موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۳
شماره جلسه : ۷۸
-
بررسی روایات دال بر تحریف از تفسیر عیاشی و بررسی رجالی تفسیر عیاشی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بيان روايات تحريف از تفسير عياشي
از ديگر كتابهايي كه اين شخص روايات تحريف را از آن نقل ميكند، كتاب تفسير عياشي است. أبونصر محمد بن مسعود المعروف بالعياشي؛ آورده است: فهو أيضاً من الذين اكثروا روايات تحريف القرآن في مؤلّفاتهم فإنه قد شهن كتابه التفسير بتلك الروايات المنسوبة إلي أئمتهم و الذي تدل علي ضياع كثير من القرآن.بررسي رجالي عياشي
شخص عياشي آنطور كه در كتب رجال آمده است، محمد بن مسعود بن عياش سلمي سمرقندي مكني به ابوالنذر معروف به عياشي ثقه است؛ تعبير نجاشي اين است كه ميگويد: صدوق عين من عيون هذه الطايفة ، بعد از اين كه او را توثيق ميكند، ميفرمايد: و كان يروي عن الضعفاء كثيراً عياشي زياد از ضعفا نقل روايت ميكند و كان في أوّل أمره عامي المذهب، اول دوران زندگياش نيز جزء عامه بوده و سمع حديث العامة فأكثر منه ثم تبصر و عاد إلينا ازمستبصرين است و كتب بسيار زيادي دارد.آنطوري كه تصانيف عياشي را نقلكرده اند به بيش از دويست كتاب ميرسد كه يكي از آنها اين كتاب تفسير عياشي است. در مورد او خصوصيات زيادي در كتب رجال وجود دارد؛ دو نكته مهم آن اين است که اولاً رواياتي كه در تفسير عياشي آمده، مراسيل است و قابل اعتماد نيست؛ و ثانياً در طريق سند بزرگاني مثل شيخ و صدوق بهخود عياشي افرادي هستند كه آن افراد تضعيف شدهاند؛ در طريق مرحوم شيخ به عياشي،ابيالمفضل و جعفر بن محمد بن مسعود است كه تضعيف شدهاند. بنابراين، كتاب تفسير عياشي كتاب قابل استنادي نيست و در ميان خود علماي اماميه نيز قابل استناد نيست. اما به هر حال، اين شخص از كتاب تفسير عياشي رواياتي را نقل كرده است که آنها را بيان کنيم.
بررسي روايات ذکر شده در اين کتاب
بسنده عن ابراهيم عمر، قال قال ابو عبدالله(ع) اين روايت را نقل ميكند كه امام صادق فرمود ان في القرآن ما مضي و ما يحدث و ما هو كائن در قرآن تمام اخبار گذشتگان و آنچه كه در آينده ميآيد و آنچه كه هست, موجود است كانت فيه اسماء الرجال ، اسامي يكسري از افراد در قرآن بوده والقيت و آن اسماء حذف شده است. در مورد اين روايت بايد گفت که ابراهيم بن عمر كه دراين روايت هست, اولاً مردد به اين است كه آيا موثق است يا غير موثق؟ رجاليين دو قولدر مورد اين شخص دارند, بعضي او را توثيق کردهاند و برخي هم او را رد کردهاند.اين شخص به هيچ يک از اينها اشاره نميکند و هر روايتي را که در هر کتابي ميآيد نقل ميکند؛ گويا که اين روايت براي همه علما معتبر است؛ نه نيازي به بررسي سندي دارد و نه نيازي به بررسي دلالتي دارد. همينطور نقل ميكند و نسبت خودش را ميدهد و به آن هدفي كه دارد ميخواهد برسد. در مورد دلالت روايت نيز ممكن است بگوييم بله, اسامي افرادي که در قرآن موجود نزد اميرالمؤمنين بوده, به عنوان تأويل يا تفسير آيه بوده است؛ خيلي از رواياتي كه داريم و ميگويد: « يا ايها الرسل بلغ ما انزل اليك في علي » اين «في علي» به عنوان جزء قرآن نيست و بلکه به عنوان تفسير آيه و شأن نزول آيه بوده است؛ منتها اينجا روايت را اينطور برداشت كرده كه ميخواهد بگويد اسماء در قرآن به عنوان خود قرآن بوده است.
بعد روايت ديگري نقل ميكند از امام باقر(ع) که: لولا انه زيد في كتاب الله و نقص منه ما خفي حقنا علي ذي حجي اگر در كتاب خدا اضافه يا كم نشده بود, حق ما بر هيچ آدم عاقلي مخفي نميماند. در اينکه علماي اماميه بر اين معنا اجماع دارند هيچ اختلافي نيست؛ و از سوي ديگر اجماع دارند که در قرآن يك واو هم اضافه نشده است؛ پس, لولا انه زيد في كتاب الله بر خلاف اجماع خود اماميه است؛ و رواياتي که نقل ميشود را با ضوابطي كه نزد علماي اماميه هست, بررسي ميکنيم؛ اگر روايتي مخالف با قرآن, يا سنت پيامبر, يا اجماع و يا عقل بود، علماياماميه اين روايات را نميپذيرند؛ هر چند سند معتبري هم داشته باشد. اين روايت هم دلالت دارد بر اينكه در قرآن چيزي اضافه شده است و اين بر خلاف اجماعاست, پس, از اعتبار ساقط است. مرحوم آقاي خوئي در كتاب البيان روايت معتبره و صحيحهاي را ازابيبصير در كافي نقل ميکند؛ ابوبصير ميگويد از امام صادق(ع) سؤال كردم عن قول الله عز و جل« أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ »؟
فقال امام(ع) بيان ميفرمايد: نزلت في علي بن ابيطالب و الحسن و الحسين(ع) اين در مورد اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين نازل شده است؛ بعد ميگويد فقلت له ان الناس يقولون فلم يسم يا لم يسوم علي و اهل بيته في كتاب الله؟ مردم ميگويند اگر اين آيه مربوط به اينهاست, چرا خدا اسم و خصوصيات اينها را در كتاب خودش نياورده است؟ يعني اين مطلب بين ابوبصيرو امام صادق(ع) و اهل سنت و همه مفروغ عنه و مسلم بوده كه اسم اميرالمؤمنين در قرآن نبوده است.
حال, ابوبصير به امام صادق(ع) ميگويد مردم به ما چنين اعتراضي ميكنند. حضرت در جواب فرمودند فقولو لهم به مردم جواب دهيد ان رسول الله(ص) نزلت عليه الصلاة آيهي نماز « اقيموا الصلاة » بر پيامبر نازل شد و لم يسم لهم ثلاثة و لا اربعة در کدام قسمت قرآن آمده است که نماز سه ركعت است يا چهار ركعت؟ فقط اصل وجود اتيان صلاة بر پيامبر نازل شد. حتي كان رسول الله(ع) فسّر لهم ذلك پيامبر اکرم(ص) اين آيه را تفسير فرمودند؛ حال, اگر پيامبر فرمود که نماز سه رکعت است يا چهار رکعت, به معناي اين است که اين گفته جزء قرآن شده است؟! اين روايات نيز که ائمه طاهرين(ع) ميگويند اين آيه در مورد ائمه طاهرين و يا امامت است, بدين معنا نيست که اين جزء قرآن بوده است؛ بلکه اين روايات تفسير آيات هستند. اين عبارت « لولا انه زيد في كتاب الله و نقص منه ما خفي حقّنا » با قطع نظر از اينكه کلمه «زيد» بر خلاف اجماع است, ميتوان گفت که مقصود امام(ع) اين بوده كه آياتي كه در مورد ما نازل شده بود را اينها برداشتند و مخفي نگهداشتند و نگذاشتند كه روشن و مشخص شود. يا آياتي كه در مورد اهل بيت(ع) بودند را گفتند در مورد بنياميه مثلاً نازل شده است. در تاريخ هم آمده است که معاويه به افراد پول ميداد که آياتي را كه در شأن اميرالمؤمنين نازل شده بود را بگويد در شأن ابن ملجم نازل شده است. اين هم راجع به تفسير عياشي.
استفاده از عبارات تفسير علي بن ابراهيم در مورد تحريف
بعد راجع به تفسير علي بن ابراهيم كه شيخ كليني است و شايد بيش از هشتاد درصد رواياتش را ميگويد محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم و اين معمولاً در سند اكثر روايات كافي وجود دارد. علي بن ابراهيم هم تفسيري دارد. اين شخص ميگويد: ملأ تفسيره بالروايات الصريحة في ذلك كما صرّح هو نفسه بذلك في مواضع من تفسيره فقط جاء في مقدمة تفسيره من قوله فالقرآن منه ناسخ ومنه منسوخ إلي قوله و منه حرف مكان حرف ومنه علي خلاف ما أنزل الله ميگويد قرآن ناسخ و منسوخ دارد, در بعضي از قسمتهايش, يك حرفي مكان حرف ديگري است و بعضي از قسمتهايش بر خلاف ما انزل الله است. ثمّ شرع في تفسير ذلك فقال و اما ما كان علي خلاف ما انزل الله فهو قوله كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ (آل عمران، آيه 110) ميگويد اين آيه را علي بن ابراهيم ميآورد فقال ابوعبدالله(ع) لقاري هذه الاية كساني كه قاري اين آيه بودند خير امة يقتلون اميرالمؤمنين و الحسن و الحسين بن علي(ع) فقيل له وكيف نزلت يابن رسول الله؟حضرت فرمود اين چه خير امتي است كه اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين را كشتند؟. سؤال كردند پس چگونه نازل شده است؟ حضرت فرمود: إنّما نزلت كنتم خير ائمة اخرجت للناس عليتري مدح الله لهم في آخر الاية تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله . تفسير علي بن ابراهيم هم از نظر اينكه آيا رواياتش مورد قبول است يا نه؛ و همچنين خود كتاب نيز مورد بحث است؛ اما با قطع نظر از بحث سندي باز اينجا توجيه دارد. كيف نزلت شايد مثلاً تأويل آيه اين باشد که خير امة هست اما خير امة من جهة الائمه است, نه من جهة الناس. امام(ع) بيان ميكند مردم از «خيرامة» همين مردم معمولي را ميفهميدند. امام(ع) ميفرمايد « انما نزلت »؛ اين عبارت به معناي اين که به عنوان قرآن نازل شده است, نيست؛ بلکه منظور بيان شأن نزول آيه است و به اين معنا در کتابهاي تفسيري اهل سنت زياد آمده است.
و از اشتباهات اينها اين بوده که اين را به معناي وحي بر پيامبر و نزول قرآني معنا ميکردند. حال, حضرت ميخواهد بفرمايد اين « خير امة » را كه شما فكر ميكنيد مراد جميع مردم است, چنين نيست و بلکه در مورد ائمه نازل شده است. شاهدش هم اين است که ميفرمايد: ألا تري مدح الله لهم في آخر الآية تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ همه امت كه تأمرون بالمعروف نيستند! لذا, باز اين روايت را هم نفهميده است. سپس در انتها نقل ميكند كه محدث نوري وقتي دارد نظريه مرحوم علي بن ابراهيم قمي را نقل ميكند, ميگويد اين تحريف, مذهب شيخ الجليل علي بن ابراهيم القمي شيخ الكليني في تفسيره صرح بذلك في أوله و ملأ كتابه من أخباره خود محدث نوري مع الأسف اين روايات را درست متوجه نشد و نتوانست تحليل كند و اين نظريه را بيان کرد. ما نيز اشکال کرديم همين اشتباه و برداشتي را كه شما داريد, خود مرحوم نوري نيز داشتهاست.
ذکر روايات تحريف توسط مرحوم کليني در کتاب کافي
مرحوم كليني كه واقعاً يكي از افراد و كتابهايي كه اينها خيلي به رخ اماميه ميكشند, اين کتاب است؛ و ميگويند كليني در كتاب كافي روايات تحريف را آورده است؛ اولاً اين را در جال خوانديد و مرحوم شيخ دركتاب رسائل نيز به مناسبت اين را دارد که گروهي از اخباريها قائل هستند كه كتب اربعه كه يكي از آنها كافي است, تماماً قطعي الصدور است؛ اما تمام مجتهدين و اصوليين و باز جمعي از اخباريها ميگويند خير, همه روايات قعطي الصدور نيست. مرحوم شيخ انصاري در كتاب رسائل ميگويد: ذهب شرذمة من متأخر الاخباريين يعني گروهي ازاخباريها ذهب الي كونها قطعية الصدور گفتند روايات كتب اربعه تمامش قطعي الصدوراست.مرحوم سيد مجاهد در كتاب مفاتيح الاصول ميگويد دعوي قطعية ما في الكتب الاربعة ما لا ريب في فسادها.مرحوم آقاي خوئي نيز در صفحه 36 از جلد اول كتاب معجم رجال الحديث فرمودند: ذهب جماعة من المحدثين الي ان روايات الكتب الاربعه قطعية الصدور و هذا القول باطل من اصله اذ كيف يمكن دعوي القطع بصدور رواية رواها واحد عن واحد، روايتي را كه يكي از ديگري شنيده، او نيز از يكي ديگر شنيده است و...؛ چطور ما ميتوانيم ادعا كنيم كه اين روايات قطعي الصدور است؟ لا سيما و ان في رواة الكتب الاربعه من هو معروف بالكذب و الوضع به خصوص که در روايات كتب اربعه افرادي معروف به كذبو وضع هستند و رواياتي را جعل كردند.
اينجا ببينيد اينها اسم چند كتاب اصلي خودشان را صحاح گذاشتند؟ صحاح يعني همه آن چيزي كه در اين كتاب آمده, صحيح است؛ صحيح بخاري، صحيح مسلم و...، اينها چنين نظريهاي را در مورد کتابهاي خودشان دارند و حال آن که در روايات عجيب و غريبي در آنها مبني بر جسم بودن خداوند و ... وجود دارد؛ اما اماميه خيلي محكم ميگويند آنچه كه در كتب اربعه آمده است, براي ما قطعي الصدور نيست؛ ما بايد سندش را بررسي کنيم و بعد از صحت سند, نوبت به دلالت آن روايت ميرسد که نبايد مخالف با قرآن باشد، مخالف با ضرورت نباشد, مخالف با سنت پيامبر نباشد، مخالف با اجماع نباشد؛ که اگر مخالف با يكي از اينها باشد ما آن را قبول نميکنيم هر چند که سندش بسيار عالي هم باشد.
اين قواعد و اصول در كتب فقهي علماي اماميه موجود است و هيچ به آن توجه نميكنند؛ همينطور ميآيند كتاب حديثي را باز ميكنند و ميگويند اين حديث در آنجا آمده است. البته اينها روي مشي خودشان كه فكر ميكنند هر حديثي در هر كتاب از كتب صحاح که آمد معتبر است, فكر ميكنند كه در كتب ما هم چنين است. به هر حال, اخبار كتب اربعه كه يكي از آنها كتاب كافي است, قطعي نيست؛ بنابراين، بايد برويم سراغ موازيني كه براي پذيرش اين كتب داريم.
و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .