موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱/۲۶
شماره جلسه : ۷۲
-
تعلیقه مرحوم آیت الله العظمی فاضل بر کلام مرحوم خویی و نظر شیخ صدوق و مفید در مورد تحریف
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ما در بحث اجتهاد و تقليد، به اين مناسبت كه آيا اجتهاد در ضروريات راه دارد يا نه، يك تحقيقي را بيان كرديم كه اصلاً ملاك ضروري چيست؟ و از مطالبي كه در كتب فقهي واصولي درست تنقيح نشده است، كلمه ضروري است. حال، شما بدانجا مراجعه بفرماييد و آن بحث را ملاحظه كنيد. به هر حال، اگر مقصود و مراد ايشان در اينجا ضروري دين است، به نظر ما، ملاك براي ضروري دين در اينجا نيست. در مسئله تحريف به زياده نيز اگر اجماع علما نبود، باز هم مختلف فيه ميشد؛ اگر گفتيم ضروري ملاكش اين است كه ما لا يقبل الاختلاف، در اين صورت تحريف به زياده نيز مانند تحريف به نقيصه مورد اختلاف واقع ميشد؛ اما اجماع مسلمانها بر اين است كه چنين چيزي درقرآن واقع نشده است. قسم ششم تحريف: التحريف بالنقيصة، محل بحث است که آيا در كتاب شريف نقيصهاي واقع شده است يا نقيصهاي واقع نشده است.
تعليقه مرحوم آيت الله العظمي فاضل بر کلام محقق خويي
والد راحل ما در كتاب مدخل التفسير نکتهاي را به عنوان تعليقه بر فرمايش مرحوم آقاي خوئي ذكر كردهاند و آن اين که ايشان در قسم سوم كه نقص يا زياده به كلمه يا كلمتين را مطرح كردند و فرمودند چنين تحريفي واقع شده است، استشهاد كردند به قضيه احراق مصاحف توسط عثمان و اين كه عثمان مسلمين را بر مصحف واحد جمع كرد. مرحوم والد ميفرمايند: ما در جاي خودش تحقيق كرديم كه عثمان مسلمانها را بر قرائت واحده جمع كرده و نه بر مصحف واحد؛ مصحف همان مصحف بوده، اما قرائتها مختلف شده بود و او بر مردم را بر قرائت واحد جمع كرد. و ميفرمايد: تعجب اين است که خود ايشان هم در كتاب البيان در قضيه عثمان به همين نتيجه رسيدهاند، اما در اينجا خلافش را فرمودهاند. تا اينجا محل نزاع فعلاً روشن شده است؛ ما در بعضي از عناويني كه ايشان آوردهاند، مناقشاتي داشتيم؛ برخي از بزرگان مثل مرحوم بلاغي قائل هستند كه تنها تحريفي كه در قرآن واقع شده، تحريف معنوي است؛ اما تحريف ديگري حتي يك واو، يك لفظ و يا يك كلمه هم در قرآن نداريم که کم يا زياد شده باشد. اما مرحوم آقاي خوئي بعضي از اين موارد را قبول كردند که بعداً به نحو روشنتري بيان خواهيم کرد.اين راجع به لفظ تحريف. نكتهاي که در بحث تحريف بسيار مهم است، اين است كه به علماي اماميه نسبت تحريف قرآن را دادهاند و گفتهاند علماي اماميه قائل به تحريف قرآن هستند؛ وقتي اين قضيه و اتهام را بررسي كنيم، از زمان شيخ صدوق اعلي الله مقامه الشريف چنين اتّهامي بوده است. و منشأ اين اتهام، وجود بعضي رواياتي است كه در كتب روائي ما آمده است؛ و به استناد همين روايات ميگويند اماميه قائل به تحريف هستند. حالا اينجا سه مطلب مهم را بايد بررسي و دنبال كنيم؛ يكي اينكه آيا قول به تحريف ميان اركان علماي اماميه وجود دارد يا نه؟ در همين زمينه، كلام مرحوم ميرزاي قمي در قوانين است كه ميگويد اكثر اخباريها قول به تحريف را ميگويند. ما بايد بررسي كنيم که آيا هر كسي كه اخباري است، قائل به تحريف قرآن بايد باشد؟ يا اين كه نه، ممكن است كسي اخباري باشد و قائل به تحريف قرآن هم نباشد؟ پس، بايد قول اركان علماي اماميه را بررسي كنيم. همچنين آيا نسبت بين محدّث و اخباري نسبت تساوي است؟ بحث دوم اين است كه ادله عدم تحريف قرآن را بررسي كنيم؛ و در كنارش روايات دالّ بر تحريف قرآن را مورد بررسي قرار دهيم و اين بحث تمام شود.
نظر مرحوم صدوق در مورد تحريف قرآن
مرحوم والد ما در کتابشان از مرحوم صدوق شروع كردند؛ مرحوم صدوق رئيس المحدثين است؛ نميتوانيم بگوييم صدوق اخباري است اما رئيس المحدثين است. ايشان در كتاب اعتقاداتش ميگويد: إعتقادنا أن القرآن الذي أنزله الله تعالي علي نبيّه محمد(ص) هو ما بين الدفّتين قرآني كه بر پيامبر نازل شد، بين الجلدين است و هو ما في أيدي الناس و آن همين است كه در دست مردم است، ليس باكثر من ذلك اين طور نيست كه آن قرآني كه بر پيامبر نازل شده، بيش از اين قرآني باشد كه در دست مردم است، و من نسب إلينا إنا نقول أنه أكثر من ذلك كسي كه به ما نسبت ميدهد که ما ميگوييم قرآن بيش از اين بوده و تحريف به نقيصه شده است، فهو كاذب . سپس در ادامه ميفرمايد: و مبلغ سوره عند الناس مأة و أربعة عشر سورة و تعداد سورهها 114 سوره است و عندنا ان الضحي و الم نشرح سورة واحدة اين دو يك سوره هستند، و لايلاف و المتر نيز يک سوره هستند؛ بعد گفته است بل نقول آنچه ما ميگوييم اين است که انه قد نزل من الوحي الذي ليس من القرآن وحي آمده اما وحياي بوده كه ليس بقرآن ، مثل احاديث قدسي كه ميگوييم كلام خدا و وحي است اما قرآن نبوده كه لو جمع إلي القرآن لكان مبلغه مقدار سبع عشرة ألف آية، اگر آن اضافات به اين قرآن ضميمه ميشد، 17000 آيه ميشد، كله وحي ليس بقرآن تمام اين مقدار اضافه وحي بود اما قرآن نبود، ولو كان قرآناً لكان مقروناً به و موصولاً اليه غير مفصول عنه كما قال امير المؤمنين(ع) جمعه كه نكته مهم اين است که بعد از اينكه هر آيه نازل ميشد، آيهاي ميرسيم که در بعضي از كلمات بزرگان هم وجود دارد و آن اين كه و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضي اليك وحيه و قل رب زدني علما هر آيهاي كه نازل ميشد، پيامبر(ص) مأمور به اين بود كه بگويد «ربّ زدني علماً».آيه مي آمد بعد توضيحات، نكات، تأويلات و حقايقي براي آن آيه ذكر ميشد كه آن قرآني كه امير المؤمنين(ع) به دستور پيامبر جمع كرده بود، تمام آن جزئيات در آن قرآن بود. يعني اينطور نبوده كه اين اضافاتهم به عنوان قرآن باشد. اميرالمؤمنين بعد از ارتحال پيامبر به خلفا فرمود: هذا كتاب الله انزل علي نبيكم كتابي كه من دارم همان است كه خدا بر نبي شما نازل كرد لم يزد فيه حرف و لم ينقص منه از خود قرآن نه يك حرف اضافه شده و نه يك حرف كم شده است فقالوا لا حاجة لنا فيه آنها گفتند ما احتياج به اين نداريم عندنا مثل الذي عندك كه اين خيلي نكته مهمي است، يعني از حيث قرآنيت، آن كه ما داريم با چيزي كه تو داري، فرقي نميكند فانصرف ديگر حرفي نزدند. اين كلام مرحوم صدوق است که متوفاي 381 قمري و رئيس المحدثين است. ايشان اين نظريه را در مورد قرآن در کتاب اعتقاداتش بيان کرده است؛ اما در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال بعضي از روايات تحريف را نقل كرده است؛ و بالاتر، در كتاب من لايحضره الفقيه در جلد 4 صفحه 26 حديث رجم را نقل كرده است كه سليمان بن خالد ميگويد به امام صادق(ع) عرض كردم في القرآن رجم در قرآن آيه رجم بوده است، قال: نعم، قلت: كيف؟ فرمود: الشيخ و الشيخة فارجموهما البتة فانهما قضي الشهوة اگر يك پير مرد و پير زن زنا كردند، بايد آنها را رجم كردحتماً چون اينها ديگر شهوت را به نهايت خودش رساندهاند.
و در همين كتاب، در ابتداي آن ميگويد: لم اقصد فيه قصد المصنفين في ايراد جميع ما رووه، من مثل بقيه مصنفين جميع آنچه كه معمولاً روايت ميكنند را قصد نميکنم، بل قصدت الي ايراد ما افتي به آنچه كه ميخواهم بدان فتوا دهم و أحكم بصحته و اعتقد فيه انه حجة فيما بيني و بين ربي آنچه كه براي من قابل قبول است و حجت بين خودم و خداست را ميخواهم نقل كنم. حال، در اينجا چه بايد عرض کنيم؟ اولاً نكتهاي راجع به من لا يحضره الفقيه عرض كنم كه مرحوم آقاي حكيم در مستمسك ميفرمايند: مرحوم صدوق بالاخره در اين کتاب به آنچه كه در ابتداي آن گفته، عمل نكرده و بلكه از آن عدول كرده است. آن وقت اشكالي كه بر اين حرف هست، اين است كه چرا ايشان بيان نكرده است که از مطلب اول کتاب عدول کردهام؟ همانطوري كه مرحوم آقاي خوئي فرمودند، اين از باب تقيه است؛ يعني آنچه امام صادق به سليمان بن خالد فرموده، به عنوان تقيه است؛ چون مسئله حديث رجم در كتب اهل سنت وجود دارد و اصل كلامش مربوط به خليفه دوم است. نتيجهاي که ميخواهيم در اينجا بگيريم، با قطع نظر از كتاب من لايحضر اين است که ميخواهيم بگوييم ممكن است محدثي احاديث تحريف را هم آورده باشد، اما آنها را قبول نداشته باشد و يا آنها را توجيه كند و حمل بر تحريف معنوي (تفسير به رأي) کند که به قطع در قرآن واقع شده است و هيچ ترديدي در آن نيست.
نظر مرحوم شيخ مفيد در مورد تحريف قرآن
بعد از مرحوم صدوق، شيخ مفيد كه متوفاي 413 است در كتاب اوائل المقالات ميفرمايد: و قد قال جماعة من اهل الامامة انه لم ينقص من كلمة و لا من آية و لا من سورة جماعتي از اهل امامت ميگوينداز قرآن كلمه، آيه و سورهاي نقص نشده است و لكن حذف ما كان مثبتاً في مصحف امير المؤمنين(ع) من تأويله و تفسير معاني علي حقيقة تنزيله آن تأويلهاي آيات و تفاسير آيات كه در مصحف اميرالمؤمنين(ع) بوده است حذف شده است، و ذلك كان ثابت منزلاً و ان لم يكن من جملة كلام الله الذي هو القرآن المعجز آنها هرچند به عنوان قرآن معجز نيست اما كلام خدا هست؛ بعد ميفرمايند: و قد يسمّي تأويل القرآن قرآناً تأويل قرآن را قرآن ميگويند و در خود قرآن آمده است، در آيه شريفه 114 سوره طه « وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآَنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ » حالا راجع به اين به تفاسير مراجه كنيد که بحث زياد است؛ يک معنا اين است که «لاتعجل بالقرآن»، گاه پيامبر مقداري كه وحي به تأخير ميافتاد، مشتاق بود كه زودتر وحي به او برسد آيه نازل شد« وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآَنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ ».معناي ديگر اين که وقتي جبرائيل آيهاي را ميخواند، پيامبر(ص) قبل از اينكه جبرائيل بقيه را بخواند، خودش ميخواند ازباب اين كه قرآن يكبار دفعتاً و به صورت جمعي بر آن حضرت نازل شده بود. احتمالات ديگري هم در آيه دادهاند.مرحوم شيخ مفيد به اين قسمت آيه كار دارد که « وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا »؛ ايشان ميفرمايد معناي اين قسمت آن است که خدا به پيامبر امر ميكند كه وقتي آيه را براي تو خوانديم اين خواسته را از ماداشته باش كه ما علم تو را زياد كنيم، نسبت به حقايق و خصوصيات همين آيه كه نازل شده است. پس، معلوم ميشود كه تأويل قرآن بوده است آن هم به عنوان كلام خدا؛ البته مرحوم مفيد فرموده إذن فسمّي تأويل القرآن قرآناً تأويل القرآن بعنوان كلام الله از اين آيه استفاده ميشود اما به عنوان قرآن ما نميتوانيم چنين چيزي را استفاده كنيم.بعد ميفرمايند و هذا ما ليس فيه بين اهل التفسير اختلاف بين اهل تفسير اختلاف نيست كه گاه تأويل القرآن را قرآن ميگويند، و عندي ان هذا القول اين نظريه شيخ مفيد است که از اركان اماميه است. ببينيد ما در مقابل اهل سنت نبايد گوييم فلان آخوندي كه در فلان روستا است قائل به تحريف است، بلکه بايد ببينيم اركان اماميه چه گفتهاند؟
صدوق قريب العهد به زمان ائمه معصومين بوده و تعبد خاصي هم داشته كه فتاوايش را بر حسب رواياتي كه از ائمه وارد شده بنويسد؛ حال، چطور ميشود بگوييم درزمان ائمه، ائمه مسئله تحريف قرآن را قائل بودهاند؟! اصحابشان هم رواياتش را نقل كردهاند؟! اما مرحوم صدوق كه مربوط به قرن چهارم و قريب العهد به زمان ائمه است، تحريف را قبول نكرده و به شدت آن را رد ميكند؟!. حال، مرحوم شيخ مفيد ميفرمايد ان هذا القول يعني اين قول كه بگوييم «لم ينقص من القرآن كلمة و لا آية و لا سورة»، أشبه من مقال من ادعي نقصان كلم من القرآن اين اشبه از قول كسي است كه ادعا ميكند در قرآن نقصاني واقع شده است من نفس القرآن علي الحقيقة ميگويد از حقيقت قرآن كم شده است، نه از تأويلش و إليه أميل من تمايل به همين پيدا ميكنم. بعد از اين نظريه سيد مرتضي است كه انشاءالله فردا بيان ميکنيم. و صلّي اللّه علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.
نظری ثبت نشده است .