آن عجلههاي مذموم است؛ كلام خدا، وحي خدا، از اهميت بسيار بالايي برخوردار است، و اول آيه ميفرمايد « فَتَعَالَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ » ملك حق و سلطان حق خيلي بلند مرتبه است، از آن ناحيه، اگر براي تو مطلبي آمد يك مقدار تأني كن. شما يك وقت مطلبي رابه رفيقتان بيان ميكنيد و به او ميگوييد که اين را نرو زود به ديگري بگو؛ اين از همان موارد عجله مذموم هم شايد باشد. اما اين «لا تعجل» در اينجا اينطور نيست؛ چون، كلام خيلي كلام ثقيلي است، بايد پيامبر(ص) يك مقداري اين حقيقت نوراني را نگه دارد. خوب، حالا ما نه وحي را ميفهميم چه است و نه اين حرفها را، فقط از آيه يك ترجمهاي ميكنيم و ميخواهيم اين مطلب رادر دائره خيلي محدودي، در امور علمي خودمان تطبيق كنيم. عرض كردم در بين مردم اين مسئله خيلي رايج است که ميگويند اين حرف را كه برايت زدم،خيلي زود نرو به فلاني بگو.
ما در محيطي قرار داريم و از نظر علمي دنبال اين هستيم كه خداوند به ما عنايتي كند و چيزي بفهميم؛ اولين استفادهاي كه از اين آيه شريفه ميخواهم بكنم اين است كه اگر مطلبي در ذهن انسان آمد، بلافاصله نرويم براي همه آن را بيان كنيم؛ اين خيلي نكته مهمي است. بايد همين امري كه خدا به پيامبر كرده كه جبرئيل آمده وحي را آورده تمام شد، بعد، از خدا استمداد ازدياد علم بايد بكند؛ يعني پيامبري كه آن مراتب علمي را داشته، هر آيهاي كه نازل ميشده، مأمور بوده كه به خدا عرض كند « رَبِّ زِدْنِي عِلْما »؛ حالا همين را بياييم در دائره خودمان مطرح كنيم. فقه را هنوز ياد نگرفتيم، درست نچشيديم، خودمان را فقيه تلقي ميكنيم، اظهار نظر ميكنيم، فتوا ميدهيم؛ هنوز اول راه هستيم و خودمان را در بلندترين مرتبه تلقي ميكنيم. اگر واقعاً وقتي انسان يك چيزي را فهميد، دنبالش اين دعا راهم بگويد که خدايا اين علمي است كه تو به ما دادي، و تو بايد آن را زياد کني؛ اگر انسان اينطوري برخورد بكند، که حالا مصاديق زيادي هم دارد، هنوز دو قاعده فلسفي نخوانديم، برميداريم يك كتاب فلسفه مينويسيم؛ هنوز دو مطلب اصولي نخوانديم، برميداريم يك كتاب اصولي مينويسيم؛ و... البته من نميخواهم بگويم اين كارها درست نيست، عجله به اين امور درست نيست، انسان يك كتابي مينويسد به عنوان تفسير قرآن، اين كتاب باقي ميماند و در دست بزرگان قرار ميگيرد و اگر اشتباهي داشته باشد، لغزشي داشته باشد، قابل جبران نيست.
ما بعضي از بزرگاني داشتيم كه كتابهاي زيادي نوشتهاند، اما حاضر نبودند به اين كه حتي اين كتابهايشان چاپ شود؛ مثلاً من اين قضيه را از يكي ازشاگردهاي مرحوم محقق بروجردي اعلي الله مقامه الشريف خودم شنيدم که ميگفت: وقتي ما يك كتابي از مرحوم بروجردي ــ كه استاد والد ما بوده، استاد بسياري از مجتهدين زمان بوده، حتي استاد امام(رض) بود و امام اصول مرحوم بروجردي را تقرير كرده و امروزه به نام لمحات الاصول چاپ شده است؛ مرحوم بروجردي در سن سي سالگي وقتي كه از اصفهان به نجف رفته يك مجتهد مسلم بوده و در درس مرحوم آخوند شركت ميكند؛ ميگويد من خودم وقتي در درس مرحوم آخوند شركت ميكردم، صاحب مبنا بودم و در تمام مباني اصوليه شايد مرحوم آخوند يكي دو مورد نظر من را تغيير داد؛ و وقتي بر ميگردد به اصفهان، يك اجازهي اجتهاد بسيار عجيبي مرحوم آخوند خراساني براي ايشان مينويسد. ــ ميخواستيم چاپ كنيم، آن آقا ميگفت من مكرر رفتم اجازه بگيرم و ايشان اجازه نداد؛ بعد چندين واسطه از بزرگان قرار داديم، بالاخره موافقت كرد كه اين كتاب را چاپ كند؛ ميفرمود من باز در چاپخانه كه بودم، باز ديدم ايشان كسي را فرستاده که به فلاني بگو من ميل ندارم کتاب چاپ شود و دليلم اين است که اگر اين كتاب من را فحول نجف ببينند، ممكن است مقداري بر آن خورده بگيرند و بايد اينطور نشود.حالا من اين را نميخواهم بگويم که واقعاً انسان اصلاً چيزي ننويسد؛ اين كه درست نيست؛ واقعاً خود نويسندگي نعمت و توفيق بزرگي است؛ كسي كه از دنيا ميرود، تأليفاتش كه ميماند، او براي هميشه زنده ميماند.
ولي اگر کسي مثلاً تفسير مينويسد و در آن ترجمهي آيه که آمده، غلط است، چه داعي دارد که اين قدر عجله كند؟! خداوند به انسان عنايت ميكند؛ قلب انسان اگر قلب مصفايي شد و واقعاً از آلودگي پاك شد، اگر يك قلب نوراني شد، خداوند اين را به انسان افاضه ميكند؛ البته اينطور نيست كه خدا فقط به يك نفر افاضه كند و به بقيه ندهد؛ اما وقتي که داد، بايد آدابش را حفظ کند و از آدابش اين است که وقتي يك چيزي را خداوند در اختيار او قرار داده است، او اول آن را يك مقداري حفظ كند و بلافاصله آن را مطرح نكند. حالا اين شعر را هم ميگويند كه «آنكه اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند »؛ ولي ما نميخواهيم بگوييم که انسان هيچ حرف نزند؛ بلکه ميگوييم در بيان مطلب عجله نکند و از خداوند طلب زيادي علم کند؛ من مكرر اينرا تجربه كردهام، يك مطلبي را كه انسان در حين مطالعه به آن ميرسد، اگر همان موقع انسان بداند كه اين مطلب را چه كسي در قلب او قرار داد و به او عنايت كرد، و از او طلب زياده بكند، خدا عنايتش را مضاعف ميكند؛ يك دليل را به دو دليل تبديل ميكند و براي انسان مطلب را قوي و پخته ميكند. اين نكتهي بسيار بسيار مهمي است؛ چرا پيامبر با آن مقام، جبرئيل که مطلبي را فرموده است و کلام خدا را آورده است، چه از كلام خدا مهمتر است كه آدم زود به مردم بگويد؟
خدا ميفرمايد نه، يك خورده صبر كن و عجله نكن؛ يك خورده خودت طلب زياده علم كن و حقايق اين آيه را بيشتر از من بخواه. من آن روز عرض كردم و بعضي از آقايان هم يك مقدار اين مطلب برايشان مشكل بود که گفتم ممكن است بگوييم آيات شريفه قرآن مراتبي دارد كه بعضي از مراتبش را فقط خود خدا ميداند؛ ما دليلي نداريم بر اين كه تمام حقايق قرآن، تمام مراتبش در اختيار پيامبر قرار گرفته است؛ بله، آنچه از بطون قرآن كه بشر عادي امكان دسترسي به آن را ندارد، مراحلي از آن را خداوند در اختيار پيامبر قرار داده است. به دليل همين « وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً » هر آيهاي که نازل ميشده، پيامبر هر مقدار اين دعا را ميكرده، به همان اندازه خدا براي او زيادميكرده است. اگر يك پولداري كه انسان ميداند پول زياد دارد، چيزي به آدم بدهد، در صورتي که سخي باشد، براي مرتبههاي بعد هم که بگويد به شخص ميدهد؛ حال، خدايي كه علمش بي نهايت است و حد و حصر ندارد، هر اندازه که بخواهد ميدهد. يك وقت امام رضوان الله عليه فرمود اگر تا قيامت هم تفسير قرآن نوشته شود، باز نميتوانيم بگوييم تفسير قرآن همين است؛ نميشود گفت تمام مطالب اين آيه در همين صد صفحه خلاصه ميشود. شما هر بار ختم قرآن ميكنيد، « وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً » را بخوانيد. ما که قابل مقايسه با پيامبر نيستيم، ولي در اين مرتبه ضعيفه، چرا اين قدر ختم قرآن ثواب دارد؟ اين ثوابها فقط براي اين نبوده كه خدا ميخواهد خيرات بكند، ثواب زيادي دارد و ميخواهد آن را براي مردم پخش كند؛ نه، براي اين است كه شما در هر مرتبه كه آيهاي را ميخوانيد، ممكن است عنايت خاصي به شما بشود؛ به شرط اين كه « وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً » باشد. از خداوند استمداد ميكنيم كه آگاهي ما را نسبت به قرآن و معارف خودش زياد بفرمايد. و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .