درس بعد

بحث ظن

درس قبل

بحث ظن

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۱۴


شماره جلسه : ۸۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی روایات دال بر تحریف در کتب اهل سنت ـ بحث اخلاقی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


ذکر و بررسي روايات تحريف مذکور در کتب اهل سنّت

در بحث تحريف قرآن، هرچند اهل سنت به علماء اماميه مسئلهتحريف را نسبت مي‌‌دهند و ما روشن كرديم كه اين نسبت، نسبت باطلي است؛ و روشن شد كه قليلي ازعلماء اماميه به تحريف قائل شدنده‌اند، آن هم روي رواياتي بوده كه نتوانستند آن را توجيه كنند که نسبت به آن روايات هم جواب‌‌هايي داديم. اما نكته مهم اين است كه خود اهل سنت دركتبشان مواردي را ذكر كرده‌‌اند و تصريح كرده‌‌اند كه در قرآني كه بر پيامبر نازل شدهاست، و ما در زمان رسول خدا به عنوان قرآن مي‌‌خوانديم، آياتي بوده كه امروز موجود نيست؛كه نظير اين تعبير را به هيچ وجه در روايات اماميه نداريم. حال، ما بايد بررسي کنيم که برخورد اهل سنت با اين روايات چگونه است؟ گاه آنها همان برخوردي را دارند که ما با روايات اين چنيني كه در كتب ما وارد شده است، داريم؛ اما غالب اينها و اركانشان راه نسخ تلاوت را در پيش گرفته و گفته‌اند اينآيات شريفه بوده است، اما تلاوتش نسخ شده و حكمش باقي است. حرفي كه بزرگان ما مثلمرحوم محقق خوئي، در كتاب البيان و ديگر اعاظم دارند که در كتاب مدخل التفسير ذکر شده، اين است که نسخ تلاوت، خود نوعي از تحريف است. و بلكه برخي از بزرگان مثل مرحومعلامه در الميزان مي‌‌فرمايد: قبيح‌ترين و شديدترين انواع تحريف قرآن است. مرحوم محقق خوئي در كتاب البيان دوازده مورد از نوع آياتي كه اكثر علماي آنها قائل شده‌‌اند به اينكه تلاوتشنسخ شده است را نقل مي‌‌كند.

مورد اول: رواه ابن عباس انه عمر قال في ما قال و هو علي المنبر ابن عباس نقل مي‌‌كند عمر بر روي منبر اين را نقل كردهاست؛ كه اين قضيه، معروف به قضيه آيه‌‌ي رجم است و عده زيادي آن را نقل كرده‌اند. مرحوم آقاي خوئي از صحيح بخاري جلد 8، صفحه 208 و 211، صحيح مسلم جلد 5، صفحه 167 نقل مي‌‌كند.ابن عباس مي‌گويد: ان الله بعث محمد (ص) بالحق و انزل عليه الكتاب فكان مما انزل الله آية الرجم آيه رجم يكي از آياتي بوده كه خداوند به عنوان قرآن نازل كرده است فقرأناها و ما آن را مي‌‌خوانديم وعقلناها و آن را مي‌‌فهميديم و وعيناها   و آن را حفظ كرديم فلذا رجم رسول الله و رجمنا بعده هم پيامبر به آيه‌‌ي رجم عمل كرد و هم خود من به آنآيه عمل كردم فاخشي ان طال بالناس زمان ان يقول قائل و الله ما نجد آية الرجم في كتاب الله فيضلوا بترك فريضة انزلها الله ترسيدم كه اگر زمان طولاني بر مردم بگذرد، مردمبگويند كه چنين آيه‌‌اي در قرآن نبوده و اين فريضه‌ا‌‌ي كه خدا نازل كردهاست را ترك كنند و الرجم في كتاب الله حق علي من زني اذا احصن من الرجال اگر زنا، زناي محصنه باشد، رجم بر مرد ثابتاست. ابن عباس در اداه مي‌‌گويد: ثم انا كنا نقرئوا فيما نقرأ من كتاب الله ان لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم از پدران و مادران‌تان اعراض نكنيد كه  اين كفر است.

كفر بكم ان ترغبوا عن آبائكم او ان كفراً بكم ان ترغبوا عن آبائكم كه دو نوع قرائت شده است. و ذكر سيوطي در كتاب اتقان سيوطي ذکر کرده است که اخرج ابن اشتح في المصاحف ان ليث بن سعد قال اول من جمع القرآن ابو بكر و كتبه زيد و ان عمر اتاه بآية الرجم عمر آيه رجم را آورد كه ما بنويسيم، اما زيد ننوشت يا ابو بكرننوشت لانه كان وحده چون خودش فقط به تنهايي آن را نقل كرده بود، نپذيرفتند. بعد مرحوم آقاي خوئي مي‌‌فرمايند: و آية الرجم التي ادعا عمر أنها من القرآن و لم تقبل منه رويت بوجوه اين آيه هم به سه نقل ذكر شده است:1) اذا زني الشيخ و الشيخة فارجموهما البتة ؛ اگر پير مرد و پير زن زنا كردند آنها را رجم كنيد نكالاً من الله (انتقاماً من الله يا عقاباً من الله) و الله عزيز حكيم ؛ 2) الشيخ و الشيخة فارجموهما البتة بما قضيا من اللذة .3) ان الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة . اکنون بحث اين است كه در قرآنموجود زمان ما، چيزي بنام آيه رجم نداريم؛ و در كتب اهل سنت نقل شده كه عمرگفته است اين آيه در سوره مباركه نور بوده، اما الان موجود نيست.

مورد دوم
و اخرج الطبراني بسند موثق عن عمر بن  خطاب ، طبراني به يك سند موثق مي‌‌گويد القرآن الف الف و سبعة و عشرون الف حرف قرآن يك ميليون و بيست و هفت هزار حرفبوده است، بينما القرآن الذي بين ايدينا لا يبلغ ثلث هذه المقدار اما قرآني كه امروز داريم، يك سوماين حروف هم نيست، و عليه فقط سقط من القرآن اكثر من ثلثه پس بايد دو ثلث قرآن يابيش از دو ثلث آن سقط شده باشد. اين را الاتفاق سيوطي نقل مي‌‌كند و ظاهراً در معجم الكبير طبراني هم وجود دارد. مورد سوم: و رواه ابن عباس عن عمر انه قال ان الله عز و جل بعث محمد بالحق و انزل معه الكتاب فكان مما انزل اليه آية الرجم فرجم رسول الله و رجمنا بعده ثم قال كنا نقرأ و لا ترغبوا عن آبائكم فانه كفر بكم . اين تقريباً همان مورد اول است و آن را از مسند احمد نقل مي‌‌كنند؛ يعني همان است و ديگردو روايت نيست؛ وقتي راوي ابن عباس و مروي عنههم عمر است، و يك قضيه را نقل مي‌‌كند، ديگر دو روايت نيست. منتها در آن نقلشاين بوده كه عمر گفته فقرأنا و عقلنا و وعيناه يعني مفصل‌تر و دقيق‌تر از اين نقل مسند احمد است. پس، تا اينجا كه مرحوم آقايخوئي فرمودند سه مورد، در حقيقت دو مورد شد.

مورد چهارم:
و رواه نافع ان ابن عمر قال نافع مي‌‌گويد پسر عمر گفت لا يقولن احدكم قد اخذت القرآن كله و مايدريهما كله احدي ازشما نگويد كه همه قرآن را من اخذ كردم در حالي كه نمي‌‌فهمد همه قرآن چيست قد ذهب منه قرآن كثير و لكن ليقول قد اخذت منه ما ظهر بگويد آنچه كه ظاهر است را من اخذكردم و نگويد من همه قرآن را گرفتم. مورد پنجم: و رواه عروة بن زبير عن عائشة كه اين موارد را عمدتاً درصفحه 40 به بعد جلد دوم   الاتقان سيوطي آمده است؛ البته بعضي نيز در جلد اول آمده است. عروه مي‌‌گويد كانت سورة الاحزاب تقرأ في زمن النبي مأتي آية سوره احزاب در زمان پيامبر 200 آيه بوده فلما كتب عثمان المصاحف لم نقدر منها الا ما هو الان ، عثمان وقتي مصاحف را جمع كرد، بقيه را آتش زد ويكي را گرفت و ما حفظ نكرديم از سوره احزاب مگر آن را كه الان موجود است. مورد ششم: و روت حُميده بنت ابي يونس ، حميده نقل مي‌‌كند قرأ علي ابيه في مصحف عائيشة كه يونس است، و هو ابن ثمانين سنة در حالي كه هشتاد سالش بود، و اينجا تصريح دارد كه مصحف عائيشه هم بوده است، ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليماً وعلي الذين يصلون الصفوف الاُول مي‌‌گويد دنباله آيه اين بوده است؛ و علي الذين يصلون الصفوف الاول آنهايي كه درود مي‌‌فرستندثواب صف اول مسلمين را دارد يا صف اول نماز جماعت؛ قالت حميده مي‌‌گويد قبل ان يغيره عثمان المصاحف قبل از ا ينكه عثمان مصاحف را تغير بدهد.

