درس بعد

دروس بیع

درس قبل

دروس بیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۱۲


شماره جلسه : ۱۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی مبانی ضمان

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بررسی مبانی ضمان

بحث در اين است كه اگر يك قيمتي بر عهده‌ي ضامن بيايد و اين قيمت مورد اختلاف باشد بين روزي كه اين مال را غصب كرده و روزي كه مي‌خواهد ادا كند و روز تلف، يعني قيمت مال در اين ايّام مختلف است. حالا اين ضامن كه مي‌خواهد قيمت را ادا كند، قيمت كدام روز را ادا كند؟ آيا همان روزي كه اين مال را غصب كرده يا روزي كه اين مال در دست او تلف شده، يا قيمت روز اداء يا اعلي القيم. بيان كرديم كه از جهت قاعده‌ي اوليّه مسئله دَوَران بين اقل و اكثر است، بالأخره اگر ما نتوانيم يكي از اين احتمالات را با دليلي معيّن كنيم مسئله برمي‌گردد به باب اقل و اكثر. و در اقل و اكثر، اقل يقيني است و اكثر مشكوك است. سؤالي كه اينجا وجود دارد این است كه آيا مطلقا مسئله برمي‌گردد به اقل و اكثر و در همه جا نسبت به اكثر برائت جاري مي‌شود، يا بالأخره ممكن است در بعضي از موارد ولو دَوَران دوران بين اقل و اكثر است اما ممكن است كه ما بگوئيم باز در بعضي از موارد اكثر از باب احتياط يا از باب استصحاب تعيّن دارد و آن قيمت اكثر و قيمت اعلي را بايد بپردازد. اينجا براي اينكه جواب براي اين اشكال روشن شود و اينكه بالأخره ملاك براي يوم الغصب چيست؟ با قطع نظر از ادله‌ي خاصه‌اي كه ما به آن مي‌رسيم، كساني كه گفتند قيمت يوم الأخذ يا به تعبير ديگر يوم الغصب، او را ضامن است چه ملاكي دارد؟ كساني كه مي‌گويند قيمت يوم التلف را ضامن است چه ملاكي دارد؟‌كساني كه مي‌گويند قيمت يوم الاداء را ضامن است به چه ملاك؟ كساني كه اعلي القيم را مي‌گويند به چه ملاك؟ ما الآن مي‌خواهيم دو تا مطلب را در اينجا روشن كنيم.

مطلب اول این است كه ما بيائيم در باب ضمان ببينيم مبناي در باب ضمان چيست؟ در يك تقسيم‌بندي ما مسئله را مجموعاً هشت صورت در اينجا بايد ذكر كنيم. اين هشت صورت را دقّت كنيد چون مبناي براي اقوال و فتاوا و وجوهي است كه در مسئله وجود دارد؛ البته يك تقسيم اين چنيني به هشت صورت داريم باز هم به مباني ديگر بايد اشاره شود.

وقتي كسي مال ديگري را تصرّف مي‌كند و يد بر مال ديگري پيدا مي‌كند، اينجا دو مبنا وجود دارد، يك مبنا انقلاب است و مبناي دوم عدم الانقلاب است که روی هم پنج صورت دارد؛

1)‌ مبناي اول این است كه وقتي اين مال تلف شد، اين عين مال كه بر عهده آمده انقلاب پيدا مي‌كند به مثل و اگر مثل متعذّر بود انقلاب به قيمت پيدا مي‌كند، انقلاب العهدة من العين إلي المثل و من المثل إلي القيمة، اينجا نتيجه‌اش اين مي‌شود كه روي اين مبنا يك مالي را غاصب تصرّف كرده، عين مال بر عهده‌اش آمده، حالا كه عين مال تلف شد همان وقتي كه تلف شد يا مثل و بعد قيمت بر ذمه‌ي او مي‌آيد، شك مي‌كنيم قيمت يوم الأخذ است، يوم التلف است، يوم الأداء است، دَوَران مي‌شود بين الأقل و الأكثر، اقل يقيني و اكثر مشكوك، در اكثر هم برائت جاري مي‌شود.

2)‌ بنابر اينكه ما بگوئيم اين عين با تلف انقلاب در عهده پيدا نمي‌كند، شما خدايي نكرده مالي را غصب كردي و اين مال بر عهده‌ي شما آمده، ‌حالا اين مال تلف شد؛ الآن هم آنچه بر ذمه‌ي شما هست همان عين مال است، عين باقيةٌ إلي الأبد. اينجا هر چه پول به مالك بدهيم نمي‌دانيم آن ذمه و عهده‌ي ما خالي شد يا نه؟ دائم استصحاب مي‌كنيم بقاء العهدة را، ولو قيمت‌ها بين اقل و اكثر في نفسها هست، يك قيمتي كم است و يك قيمتي زياد است، اما عهده‌ي ما مشغول است به اينكه بايد عين را بدهيم، اگر هم تلف شده باز هم باز عين را بدهيم، حالا نمي‌دانيم اين قيمت كم را داديم ذمه‌ي ما بري شد يا نه؟ باز استصحاب مي‌كنيم اشتغال ذمه را. در نتيجه روي اين مبنا بايد اكثر داده شود.

3) گفتيم در عين انقلابي بوجود نمي‌آيد، عين بر ذمه مي‌آيد اما يك زماني باز تبديل به بدل مي‌شود. اگر گفتيم عين وقتي بر عهده مي‌آيد، وقتي هم عين تلف مي‌شود انقلاب پيدا نمي‌كند، اما چه زماني تبديل مي‌شود؟ آن زماني كه شما بايد بدل او را بپردازي، چون خودش را امكان ندارد بپردازي بايد بدلش را بدهيد، باز آن مقداري كه به عنوان اكثر بدهيد مي شود بدل آن، اداء الأكثر.

در اين فرض مي‌خواهيم بگوئيم كه اين عيني كه بر عهده آمده همان عين بر عهده است، انقلابي حاصل نمي‌شود، وقتي مال تلف شده انقلابي حاصل نمي‌شود. اما بايد بدل را بدهيم، نمي‌گوئيم روز ادا تبديل به بدل مي‌شود، بگوئيم بايد بدل داده شود، كدام بدل؟ آنكه اكثر قيمةً هست بايد داده شود، براي اينكه مي‌گوئيم بايد بدل داده شود، شما اين قيمت را مي‌دهيد نمي‌دانيد بدل عين هست يا نه؟ باز استصحاب مي‌كنيد بقاء العهدة العين را، تا آن اكثر را ندهيد نمي‌دانيد بدل داده شد يا نه؟ بين اين مبنا و آن مبنايي كه حالا به آن مي‌رسيم و خواهيم گفت، كه بعضي‌ها مي‌گويند يوم الاداء يوم الانقلاب إلي البدل است فرق مي‌كند، يك وقت مي‌گوئيم عين بر عهده مي‌ايد تا تلف شد مي‌گوئيم از زمان تلف آنچه كه ذمه‌ي اين را مي‌گيرد بدل است،‌ هر بدلي را كه بدهيم شك مي‌كنيم آيا با اين ذمه‌ي ما فارغ شد يا نه؟ باز بقاء العهده را استصحاب مي‌كنيم. يعني بگوئيم چون عين بر عهده است ولي عين را نمي‌توانيد ادا كنيد، الآن آنچه كه بايد ادا كرد بدل است، بدل العين است، نه يوم الاداء، مي‌گوئيم همان زماني كه امكان اداي عين نيست، درست است كه عين بر عهده است، اما در مقام اداء بايد بدل را ادا كنيم، هر بدل كمي را ادا كنيم شك مي‌كنيم ذمه بري شد يا نه؟ بقاء ذمه را استصحاب مي‌كنيم.

اينجا واقع مسئله این است كه وقتي كلمات مرحوم اصفهاني را شما مي‌بينيد، البته نه اينكه بگوئيم اختلاف جوهري دارد، ايشان مسئله را خيلي عميق كرده و تمام مباني را هم ذكر كرده، مرحوم نائيني هم مسئله را خيلي شسته رُفته‌تر و روشن‌تر، كه حالا بيان مرحوم نائيني را هم مي‌خواهيم ذكر كنيم، حالا اينكه الآن مي‌گوئيم در كلمات مرحوم اصفهاني هم هست.

4) صورت چهارم: اگر بگوئيم عين در عهده انقلاب پيدا مي‌كند، يك. اما مثل به قيمت انقلاب پيدا نمي‌كند و مثل تا زمان ادا باقي مي‌ماند، بگوئيم خود مثل كه بر ذمه آمد تا زمان اداء باقي مي‌ماند، نتيجه این است كه آنچه كه موجب برائت ذمه مي‌شود دفع الاكثر است، مي‌گوئيم اين مثل بر ذمه آمده، مثل امروز مثل فردا مثل پس‌فردا تا زمان ادا، آن زماني كه قيمتش از همه بالاتر بوده، مثل در آن زمان هم بر ذمه آمده، پس قيمت همان زمان را هم بايد بدهد، پس دفع الأكثر بايد بكند، اين هم چهار.

5) اگر ما گفتيم عين انقلاب پيدا مي‌كند، يك. اما مثل به قيمت انقلاب پيدا مي‌كند و بايد قيمت را داد باز مثل فرض اول مي‌شود كه دوران بين اقل وا كثر مي‌شود، اقل يقيني و اكثر مشكوك.

اين پنج صورت؛ كه ما در اين پنج صورت دو مبنای كلي داريم؛ يك اينكه اگر كسي بر يك مالي يد پيدا كرد اين عين وقتي تلف شد انقلاب پيدا مي‌كند، يك مبنا انقلاب است و مبناي دوم عدم الانقلاب است، اين دو مبنا تعيين كننده‌ي اين نتايجي بود كه آمديم بيان كرديم.

اگر بگوئيم عين بر عهده باقي مي‌ماند و انقلابي حاصل نمي‌شود تا زماني هم كه شما مي‌خواهيد بدل را بدهيد بايد يك بدلي بدهيد كه يقين برائت ذمه پيدا كنيد.

اگر عين انقلاب پيدا كند باز يا مي‌گوئيم مثل تا زمان بقاء باقي بر عهده است و بايد اكثر را داد، اگر گفتيم مثل اگر متعذر شد بلا فاصله انقلاب به قيمت پيدا مي‌كند، اينجا همان قيمت اقل را اگر كسي بدهد كفايت مي‌كند. اين تقسيم در ذهنتان باشد.


دیدگاه مرحوم نائینی

مرحوم نائيني(قدس سره) مي‌آيد مسئله را ـ كه حالا اين بياني كه عرض مي‌كنم ظاهراً در كلمات خود مرحوم شيخ هم در كتاب مكاسب نيست ـ مسئله را از اينجا شروع مي‌كند كه ما چه ملاكي داريم براي زمان اخذ و زمان تلف، مي‌فرمايد زمان اخذ و تلف مبتني است بر يك مبنايي و آن مبنا این است كه آيا ضمان يك عنوان فعلي است يا اينكه يك عنوان تعليقي و تقديري است؟ اگر كسي بر مالي يد پيدا كرد و اين مال هنوز تلف نشده است آيا الآن بگوئيم ضامن است، منتهي اگر الآن بگوئيم ضامن است مثل واجب معلق مي‌گوئيم اين مشروط به يك شرط متأخري است، الآن ضامن است اما اگر بعداً تلف شد. برخي اين نظر را دارند و برخي هم مي‌گويند نه، شما يد پيدا كردي بر مال غير، تا مادامي كه اين مال هست بايد خود مال را برگرداني، تا مادامي كه مال موجود است اصلاً بحث ضمان را مطرح نكني، چه زماني بحث ضمان مطرح است؟ وقتي مال تلف شد، يعني اگر الآن بگوئيم اين شخص ضامن است، اين ضمانش ضمان تقديري است، ضمانش ضمان تعليقي است، آن وقت نائيني مي‌فرمايد اگر فقيهي آمد مبناي اوّل را قائل شد، مبناي اول ضمان فعلي بود، باز توضيح مي‌دهم، مبناي اول این است كه بگوئيم تا يد عدواني بر مال غير پيدا كرد، اين شخص ضامن مي‌شود ولو مال تلف نشده، الآن ضامن است، منتهي مشروط به شرط متأخر، اگر بعداً تلف شد مثل يا قيمتش را بايد بپردازد. اگر ما گفتيم ضمان فعلي است، يوم الضمان ملاك براي قيمت است، يعني همان روز اخذ، همان روز غصب، چون روز غصب روز ضمان است، روز غصب روز اشتغال ذمه است، پس قيمت همان روز بر عهده‌اش مي‌آيد. اما اگر آمديم گفتيم، شما تا بر مال غير يد پيدا كردي الآن ضامن نيستي، الآن فقط وجوب الرد إلي مالكه تكليف توست، آن زماني كه تلف شد پاي ضمان در كار مي‌آيد، پس ملاك قيمت چه زماني خواهد شد؟ يوم التلف.

حالا ببينيد مرحوم نائيني اينجا ديگر نيامده مسئله‌ي اينكه بگوئيم آيا خود عين بر عهده باقي مي‌ماند؟ يا انقلاب پيدا مي‌كند، اين را مطرح نكرده، فرق بين روش اصفهاني و روش نائيني فقط در همين است و اين هم خيلي بحث مهمي است، مرحوم نائيني مي‌گويد كاري نداريم،‌تصريح هم نمي‌كند! ولي از اول بحث را مي‌برد روي اينكه آيا وقتي شما آمديد مالي را عدواناً استيلاء پيدا كرديد آيا ضمان به نحو فعلي هست؟ پس قيمت يوم الاخذ را ضامن است، يعني يوم الضمان الفعلي، اگر گفتيد ضمان تقديري و تعليقي است يعني آن روزي كه مال ديگري را گرفتيد اصلاً ضامن نبوديد و فقط بايد مال را به مالكش رد مي‌كرديد، چه زماني ضامن هستيد؟ اگر تلف شد، يعني تا تلف آمد ضمان مي‌آيد، اينجا شما مي‌شويد يوم التلف، نسبت به يوم التلف ضامن مي‌شويد، اما مرحوم اصفهاني مي‌گويد اگر شما آمديد مال را غصب كرديد اينجا ببينيم كه آيا عين اين مال بر عهده‌ي شما باقي مي‌ماند عند التلف؟ چون مرحوم اصفهاني اين را فرض گرفته وقتي شما مال را غصب كرديد عين بر عهده مي‌ايد و وقتي عين بر عهده آمد وقتي اين عين تلف شد آيا عهده‌ي شما از عين انقلاب پيدا مي‌كند به مثل يا قيمت؟ يا عهده‌ي شما همان عين درونش باقي است، ولو عين الآن در عالم خارج تلف شده، ولي هنوز آنچه كه ذمه‌ي شما به آن مشغول است عين است، تا چه زماني؟ تا زماني كه شما بخواهي مثل اين يا قيمتش را بدهي، تازه اگر مثلي باشد باز مثل بر ذمه است، اگر مثل متعذّر شد انقلاب قيمت پيدا مي‌كند، يعني تا زماني كه هنوز مثل امكان دارد، آنچه كه ذمه شما را مشغول مي‌كند مثل است، اما اگر گفتيم نه، ولو مثل هم ممكن باشد، اين مي‌تواند قيمت را هم بپردازد، مي‌رود روي همان قيمت اقلّي، يعني روش در اينكه ما قاعده‌ي اوليه را بيائيم يوم الأخذ يا يوم التلف قرار بدهيم، يا اين مبنا را بايد بگيريم يا اين مبنايي كه مرحوم نائيني فرموده، يا بگوئيم بحث را بايد ببريم در اينكه آيا ضمان فعليٌ يا تعليقي يا تقديريٌ، كه نائيني بلا فاصله مي‌فرمايد اگر گفتيد ضمان فعلي است يوم الأخذ، اگر گفتيد ضمان تعليقي است يوم التلف.


دیدگاه مرحوم اصفهانی

اينجا نسبت به يوم التلف يك مطلبي باز در كلمات اصفهاني وجود دارد كه در كلمات مرحوم نائيني نيست و آن این است كه ايشان مي‌فرمايد ملاك اينكه ما مي‌گوئيم و مرحوم اصفهاني قاعده‌ي اوليه را هم بر حسبي كه مشهور قائلند همان قيمت يوم التلف را قائل است، ايشان يك حرفي دارد كه مي‌فرمايد قيمت يوم التلف قيمةٌ موجودةٌ حقيقةً، اما وقتي مال تلف شد از آن زمان به بعد،‌ قيمةٌ موجودةٌ تقديراً لا حقيقةً، اين يك دقّتي است كه در كلام ايشان است و اصلاً با اين بيان ديگر نبايد سراغ يوم الأداء رفت و مي‌فرمايند استاد ما مرحوم آخوند خراساني و عده‌اي كه آمدند قيمت يوم الأداء را مطرح كردند به اين نكته توجه نكردند كه مال ماليّت دارد، اين ماليّت مال موجودةٌ حقيقةً تا زمان تلف، وقتي مال تلف شد عيني وجود ندارد، وقتي عيني نيست ماليّتي نيست، قيمتي نيست، مي‌گوئيم پس ماليّت و قيمت يوم الاداء و ... يعني چه؟ ايشان مي‌فرمايد اينها ماليّت تقديريه است، يعني اگر عين الآن موجود بود قيمتش شده بود صد تومان، مثلاً بيبنيد اگر يوم التلف هشتاد تومان بود مي‌گفتيم دو روز بعد از يوم التلف صد تومان است، عيني موجود نيست كه بگوئيم صد تومان است، مي‌گوئيم اگر بود صد تومان بود. مي‌گوئيم ده روز بعد اگر بود دويست تومان بود، مي‌گوئيم بله اگر بود دويست تومان بود! پنجاه روز بعد مي‌گوئيم اگر بود هزار تومان بود، يوم الأداء اگر عين بود قيمتش دو هزار تومان است، مي‌فرمايد اينها به درد نمي‌خورد، اينها ماليّت‌هاي تقديريه غير موجوده است، ماليّت تقديريه قابل اينكه بيايد ذمه را مشغول كند نيست. ذمه عين مال كه شما آمديد غصب كرديد بر ذمه‌تان آمده، عين مال يك امر موجود بوده؛ يك. ماليّت موجوده‌ي به تبع عين مال هم بر ذمه‌تان آمده، اينها درست. اما وقتي عين مال تلف شد ديگر ماليّـت و عيني نيست و چيزي بر ذمه نمي‌آيد، يك امر تقديري بر ذمه نمي‌آيد لذا ايشان به اين بيان در مقابل آخوند كه استادشان هست به طور كلي كلام مرحوم آخوند را رد مي‌كند.

