موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۱۰
شماره جلسه : ۸۳
-
بررسی روایات دال بر محدث بودن ائمه (ع)
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسي روايات دالّ بر محدث بودن ائمه(ع)
عرض كرديم در كافي بابي هست تحت عنوان « باب الفرق بين الرسول و النبي و المحدث » و از اخبار و روايات ديگر استفاده كرديم، همانطور كه فاطمه زهرا(س) محدثه بوده، ائمهطاهرين(ع) هم محدث هستند؛ و چه بسا از بعضي تعابير ديگرهم استفاده شود كه برخي از افرادي كه سلامت و تهذيب نفس دارند ومراحل بالايي از قرب به خدا را تحصيل كردهاند، اينها هم عنوان محدث را پيداكنند. در اين باب، حديث سوم كه روايت معتبري هست، ميگويد:[« محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسن بن محبوب ، عن الأحول قال سألت أبا جعفر عليه السلام عن الرسول والنبي والمحدث ، قال : الرسول الذي يأتيه جبرئيل قبلا فيراه ويكلمه فهذا الرسول ، وأما النبي فهو الذي يرى في منامه نحو رؤيا إبراهيم ونحو ما كان رأى رسول الله صلى الله عليه وآله من أسباب النبوة قبل الوحي حتى أتاه جبرئيل عليه السلام من عند الله بالرسالة وكان محمد صلى الله عليه وآله حين جمع له النبوة وجاءته الرسالة من عند الله يجيئه بها جبرئيل ويكلمه بها قبلا ، ومن الأنبياء من جمع له النبوة ويرى في منامه ويأتيه الروح ويكلمه ويحدثه ، من غير أن يكون يرى في اليقظة ، وأما المحدث فهو الذي يحدث فيسمع ، ولا يعاين ولا يرى في منامه. »] از امام باقر(ع) سؤال كردند که فرق رسول و نبي و محدث چيست؟حضرت فرمودند: رسول کسي است که جبرئيل از مقابل او ميآيد و رسول او را ميبيند و با اوصحبت ميكند؛ اما نبي کسي است که ملك را درمنام و در خواب ميبيند؛ مانند رؤياي حضرت ابراهيم، و مانند مواردي که پيامبر اسلام از اسباب نبوت قبل از وحي به وسيله جبرائيل ميديد. محدث نيز کسي است که به او حديث گفته ميشود و او ميشنود، اما در خوابش هم کسي را نميبيند؛ فقط صدا را ميشنود. پس، محدث يعني کسي که صدايي به گوش اوميرسد، در حالي که كسي را نميبيند. البته در روايات هست كه از امام(ع) سؤال ميكند: ازكجا ميفهميد كه اي صداي ملك است؟ و حضرت علائمي را ذكرميكنند. در كتاب كافي باب ديگري وجود دارد تحت عنوان « في أن الائمة بمن يشبهون ممن مضي و كراهية القول فيهم بالنبوّة »؛ کراهت در اينجا به معناي حرمت است. ــعرض كردم که اشاره من به اين عناوين، براي اين است كه آقايان يك مقداري به کتاب الحجة کافي رجوع بفرمايند؛ منشأبسياري از اين انحرافاتها و اشتباهات و لغزشها اين است كه واقعاً ائمه معصومين(ع) را آنطوري كه بايد بشناسيم نشناختيم؛ عدهاي راه غلو را در پيش گرفتند و عدهاي هم راه تفريط را و گفتند که ائمه(ع) انسانهاي معمولي بودند و يك مقدار بهتر از ديگران بودند. بنابراين، بايد در اينجا خيلي توجه داشت.
در حديث اول اين باب آمده است: [« أبو علي الأشعري ، عن محمد بن عبد الجبار ، عن صفوان بن يحيى ، عن حمران بن أعين قال قلت لأبي جعفر عليه السلام : ما موضع العلماء؟ قال : مثل ذي القرنين وصاحب سليمان وصاحب موسى عليهم السلام. »] ببينيد نكتهاي كه در همينچند ساله اخير در كشور ما گاه در بعضي از نوشتهها و مقالات ميآيد، يكياز حرفهايشان اين است که ميگويند اين اعتقاداتي كه امروز علما و مردم ما راجع بهائمه طاهرين(ع) دارند، وقتي به اصحاب ائمه مراجعه كنيم، هيچ اين حرفها نبوده است؛ و اينها رابعد از دوران صفويه درست كردند. در اينجا كافي بود که آنها بدين جا مراجعه كنند. در اين روايت اول که سندش هم اشکال ندارد و روايت معتبري است، حمران بن اعين به امام باقر(ع) عرض ميکند که جايگاه علما ـ که مراد از علماء، ائمه طاهرين(ع) هستند ـ چيست؟
يعني ما آنها را نبي بدانيم يا چيز ديگر، و اينان چه مقام و جايگاهي دارند؟ حضرت فرمودند: علم اينان همانند سليمان و ذيالقرنين و صاحبسليمان و صاحب موسي است. ـ مرحوم مجلسي ميفرمايد: صاحب موسي دو احتمال دارد و برايهر دو روايت داريم؛ يا مراد حضرت يوشع است و يا مراد حضرت خضر است؛ وجه تشبيه نيز ايناست كه خداوند علم فراواني را در اختيار آنها قرار داده بود و علم كثيريداشتند اما نبي نبودند؛ اينها محدث بودند. حال، حضرت ميفرمايد: جايگاه اهل بيت هم مثل اينهاست؛ يعني اينطور نيست كه اينقضايا بعد از پيامبر مثلاً اتفاق افتاده باشد و اين يك چيزي باشد كه اصلاً سابقهنداشته باشد. پس، وجه تشبيه، دراصل محدث بودن است. اينجا روايتي را مرحوم مجلسي دارد و ميگويدمراد از اين كه صاحب موسي خضر است؛ اين روايت است: [« أبو محمد عن عمران بن موسى عن ابن أسباط عن محمد بن الفضيل عن الثمالي قال : سمعت أبا جعفر ( عليه السلام ) يقول : " وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي ولا محدث إلا إذا تمنى ألقى الشيطان في أمنيته " فقلت : وأي شئ المحدث ؟ فقال : ينكت في اذنه فيسمع طنينا كطنين الطست ، أو يقرع على قلبه فيسمع وقعا كوقع السلسلة على الطست ، فقلت : نبي ؟ فقال : لا مثل الخضر ومثل ذي القرنين. »] حضرت ميفرمايد: در گوش او صدايي به گردش در ميآيد مانند صداي به هم خوردن دو تشت؛ يا بر قلب او کوبيده ميشود مانند صدايي که از خوردن زنجير به تشت ايجاد ميشود.
گفتم: اين ميشود نبي؟ حضرت پاسخ ميدهند: خير، مانند خضر و ذيالقرنين که محدث بود، اما نبي نبود. روايت دومکه اين روايت هم معتبر است؛ اين است: [« علي عن أبيه عن ابن أبي عمير عن الحسين بن أبي العلا قال : قال أبو عبد الله ( عليه السلام ) : إنما الوقوف علينا في الحلال والحرام فأما النبوة فلا .»] از اين روايت، معلوم ميشود در زمان ائمه(ع) نيز وقتي ميديدند هر سؤالي که از ائمه ميشود، ميدانند و پاسخ ميدهند؛ هر مطلبي که ميخواهد اتفاقبيفتد، ميدانند؛ عدهاي در مورد ائمه(ع) غلو كرده بودند که انشاءالله رواياتش را ميخوانيم. حال، ائمه(ع) در مقابل اينها ميفرمودند: نه، اين كه شما بايد نزد ما زانو بزنيد و مسائل را بدانيد، از باب حلال وحرام است؛ اما حق نداريد قائل به نبوت ما بشويد. باز در روايت سوم همين باب كه اينهم روايت صحيحي است، امام صادق(ع) فرموده است: [« محمد بن يحيى الأشعري ، عن أحمد بن محمد ، عن البرقي ، عن النضر بن سويد عن يحيى بن عمران الحلبي ، عن أيوب بن الحر ، قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : إن الله عز ذكره ختم بنبيكم النبيين فلا نبي بعده أبدا ، وختم بكتابكم الكتب فلا كتاب بعده أبدا ، وأنزل فيه تبيان كل شئ وخلقكم وخلق السماوات والأرض ونبأ ما قبلكم وفصل ما بينكم وخبر ما بعدكم وأمر الجنة والنار وما أنتم صائرون إليه. »]بعد از پيامبر، نبي نيست؛ بعد ازقرآن هم كتابي نيست؛ مصحف فاطمه اينطور نيست كه بگوييم يك كتاب ديگري بودهكه خدا توسط جبرائيل بر حضرت زهرا فرستاده است و انزل فيه تبيان كل شيء وخلقكم وخلق السموات والارض ونبأ ما قبلكم وما بينكم وخبر ما بعدكم تا اينكهميفرمايند قضيه بهشت و جهنم را براي شما بيان كرد و اين كه چه كساني به جهنمميروند و چه كساني به بهشت ميروند؛ ملاكهاي كلياش را ذكر كرده است.
در روايت چهارم همين باب، كه اين هم روايت موثقي هست، امام باقر(ع) ميفرمايد:] « عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسين بن سعيد ، عن حماد بن عيسى ، عن الحسين بن المختار ، عن الحارث بن المغيرة قال : قال أبو جعفر عليه السلام : إن عليا عليه السلام كان محدثا فقلت : فتقول : نبي ؟ قال : فحرك بيده هكذا، ثم قال : أو كصاحب سليمان أو كصاحب موسى أو كذي القرنين أو ما بلغكم أنه قال : وفيكم مثله؟ »[اميرالمؤمنين(ع) محدث بوده است؛ سائل سؤال ميكند: ميفرمايي پيامبر است؟ حضرت با اشاره و علامت نفي فرمود؛ سپس فرمودند: نه، بلکه مانند همراه سليمان و همراه موسي و ذيالقرنين بوده است. و اصلاً رواياتي از خود پيامبر(ص) داريم كه حضرت فرمود: ان علياً ذوالقرنين هذه الامة اميرالمؤمنين ذي القرنين اين امتاست. اما اين که اميرالمؤمنين و ايشان از چه جهت شبيه به هم هستند؟، وجوهي برايمشابهت گفته شده است؛ يك وجهش همين است كه ذيالقرنين محدث بود، اميرالمؤمنين هممحدث است؛ وجه ديگرش اين است كه ذيالقرنين دو ضربت خورد، اميرالمؤمنين هم دوضربه خورد، يكي يوم الخندق و يكي هم در محراب.
در روايت بعدي آمده است: [« علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن أبي عمير ، عن ابن أذينة ، عن بريد ابن معاوية ، عن أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما السلام قال : قلت له : ما منزلتكم ؟ ومن تشبهون ممن مضى ؟ قال : صاحب موسى وذو القرنين ، كانا عالمين ولم يكونا نبيين. »]از امام باقر و امام صادق(ع)، از هر دو نقل ميكند. بريد بن معاويه ميگويد: سؤال کردم که منزلت شما چيست؟ ـــ ببينيد! در زمان آنها پيدا بوده كه عظمت معنوي و علمي ائمهبراي مردم و مخصوصاً براي اصحاب خيلي بالا بوده است كه گاه ميفرمودند: آقا! شما چه جايگاهيداريد؟ اين كه عرض ميكنم براي اين است که خيلي دقت داشتهباشيد؛ که اين که در نوشتههاي چند ساله اخير تصريح كردهاند كه اعتقاداتي كهما و علماي امروز شيعه در مورد ائمه دارند را اصلاً اصحاب ائمه نداشتند، و اصحاب ائمه ميرفتند فقط مسألهاي را سؤال ميكردند، يعني شأن ائمه را بهاندازه يك مسئلهگو و بيان احكام قرار دادند، و حتي تعبير كردند كه اصلاً كلمه عصمت،بعداً جعل شده است، حرف باطلي است. ــــ در اين روايت هم دارد « ما منزلتكم »؟
اين سؤال هنگامي پرسيده مي شود که انسان چيزهاي عجيب و غريبي از افراد ميبيند. بعد مي پرسد « و من تشبهون من مضي »؟ از گذشتگان و پشينيان به چهكساني شباهت داريد؟ امام(ع) در پاسخ فرمودند: صاحب موسي و ذي القرنين که خداوند علم زيادي در اختيارشان قرار داده بود, اما نبي نبودند . روايت بعد كه روايت معتبر وجالبي هم هست, اين است: [ « محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن البرقي ، عن أبي طالب ، عن سدير قال : قلت لأبي عبد الله عليه السلام : إن قوما يزعمون أنكم آلهة ، يتلون بذلك علينا قرآنا : " وهو الذي في السماء إله وفي الأرض إله " فقال : يا سدير سمعي وبصري وبشري ولحمي ودمي وشعري من هؤلاء براء وبرئ الله منهم ، ما هؤلاء على ديني ولا على دين آبائي والله لا يجمعني الله وإياهم يوم القيامة إلا وهو ساخط عليهم ، قال : قلت : وعندنا قوم يزعمون أنكم رسل يقرؤون علينا بذلك قرآنا " يا أيها الرسل كلوا من الطيبات واعملوا صالحا إني بما تعملون عليم " فقال : يا سدير سمعي وبصري وشعري وبشري ولحمي ودمي من هؤلاء براء وبرئ الله منهم ورسوله ، ما هؤلاء على ديني ولا على دين آبائي والله لا يجمعني الله وإياهم يوم القيامة الا وهو ساخط عليهم ، قال : قلت : فما أنتم ؟ قال نحن خزان علم الله ، نحن تراجمة أمر الله ، نحن قوم معصومون ، أمر الله تبارك وتعالى بطاعتنا ونهى عن معصيتنا ، نحن الحجة البالغة على من دون السماء و فوق الأرض. »] در اين روايت سدير ميگويد به امام صادق(ع) عرض كردم گروهي شما را خدا ميدانندو بر اين اعتقادشان آيه 83 سوره زخرف را مي خوانند و ميگويند شما خداي زمين هستيد!
ببيند امام صادق(ع) چگونه با آنها برخورد ميكند؟. امام(ع) نفرموداينها جاهل هستند و برويد ارشادشان كنيد؛ بلکه فرمود: گوش و چشم و پوست و گوشت و خون و موي من از همه اينها بري است؛ يعني اينها هيچارتباطي به ما ندارد؛ نه تنها اينها اصلاً اينها از ما نيستند, بلکه خداهم از آنان بري است.ــ اين علماي متعصب و بي انصاف اهل سنت چرا نميآيند اين روايات را نقل كنند كهائمه ما(ع) اين حرفها را هم دارند؟!. يك كلمه شنيدهاند مصحف فاطمه, اما نفهميدهاند که چيست؛ و شروع كردند به اباطيل بافي در کتابهايشان.ــ امام(ع) در ادامه مي فرمايد: خدا من و اينها را روز قيامت باهم در يكجا جمع نميكند, مگر آن که بر آنها غضب ميكند. پس از اين جواب, سدير سؤال مي کند که گروه ديگري هستند و ميگويند شما پيغمبر هستيد؟! و آيه 51 سوره مؤمنون را به عنوان شاهد بر اين اعتقاد خود مي آورند. امام(ع) دوباره همان جملات را مي آورد که گوش و چشم و پوست و گوشت و خون من از اين چيزها بري است و خداوند و رسولش نيز از اينها بري هستند و خداوند بين ما و آنها در قيامت جمع نمي کند و بر آنها غضب مي کند. بعد, سدير ميگويد: پس شما چه کسي هستيد؟امام(ع) در جواب مي فرمايند: ما گنجينه علم خدا هستيم؛ ما مفسر و مبين امر خدا و علم خداهستيم.خدا ما را معصوم قرار داده است. ما حجت بالغه و حجت كامله خداوند هستيم.
روايت آخر هم اين است: [ « عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسين بن سعيد ، عن عبد الله بن بحر ، عن ابن مسكان ، عن عبد الرحمن بن أبي عبد الله ، عن محمد بن مسلم قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : الأئمة بمنزلة رسول الله صلى الله عليه وآله إلا أنهم ليسوا بأنبياء ولا يحل لهم من النساء ما يحل للنبي صلى الله عليه وآله فأما ما خلا ذلك فهم فيه بمنزلة رسول الله صلى الله عليه وآله. »]محمد بن مسلم از امام صادق(ع) نقل ميكند که ائمه پيامبر نيستند, آنچه كه اززنها براي پيامبر حلال بوده, براي اينها حلال نيست؛ فاما ما خلا ذلك فهم فيه بمنزلة رسول الله(ص) . اين رواياتي بود كه در اينجا لازم بود بيان كنيم. باب ديگري هم در اينجا هست كه ائمه نه تنها اظهار علم ميكردند, بلکه ميگفتند ما خزّان علم خدا هستيم؛ ما همه چيزرا ميدانيم كه خود اين ادعا كار سادهاي نيست. هر كسي نميتواند اين ادعا رابكندچرا که به دنبالش افراد سؤال ميكنند و كافي است که در يك سؤال اشتباهجواب دهند.
بابي در کافي هست با عنوان « باب الروح التي يسدد الله بها الائمة(ع) »؛ روايت اول كه روايت معتبري هست, اين است: [ « عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسين بن سعيد ، عن النضر بن سويد ، عن يحيى الحلبي ، عن أبي الصباح الكناني ، عن أبي بصير قال : سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله تبارك وتعالى : " وكذلك أوحينا إليك روحا من أمرنا ما كنت تدرى ما الكتاب ولا الايمان " قال : خلق من خلق الله عز وجل أعظم من جبرئيل وميكائيل ، كان مع رسول الله صلى الله عليه وآله يخبره ويسدده وهو مع الأئمة من بعده. »] ابي الصباح الكناني از ابي بصير نقل ميكند که در مورد آيه شريفه « وكذلك أوحينا إليك روحا من أمرنا ما كنت تدرى ما الكتاب ولا الايمان » سؤال کردم؛ فرمودند: خلق من خلق الله عزو جل اعظم من جبرائيل و ميكائيل ، ميفرمايند: « أوحينا اليك روحاً من أمرنا » يعني يك روح را ما به تو وحي كرديم؛ روحاً من امرنا بر حسب آنچه كهدر اين روايات آمده است, ميگويد: قالت الطبرسي اي مثل ما اوحينا الي الانبياء قبلك اين دارد وكذلك ، كذلك يعني مثل وحي كه به انبياي قبل وحي كرديم,يعني الوحي بامرنا و معناه القرآن لانه يهتدي به ففيه حيات من موت الكفر و قيل هو روح القدس و قيل , قول سوم اين است كه روحاً من امرنا, ملك اعظم من جبرئيل و ميكائيل كان مع رسول الله(ص) و عن ابيجعفر (ع) و عن أبيعبدالله(ع) امام باقر و امام صادق(ع) فرمودند قالا و لم يصعد الي السماء و انه لفينا اين روح و ملک ديگر به آسمانبر نگشت و اکنون در ميان ما مسدّد و مؤيد ما از طرف خداوندهست.
روايت بعدش هم دارد [ « محمد بن يحيى ، عن محمد بن الحسين ، عن علي بن أسباط ، عن أسباط بن سالم قال : سأله رجل من أهل هيت - وأنا حاضر - عن قول الله عز وجل : " وكذلك أوحينا إليك روحا من أمرنا " فقال : منذ أنزل الله عز وجل ذلك الروح على محمد ، صلى الله عليه وآله ما صعد إلى السماء وإنه لفينا. »] مقتضاي اين روايات اين است كه يكملكي اعظم, نه اعظم ظاهري, بلکه منظور وسعت روحي و وسعت قدرتي و اقتداري اعظم ازجبرائيل و ميكائيل بوده كه با پيامبر(ص) بوده و به آن حضرت خبر ميداده که چهميخواهد اتفاق بيفتد و چه اتفاق افتاده است؛ اخبار را به ايشان ميداده و آن حضرت را محافظت ميكرده است؛ آن روح و ملك با ائمهطاهرين هم هست.
روايت ديگر اين است: [ « محمد بن يحيى ، عن عمران بن موسى ، عن موسى بن جعفر ، عن علي بن أسباط ، عن محمد بن الفضيل ، عن أبي حمزة قال : سألت أبا عبد الله ( عليه السلام ) عن العلم أهو علم يتعلمه العالم من أفواه الرجال أم في الكتاب عندكم تقرؤونه فتعلمون منه ؟ قال : الأمر أعظم من ذلك وأوجب ، أما سمعت قول الله عزوجل : ( وكذلك أوحينا إليك روحا من أمرنا ما كنت تدري ما الكتاب ولا الإيمان ) ثم قال : أي شيء يقول أصحابكم في هذه الآية أيقرون أنه كان في حال لا يدري ما الكتاب ولا الإيمان ؟ فقلت : لا أدري - جعلت فداك - ما يقولون ، فقال [ لي ] : بلى قد كان في حال لا يدري ما الكتاب ولا الإيمان حتى بعث الله تعالى الروح التي ذكر في الكتاب ، فلما أوحاها إليه علم بها العلم والفهم وهي الروح التي يعطيها الله تعالى من شاء ، فإذا أعطاها عبدا علمه الفهم. »]راجع به علم ائمه سؤال كرده و گفته است: شما اين علمي كه داريد همان است كه از افواه رجال گرفته ميشود؟ يعني استادي به شما ياد ميدهد يا كتابياست ميرويد آن را ميخوانيد؟ حضرت مي فرمايد: اينگونه نيست. به هر حال, ما اگر بخواهيم بعضي از حقايق و بلکه هر حقيقتي را بخواهيم بفهميم, متفرع بر اين است كه ائمه معصومين(ع)را بشناسيم. اين نكته را هم عرض كنم که بعيد نيست گفته شود محدث بودن در مراحل پايينتر و ضعيفترش, در برخي از اشخاص هم واقع ميشود؛ بعضي از داستانهايي كه براي بعضي از علماي خيلي بزرگ نقل ميشود, شايد از همين قبيل محدث بودن باشد.و صلي اللّه علي سيدنا محمد وآلهالطاهرين.
نظری ثبت نشده است .