درس بعد

کتاب البیع

درس قبل

کتاب البیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: ظن


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۲/۲۲


شماره جلسه : ۶۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ادامه بحث و بررسي کلام مرحوم شهيد صدر

  • مناقشه استاد محترم در نکته اول کلام مرحوم شهيد صدر

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

ادامه بحث و بررسي کلام مرحوم شهيد صدر

عرض كرديم مرحوم شهيد صدر (رضوان الله عليه) فرمودند: رواياتي كه ظهور دارد غير از ائمه معصومين(ع) كسي قرآن را نمي‌‌فهمد، يا بايد بگوييم مجعول است و يا بايد آنها را توجيه کرده و بر خلاف ظاهر حمل‌شان كنيم. و فرمودند: اين روايات، هرچند از نظر دلالت تام هستند، اما از نظر سند، هيچ كدام داراي سند صحيحي نيستند؛ و اگر دو نكته را در اينجا ضميمه كنيم، اين مطلب روشن مي‌‌شود كه اين روايات عنوان روايات مجعول را دارد.

يك نكته‌‌‌‌اش را ديروز شروع كرديم كه اگر حال روات را بررسي كنيم، معلوم مي‌شود که روات مذکور در اسناد اين روايات داراي خصوصياتي بودند که مي‌خواستند مردم را از ظواهر شرع دور کرده و مسائل و مطالب را منحصر به خودشان كنند. در مورد سعد بن طريف گفتيم. اما جابر بن يزيد، مرحوم شهيد صدر مي‌فرمايد: او نيز مانند سعد است. اين شخص در روايت 41 در سند جابر بن يزيد قرار دارد. جابر در روايتي گفته است: «دخلت علي الباقر(ع) و أنا شاب فاعطاني كتاباً للحفظ عندي و كتاباً آخر لحديث الناس به»، مي‌‌گويد: خدمت امام باقر(ع) رسيدم در حالي كه جوان بودم، امام(ع) دو كتاب به من دادند که يك كتاب را پيش خودم نگهداري كنم و ديگري كتابي که احاديث آن را براي مردم بخوانم.

اين چه معنا دارد که بگوئيم امام(ع) به او دو کتاب داده است! ممکن بوده که امام(ع) معارفي را براي بعضي از خواص اصحابشان بيان کنند، اما اين که آن را ضمن يک کتاب به راوي بدهند، معنا ندارد؛ بالاخره بعد از اين که او از دنيا مي‌رود، تکليف اين احاديث چه مي‌شود؟

نسبت به آينده اين كتاب چه مي‌شود؟ چنين چيزي معنا ندارد. مرحوم والد مارضوان الله عليه در يكي از بحث‌هاي‌شان در بررسي سند فقه الرضا مي‌‌فرمودند: دأب ائمه معصومين(ع) اين نبوده که چيزي را به عنوان كتاب بنويسند؛ البته موارد و رساله‌‌هايي مثلاً از امام صادق در باب ارث و... داريم، اما دأب ائمه(ع) چنين نبوده که چيزي را ابتدائاً به عنوان کتاب بنويسند و آن را در اختيار روات قرار دهند. اين مطلب بسيار مهمي است که نکته‌هاي زيادي از آن قابل استفاده است و شايد يک علت اين امر آن باشد که کتاب قابل کم و زيادکردن است و در نسخه برداري در آن دست برده شود.

همينطور جابر بن يزيد در جاي ديگري گفته است: «الامام(ع) حدثني بسبعين ألف حديث، ــ امام(ع) هفتادهزار حديث به من ياد داده است ــ ولم يأذن لي بأن أحدث به ــ و به من اجازه نداده است كه اين هفتاد هزار حديث را بگويم. در مورد اين حرف، اولاً اين عدد عددي است که اگر ما تمام روايات را جمع كنيم به پنجاه هزار حديث نمي‌‌‌‌رسد، واين که يك نفر هفتاد هزار حديث از امام(ع) شنيده باشد، عادتاً چنين چيزي نمي‌‌شود؛ بر فرض هم که شده باشد، اين که امام(ع) فرموده باشد حق نداري آنها را به کسي بگوئي استبعاد دارد؛ و ثالثاً مي‌گويد: من مي‌رفتم و اين احاديث را براي چاه مي‌گفتم!

اين حرف چه معنا دارد؟ مرحوم آقاي صدر فرموده‌‌‌‌اند: اگر در اين سنخ از روايات دقت كنيم، ظن قوي پيدا مي‌‌كنيم كه چنين افرادي مي‌‌خواستند ابواب معرفت را ببندند و دين را براي خودشان احتكار كنند ـ و جعل الاسلام أمراً عجيباً لا يصل اليه الا من كان مثله من الناس ـ اسلام را يك چيز خيلي عجيب و غريبي جلوه دهند كه فقط بعضي از افراد بتوانند به آن برسند. سپس، مي‌‌فرمايند: ـ فبحساب الاحتمالات ـ روي مبناي حساب احتمالات ـ يحصل الظن القوي بكذب هذه الروايات ـ ظن قوي پيدا مي‌‌كنيم که اين روايات مجعول هستند، و اين روات، روشي غير از روش زراره و محمد بن مسلم و ... داشته‌‌اند.

امثال زراره كه به ائمه(ع) بيشتر از ديگران نزديك بودند، چرا چنين مطالبي را نقل نمي‌کنند؟ اينها مسلكي داشتند كه ايشان اسمش را چنين عنوان مي‌کند: تعقيد المطالب المطالب و تأويل القضايا الدينية بما لا يناسب ذوق اولئك السلف الصالح ـ اين افراد مطالب ديني را طوري تأويل مي‌‌كردند كه سلف صالح آنها را قبول نداشتند و با ذوق سلف صالح سازگاري نداشت. بعد در آخر مي‌‌فرمايند: از اين جهت، در هر روايتي بايد تاريخ راوي‌هاي آن را بررسي كنيم که در چه زماني به دنيا آمده است، در چه محيطي بوده، افكارش چه بوده و اين راوي معمولاً چه نوع رواياتي را نقل مي‌‌كند؛ اگر ديديم خودش آدم غير عادي است و معمولاً هم روايات غير عادي نقل مي‌‌كند، مثل روايتي كه ديروز گفتم ــ كه فحشاء و منکر را به معناي رجل نقل کرده است ـ در اين صورت، روايات اين راوي از درجه اعتبار ساقط است. تا اينجا نكته اول ايشان تمام مي‌‌شود؛ اما قبل از اينكه نكته دوم  را ذكر كنيم، چند نكته را به عنوان ملاحظه در کلام شهيد صدر ذکر کنيم.


مناقشه استاد محترم در نکته اول کلام مرحوم شهيد صدر

اولين ملاحظه اين است كه ايشان فرمودند وقتي اين روايات ضعيف السند است و ما شك در ردع مي‌‌كنيم، استصحاب عدم ردع را جاري مي‌‌كنيم. اشكال ما اين است كه نيازي به استصحاب عدم ردع نيست؛ زيرا، بناي عقلا بر حجيت ظواهر را داريم و همين مقدار كه رادع احراز نشد، کفايت مي‌کند که آن بناي عقلا به قوت خودش باقي بماند؛ و ديگر لازم نيست كه به اين بناي عقلا، استصحاب عدم ردع را ضميمه كنيم.

اشكال دوم اين است كه ما در اينجا حدود هشتاد و دو روايت داريم که برخي از آنها داراي سند معتبر هستند؛ درست است شايد غالب اين روايات ضعيف السند باشند، اما سند بعضي از روايات صحيح است و همين مقدار کافي است؛ ثانياً بر فرض که تمام اين روايات ضعيف السند باشند، اگر روات تمام آنها از قبيل جابر بن يزيد و سعد بن طريف بود، اين فرمايش شما درست است و علم به کذب آنها پيدا مي‌کنيم؛ اما اين رواياتي كه به فرمايش شما ضعيف هستند، داراي روات مختلفي هستند و در اين صورت، براي ما تواتر اجمالي مي‌‌آورد که بگوئيم بعضي از اين روايات از امام(ع) صادر شده است؛ مثلاً روايت « ليس شي‌‌ء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن »، اين تعبير شايد در حدود هشت روايت ذکر شده باشد و از اينجا اجالاً علم پيدا مي‌کنيم که بالاخره اين تعبير از امام(ع) صادر شده است.

بنابراين، يك تواتر اجمالي وجود دارد و همچنين مي‌‌توانيم ادعاي تواتر معنوي كنيم در اين زمينه؛ لذا، حالا که نمي‌توانيم به ظاهر اين روايات اخذ کنيم، آنها را توجيه کنيم؛ بگوييم « إنما يعرف القرآن من خوطب به » معنايش اين نيست كه « يعرف ظواهر القرآن من خوطب به »؛ مردم عادي نيز ظواهر قرآن را مي‌‌دانند و مي‌فهمند؛ پس منظور اين است که باطن و حقيقت قرآن  را اين بزرگان مي‌فهمند. ما بايد چنين توجيهي براي اين روايات داشته باشيم و نمي‌‌توانيم بگوييم همه 82 روايت را يك مرتبه و بطور كلي از درجه اعتبار ساقط است.

من قبلاً هم عرض كردم که ما بايد واقعاً‌ در رجال دقت داشته باشيم، اما گاه يك اظهار نظر رجالي، يك كتاب پر از حديث را از اعتبار مي‌‌اندازد و از دائره حجيت خالي مي‌کند؛ احاديثي كه معلوم است مضمون آنها از غير امام معصوم(ع) صادر نمي‌‌شود. حديث « أمّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لأمر مولاه فللعوام أن يقلدوه » در يکي از کتاب‌هايي که نقل شده است، تفسير منسوب به امام عسكري(ع) است؛ حالا در اين كه آيا اين تفسير منسوب به امام عسكري(ع) درست است يا نه؟ عده‌‌اي مثل مرحوم مجلسي اصرار دارند که همه روايات آن معتبر است و عده ديگري از رجاليين مثل ابن‌غضائري و مرحوم علامه مي‌‌گويند تمام رواياتش از اعتبار ساقط است؛ نمي‌‌شود با کتابي که چنين حديثي در آن وجود دارد، اينگونه برخورد کرد.

مرحوم شيخ انصاري ــ اگر يادتان باشد ــ در رسائل هنگامي که اين حديث را نقل مي‌کند، مي‌گويد: اين روايت را از كتابي كه منسوب به امام عسكري(ع) است نقل مي‌‌كنيم، اما آثار صدق از روايت پيداست؛ يعني ما بايد جايي هم كه سند روايت اعتبار ندارد، اما متن مورد اطمينان و وثوق دارد، که انسان به صدور آن اطمينان پيدا مي‌کند، به آن روايت اخذ کنيم. بنابراين، نه بايد خيلي راه افراط را رفت و نه راه تفريط را رفت؛ روايتي كه قابل اخذ است، حتي اگر ظاهرش را هم نمي‌‌فهميم، بايد آن را گرفت و علمش را به اهلش برگرداند.

بايد اين چنين باشيم؛ البته نمي‌‌خواهم بگويم آنچه كه ديگران هم گفتند مثل اينكه «الفحشاء رجل» آنها هم درست است؛ نه، چنين نيست؛ اما اگر در روايتي آمد که «ليلة القدر فاطمة(س)» و ما نفهميديم که منظور چيست، حق نداريم که آن را از اعتبار ساقط کنيم و بگوئيم مجعول است؛ ليکن با تمام اين حرف‌ها، بعضي از روايات مجعوله داخل در اينگونه روايات قرار گرفته است که بايد آنها را کنار گذاشت.

اينها ملاحظات مربوط به قسمت اول بود؛ قسمت دوم را روز شنبه انشاءالله عرض مي‌‌كنيم. والسلام.

برچسب ها :

حجیت ظواهر حجیت ظواهر قرآن بحث ظن روایات دال بر انحصار صلاحیت فهم قرآن در اهل بیت روایات مجعول خواست برخی از روات برای انحصار فهم قرآن به خود استصحاب عدم ردع در روایات ضعیف السند تواتر اجمالی و معنوی در مورد روایات دال بر انحصار فهم قرآن به من خوطب به لزوم اخذ روایت موثوق به صدوره لزوم توجیه روایات دال بر انحصار فهم فرآن به من خوطب به به بزرگان دین

نظری ثبت نشده است .