عبارات اصفهاني معمولاً بعد از مقدمات و توضيحات بزنگاه‌هايي دارد كه هميشه روي اينها خط بكشيد، در مطالعه وقتي متني را مطالعه مي‌كنيد با قلم جاهاي بزنگاه‌ها را خط بكشيد يعني اين نكات اصلي است، بقيه توضيح و مقدماتش است. در اينجا ايشان مي‌فرمايد «فالماليّة التي كانت للعين حقيقةً و تلفت بتلف العين عند إنقطاع وجوب أداء العين و حدوث وجوب تدارك ليست إلا مالية العين حال تلفه» مي‌گويد آن ماليّت حقيقي همان ماليّت حال التلف است، «فهذه هي المالية الحقيقية الواجب تداركه» بعد مي‌فرمايد اصلاً فرقي نمي‌كند كه عين مثلي باشد يا قيمي، من دون فرق بين أن تكون عينه قيميةً أو مثليةً تعذّر مثله. بعد همين را هم توضيح مي‌دهند كه چرا بين اينكه مال از اول قيمي باشد يا مثلي باشد كه مثلش متعذر شده فرقي نمي‌كند، مي‌فرمايد در جايي كه مال قيمي است، وقتي مال تلف شد روشن است و اصلاً ماليّت معنا ندارد، در جايي كه مال مثلي است باز اينجا يك دقتي كرده مرحوم اصفهاني، شما يك مال مثلي داريد، مي‌گوئيد اگر تلف شد بايد مثلش را بدهيد، اگر مثلش متعذّر شد بايد قيمتش را بدهي، ايشان مي‌فرمايد اين قيمت به جاي مثل است يا به جاي عين است؟ اين قيمت موجب تدارك مثل است يا تدارك عين؟ مي‌فرمايد موجب تدارك عين است، شما فكر نكنيد اينجايي كه مي‌گوئيم اگر يك مالي مثلي بود بايد مثلش را بدهي، اگر مثل متعذّر شد قيمت، فكر نكنيد اين قيمت بدل مثل است، اين قيمت بدل براي عين است، چرا؟ يك عبارتي دارند «إذ المثلُ ممّا يتداركُ به لا ممّا يتدارك» مثل چيزي است كه به وسيله‌ي او ما جبران خسارت را مي‌كنيم، تدارك خسارت را مي‌كنيم، يعني تدارك خسارت عين را، ولي خودش ديگر تدارك نمي‌شود. «إذ المثل مما يتدارك به لا مما يتدارك» دوباره مي‌فرمايند «إذ المثل مضمونٌ به لا مضمون»، گاهي اوقات بعضي را كه مي‌خواهيد امتحان كنيد اين عبارت را بنويسيد و بگوئيد معنا كنيد يعني چه؟ حالا بايد يك كسي مسلط بر حرفهاي اصفهاني باشد تا بفهمد. عبارت ساده اين مطلب همين است كه عين، مثل، قيمت. سؤالش این است كه اين قيمت تدارك مثل است يا عين؟ مي‌گوئيم تدارك عين است، همان طوري كه خود مثل تدارك عين است، اين قيمت هم تدارك عين است، حالا هم كلام اصفهاني و هم كلام نائيني را ببينيد تا ان شاء الله فردا روشن‌تر كنيم.


و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .