موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۲/۵
شماره جلسه : ۵۸
-
احتمال سیزدهم در معنای محکم و متشابه
-
احتمال چهاردهم در تفسير محکم و متشابه
-
احتمال پانزدهم در تفسير محکم و متشابه
-
احتمال شانزدهم در تفسير محکم و متشابه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
احتمال سيزدهم در تفسير محکم و متشابه
رسيديم به معنا و احتمال سيزدهم در تفسير محكم و متشابه، ميفرمايند: احتمال سيزدهم اين است كه المحكم ما للعقل اليه سبيل و المتشابه بخلافه ، محكم آن است كه عقل بدان راه دارد و ميتواند آن را تشخيص دهد، اما متشابه بر خلاف آن است؛ هر چيزي كه عقل بدان راه ندارد، متشابه است. مرحوم علامه در اين قول سه اشكال وارد كردهاند: ــ « وفيه أنه قول من غير دليل والآيات القرآنية و إن انقسمت إلى ما للعقل إليه سبيل وما ليس للعقل إليه سبيل لكن ذلك لا يوجب كون المراد بالمحكم والمتشابه فبهذه الآية استيفاء هذا التقسيم وشئ مما ذكر فيها من نعوت المحكم و المتشابه لا ينطبق عليه انطباقا صحيحا على أنه منقوض بآيات الاحكام فإنها محكمة ولا سبيل للعقل إليها.» ــاشكال اول اينكه اين قول، بدون دليل است و هيچ قرينه و شاهدي بر اين معنا نداريم. مجرد اين كه اين تقسيم قابليت پياده شدن در آيات قرآن را دارد، و اصل اين معنا ثبوتاً و في الواقع امکان دارد، دليل بر اين نيست كه محكم و متشابهي كه در اين آيه شريفه آمده است، حتماً همين باشد!.
اشكال دوم اين است كه در اين آيه شريفه ـ « هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آَيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ » ـ براي محكمات، صفت «اُمّ الكتاب» را عنوان كرده و براي متشابهات خصوصيت «ابتغاء الفتنه و ابتغاء التأويل» را بيان كرده است؛ و اين صفات بر اين تفسيري كه شما بيان كرديد، انطباق ندارد. آيا هر چيزي كه عقل بدان راه دارد، «اُمّ الكتاب» ميشود و هر چيزي که عقل بدان راه ندارد، وسيله فتنه ميشود؟
در اشكال سوم فرمودهاند: آيات الاحكام جزء محكمات است و عقل راهي به آنها ندارد؛ در حالي كه يك گروهي از اخباريها كه داريم دليل آنها را ردّ ميكنيم، حرف عمدهشان اين است كه قرآن و خصوصاً آيات الاحكام جزء متشابهات است و فقيه نميتواند به آنها در احكام شرعي استدلال كند. و اين كه مرحوم علامه مسلم گرفتهاند بين الجميع كه آيات الاحكام از محكمات است، ما منشأيي براي آن پيدا نكرديم؛ بلكه خلافش هم در كلمات اخباريها هست.
لذا، اشكال سوم، اشكال واردي نيست؛ اشكال دوم هم اشكال واردي نيست و قابل جواب است. اگر گفتيم كه آيات محكمه آياتي است كه عقل بدانها راه دارد، و مراد از اين عقل، عقل بديهي باشد و نه عقل نظري، اگر مراد اين باشد از باب آنچه كه در منطق يا فلسفه اثبات كردند كه تمام امور نظري به بديهي بر ميگردد، پس آنچه كه به عقل بديهي ثابت ميشود، ميشود «ام الكتاب»؛ و هر چيزي که عقل بديهي بدان راه ندارد و عقل نظري شد، ميشود متشابه، و موجب اختلاف و احتمالات متعدد ميشود؛ هر كسي به احتمال مطابق نظر خودش عمل ميكند و موجب فتنه ميشود.
بنابراين، اشكال دوم مرحوم علامه نيز كه فرمودند اوصاف محكم و متشابه ذکر شده در اين آيه، با اين احتمال سازگاري ندارد، به نظر ميرسد قضيه عكس اين است و اتفاقاً اين اوصافي كه براي محكم و متشابه ذكر شده، با اين احتمال معنايي به خوبي انطباق دارد. فقط اشكال اول باقي ميماند كه ما دليلي بر اين تفسير نداريم.
احتمال چهاردهم در تفسير محکم و متشابه
احتمال چهاردهم اين است که: ــ « أن المحكم ما أريد به ظاهره والمتشابه ما أريد به خلاف ظاهره وهذا قول شائع عند المتأخرين من أرباب البحث وعليه يبتني اصطلاحهم في التأويل أنه المعنى المخالف لظاهر الكلام وكأنه أيضا مراد من قال إن المحكم ما تأويله تنزيله والمتشابه ما لا يدرك إلا بالتأويل. » ــ؛ ميفرمايند: شايعترين معنا در نزد متأخرين همين معناي چهاردهم است؛ محكم آن است كه ظاهرش اراده ميشود، و متشابه آن است كه خلاف ظاهرش اراده ميشود؛ و روي همين معنا اصطلاح متأخرين درمورد تأويل بنا گذاشته شده است. از متأخرين سؤال ميكنيم تأويل يك آيه يعني چه؟ ميگويد: تأويل يك آيه معناي مخالف با ظاهر آيه است.نتيجه اين که طبق اين معنا، متشابه با مؤوّل يك معنا پيدا ميكند؛ متشابه با تأويل يك معنا دارد. به اين معنا نيز سه اشكال وارد كردند؛ ــ « وفيه أنه اصطلاح محض لا ينطبق عليه ما في الآية من وصف المحكم والمتشابه فإن المتشابه إنما هو متشابه من حيث تشابه مراده ومدلوله وليس المراد بالتأويل المعنى المراد من المتشابه حتى يكون المتشابه متميزا عن المحكم بأن له تأويلا بل المراد بالتأويل في الآية أمر يعم جميع الآيات القرآنية من محكمها ومتشابهها كما مر بيانه على أنه ليس في القرآن آية أريد فيها ما يخالف ظاهرها وما يوهم ذلك من الآيات إنما أريد بها معان يعطيها لها آيات اخر محكمة والقرآن يفسر بعضه بعضا ومن المعلوم أن المعنى الذي تعطيه القرائن متصلة أو منفصلة للفظ ليس بخارج عن ظهوره وبالخصوص في كلام نص متكلمه على أن ديدنه أن يتكلم بما يتصل بعضه ببعض ويشهد بعضه على بعض ويرتفع كل اختلاف وتناف مترائي بالتدبر فيه قال تعالى:أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا » ــ
در اشكال سوم ـ كه اين نكتهي مهمي هم هست ـ ميفرمايند: ما اصلاً در قرآن آيهاي كه ظهور در يك معنايي داشته باشد، اما خلاف آن ظاهر اراده شده باشد، نداريم. اگر کسي بگويد: آياتي هست كه اين آيات موهم اين است كه خلاف ظاهر است، در جواب ميفرمايد: بله، آياتي مثل آيه « الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى » داريم، اما وقتي آيات محكم كنار اين آيات قرار بگيرد، تازه براي اينها ظهور منعقد ميشود؛ يعني آيه « الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى » هنوز ظهوري ندارد، و وقتي كنار « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » قرار ميگيرد، تازه براي اين آيه ظهوري منعقد ميشود؛ و اشاره ميكنند به اين تعبير که « القرآن يفسر بعضه بعضا »؛ ميفرمايند: هر آيهاي كه دلالت بر معنايي دارد، اين معنا يا با قرينه متصله است و يا با قرينه منفصله است؛ نتيجه اين ميشود که با كمك آن قرينه آيه تازه ظهور در معنايي پيدا ميكند، و قبل از آن قرينه، آيه ظهوري در معنا ندارد.
و بعد ميفرمايند: به خصوص در كلامي كه متكلم تصريح كند عادت من بر اين است كه بعضي از كلمات من، بعضي ديگر از كلمات را تفسير ميكند؛ بعضي از كلمات من شاهد براي بعضي از كلمات ديگر است، و اگر در بعض ديگر تدبر كنيد، ميفهميد كه مراد کلمات قبلي چيست و اختلافي در آن نيست؛ و به آيه « أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا » استشهاد ميكنند.
نقد استاد محترم به اشکال سوم مرحوم علامه:
به نظر ما، اين اشكال سوم علامه در اينجا قابل تأمل است. بيان تأمل و اشكال اين است كه كلام اگر داري قرينه متصله باشد، اين قرينه متصله نميگذارد از اول براي اين كلام ظهوري منعقد شود؛ اما اگر كلام داراي قرينه منفصله باشد، قرينه منفصله ميآيد كلامي كه ظهور در معنايي پيدا كرده، ميگويد متكلم خلاف اين ظاهر را اراده كرده است؛ در قرينه منفصله هيچ راهي نداريم جز اين كه بگوييم متکلم خلاف ظاهر را اراده كرده است؛ و اين همان است كه اين قائل بيان ميكند و در قرآن نيز فراوان داريم.
احتمال پانزدهم در تفسير محکم و متشابه
معناي پانزدهم عبارت است از: أن المحكم ما أجمع على تأويله والمتشابه ما اختلف فيه وكأن المراد بالاجماع والاختلاف كون مدلول الآية بحيث يختلف فيه الانظار أو لا يختلف ؛ محكم آن است كه اجماع بر تأويلش دارند؛ يعني آيه يك تأويلي دارد كه مورد اجماع است؛ اما تأويل متشابه مورد اجماع نيست. به عبارت ديگر، در متشابه احتمالات زيادي هست و در آن اختلاف وجود دارد. پس، طبق اين احتمال، محكم آن است كه از هر كسي بپرسيد تأويل آيه چيست، ميگويند فلان مطلب است؛ و در مورد متشابه اختلاف است و هر کسي تأويلي براي آن ذکر ميکند. ايشان در اشكال به اين معنا ميفرمايند: لازمه اين بيان آن است كه تمام قرآن متشابه شود؛ چون ما در قرآن آيهاي كه بر تأويلش اجماع باشد، نداريم؛ هر آيهاي تأويلهاي متعدد دارد و محل بحث است.ميفرمايند: « وفيه أن ذلك مستلزم لكون جميع الكتاب متشابها وينافيه التقسيم الذي في الآية إذ ما من آية من آي الكتاب إلا وفيه اختلاف ما إما لفظا أو معنى أو في كونها ذات ظهور أو غيرها حتى ذهب بعضهم إلى أن القرآن كله متشابه مستدلا بقوله تعالى " كتابا متشابها " غفلة عن أن هذا الاستدلال منه يبتني على كون ما استدل به آية محكمة وهو يناقض قوله وذهب آخرون إلى أن ظاهر الكتاب ليس بحجة أي أنه لا ظاهر له »؛ حتي بعضيها براي اين حرف به آيه شريفه سوره زمر استدلال کردهاند و گفتهاند متشابه وصف براي خود كتاب است. البته ايشان در همين تفسير در جاي ديگر فرمودهاند: اين متشابه در اينجا كه صفت قرآن قرار گرفته است با متشابهي كه در اين آيه شريفه محل بحث است، فرق دارد. ميفرمايند: دو آيه ديگر داريم که يك آيه ميگويد تمام قرآن محکم است و آيه ديگر که همين آيه سوره زمر باشد، تمام قرآن را متشابه قرار داده است. اما اين که بيان فرق چيست، اين بحث که تمام شد آن را نيز عرض ميكنيم؛ ببينيم آيا فرمايش ايشان درست است يا نه.
احتمال شانزدهم در تفسير محکم و متشابه
معناي شانزدهم يك معناي مفصلي است كه ايشان از راغب در مفردات نقل كرده است. اما قبل از بيان اين احتمال، اين نکته را عرض کنيم که برخي از اين معاني با برخي ديگر قابل جمع است؛ مثلاً احتمال هشتم ـ أن المحكم من الآيات ما لا يحتمل من التأويل إلا وجها واحداً ـ با احتمال پانزدهم فرقي ندارد و قابل جمع است؛ و يا احتمال سيزدهم ـ المحكم ما للعقل اليه سبيل ـ با احتمال پنجم ـ أن المحكمات ما كان دليله واضحا لائحا كدلائل الوحدانية والقدرة والحكمة ـ يکي است و متعدد نيست.نسبت به معناي شانزدهم، در مفردات راغب آمده است: ـ چندتا از اين احتمالات را داخل در يك معنا كرده است ـ متشابه آن است که تفسيرش مشکل است، به خاطر مشابهتش با غيرمتشابه ـ والمتشابه من القرآن ما أشكل تفسيره لمشابهته بغيره إما من حيث اللفظ أو من حيث المعنى ـ سپس ميگويد: آيات قرآن بر سه قسم است ـ أن الآيات عند اعتبار بعضها ببعض ثلاثة أضرب محكم على الاطلاق ومتشابه على الاطلاق ومحكم من وجه متشابه من وجه ـ كه حالا اين يك نكته جديدي است كه ممكن است يك آيه از جهتي و به يک معنا محکم باشد، و از جهت ديگر و به معناي ديگري متشابه باشد.
قبلاً در كلام ابن تيميه آمده بود که محكم و متشابه نسبي است؛ ممكن است آيهاي براي يك عدهاي محكم باشد و براي عدهي ديگري متشابه باشد؛ اما اين غير از آن حرف است؛ ميگويد يك آيه براي يك نفر از يك جهت محكم است و از جهت ديگر متشابه است. سپس راغب ميگويد: متشابه يا از جهت لفظ است و يا از جهت معنا است و يا از هر دو جهت است. متشابه از جهت لفظ دو قسم است؛ يكي از آن دو بر ميگردد به الفاظ مفرده، يعني متشابهي داريم که اصلاً كار به معنايش نداريم، از جهت خود لفظ متشابه است؛ ميفرمايند گاه لفظي خيلي غريب است و استعمالش در ميان اهل لسان نادر است، مثل «الأب ويزفون» که در ميان عرب بسيار کم استعمال ميشوند؛ اينها متشابه لفظي هستند.
و گاه لفظي مشترك لفظي است، مثل «يد و عين»؛ و گاه هم كلام اين چنين است، جايي كه كلام متشابه است، يا گاهي اين است که خداوند مختصر ذكر ميكند « وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا... » كه اينجا يك چيزي در تقدير است؛ و گاه در اثر اين كه ميخواهد كلام خيلي مختصر باشد، متشابه ميشود؛ گاه براي اينكه كلام بسط داده شود، ميفرمايند: آيه شريفه « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ » اگر اين «ك» را نميآورد و ميفرمود «ليس مثله شيء» براي شنونده ظاهرتر بود؛ اما اين «ك» را آورده براي اين كه ميخواهد يك مقدار كلام را دقيقتر كند؛ گاه نيز براي نظم كلام اين چنين شده است «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا قَيِّمًا لِيُنْذِرَ...»، «قيماً» صفت كتاب است كه بعد از عوجاً آمده است؛ و همينطور نقل ميكند تا اينجا كه متشابه لفظي يا در مفردات است و يا در مركبات است، يا از جهت غرابت است و يا براي اختصار كلام است، يا براي بسط كلام است؛ و اينها موجب تشابه و متشابه بودن من حيث اللفظ است.
ــ « إما من جهة غرابته نحو الأب ويزفون وإما من جهة مشاركة في اللفظ كاليد والعين والثاني يرجع إلى جملة الكلام المركب وذلك ثلاثة أضرب ضرب لاختصار الكلام نحو وإن خفتم أن لا تقسطوا في اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء وضرب لبسط الكلام نحو ليس كمثله شئ لأنه لو قيل ليس مثله شئ كان أظهر للسامع وضرب لنظم الكلام نحو أنزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا قيما تقديره الكتاب قيما ولم يجعل له عوجا وقوله ولولا رجال مؤمنون إلى قوله لو تزيلوا. » ــ بعد متشابه بودن من جهت المعني را بيان ميكند، ميگويد: اوصاف خدا، اوصاف قيامت متشابه هستند؛ چيزي را كه ما نميتوانيم احساس كنيم، چيزي که صورتي از آن در نفس ما حادث نميشود و لذا نميتوانيم آن را درست بفهميم، متشابه از جهت معنا ميشود. ــ « والمتشابه من جهة المعنى أوصاف الله تعالى وأوصاف يوم القيامة فإن تلك الصفات لا تتصور لنا إذ كان لا يحصل في نفوسنا صورة ما لم نحسه أو لم يكن من جنس ما لم نحسه » ــ. بعد ميگويد: متشابه از جهت معنا و لفظ هم پنجم قسم است؛ يا از جهت كميت است مثل عموم و خصوص، « فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ »، اينجا لفظ عام است، آيا همه مشركين بايد كشته شوند يا بعضي از آنها؟ يا از جهت کيفيت است مثل « فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ » که آيا از اين آيه وجوب استفاده ميشود يا استحباب؟
يا از جهت زمان است، که مثال ميزنند به ناسخ و منسوخ؛ يا از جهت مكان است مثل آيه « وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا » يا « إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ »؛و قسم پنجم اين است که منشأ تشابه لفظي و معنوي شروطي است كه به وسيله آنها فعل صحيح و يا فاسد ميشود، مثل شروط نماز و ازدواج. ــ والمتشابه من جهة المعنى واللفظ جميعا خمسة أضرب الأول من جهة الكمية كالعموم والخصوص نحو اقتلوا المشركين والثاني من جهة الكيفية كالوجوب والندب نحو فانكحوا ما طاب لكم والثالث من جهة الزمان كالناسخ والمنسوخ نحو اتقوا الله حق تقاته والرابع من جهة المكان أو الأمور التي نزلت فيها نحو وليس البر بأن تأتوا البيوت من ظهورها وقوله انما النسئ زيادة في الكفر فإن من لا يعرف عادتهم في الجاهلية يتعذر عليه معرفة تفسير هذه الآية والخامس من جهة الشروط التي بها يصح الفعل أو يفسد كشروط الصلاة والنكاح.
اين معناي راغب را بيشتر نگاه كنيد و به خود مفردات راغب هم مراجعه کنيد. مرحوم علامه به اين احتمال نيز دو اشكال كرده و ميفرمايند: معروف بين فقها اين شانزده معناست و هيچ كدام از اين معاني را نميپذيرند؛ خود ايشان يك معنايي ذكر ميكنند؛ معنايي را نيز عرض كرديم در كلمات مرحوم شهيد صدر در كتاب بحوث في علم الاصول جلد چهارم صفحه 281 وجود دارد که إن شاء الله فردا عرض ميکنيم و بلكه بتوانيم يك نتيجهگيري نيز كنيم.
خود آقايان هم دقت كنند و از خداوند استمداد كنيد كه معناي محكم و متشابه در اين آيه شريفه چيست و مقصود از آن کدام است؟
نظری ثبت نشده است .