مورد هفتم:
و رواه ابو حرب ابن ابي الاسود عن أبيه ، اين نيز به صحيح مسلم آدرس داده شده است. از ابو موسي اشعري نقلمي‌‌كند ابو موسي اشعري بعث الي قراء اهل البصره فرستاد سراغ قراء اهل بصره فدخل عليه ثلاث مأة رجل سيصد نفر آمدند قد قرأوا القرآن ، قرآن را مي‌‌خواندند فقال انتم خيار الاهل البصره و قرائهم شما نيكان بصره و قراء بصره هستيد، فاتلوه و لايطولن عليكم الامد فتقسوا قلوبكم كما قست قلوب العرب من كان قبلكم و انا كنا نقرأ سورة كنا نشبهها في الطول و الشدة ببرائة فانسيتها ابو موسي اشعري مي‌‌گويد ما در زمان پيامبر سوره‌ا‌‌ي مي‌‌خوانديم كه در طولاني بودن و در شدت، يعني شدت خطابات، مثل سوره برائت بوده و آن سوره را بطور كل فراموش كرديم. غير عني قد حفظت منها گفته از آن سوره من اين آيه يادم است لو كان لابن آدم واديان من مال لابتغي واد ثالثا اگر ابن آدم دو وادي از مال داشته باشد، چون حريص است، مي‌‌روديك وادي سومي را براي خودش پيدا مي‌‌كند، كنايه از اين است كه فرزند آدم سير نمي‌‌شود؛ ولا يملأ جوف ابن آدم الا التراب شكم بن آدم را هيچ چيزي پر نمي‌‌كند غير از خاك وكنا نقرأ سورة باز ابوموسي اشعري مي‌‌گويد ما سوره‌‌اي را مي‌‌خوانديم كه كنا نشبهها باحدي المسبحات به يكي از مسبحات سبع ــ سبح لله ما في السموالات ــ آن را تشبيه مي‌‌كرديم، فانسيت آن را هم فراموش کرده‌ام غير عني حفظت منها يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون  فتكتب شهادة في اعناقكم فتسئلون عنها يوم القيامة مي‌‌گويد اين آيه بوده اماآن را فراموش كرديم. شما البيان مرحوم آقاي خوئي راببينيد؛ ايشان همه اقوال را راجع به اين روايات نفرموده‌اند كه برخورد اهل سنتبا اين روايات چگونه است؟ ايشان قول مهم اينها را كه قول به نسخ تلاوت است رافرموده است و بعد ذکر کرده‌اند كه اين مستلزم تحريف قرآن است.


بحث اخلاقي

روايتي را كه امروز مي‌‌خواهمبخوانم، در باب «الابتلاء و الاختبار» از كتاب التوحيد، اصول كافي مرحوم كليني‌عليهالرحمه است. ايشان روايتي را بدين صورت نقل مي‌‌كند: [« علي بن إبراهيم بن هاشم ، عن محمد بن عيسى ، عن يونس بن عبد الرحمن عن حمزة بن محمد الطيار ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : ما من قبض ولا بسط إلا ولله فيه مشيئة وقضاء وابتلاء. »] حمزة بن محمد بن طيار، پدرش در کتب رجالي توثيق دارد، اما خود حمزه، نه ذمي بر اوهست و نه مدحي، مگر اين كه بگوييم مثل يونس بن عبدالرحمن كه از اجلاي اصحاب است از او نقل روايت كردهاست و اين خود براي وثاقتش كافي است. از امام صادق(ع) نقل مي‌‌كند که فرمودند: هيچ بسته شدن و گشايش پيدا كردني نيست، مگر اين كه در آن سه خصوصيت وجود دارد؛هم مشيت خداست، هم قضاء خداست و هم ابتلاء است. انسان در دوره زندگي، دائماً مبتلايبه قبض و بسط است؛ از نظر جسمي گرفته، جسمش يك وقتي سالم است که اين عنوان بسط رادارد، و گاه مريض مي‌‌شود که عنوان قبض را دارد. از نظر موقعيت اجتماعي يك وقتي دراجتماع اعتبار دارد، احترام دارد، مقامي براي او قرار داده‌‌اند، نفوذ كلمه دارد،اين مي‌‌شود بسط؛ يك وقتي هم هست كه هيچ اعتباري براي او قائل نيستند، نفوذ كلمه همندارد، حتي به باندازه يك امام جماعت شايد براي انسان اعتباري قائل نشوند، اين مي‌‌شودقبض. از نظر فقر و تنگدستي، يك وقتي دستش باز است و گاه دستش بسته است. از نظرحالات روحي نيز گاه داراي حالات روحي خوبي است، به راحتي اهل نماز شب است و توجهبه خدا دارد و گاه نيز اين از او گرفته مي‌شود و حالت قبض پيدا مي‌‌كند. حتي در مسائل علمي هم چنين است که گاه باب فهم يك مطلب براي انسان مبسوط است و يك وقتي هم بسته است.

امام صادق(ع) مي‌‌فرمايد: هيچ قبض و بسطي نيست كه در آن مشيت خداهست، قضاء ـ يعني همان حكم بتي و قطعي خدا بر اينكه بايد اين چنين باشد ـ هست و ابتلاء وامتحان هم هست. به عنوان مثال، كسي كه از نظر اجتماعي نفوذ كلمه دارد، مي‌‌تواند يك حرفي را بزند، مي‌تواند براياصلاح يك امر اجتماعي قدمي بردارد و خدمتي بهمردم بكند، امكاني در اختيارش هست که مي‌‌تواند اين را به ديگران و به بيچاره‌‌ها همبرساند؛ خداوند متعال با همين‌ها دارد او را امتحان مي‌‌كند. مثلاً ـ الان اين قضيه به ذهنم آمد که ـ مرحوم والد ما (رض) در سالآخر عمرشان، يك وقتي جناب آقاي قرائتي آمده بودند پيش ايشان احوالپرسي كردند و بعدفرمودند: آقاي قرائتي من يكي دو شب است که وقتي مي‌‌خواهم بخوابم، يك فكري من را فرامي‌‌گيرد كه خواب را از من دور مي‌‌كند و گاهي تا اذان صبح روي همين موضوع فكر مي‌‌كنم. ايشان سؤال كردند چيست؟ فرمودند من فكر مي‌‌كنم كه اگر من از دنيا بروم و خدااز من بپرسد كه تو براي دين  چه كردي؟، من جوابي ندارم! هرچه فكر مي‌‌كنم، پاسخ درستي ندارم. آقاي قرائتي گفتند آقا شما با اين همه زحمات علمي و حوزه و انقلاب، اگر اين حرف را مي‌‌زنيد، پس ما چه بايد بگويم؟

نكته‌اي كه مي‌‌خواهم عرض كنم اين است که ايشان فرمودند: خداوند از هر كسي به اندازه او انتظار دارد؛ من دارم فكر مي‌‌كنم كههمين دوراني كه مرجعيت سراغ من آمد و ممكن بود كه در اين دوران مي‌‌توانستمقدم‌‌هاي بزرگي براي اسلام بردارم و بر نداشتم، دارم روي اين فكر مي‌‌كنم که چه مي‌شود؟ فرمودند: هركسي به اندازه خودش امتحان مي‌‌شود؛ شما به اندازه خودت، شما که صدا و سيما و تريبون دراختيارت هست و براي توده مردم بايد حرفهايي را بزني، اگر نزني مسؤول هستي. مي‌‌خواهم عرض كنم حالاكسي موقعيتي پيدا مي‌‌كند و امرش دائر مي‌‌شود كه الان اين حرف را بزنم چه کسي خوشش مي‌‌آيد و چه کسي بدش مي‌‌آيد، اين محاسبات را مي‌‌كند و مي‌‌گويد حالا من محفوظ بمانمو اين حرف را نزنم. كسي كه قدرت مالي دارد، و مي‌‌تواند گرسنه‌‌ايرا نجات بدهد؛ كسي كه نفوذ دارد، از او خواسته مي‌شود که سفارشي بکند تا کار و مشکلش حل شود، اگر انسان بنشيند سبك و سنگين كند كه من شأنم هست يا نيست، كهخيلي از ماها گرفتار اين امور هستيم، اگر اينروايت را هميشه به ياد بياوريم، بسياري از امور حل مي‌شود. اين که امام(ع) مي‌فرمايد: خدا خواسته است؛ يعني اولاً خدا خواسته اين را در اختيار ما قرار بدهد، خدا خواسته كه تو سر سفره علوم اهل بيتبنيشني؛ الان همه شما از اين نظر در حال بسط هستيد نسبت به کسي که هيچ قدرت ندارد بيايدقم و در حوزه درس بخواند و شايد در شهر خودش هم اين امکانات را نداشته باشد که او از اين نظر در حال قبض است. اين همه‌اش براي ما امتحان است؛ درعين اين كه توفيق بزرگي است، اما امتحان بزرگي هم هست و بايد كمال استفاده را ازاين شرايط بكنيم. و صلي الله علي سيدنا محمد وآلهالطاهرين.

برچسب ها :

مشیت خدا مرحوم فاضل لنکرانی امام صادق بحث ظن تحریف قرآن روایات دال بر تحریف قرآن از سوی اهل سنت حل مشکل تحریف قرآن با قول به قبول نسخ تلاوت شمرده شدن نسخ تلاوت از اقسام تحریف در قرآن روایت بن عباس از عمر راجع به آیه رجم روایت طبرانی به سند موثق از عمر در مورد تحریف قرآن کتبا البیان مرحوم خوئی قبض و بسط در زندگی

نظری ثبت نشده است .