موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۳/۱۳
شماره جلسه : ۱۰۶
-
نتیجهگیری در جواز یا عدم جواز نقل به معنا
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث ما در اين بود كه آيا نقل به معنا جايز است يا جايز نيست؟ ملاحظه فرموديد كه ادله را مطرح كرديم و عمدهي ادله كه عبارت از روايات بود، آن روايات را هم متعرّض شديم. نتيجهاي كه به نحو نهايي از اين روايات ميگيريم این است كه:
1) اولاً آن نقل به معنايي كه مدعي ادعا ميكند از روايات استفاده ميشود آن نقل به معنا از اين روايات به نظر ما استفاده نميشود، كساني كه مدّعي هستند روايات دلالت بر اين دارد كه رُوات بدون اينكه قرينهاي اقامه شود می توانند كلمات ائمه معصومين(عليهم السلام) را نقل به معنا كنند، اين رواياتي كه خوانديم دلالت بر اين مدعا ندارد. برداشت ما از اين روايات «إذا اصبت المعني» يا «إن كنت تريد معانيه» این است كه راوي اگر بيان معنا را قصد كند بدون اسناد الفاظ به امام ميتواند اين را ذكر كند اما اگر يك راوي بخواهد نقل به معنا كند اما قرينهاي نياورد به طوري كه مخاطب بفهمد و معتقد شود كه اين الفاظ مربوط به امام(عليه السلام) است، اين روايات دلالت ندارد كه اين هم جايز است، اين تعبير «إن كنت تريد معانيه فلا بأس» گفتيم به نظر ما ظهور روشني دارد كه اگر ميخواهي معنا را القاء كني بدون اينكه الفاظ را به ما نسبت بدهي اشكالي ندارد و اين غير از ادعاي مدّعي است، كساني كه مدعي هستند كه اين رواياتي كه ما داريم نقل به معنا شده ميگويند اگر راوي آمد به نحو نقل به معنا گفت، قرينهاي هم بر اين معنا اقامه نكرد اشكالي ندارد. به نظر ما اين روايات دلالت بر اين مدعا ندارد.
2) ثانیاً از اين روايات دايرهي نقل به معنا استفاده ميشود؛ در روايت دومي كه نقل كرديم در آن روايت آمده بود «إذا اصبت الصلب منه فلا بأس إنما هو بمنزلة تعال و هلمّ و اقعد و اجلس» نقل به معنايي كه در ميان عقلا رايج است این است كه يك معنا و مقصود متكلّم را بيان كنند، اما اين نقل به معنايي كه در اين روايات اجازه داده شده فقط در اين دايره است، يعني الفاظ را آنجايي كه يقين داريم اين لفظ را برداريم مرادفش را بگذاريم هيچ تغييري در آن به وجود نميآيد، اما آنجايي كه «أو» را برداريم و «و» بگذاريم، «و» را برداريم «ف» بگذاريم، «ف» را برداريم «ثم» بگذاريم، كجاي اين روايت دلالت بر جواز اين معنا دارد؟ يعني ائمه هم كه به اصحابشان فرمودند «إذا اصبت الصلب» يعني اگر حقيقت مطلب را دريافتي و ميخواهي آن را منتقل كني، يا اذا اصبت المعني، و اينكه اين خودش تعليل است و فرموده «إنما هو بمنزلة تعال و هلمّ» چه بگوئي تعال و چه بگوئي هلمّ فرقي نميكند، حالا اگر در يك روايتي امام(عليه السلام) به صيغه امر بياورد اما راوي بيايد يك لفظي بياورد كه از آن رجحان استفاده شود، اين موردي نيست كه در اين روايات وارد شده باشد.
