موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۲/۱
شماره جلسه : ۵۵
-
بیان دلیل سوم اخباریها و جواب از دلیل سوم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
عرض كرديم دليل سوم اخبارىها که يک ادّعاي کبروي ميشود، اين است كه ظواهر قرآن از مصاديق متشابهات است، و در آيه شريفه 7 سوره آل عمران خداوند از عمل به متشابه نهى فرموده است. بنابراين، قرآن، هرچند که ظواهرى دارد، اما عمل به آن جايز نيست. بله، آنچه كه عنوان نص دارد و از محكمات قرآن است، براى ما معتبر است؛ و يا آنچه كه به ضميمه روايات وارده از ائمه معصومين(ع) به ما رسيده است، نيز معتبر ميباشد؛ اما خود ما مستقلاً بخواهيم به ظاهرى از ظواهر قرآن استدلال كنيم، صحيح نيست و داخل در همين عنوان متشابه است. عرض كرديم مرحوم آخوند در كفايه جواب داده و فقط میفرمايند: متشابه خصوص مجملات را میگويند و ظواهر جزء متشابهات نيست. اما اين نياز به بحث بيشتري دارد. ديروز عرض كرديم اشكال دومى نيز بر اين استدلال وارد است و آن اين که اخباريها براى عدم حجيت ظاهر قرآن به ظاهر قرآن استدلال ميکنند؛ يعنى خود اين آيه عنوان ظاهر را دارد و براى عدم حجيت ظواهر قرآن، به ظاهر قرآن استدلال میكنند. و اين، دو اشكال و دو تالى فاسد دارد؛ يك تالى فاسدش اين است كه اگر به اين آيه براى عدم حجيت ظواهر استدلال كنيم، شامل خود اين آيه نيز میشود؛ كه حالا اين را توضيح میدهيم. اشكال دوم نيز اشكال دور است، كه بالاخره براى عدم حجيت در باب ظواهر قرآن، به ظاهر قرآن تمسك كرديد. بر فرض كه اين آيه شريفه بقيه ظواهر قرآن را دلالت كند و شامل خودش نشود، بالاخره براى عدم حجيت ظواهر به ظواهر قرآن استدلال میكنيم و هذا دورُ.آيا استدلال به آيه شريفه براي عدم حجيت ظواهر قرآن، شامل خودش نيز ميشود؟
اما توضيح اشكال و تالي فاسد اول اين است كه منطقيين در منطق ميگويند: اگر كسى گفت كلّ كلامى كاذب (هر چيزى كه ميگويم دروغ است) اين سؤال وجود دارد که آيا اين عبارت شامل همين كلامي هم كه الآن میگويد، میشود يا نه؟ اگر گفته شود که اين کلام عموميت دارد و شامل خودش نيز ميشود، در اين صورت، نتيجه اين ميشود که اين خبرش نيز کاذب است، و بنابراين، ديگر نمیتوانيم نتيجه بگيريم كه بقيه كلامهاي او كاذب است. اين بحثى است كه در جاى خودش در منطق مورد بحث واقع میشود؛ و به حسب منطقى مسئله همينطور است؛ يعنى وقتى ميگويد كل كلامى كاذب ، شامل همين خبر نيز ميشود و يلزم من وجوده عدمه . اما همانجا گفتهاند كه اين از حيث منطقى است كه جهت قضيه موجبه كليه است، و موجبه كليه شامل خودش هم میشود. مثلاً اگر من بگويم: هرچه ميگويم از روى اراده میگويم، نتيجه اين ميشود که حتى همين كلامى هم كه الآن دارم میگويم، از روى اراده است. در مانحن فيه، استدلال اول اين بود كه هذه الآية من الظواهر و الظواهر من المتشابه، پس اگر بخواهيم به اين آيه استدلال كنيم بر اينكه عمل به متشابه جايز نيست، شامل خودش هم میشود؛ میگوييم نه، عرفاً چنين كلامى شامل خودش نمیشود.حالا در همينجا اين نكته را دنبال كنيم که آيه شريفه «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» آيا از محكمات است يا از متشابهات، يا اينكه لقائل أن يقول كه اين آيه نه داخل در محكم است و نه داخل در متشابه است، بلكه خداوند بقيه قرآن را بيان میكند؟. البته اين احتمال به حسب ظهور عرفي عقلايي وجود دارد که اين آيه نه داخل در محكمات باشد و نه داخل در متشابهات؛ مثل اين كه كسى بگويد آنچه من میگويم دو نوع است و دو قسم است، يك قسمش را صد در صد يقين دارم و يك قسمش را مقدارى شك دارم؛ خود اين از دايره اين تقسيم خارج است عرفاً؛ و اگر اين عنوان عرفىاش را هم كنار بگذاريم، بعيد نيست كه بگوييم خود اين آيه از محكمات است؛ چون اتقان دارد در ماده و حکم و نفوذ ناپذير است، احتمال خلاف در آن جريان ندارد؛ اين میشود محكم؛ حكيم يعنى كسى كه حرفهايش استوار است و تغيير ناپذير و تأثير ناپذير است. پس، بگوييم اين آيه خودش از محكمات است؛ همانگونه که مرحوم علامه (رض) در الميزان نيز چنين فرمودهاند، و حق با ايشان است كه بگوييم خود اين آيه از محكمات است. پس اشكال اول تا اينجا جواب داده میشود. اشكال دوم نيز با همين بياني که در مورد اشکال اول عرض کرديم حل ميشود؛ زيرا، وقتي اين آيه از محکمات شد و عنوان ظاهر ندارد، بنابراين، استدلال به آن نيز دوري نخواهد بود.
پاسخ و اشکال سوم به دليل سوم اخباريها
مهمترين جواب، اين جواب سوم است که عرض ميکنيم. كلام اخبارىها دو مقدمه داشت؛ يك مقدمه اين بود كه الظاهر من المتشابه و مقدمه دوم اين كه المتشابه منهىٌ عن العمل به؛ اشکال اين است که خداوند در كجاى آيه نهى از عمل به متشابه كرده است؟ در اين آيه شريفه میفرمايد: « فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ»، کساني كه متشابه را تبعيت میكنند براى اين كه فتنه در بين مردم ايجاد كنند و تأويل آن را طلب كنند. ــ که تأويل را معنا خواهيم کرد ــ؛ بنابراين، آيه شريفه مطلقا نهى از عمل به متشابه نكرده است؛ بلکه اگر كسى به متشابه عمل كند براى اين كه فتنه كند و دنبال تأويل باشد، منهي است. بالاتر از اين، اگر كسى اين آيه را بخواهد تحليل كند، آيه میفرمايد: آيات قرآن دو دسته است: يكى محكمات و ديگري متشابهات؛ و میفرمايد متشابهات را بايد در ضوء محكمات تبعيت كنيد. کسانى كه متشابه را بدون ارجاع به محكمات تبعيت ميکنند، آنها گرفتار فتنه میشوند. پس، آيه میگويد ميتواني به متشابه عمل بكنى اما بعد الارجاع الى المحكمات؛ بعد از اينكه در سايه محكمات، متشابهات را فهميديد، به آنها بايد عمل کنيد.مثلاً آيه شريفه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»، ما باشيم و اين آيه، ظاهرش همين است كه بعضى از سنىها گفتهاند و گرفتار گمراهى شدهاند، میگويند خدا روى عرش ايستاده است؛ در حالى كه در قرآن آمده است: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» يعنى ما نمیتوانيم خدا را به موجودات مادى تشبيه كنيم و بگوييم او هم جسم دارد، او هم دست دارد، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» يعني او وجودى است كه مثل ندارد؛ و اگر در ضوء اين آيه شريفه، آيه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» را معنا كنيم، معنايش اين ميشود كه خداوند بر همه موجودات احاطه دارد، بر ملك و ملكوت، بر همه چيز احاطه دارد. پس، اشكال مهم اين است كه آيه شريفه نمیگويد که به متشابه اصلاً عمل نكن؛ بلکه میگويد شما حق نداريد به متشابه بدون رجوع به محكمات عمل كنيد. آن وقت اينجا يك عبارت خيلى جالبى مرحوم علامه دارد که مناسب است آن را در اينجا بيان کنيم.
کلام مرحوم علامه طباطبائي در الميزان
ايشان در جلد 3 صفحات 41 و 42 میفرمايند: «وأنت إذا تتبعت البدع والأهواء والمذاهب الفاسدة التي انحرف فيها الفرق الاسلامية عن الحق القويم بعد زمن النبي صلى الله عليه وآله وسلم سواء كان في المعارف أو في الاحكام وجدت أكثر مواردها من اتباع المتشابه والتأويل في الآيات بما لا يرتضيه الله سبحانه ففرقة تتمسك من القرآن بآيات للتجسيم واخرى للجبر واخرى للتفويض واخرى لعثرة الأنبياء واخرى للتنزيه المحض بنفي الصفات واخرى للتشبيه الخالص وزيادة الصفات إلى غير ذلك كل ذلك للاخذ بالمتشابه من غير إرجاعه إلى المحكم الحاكم فيه . وطائفة ذكرت أن الاحكام الدينية إنما شرعت لتكون طريقا إلى الوصول فلو كان هناك طريق أقرب منها كان سلوكه متعينا لمن ركبه فإنما المطلوب هو الوصول بأي طريق اتفق وتيسر واخرى قالت إن التكليف إنما هو لبلوغ الكمال ولا معنى لبقائه بعد الكمال بتحقق الوصول فلا تكليف لكامل . وقد كانت الاحكام والفرائض والحدود وسائر السياسات الاسلامية قائمة ومقامة في عهد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لا يشذ منها شاذ ثم لم تزل بعد ارتحاله صلى الله عليه وآله وسلم تنقص وتسقط حكما فحكما يوما فيوما بيد الحكومات الاسلامية ولم يبطل حكم أو حد إلا واعتذر المبطلون أن الدين إنما شرع لصلاح الدنيا وإصلاح الناس وما أحدثوه أصلح لحال الناس اليوم حتى آل الامر إلى ما يقال إن الغرض الوحيد من شرائع الدين إصلاح الدنيا باجرائها والدنيا اليوم لا تقبل السياسة الدينية ولا تهضمها بل تستدعى وضع قوانين ترتضيها مدنية اليوم واجرائها وإلى ما يقال إن التلبس بالاعمال الدينية لتطهير القلوب وهدايتها إلى الفكرة والإرادة الصالحتين والقلوب المتدربة بالتربية الاجتماعية والنفوس الموقوفة على خدمة الخلق في غنى عن التطهر بأمثال الوضوء والغسل والصلاة والصوم . إذا تأملت في هذه وأمثالها وهي لا تحصى كثرة وتدبرت في قوله تعالى فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله الآية لم تشك في صحة ما ذكرناه وقضيت بأن هذه الفتن والمحن التي غادرت الاسلام والمسلمين لم تستقر قرارها إلا من طريق اتباع المتشابه وابتغاء تأويل القرآن. و هذا والله أعلم هو السبب في تشديد القرآن الكريم في هذا الباب وإصراره البالغ على النهي عن اتباع المتشابه وابتغاء الفتنة والتأويل والالحاد في آيات الله والقول فيها بغير علم واتباع خطوات الشيطان فإن من دأب القرآن أنه يبالغ في التشديد في موارد سينثلم من جهتها ركن من أركان الدين فتنهدم به بنيته كالتشديد الواقع في تولي الكفار ومودة ذوي القربى وقرار أزواج النبي ومعاملة الربا واتحاد الكلمة في الدين وغير ذلك . ولا يغسل رين الزيغ من القلوب ولا يسد طريق ابتغاء الفتنة الذين منشأهما الركون إلى الدنيا والاخلاد إلى الأرض واتباع الهوى إلا ذكر يوم الحساب كما قال تعالى ولا تتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله إن الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب؛ ولذلك ترى الراسخين في العلم المتأبين تأويل القرآن بما لا يرتضيه ربهم يشيرون إلى ذلك في خاتمة مقالهم حيث يقولون ربنا إنك جامع الناس ليوم لا ريب فيه إن الله لا يخلف الميعاد.»يعني: وقتي شما بدعتها، هواخواهيها، مذاهب باطله را در معارف يا در احکام ببينيد، ميفهميد که اکثر اينها ناشي شده از اينکه متشبابهات قرآن را گرفتهاند، و به آنچه که خدا راضي نيست، تأوّل کردهاند؛ پس، گروهي به آياتي از قرآن تمسک کردند براي اينکه اثبات کنند خدا جسم است؛ و گروهي براي جبر به آياتي استدلال کردند و گروه سوم براي تفويض تمسک کرده و عدهاي هم براي اينکه بگويند انبياء گناه ميکردند؛ و برخي نيز بطور کلي صفات را از خدا نفي کردند؛ نفراتي نيز گفتند صفات خدا هم مثل ما زايد بر ذاتش است و...؛ تمامي اينها به خاطر اخذ به متشابه و عدم ارجاع آن آيات به محکمات است. بعضيها هم ميگويند احکام براي اين است که ما به خدا واصل شويم؛ حالا اگر نشستند و دور هم، «هو» کشيدند، اين يک طريقي است اقرب به خدا، اين متعيّن است؛ گروه ديگر گفتند: اين که خدا ما را مکلف کرده، براي اين است که ما کامل شويم، بعد از اينکه کامل شديم، ديگر معنا ندارد که تکاليف را انجام بدهيم!؛ احکام، فرائض، حدود، ساير سياسات، در عهد پيامبر(ص) قائم بودند، و بعد از پيامبر(ص)، حکومتهاي به ظاهر اسلامي که غصب خلافت کردند، کم کم احکام را قيچي و کم کردند؛ ميآمدند احکام اسلامي را ابطال ميکردند، هنگامي که به آنها گفته ميشد: چرا اين کار را ميکنيد؟
ميگفتند: دين براي مصلحت و اصلاح مردم است؛ و آنچه که ما امروز بيان ميکنيم، براي حال مردم مصلحت و نفع بيشتري دارد. اين که عمر تصريح کرد دو چيز در عهد رسول خدا(ص) حلال بود و من آنها را حرام ميکنم، از همين باب است. گروهي نيز ميگويند: تکاليف ديني براي پاک شدن قلبها و هدايت آنها است و کساني که خدمت خلق ميکنند، از پاک کردن قلب به وسيله وضو و غسل و نماز و روزه، بينياز هستند. بعد ميفرمايند: هنگامي که در امثال اين موارد تأمل شود، معلوم ميشود که تمام اين فتنهها براي اين است که سراغ متشابهات قرآن رفتند؛ الآن هم همينطور است که اگر کسي سراغ متشابهات قرآن برود، در اعتقادات، در اخلاق، دراحکام و فروع، در سياست، فتنهها ايجاد ميکند. دليل اين که قرآن اين همه شدّت به خرج ميدهد و تأکيد ميکند که مراقب باشيد متشابهات را بدون ارجاع به محکمات معنا نکنيد، همين است.
و اين انحراف و زيغ در قلوب را ياد قيامت پاک ميکند، و راه فتنه را که سبب آن دلبستن به دنيا و تبعيت از هوا و هوس است، ياد قيامت مسدود ميکند؛ بعد اين آيه شريفه را ميآورند که: «وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ» کساني که تبعيت از هوا کردند، خداوند عذاب شديدي را نصيبشان ميکند، بخاطر اين که قيامت را فراموش کردند. از اينجا معلوم ميشود که اگر انسان به ياد قيامت باشد، در جهات علمي هم خيلي موفق است؛ اگر انسان در فهم قرآن به ياد قيامت باشد، خداوند او را کمک ميکند و او را گرفتار عمل به متشابهات نميکند. در ادامه عبارت ديگري دارد که انصافاً عباراتي است که عنايت خداوند بوده که در قلب اين وليّ خدا قرار داده شده و انسان ميفهمد که اين عبارت در چه شرايط و با چه حال نفسي صادر شده است؛ پيداست که ريشه اين مسائل را خداوند براي ايشان کاملاً روشن کرده بود.
نظری ثبت نشده است .