موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۷
شماره جلسه : ۸۰
-
پاسخ از روایات تحریف و بررسی مصحف امیر المومنین
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بياني ديگر از پاسخ به روايات تحريف
عرض كرديم صرف وارد شدن و ذکر شدن روايات دال بر تحريف آيات شريفه قرآن در کتب اربعه دليل بر صحّت آنها نيست؛ و بايد اين روايات، هم از نظر سندي و هم از نظر دلالي مورد بحث واقع شود؛ و ضوابطي كه در قبول يك روايت وجود دارد را در مورد آنها اجرا کرد؛ به خصوص كه ما علم اجمالي داريم به اين كه يكسري روايات جعلي و موضوعه در كتب حديثي ما وارد شده است و رواياتي هم داريم كه خود ائمه معصومين(ع) به اين معنا تصريح كردند كه بعضي از وضّاعين و كذّابين رواياتي را جعل کرده و به ما نسبت ميدهند. بنابراين، ما نميتوانيم مجرد نقل روايت در کتب اربعه را دليل بر معتبر بودن آن بدانيم. و اساساً طبق اين بيان، ما يك كتاب حديثي در ميان شيعه نداريم كه بگوييم احاديث آن از اول تا به آخر احاديث صحيحي است. مهمترين كتاب ما كتاب كافي است مرحوم مجلسي در مرآة العقول اسناد اين كتاب را بررسي کرده، گاه ميفرمايد اين حديث صحيح است و گاه بيان ميدارد ضعيف است، گاه ميگويد مرسل است و گاه عبارات ديگري مثل حسن و قوي را ذکر ميکند.نتيجه مباحث اين ميشود که اولاً مجرد نقل روايت در كتاب روائي دليل بر اين نيست كه رأي و اعتقاد صاحب كتاب نيز همين است. و ثانياً با قطع نظر از رأي صاحب كتاب، هر روايتي در هر كتابي وارد شده باشد، ما بايد از نظر سند و دلالت آن را بررسي كنيم. اگر روايتي ضعيف السند باشد وجهي ندارد كه به اين روايت عمل كنيم؛ و اين كتب اهل سنت كه هجوم شديدي نسبت به مسئله تحريف بر شيعه دارد، غالب اينها نميآيند اين روايات را از نظر سندي بررسي کنند که آيا براي ما معتبر است يا معتبر نيست. از نظر دلالتي هم معناي بسياري از آنها را درست متوجه نشدهاند؛ و بعضي از اينها قابل تأويل است. يكي از جهات دلالتي که در روايات ما آمده، اين است که اگر روايتي مخالف با قرآن بود، آن را بر ديوار بزنيد؛ تمام روايات تحريف با آيه شريفه « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » مخالف است؛ با آيه شريفه « لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ » که ميگويد باطل در قرآن راه پيدا نميكند، مخالف است. و اساساً چطور ممكن است ائمه طاهرين(ع) ملاك اعتبار روايات خودشان را قرآن قرار دهند و از سوي ديگر معتقد باشند که اين قرآن محرّف است؟! نكته ديگر اين كه بر فرض مخالفت با قرآن را هم مطرح نکنيم، اگر کسي بگويد که من رواياتي که ميگويد روايات موافق با قرآن را بگيريد و روايات مخالف را کنار گذاريد، را قبول ندارم، در مقابل او و با چنين فرضي چه جوابي بايد بدهيم؟
جوابي كه ميدهيم اين است كه اين اخبار، عنوان اخبار آحاد را دارد و در فرضي كه علماي متقدمين مثل صدوق، مفيد، سيد مرتضي و... ادعاي اجماع دارند بر اين که تحريف لفظي در قرآن واقع نشده است، اين روايات، مخالف با اجماع است و ديگر براي ما قابل قبول نيست. البته در کلمات برخي از اخباريها ادعاي تواتر اين روايات شده است، که اگر ما تمام روايات تحريف را به يك معناي واحد بتوانيم برسانيم، اين روايات متواتر معنوي ميشود؛ اما برخي از روايات تحريف مربوط به قرآن اميرالمؤمنين(ع) و برخي ديگر مربوط به مصحف فاطمه(س) و برخي نيز مربوط به تأويل و تفسير و يا آن چه كه به عنوان حديث قدسي در كنار آيات جبرائيل براي پيامبر(ص) ميآورده است، ميباشد؛ بنابراين، در روايات تحريف، يك معناي واحد مشترك كه بگوييم تواتر معنوي دارد، نيست؛ تواتر لفظي هم که اصلاً ندارد. بنابراين، در مقابل اين روايات بايد اينطور جواب داد.
بررسي مصحف اميرالمؤمنين(ع)
در اينجا دو عنوان وجود دارد كه بايد آنها را به خصوص مورد بحث قرار دهيم؛ ـ هر چند در بحثهاي گذشته هم به آن اشاره شد ـ يكي راجع به مصحف اميرالمؤمنين(ع) است. كه در همين كتب اهل سنتي كه در زمان معاصر چاپ ميشود، نوشته شده كه ما و شيعه چگونه ميتوانيم مسئله وحدت را قائل شويم و آن را بپذيريم، در حالي كه اينها قائل به تحريف قرآن موجود هستند؟! و حتي گفته است كه بايد علماي شيعه اعلام كنند و دست از اين حرفها بردارند؛ آن وقت براي اثبات اين كه قرآن به اعتقاد ما محرف است، ميگويند اينها معتقد به مصحف علي و مصحف فاطمه(س) هستند. راجع به مصحف اميرالمؤمنين(ع) مجموعاً سه جواب ميتوانيم ارائه دهيم. اين كه اميرالمؤمنين بعد از وفات پيامبر(ص) در خانه شروع به جمع قرآن كرد و بعد از جمعآوري به ابابكر فرمود كه من قرآن را همانطور كه بر قلب پيامبر نازل شده است با همه آن خصوصيات جمعآوري كردم؛ اين را بگيريد و بر طبق همين عمل كنيد؛ كه عمر گفت: نه، ما خود قرآني داريم كه ديگر نيازي به قرآن تو نداريم. هم شيعه اين را نقل كرده است و هم در كتب اهل سنت آمده است؛ اينطور نيست كه اين نقل فقط مربوط به شيعه باشد؛ حتي اين نكته هم آمده است كه بعد از ابابكر، عمر کسي را به سراغ اميرالمؤمنين فرستاد كه آن قرآن را بياور، و حضرت امتناع كرده و قبول نكردند.اولين جواب كه قبلاً هم عرض كرديم، اين است که در خود اين روايات آمده است « عندنا مثل ما عندك » چيزي كه نزد تو هست، نزد ما هم هست. حضرت هم در جواب نفرمودند بعضي از آياتي كه بر پيامبر نازل شده است، نزد شما نيست؛ و آنها هم به اميرالمؤمنين عرض نكردند كه تو قرآني داري که داراي اضافاتي از حيث قرآني هست؛ اين جمله دليل بر آن است كه آنچه به عنوان قرآن مطرح بوده است، بين قرآن اميرالمؤمنين و قرآن آنها فرقي نداشته است؛ پس بايد ببينيم اختلاف در چه چيزي بوده است؟ احتمال اول كه مكرر گفتيم و بسياري از بزرگان نيز همين را قائل شدهاند، اين است که در قرآن اميرالمؤمنين از حيث تأويل آيات و تفسير آيات و اين كه كدام آيه منسوخ و كدام ناسخ است، تمام خصوصيات در آن ذكر شده بود. وقتي به عبارات بزرگان مراجعه ميكنيم، مرحوم شيخ مفيد اين نظريه دارد؛ ايشان فرموده است: و لكن حذف ما كان مثبتاً في مصحف اميرالمؤمنين من تأويله وتفسير معانيه علي حقيقة تنزيله، وذلك كان ثابتاً منزلاً وان لم يكن جملة كلام الله المعجز آنچه به عنوان تأويل بوده نيز از سوي خداوند نازل شده بود، اما به عنوان قرآن و کلام معجز الهي نبوده است؛ بلکه توضيح و تأويل آيات بوده است. لذا، در ادامه ميگويد: و قد يسمي تأويل القرآن قرآناً و استشهاد ميكند به آيه « وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآَنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ » که مراد، تأويل قرآن است. خداوند ميفرمايد براي فهم بيشتر آيات و معاني آنها « وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآَنِ ». البته اين نكتهاي است كه ايشان از اين آيه استفاده ميكند؛ اما همين مقدار براي ما کافي است که در قرآن و مصحف اميرالمؤمنين تأويل و تفسير آيات بوده است. مرحوم فيض كاشاني نيز در تفسير صافي همين نكته را دارد؛ ميفرمايد و لا يبعد ايضاً ان يقال ان بعض المحذوفات كان من قبيل التفسير و البيان بعضي از محذوفات از قبيل تفسير بوده وان لم يكن من اجزاء القرآن ، عنوان اجزاء القرآن را نداشته است فيكون تبديله من حيث المعني پس، تبديل و تحريف قرآن معنوي بوده است. و اين که در روايات نيز از امام صادق يا امام باقر(ع) تصريح شده است که أما الكتاب فحرفوه ، يعني من حيث المعني ومن حيث التفسير، تحريف صورت گرفته است.
جواب دوم اين است كه بگوييم قرآن اميرالمؤمنين از حيث ترتيب سور و ترتيب آيات، حضرت كاملاً ترتيب را رعايت كرده است. اين احتمال در كلمات مرحوم علامه طباطبايي (رض) در الميزان مطرح شده است كه اختلاف بين مصحف اميرالمؤمنين و ساير مصاحف از حيث ترتيب و تأليف باشد. ايشان فرموده است ان جمعه(ع) القرآن و حمله اليهم و عرضه لهم لا يدل علي مخالفة ما جمعه لما جمعهم اين كه اميرالمؤمنين قرآن را جمع كرد و به مردم عرضه كرد، دلالت بر اين ندارد كه قرآن اميرالمؤمنين مخالف است با آنچه كه ديگران جمع كردند في شيء من حقايق الدينية الاصيلة او الفرعية اين كه يك حقايق ديني در كتاب اميرالمؤمنين به عنوان قرآن باشد و در ديگر مصاحف نباشد، الا ان يكون في شيء من ترتيب السور او الايات من السور التي نزل نجوماً فقط ممكن است كه اختلاف در ترتيب سور يا ترتيب آيات باشد، از سورههايي كه يكباره نازل نشده است؛ «نجوماً» يعني به تدريج نازل شده است ترتيب بحيث لا يرجو الي مخالفة في بعض الحقايق الدينية به طوري كه موجب مخالفت حقايق دينيه نباشد و لو كان كذلك ـ نكته مهم اين است، اين تعبير را در كلمات علامه ديدم و جايي ديگر نديدم و نكته بسيار خوبي است ـ اگر مصحف اميرالمؤمنين در حقايق ديني، در حقايق اصلي دين يا فرعي دين با مصحف ديگران اختلاف داشت، لعارضهم بالاحتجاج بايد لااقل يك روز حضرت ميگفت که فلان آيه بر پيامبر نازل شده است، اما در قرآن شما نيست! و اگر گفته بود، حتماً تاريخ نقل ميكرد؛ ولي چنين چيزي نبوده و دافع فيه و لم يقنع بمجرد اعراضهم عما جمعه اگر واقعاً آياتي بود که در ديگر مصاحف نيامده بود، حضرت نبايد به مجرد اعراض آنها قانع ميشد و لم ينقل عنه(ع) فيما رفي من احتجاجاته انه قرأ في امر ولايته و لا غيرها آية او سورة تدل علي ذلك .
در حالي كه اميرالمؤمنين براي امامت و ولايت خودش به همين آيات و به همين نحوي كه الآن در قرآن موجود است، احتجاج ميفرمود؛ و اينطور نبود كه بگوييم حضرت ترس از اين داشت؛ نه، همه مردم ميدانستند کسي که از ميان صحابه بيشترين زمان را با پيامبر بوده، اميرالمؤمنين بوده است و ميدانستند كه در همان زمان قرآن را به املاي پيامبر مينوشته است. با اين حال، هيچگاه نگفت که فلان آيه در کتاب شما موجود نيست. پس، معلوم ميشود از نظر اصل قرآن، مصحف اميرالمؤمنين با ديگر مصاحف يكي بوده است. جواب سوم که قبلاً هم عرض کرديم، اين است که در بعضي از روايات آمده است که در قرآن هفده هزار آيه بوده اما الآن مثلاً شش هزار و اندي آيه هست. بايد گفت: آيهاي كه در اين روايات آمده، مراد آيه من حيث هو قرآن نيست؛ بلکه چون به وسيله وحي آمده و کلام خداوند است، به آن آيه ميگويند مثل عبارات انجيل و تورات که به آنها نيز آيه ميگويند. بسياري از احاديث قدسي بعد از نزول آيات، جبرئيل ميآورد و پيامبر بر حضرت علي قرائت ميکردند و آن حضرت ني آنها را در همان قرآن مينوشتند.
پس، آنچه كه از ناحيه خدا بر پيامبر ميآمد، وحي بود؛ اين وحي اگر در قالب قرآن بود كه عنوان اعجاز را داشت، ميشد قرآن؛ اما اگر در قالب كلام معمولي بود، ميشد احاديث قدسي و جزء قرآن نبود. لذا، ممكن است كه بگوييم در مصحف و كتابي كه اميرالمؤمنين داشته، احاديث قدسي نيز موجود بوده است. از ديگر مطالب اهل سنت اين است كه ميگويند شيعه قائل به مصحف فاطمه(س) است؛ و اصلاً نفهميدهاند که مراد از مصحف فاطمه كه در كتابهاي ما آمده، چيست؛ و ميگويند قرآنشان همان مصحف فاطمه(س) است؛ ميگويند فاطمه بعد از پيامبر خودش پيامبر ديگري بوده است و يك حرفهاي رطب و يابسي را به هم ميبافند و به شيعه نسبت ميدهند. و اين ناشي ميشود از عدم درک صحيح حقيقت ولايت و حقيقت مکتب اهل بيت که حتي برخي از علماي ما هم اين را درک نکردهاند. رواياتي كه در كافي راجع به امام، مقام امام و علم امام آمده است که حقيقت قرآن در قلوب اينها قرار داده شده است؛ اينها علمشان چگونه زياد ميشود و...چيزهايي است كه شايد خيلي از ما از آن درست اطلاع نداشته باشيم؛ البته برخي گفتهاند که اينها غلوّ است که بايد گفت نه، چنين نيست و اينها واقعيت دارد و مقامات ائمه طاهرين(ع) است که اگر آنها روشن شود، بسياري از اين مسائل روشن ميشود. براي فردا كتاب الحجة كافي را ببينيد؛ يك بابي دارد تحت عنوان « زد فيه ذكر الصحيفة و الجفر و الجامعة و مصحف فاطمه(س) »، اولين روايت اين باب که مفصل نيز هست را مطالعه کنيد، انشاءالله فردا؛ و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .