موضوع: ظن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۲/۱۷
شماره جلسه : ۸۸
-
بیان علامه در مورد آیه 106- و بررسی آیه 101سورة نحل در مورد نسخ
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بيان مرحوم علامه طباطبايي در مورد آيه 106 سوره بقره
مرحوم علامه طباطبايي رضوان الله تعالي عليه در الميزان به مناسبت آيه شريفه مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ نكتهي دقيقي را در صفحه 250 از جلد اول الميزان بيان فرمودند، و آن اين که: وكيف كان فالنسخ لا يوجب زوال نفس الآية من الوجود وبطلان تحققّها نسخ چنين نيست كه سبب شود آيه بطور كلي از دائره وجودخارج، و تحقق آيه باطل بشود؛ بل الحكم حيث علقه بالوصف و هو الاية و العلامة مع ما يلحق بها من التعليق في الاية بقولهأَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ أفاد ذلك ان المراد بالنسخ هو الاذهاب اثر الاية ميفرمايند از باب اين كه تعليق الحكم علي الوصف مشعر به عليّت است، در اين آيه شريفهداريم«مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ» يعني نسخ به جنبه آيت و علامت بودن آيه بر ميگردد. ميفرمايد: مراداين نيست كه بگوييم نسخ به معناي زائل شدن است و اين که يك آيهاي نازل شده و بعد خدا آن را به طور کلي بر ميدارد و از دائره وجود حذفش ميکند. اگر نسخ را بخواهيم به همين معنايلغوي معنا كنيم، معنايش اين است كه خداوند يك آيهاي را بياورد و بعد آن رابتمامه از دائره وجود حذف كند؛ و اين مراد نيست. بنابراين، مراد اين است که علامت و نشانه بودن آيه نسخ ميشود.سپس ميفرمايند: نتيجه اينميشود كه مراد به اين نسخ در آيه اين است كه خداوند اثر الآية را بر ميدارد ـ أنّ المراد بالنسخ هو اذهاب أثر الآية من حيث أنهاآية أعني إذهاب كون الشيء آية وعلامة مع حفظ أصله اما اصل آيه محفوظ است؛ ميفرمايند اثر آيه محتواي آن است كه دلالت بر يك تكليفي، يا حکم وضعي و يا امور ديگري دارد. فبالنسخ يزول اثره من تكليف او غيره مع بقاء اصله ، با نسخ، اثر آيه كه تكليف يا غير تكليف است، زائل ميشود؛ امااصلش باقي ميماند. اين هم بيان ديگري است براي ردّ كساني كه براي نسخ تلاوت بهاين آيه شريفه تمسّك كردهاند. اما آيا اين فرمايش ايشان فرمايش درستي است يا نه؟ به نظر ميرسد اصل مطلب, مطلب صحيحي است؛ يعني وقتي گفتيم نسخ به آيهاي تعلق پيداكرد, معنايش اين است كه بگوييم از جهت نشانه و علامت نسخ تحقق و وجود دارد.اما آيا اين مطلب را ميشود از خودآيه و تعبير مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ درآورد؟
استفاده كردن اين مطلب از خود آيه يكمقداري مشكل است؛ اما كبراي كلي مطلب, حرف بسيار متيني است؛ يعني معناي نسخ اين نيستكه آيه از دائره وجود خارج شود. معناي نسخ به طور کلي از بين بردن آيه از دائره وجود نيست؛ و اين حرف خيليدرستي است. اما اين كه اين مطلب را از خود آيه استفاده کنيم و بگوييم چون در اينجا فرموده مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ و از باب تعليقبر وصف است, در نتيجه, نسخ به اثر آيه برميگردد؛ استفاده كردن اين از خود آيه يك مقداري مشكلاست. اين مطلب را عرض کرديم, چون مطلب دقيقي است و فقط ايشان هم بدان اشاره کردهاند؛ مقداري هم خودتان در آن دقت داشته باشيد.
بررسي آيه 101 سوره نحل در مورد نسخ تلاوت در قرآن کريم
گفتيم كساني كه قائل به نسخ تلاوتهستند, به دو آيه استدلال كردهاند؛ آ يه اول در سوره مباركه بقره بود که آن را بيانكرديم و جواب داديم.آيه دوم, آيه 101 سوره نحل است: « وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ». درمورد شأن نزول اين آيه نيز همان حرفهايي كه در شأن نزول آيه سوره بقره ذكر شده, در اينجا نيز ذكر شده است. مرحوم علامه در اينجا نيز در جلد 12 الميزان صفحه 282 فرمودهاند: وإذا بدلنا اشارة الي النسخ و حكمته اشاره دارد هم به اصل نسخ و هم به حكمت نسخ وجواب عما التهموه به من الافتراء علي الله جواب از آن تهمتهايي است كه مشركين به پيامبرميزدند و ميگفتند تو بر خدا افترا ميبندي. اما در اين مراد از «قالوا» يهوديها هستند يا مشركين؟, بحث است. ايشان ميفرمايند: مراد, مشركين هستند؛ بله, کساني كه خيلي در مسئله نفي نسخ متسلب بودند و خيلي دنبال ميكردند، يهودي بودند؛يهوديها از اين كه دين اسلام ناسخ دين يهود بود, خيلي ناراحت بودند و دنبال اين بودند كه نسخ را به استهزاء بگيرند و آن را به چالش بكاشنند. مشركين هم اين مطلب را از آنها گرفته بودند و گاه برپيامبر اعتراض ميكردند و كلامي را كه يهوديها ياد آنها داده بودند را بيان ميکردند.وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ اينجا مراد اين است كه بدّلنا شريعة متقدمة به شريعة مستأنفة . بعضي از مفسرين مثل قرطبي در جلد 10 صفحه 176 چنين چيزي را آوردهاست.نتيجه اين مي شود که ديگر آيه شريفه فائدهاي براي استدلال اينها ندارد. ابن عباس در مورد شأن نزول آيه مطلب ديگري دارد؛ گفته است مشركين وقتي آيهاي بر پيامبر نازلميشد و دستور سختي در آن آيه بود, و بعد آيهي ديگري ميآمد و دستور آسانتريدر آن آيه بود، مشركين ميگفتند پيامبر مسلمانها اصحاب خودش را مسخرهميكند؛ امروز دستور به يك چيزي ميدهد و فردا از آن نهي ميكند. و گفتند اينها قرينهاست بر اين که او اين حرفها را از پيش خودش ميزند؛ اين كه امروز يك چيزي ميگويد و فردا چيز ديگري, قرينه است بر اينكه اين حرفها مال خودش است و مال خدانيست. آن وقت اين آيه نازل شد که وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ ؛ طبق اين شأننزول, ديگر آية اصلاً ربطي به نسخ پيدا نميكند.
وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ بايد بگوييم كه يك آيهاي را در يك قضيه، و يك آيه ديگري را درقضيه ديگري آمده است؛ اگر هر دو آيه در يك قضيه باشد, نسخ است. اگر مثلاً اول يك حكم شاقي رافرمودهبود و بعددر همان مورد آن حكم را به حكم آساني تبديل ميکرد, نسخ بود؛ و اکثر مفسرين روي همين احتمال دوم پيش آمده و گفتهاند: وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ دو آيه در يك قضيه است و لذا, از آن مسئله نسخ را استفاده كردهاند. تا اينجا سه تفسيردر اين آيه بيان شد؛ يك بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ يعني شريعت متقدمه را منسوخكرديم و شريعت متأخر آورديم؛ اگر اين باشد ربطي به بحث نسخ تلاوت ندارد. دو مراد همان كلام ابن عباس است كه مشركين ميگفتند اين پيامبر يك روزي يك آيهايميآورد و روز ديگر آيهاي ديگر در يك قضيه ديگر ميآورد؛ اگر اين هم باشد, ربطي به مدعا ندارد. سه كه بهمدعاي اهل سنت مربوط است, اين كه مراد از آيه همين آيهقرآن باشد, به اين معنا که يك آيهاي را جاي آيه ديگر قراردهيم. و از اين احتمال, نسخ استفاده ميشود. اما سؤال اين است كه آيا دلالت بر نسخ تلاوت دارد؟
از آيه استفادهميشود حكم از بين رفته است به همان تعبيري كه از مرحوم علامه خوانديم؛ يعني اثر آيه ازبين ميرود؛ اما معنايش اين نيست كه يك آيهاي با تلاوتش و با وجودش بطور كليکنار برود و آيه ديگر جايش قرار دهند. وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ معنايش اين نيست كه يك آيه بنحو كلي از دائره تلاوت حذفشود و آيه ديگري بيايد جاي آن قرار بگيرد. بنابراين, باز آيه شريفه فائدهاي براي نسخ تلاوت ندارد و از آن چنين چيزي استفاده نميشود. نتيجه اين شد که هم آيه اولي و هم آيهدوم هيچكدام دلالت بر نسخ تلاوت ندارد. حالا خودتان يك مقدار به تفاسير وكتب ديگر مراجعه بفرماييد که قاعدتاً نكات ديگري هم در اين دو آيه شريفه وجود دارد؛ اما مهمترين ادله قائلين به نسخ تلاوت همين دو آيه شريفه است. ما راجع به نسخ تلاوت قبلاً گفتيمكه اصلاً اين يك امر عقلايي نيست؛ چطور ميشود شارع مقدس تلاوت آيهاي را حذف كند, اما حكمش باقي بماند! اين اصلاً عقلايي نيست. و عجيب اين است كه خود اهل سنت دربعضي از عباراتشان اين مطلب را دارند كه به بعضي از آنها بعداً اشارهميكنيم؛ اما نكتهاي كه باز از كلام مرحوم علامه رض درتفسير الميزان بخواهيم بيان كنيم, اين است كه ايشان ميفرمايند: اصلاً نسخ تلاوت با خود قرآن منافاتدارد. تا اينجا ميگفتيم نسخ تلاوت امكان عقلي دارد، اماچه دليلي بر وقوعش داريم؟. دو دليل ذكر كردند كه ما ابطال كرديم. ولي نكته مهماين است كه دو اشكال بسيار مهم بر اينها وارد است؛ يك اين که نسخ تلاوت با قرآن منافاتدارد و دوم آن که نسخ تلاوت با خود سيره نبوي سازگاري ندارد.
ناسازگاري نسخ تلاوت با خود قرآن
اما اين كه نسخ تلاوت با قرآن سازگاري ندارد, يك عبارت مفصلي را مرحوم علامهدارندو ميفرمايند: آياتي كه شما ميگوييد نسخ تلاوت شدهاست, ديگر نبايد به عنوان قرآنيت خوانده شود, اما حكمش باقي مانده است؛ لكونها غير واجدة لبعض صفات كلام الله يعني اين صفات كلام خدا را ندارد حتي ابطلها الله بامحاء ذكرها و اذهاب اثرها ميگوييد كلام خدا صفاتي دارد که اين آن صفات را ندارد؛ مثلاًصفت كلام خدا چيست؟ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ اين يكي از صفات قرآن است. آيا ميخواهيد بگوييد اين صفتشامل اين آياتي كه از نظر تلاوت منسوخ شده, نيست؟! ولا منزح من الاختلاف ماميگوييم قرآن وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافاً كَثِيراً . بخواهيد بگوييد كه اين صفت در اين آياتي كه تلاوتش منسوخ شدهنيست؟ و لا قولاً فصلاً ميخواهييد بگوييد اين آيات قول فصل نيست؛ ولا هادياً الي الحق و الي طريق مستقيم و لا معجز يتحدي به ميخواهيد بگوييد اين آيات ديگر قابليتتحدّي ندارد؟. هيچ کدام از اينها که نيست, پس, فما معني الايات الكثيره التي تصف القرآن بانه في لوح محفوظ و انه كتاب عزيز لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ و انه قول فصل و انه هدي و انه نور ميفرمايند اين آيات زيادي كه قرآن را توصيفميكند، ميگويد قرآن در لوح محفوظ است، لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُاست، نور است، هدايت است، قول فصل است، فرقان بين الحق و الباطل است, با اين آيات چه ميكنيد؟فهل يسعنا ان نقول ان هذه الايات علي كثرتها و اباء السياق عن التقيد مقيدة بالبعض! آيااينكه ميگوييم قرآن لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ است, يعني بعضي از قرآن اينطور است؛ امابعض ديگر كه تلاوتش منسوخ شده است يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ؟ آيا آياتي كهميگويد قرآن نور است، يعني بعضي از قرآن نور است و آن آياتي كه تلاوتش منسوخ شده, نور نيست؟ آيا آياتي كه ميگويد قرآن فرقان بين حق و باطل است, يعني بعضي ازقرآن است اما اين آياتي كه تلاوتش منسوخ شده است فرقان بين حق و باطل نيست؟مرحوم علامه ميفرمايد: اگر شما بخواهيد اين حرف را بزنيد, بايد اين آيات كثيرهاي كه قرآن را توصيف ميكند, همه تخصيص خورده باشد به بعضي از افراد. كدام افراد؟ همين آياتي كهتلاوتش منسوخ است. آيا كسي ميتواند ملتزم به اين شود؟ اينآيات اباء از تخصيص دارد, قابليت تقيد ندارد؛ آيا هيچ مسلماني ميتواند بگويد آياتقرآن نور است مگر اين چند آيهاي كه منسوخ التلاوة است؟! بعد در ادامه ميفرمايند: اين كه قرآن ذكر است, آيا يعنيتمام قرآن ذكر است اما آن كه منسوخ التلاوة است, ديگر ذكر نيست؟!
ميفرمايند فالحق ان الروايات التحريف المروية عن طريق الفريقين و كذا الروايات المروية في نسخ تلاوت بعض الآيات القرآنيه مخالفة للكتاب، مخالفة قطعية ، فريقين نقل کردهاند که هم روايات تحريف، و هم روايات نسخ تلاوت, مخالفت قطعي باقرآن دارد؛ و چيزي كه مخالفت قطعي با قرآن دارد, براي ما اعتباري ندارد. پس, نتيجهاي كه امروز از كلام ايشانگرفتيم, اين است كه نسخ تلاوت با خود قرآن مخالفت دارد و اصلاً نيازي نيست كه ما به دنبال دليل آن باشيم؛ اين با خود قرآن مخالفت قطعي دارد و بههيچ وجه هيچ مسلماني نميتواند قائل به اين شود. و صلي الله علي سيدنا محمد وآلهالطاهرين.
نظری ثبت نشده است .