ما شش ثمره براي اين بحث ذكر كرديم كه ثمرات بسيار مهمي است، حالا اين رواياتي كه براي جواز نقل به معنا خوانديم در درجهي اول آن نكته اول است كه ائمه ميفرمايند اگر فقط قصد ارادهي معنا را داريد بگوئيد، حق نداريد الفاظ را به ما نسبت بدهيد. دوم: دايرهاش را هم مشخص كردند، يعني دايرهاش این است كه شما بيائيد يك لفظي را كه يقين داريد كه اگرآن را برداريم و به جايش اين را بگذاريم فرقي نميكند اين كار را انجام بدهيم، اما اگر مبتدا را بياوريد خبر قرار بدهيد و خبر را بياوريد مبتدا قرار بدهيم، حصر را از بين ببريد. اگر در كلام امام معصوم(عليه السلام) الفاظ دالهي بر حصر آمده و اين بيايد آن را از بين ببرد اينجا غلط است! و همينطور اگر در كلام امام معصوم(عليه السلام) يك چيزي به عنوان تعليل آمده، اين راوي نيايد اين تعليل را طوري ذكر كند كه مخاطب بفهمد كه اين به عنوان تعليل است، يا امام به عنوان تعليل نياورده، راوي به عنوان تعليل آن را ذكر كند، اينها ديگر جايز نيست و داخل در اين محدودهي جواز نقل به معنا نيست.
3) ثالثاً از اين روايات استفاده ميشود كه تأكيد ائمه بر اين بوده كه تا مادامي كه عين الفاظ ما را شما ميدانيد همانها را به كار ببريد، آن روايتي كه فرمود آيا تعمّد داريد در اينكه نقل به معنا كنيد؟ راوي گفت نه بلكه عين الفاظ را يادمان رفته، فرمود اگر معنا را نميدانيد بدون اسناد الفاظ به ما معنا را بگوئيد، پس معلوم ميشود در فرض تعمّد جايز نيست يعني آنجايي كه راوي عين الفاظ امام را بداند حق ندارد كه او را تغيير بدهد، اين هم نكتهي سومي است كه ما از مجموعهي اين روايات استفاده ميكنيم.
نکته: ما اگر باب نقل به معنا را باز كنيم و بگوئيم اين روايات نقل به معنا شده، اصلاً اين روايات ديگر از حجّيت ساقط ميشود، براي اينكه ميگوئيم محمد بن مسلم آن معنايي را كه از كلام امام خودش فهميده براي ما نقل ميكند، ميگوئيم شايد اشتباه فهميده باشد! مگر شما نميگوئيد فهم يك فقيه براي فقيه ديگر حجّت نيست! ممكن است الآن امام(عليه السلام) يك چيزي فرمود و محمد بن مسلم بگويد به نظر من معنايش اين است، آن معنا كه براي ما حجّيت ندارد و آن كلام امام نيست و اين مؤيّد همان تفسيري است كه ما براي عبارت إن كنت تريد معانيه فلا بأس كرديم كه امام ميفرمايد اگر جايي داريد معنا را بيان ميكنيد حق اينكه به ما اسناد بدهيد نداريد، اين نكته دقيقي است كه ائمه به آن توجه داشتند، حالا ممكن است محمد بن مسلم یا زراره، با اينكه اينها بسيار آدمهاي متبحری بودند ممكن است در يك جايي هم معنا را اشتباه برداشت كرده باشند.
پس به نظر ما اصل اولي و قانون اولي در روايات نقل به لفظ است، مخصوصاً با آنچه در تاريخ است كه رُوات ميرفتند خدمت ائمه، ائمه يك چيزي ميفرمودند و مينوشتند، ميآمدند منزل يك اصلي داشتند كه در آن وارد ميكردند، اصل را ميبردند خدمت امام و عرض ميكردند ما اينطوري نوشتيم و براي ايشان ميخواندند، همه اينها قرينه است بر اينكه عين الفاظ ائمه است و ما بايد روي اين مسئله پافشاري كنيم،اين از افتخارات فقه ماست كه واقعاً عين الفاظ براي ما از كلمات ائمه باقي مانده، حالا يك مواردي قرينه داريم كه اين عين الفاظ باقي نيست، آن موارد را بايد طبق قرينه عمل كنيم.
نکته اخلاقی
اين حديث معروف از وجود پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) را زياد شنيديم ولي هم كم به آن توجه ميكنيم و هم كم عمل ميكنيم و غالب ما موفق به عمل به آن نيستيم. بر حسب آنچه كه در سفينة البحار جلد 1 صفحه 408 آمده پيامبر فرمود «من أخلص لله أربعين يوماً فجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه» عرض كردم حديث معروفي است و شايد طلبهاي نباشد كه اين حديث به گوشش نخورده باشد، اگر كسي هر عملي كه انجام ميدهد براي خدا باشد، اين اخلص لله ندارد فقط نمازش را براي خدا بخواند! بلكه اخلص لله يعني نگاه كردنش براي خدا باشد، گفتارش براي خدا باشد، قيام و قعودش براي خدا باشد، احترامش كه به ديگران دارد براي خدا باشد، حب و بغضي كه نسبت به اشخاص دارد براي خدا باشد، غذايي كه ميخورد براي خدا باشد، نوشتن براي خدا باشد، درس خواندن براي خدا باشد، فكر كردن براي خدا باشد و... يعني تمام شئون انسان براي خدا باشد كه ببينيد چه كار مشكلي است؟! اگر انسان تمام شئونش بخواهد براي خدا باشد يعني هيچ آني فكر تبعيّت از هواي نفس خودش، ميل خودش و نفسانيّت خودش را نداشته باشد.
مرحوم والد ما(رضوان الله تعالي عليه) ميفرمودند اين تعبيري كه وارد شده «من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواء» ميفرمودند اين مخالفاً لهواه يعني حتّي در امور مباح فقيه به خاطر ميل نفسياش اين كار را انجام ندهد، در امور مباح، در آب خوردن، نشستن، خوابيدن، به خاطر ميل نفسياش اين كار را انجام ندهد بگويد خدايا من غذا ميخورم «قوّ علي خدمتك جوارحي» راه ميروم، ميخوابم، استراحت ميكنم براي اينكه بتوانم براي تو خدمت كنم، براي تو كاري را انجام بدهم، واقعاً اين اخلص لله خيلي معناي عجيبي دارد و معناي وسيعي دارد، بسيار بسيار مشكل است. آن روايتي كه داريم علما تمامشان در هلاكتاند الا آنهايي كه عمل ميكنند، آنهايي هم كه عمل ميكنند همهشان در هلاكتاند الا آنهايي كه اخلاص دارند، يعني تنها راه نجات يك عالم اخلاص اوست و انسان هيچ راه ديگري ندارد.
در يك مجلسي نشستيم انسان دلش ميخواهد اظهار وجود كند و حرف بزند، يك بحث علمي مطرح است مخصوصاً آنهايي كه تحقيقاتي دارند، خدا انسان را حفظ كند! اينقدر نفس به سراغ انسان ميآيد تو كه در اين مسئله تحقيقي داري بيان كن، تو كه نظريهاي داري اظهار كن، بگو اين نظريهي من است، خيلي عجيب است! انسان با اين نفسش مخالفت كند، ما چقدر در گفتار خودمان را عادت داديم به اينكه كم حرف بزنيم يا حرف نزنيم، اگر يك جمع ده نفري در يك جا باشد و ما هم نشسته باشيم، در ده دقيقه ميتوانيم خودمان را كنترل كنيم و حرف نزنيم؟! چه لزومي دارد انسان اينقدر حرف بزند؟ تا چيزي از ما نپرسيدند حرف نزنيم، اظهار نظر نكنيم، اظهار وجود نكنيم، اينها اموري است كه اگر انسان بتواند براي خودش يك مقداري مهيا كند ميشود من أخلص لله. پيامبر(ص) ميفرمايد اگر كسي چهل روز اين كار را و اين عمل را و اين اخلاص را در خودش پياده كرد، چهل روز هوا و هوس را در خودش كشت، وقتي اينها كشته ميشود چه ميشود؟ فجّر الله، فجّر و تفجير معنايش شكافتن است، ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه، آن وقت چشمههاي حكمت از قلب او بر لسانش جاري ميشود، ما هنوز حكمت را نچشيديم، چرا؟ چون اخلاص نداريم، هميشه دنبال عرض اندام و اظهار وجود و اظهار فضل و اظهار تقوا، تقدس و اين گونه امور هستيم. بزرگاني بودند كه عمري را نماز شب خواندند، در نماز شبشان نماز جعفر طيار هم وارد ميكردند اما نزديكترين افراد آنها خبر نداشت، بزرگاني بودند كه اصلاً نميگذاشتند عباداتشان، مناجاتشان، اينها را حتي نزديكترين افراد آنها اطلاع پيدا كنند. گاهي اوقات شيطان وقت نماز شب كه ميشود آدم را وسوسه ميكند ميگويد بچه را بيدار كن تا از تو ياد بگيرد و نماز شب بخواند، در حالي كه انسان حق ندارد اين كار را انجام بدهد، حتّي انسان حق ندارد بچه را براي نماز صبح بيدار كند مگر اينكه او از انسان خواسته باشد!
علي ايّ حال اخلاص خيلي مهم است، اگر انسان اربعين يوما اخلاص داشته باشد، اين فجّر الله ينابيع الحكمة نظير آن تعبيري است كه يك روايتي در كتب اهل سنت هست و در كتب اماميه نيست، پيامبر فرمود لو لا تكثيرٌ في كلامكم و تمريجٌ في قلوبكم، اگر زيادهگويي شما نبود، زياد حرف نميزديد و بيشتر به عاقبت خودتان، به آخرت خودتان، به اعمال خودتان فكر ميكرديد و اگر در قلوب شما تمريج نبود. به چمنزار تمريج ميگويند، آدم قلبش را وقتي چمنزار ميكند براي هر شيطاني چراگاه درست ميكند، هر شاخهاي از هوا و هوس چراگاه ميشود كه قلوب خيلي از ماها متأسفانه اينطور است. ميفرمايد اگر شما قلبتان را چمنزار شيطان نكنيد و زبانتان را زيادهگو نكنيد، لرأيتم ما أري و لسمعتم ما أسمع، آنچه من ميبينم شما ميبينيد و ملائكه را ميبينيد و آنچه كه من ميشنوم شما ميشنويد! اين هم نتيجهي اخلاص است.
ما خيلي به اخلاص نياز داريم، رو در بايستي را بايد كنار بگذاريم، تهذيب و اخلاص و ... در حوزه کم تر توجه می شود، پناه بر خدا و همهي ما هم مقصريم، نميتوانيم انگشت تقصير را به سمت كسي ببريم، همهمان مقصريم، به فكر تهذيب هم نيستيم. زمان قديم طلبهها به فكر تهذيب يكدیگر بودند، اين دنبال اين بود كه او نوافلش را انجام ميدهد يا نه؟ البته اخلاص را هم مراقبت ميكردند ولي مراقب اعمال هم بودند، اين دنبال اين بود كه او قرآن ميخواند يا نه؟ انس با قرآن دارد يا نه؟ مراقبت از اعمال خودش دارد يا نه؟ اما حالا متأسفانه مقداري مشكلات در حوزه هست ولي باز نبايد مأيوس شويم، بايد از همين حالا شروع كنيم، واقعاً از همين حالا بيائيم برنامهريزي كنيم ببينيم چقدر ميتوانيم رژيم كلام بگيريم، ما هم نميگوئيم روزه سكوت بلكه انسان بايد رژيم كلام بگيرد تا به اين مرحله اخلاص برسد إن شاء الله.
نظری ثبت نشده است .