موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۲۴
شماره جلسه : ۱۹
-
ديدگاه مرحوم شيخ انصاري
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ديدگاه مرحوم شيخ انصاري
عرض كرديم كه مرحلهي سوم بحث این است كه ببينيم از روايات خاصه در باب ضمان چه استفادهاي ميشود. مهمترين روايات صحيحه ابي ولاد است كه ديروز هم از نظر سند عرض كرديم روايت صحيحه است و عبارت روايت را خوانديم. به اين صحيحه ابيولاد هم براي ضمان يوم الغصب استدلال شده و هم براي يوم التلف استدلال شده، و هم براي اعلي القيم استدلال شده. لذا اين اقتضا ميكند كه در فقه الحديث اين روايت تأمّل شود همان طوري كه بزرگان ما هم تأمل كردند، مخصوصاً از مرحوم شيخ به بعد در دلالت اين صحيحه زياد تأمل شده، ببينيم كه بالأخره كدام يك از اينها استفاده ميشود.
اينجا مناسب است كه ما اول عبارت مرحوم شيخ را در مكاسب بخوانيم و بعد بحث را دنبال كنيم. شيخ ميفرمايد محل استشهاد به اين روايت دو فقره است، فقرهي اول «قيمة بغل يوم خالفته» كه حالا عمده بحث ما فعلاً در همين متمركز است، «فإنّ الظاهر أنّ اليوم قيدٌ للقيمة إمّا بإضافة القيمة المضافه إلي البغل إليه ثاني» شيخ ميفرمايد ما بيائيم در اينجا اين يوم را قيد قيمت قرار بدهيم. محتملات در اين «نعم قيمة بغلٍ يوم خالفته» اين يوم يعني ظرف يا ظرف است براي قيمت، كه حالا بيان ميكنيم اگر بخواهد قيد براي قيمت باشد بيان علمي و صناعياش چيست؟ يا اينكه اين بايد متعلّق به نعم باشد، اين به حسب اوّلي. آن وقت شيخ ميفرمايد اين ظرف يا قيد براي قيمت است به اضافة القيمة المضافة إلي البغل إليه ثانياً يعني اين قيمت بغل اضافه شده. ثانياً به يوم اضافه شود. خود قيمت ثانياً به يوم اضافه شود نه مجموع. يك وقتي هست كه ميگوئيم قيمة بغلٍ مجموعش اضافه ميشود به يوم، اين يك مطلب است. اما ظاهر عبارت شيخ اين است «قيمة بغلٍ» اين قيمت يك بار به بغل اضافه شده، بار دوم همين قيمت، نه قيمة بغل، بار دوم همين كلمهي قيمت اضافه ميشود به يوم.
آن وقت اينجا محشّين مكاسب شروع كردند به اشكال بر شيخ و در صدد برآمدند كه عبارت شيخ را به يك نحوي توجيه كنند؛ در دنباله شيخ ميفرمايد نتيجه ما اين ميشود «قيمة يوم المخالفة للبغل» اگر گفتيم قيمت يك بار به بغل اضافه شده و بار دوم به يوم، نتيجه اين ميشود: قيمت روز مخالفت كه روز مخالفت همان روز غصب است، قيمة يوم المخالفة للبغل، و ميفرمايند طبق اين بيان «فيكون إسقاط حرف التعريف من البغل للإضافة» چون اين قيمت ميخواسته اضافه شود ثانياً به آن يوم، «الف و لام» البغل هم افتاده، هم اضافه شده به بغل، كه اضافه اقتضا ميكند كه اينجا البغل الف و لام نداشته باشد، لا لأنّ ذي القيمة بغلٌ، غير معيّنٍ، نه اينكه بگوئيم آن ذو القيمة يك بغل غير معيّن حتي توهم الرواية، ذهب من جعل القيمي مضموناً بالمثل، اگر گفتيم اين تنوين براي نكره است بايد بگوئيم روايت ميگويد قيمت يك بغل غير معين. و نتيجه اين ميشود كه اگر گفتيم يك شيئي عنوان قيمي را دارد كه بغل عنوان قيمي را دارد، بگوئيم قيميّات هم مضمون به مثل است و قيمت هم قيمةٌ للمثل، اگر يادتان باشد ما قبلاً عرض كرديم كه شيخ هم همين مبنا را دارد، برخي ديگر هم اين مبنا را دارند كه اصلاً تمام اموال، چه مثليّات و چه قيميّات مضمونةٌ بالمثل، و القيمة قيمةٌ للمثل، اما ضمان اوّلي آنچه بر عهده آمده خود مثل است و اگر اين روايت را بعضي گفتند تنوين را نكره گرفتيم ميگوئيم قيمة بغلٍ، يعني بغلٍ غير معيّن، يك بغل غير معيّن. يعني اول اين آدمي كه اين استر را تلف كرده مثل او بر عهدهاش آمده «بغلٍ غير معيّن» اما حالا اين مثل بايد قيمتش داده شود، يعني بغل كه عنوان قيمي را دارد روايت ميگويد ضمانش به مثل است و اينكه ميگويد قيمتش را بايد داد به عنوان قيمه المثل است، نه اينكه ضمان اوليه اش به قيمت باشد، شيخ ميفرمايد نه، اين تكوين نكره نيست، اينجا الف و لام تعريف براي اضافه اسقاط شده است.
اشكالات مرحوم اصفهاني
اينجا بحث از اشكالات مرحوم محقق اصفهاني(اعلي الله مقامه الشريف) شروع ميشود ولو اين اشكالاتي كه ايشان فرمودند يك مقدار اشكالات دقيق عقلي است، اما يك مقداري تا يك حدّش را ما بايد اينجا متعرّض شويم. مرحوم آقاي خوئي كه استادش مرحوم اصفهاني بوده، مطالب استادشان را اينجا نياوردند، كما اينكه من مكرّر گفتم عجيب این است كه در همين مباحث معاملات مرحوم آقاي خوئي خيلي كم و به ندرت متعرّض مطالب استادشان مرحوم اصفهاني مي شود، اما مرحوم امام(رضوان الله عليه) در بسياري از موارد فرمايش مرحوم اصفهاني را آوردند. اينجا مرحوم اصفهاني يك بياني را دارد براي عبارت شيخ و آن بيان را امام ذكر كردند و مورد مناقشه قرار دادند و بعد خود امام يك توجيهي را براي عبارت شيخ كردند، براي اينكه آن اشكالي كه مرحوم اصفهاني دارد، آن اشكال به حسب ظاهر يك اشكال واردي است. اصفهاني در حاشيه مكاسب جلد 1 صفحه 404 مي فرمايد: «ينبغي ان يراد من إضافة القيمة إلي اليوم ثانياً بعد اضافتها إلي البغل أولاً إضافتها لبّاً و معن» يا اضافتها لفظاً و مفهوم» ميفرمايد شيخ اعظم كه ميفرمايد كلمهي قيمت اوّل به بغل اضافه شده، نميگوئيم مجموع، ميگوئيم ثانياً، همهي حرفها در همين است؛ اين لفظي كه اول آمده به يك لفظ ديگر اضافه شده ميگوئيم ثانياً خود قيمت به يوم اضافه شده، مرحوم اصفهاني ميفرمايد ظاهراً مراد شيخ انصاري اضافهي لفظي مثل ساير موارد نيست و اضافهي مفهومي هم مرادش نيست، بلكه اينجا اضافهي لبّي و اضافهي معنوي است. شايد اولين بار باشد اين بيان به گوش آقايان ميخورد، البته در مطوّل و ... شبيهش آمده، كه حالا مطوّل هم متأسفانه در حوزه منسوخ شده.
ميفرمايد «أما لفظاً فعدم فعليّة الإضافة وامتناعها واضحٌ» بالفعل بين آن مضاف و اين مضافٌ إليه يك فاصلهاي هست و نميتواند اضافه بشود، بايد يك اتّصالي باشد بين مضاف و مضافٌ اليه، «إذ لم يذكر لفظ القيمة علي النهج الخاص إلا مرّة واحدة» كلمه قيمت يك بار ذكر شده و ما دو قيمت در روايت نداريم، بگوئيم يك بار به بغل اضافه شده و يك بار هم به يوم اضافه شده. «ولا يعقل وجودها الشخصي مرة اخري لتضاف إلي اليوم» يك وجود شخصي نميتواند دو بار اضافه شود بلكه يك بار قابليّـت اضافه دارد، اين استدلال مرحوم اصفهاني است. باز عرض ميكنم كه ظاهر عبارت این است كه قيمت يك بار به يوم و بار دوم كلمهي قيمت به يوم اضافه شده باشد، اين اشكال اصفهاني است كه يك قيمت و يك لفظ داريم، مرةً واحدة آمده، لا يعقل كه اين مرّةً واحدة دو بار اضافه شود، اگر دو بار اين لفظ آمده بود ميشد دو بار اضافه شود ولي وقتي يك بار آمده، يك بار براي يك اضافه بيشتر قابليّت ندارد. پس چرا شيخ انصاري فرموده است ما بگوئيم اين قيمت مرةً ثانية به بغل اضافه شده، اين اشكال مرحوم اصفهاني است.
جواب مرحوم امام خميني از اشكالات مرحوم اصفهاني
امام(رضوان الله عليه) در كتاب البيع در جلد اول صفحه 602 جواب ميدهند، «إنّ ذلك مبنيٌ علي زعم أنّ في الإضافة اللفظية لابدّ من جعل المضاف في اللفظ مرتبةً بالمضاف إليه» ميفرمايد جناب اصفهاني شما يك مبنايي داريد كه به نظر ما باطل است، فكر ميكنيد مقوّم اضافهي لفظي ارتباط لفظي بين مضاف و مضافٌ إليه است. شماي اصفهاني فكر ميكنيد آنچه كه مقوّم اضافهي لفظيه است ارتباط لفظي بين مضاف و مضافٌ إليه است، بعد امام ميفرمايد در حالي كه از نظر عقلي اصلاً معقول نيست، در تمام اضافههاي لفظي هم ميفرمايند ارتباط لفظي بين مضاف و مضافٌ إليه معقول نيست، چرا؟ ميفرمايند مع أنّه في المتصرّمات (امور تدريجي الوجود)، در هر اضافهاي ميخواهيد بگوئيد غلام و زيدٌ، اول بايد غلام بيايد و بعد زيد بيايد، اين معقول نيست، چرا؟ مي فرمايد اين ارتباط سه حال بيشتر ندارد «فإنّ الارتباط المذكور لا يعقل أن يكون قبل الاستعمال» قبل از استعمال در جايي كه نه غلام را ميگوئيد و نه زيد را ميگوئيد معنا ندارد كه ارتباط بين اين دو لفظ باشد و هو واضحٌ، و لا بعده، وقتي كه غلامٌ زيدٌ هم تمام شد شما نميتوانيد بگويد الآن بين اين دو لفظ ارتباط وجود دارد، شما لفظ غلام را گفتيد تمام شده، لفظ زيد را هم گفتيد تمام شده، يا لفظ غلام را نوشتيد تمام شده و زيد را هم نوشتيد تمام شده، ميفرمايدن بعد الاستعمال لا مضاف و لا مضافٌ إليه بعد تمامية ذكر المضاف لإنعدام المضاف و عدم تحقق المضاف إليه، كه اين روشن است. ولا حال الاستعمال لعدم تمامية المضاف، در حال استعمال تا دوّمي نيايد اوّلي مضاف نيست، تا اولي نيايد دوّمي مضاف نيست، پس در حال استعمال هم ما نميتوانيم بگوئيم ارتباط لفظي وجود دارد، ميگوئيم جناب امام پس اين اضافه اينجا كو و كجاست بين غلام و زين؟ بل التحقيق أنّ اللفظ المضاف لا يفيد إلا معناه. يك نكتهي اصولي خوبي را امام در اينجا تذكر ميدهند و مي فرمايند در هر اضافهاي، اضافه محصول هيئت است، نه ربطي به مضاف دارد و نه ربطي به مضافٌ إليه دارد. المضاف لا يفيد إلا معناه، مضافٌ إليه هم همينطور، و الربط المذكور مفاد الهيئة، اين ربط مفاد هيئت است، اضافه مفاد ربط بين اين دوتاست، خود لفظ يعني لفظ مضاف يا لفظ مضافٌ إليه نقشي ندارد، اين هيئت و لذا گاهي اوقات ميگوئيم بين اينها يك لامي در تقدير است، غلامٌ لزيد اضافه ميشود اضافه لاميه، گاهي اوقات ميگوئيم لامي در تقدير نيست و اضافه ميشود اضافه بيانيّه. هيئت ما را به اضافه ميرساند، پس اصلاً جناب اصفهاني، شما كه مسئلهي لفظ را مطرح ميكنيد ميگوئيد اگر اين لفظ دو بار بيايد ميشود دو تا مضافٌ إليه پيدا كند و الا لا يعقل، اين استحالهاي كه شما بيان كرديد مبتني است بر اينكه ما اضافه را بگوئيم محصول اين دو لفظ است، در حاليكه اضافه محصول هيئت است، هر جا اين هيئت باشد اضافه ميايد. بعد ميفرمايند شما در باب خبر اين تعدد را چطور داريد؟ در باب اخبار ميگوئيد زيدٌ عادلٌ عالمٌ قائمٌ حيٌ، ميگوئيد يك مبتدا و ده خبر، عين همين تعدد اخبار در باب اضافه بگوئيد كه «غلام زيدٍ عمروٍ بكرٍ خالدٍ» چه اشكالي دارد؟ در باب اضافه اشكالي ندارد بگوئيد غلام زيدٍ عمروٍ، يعني باز غلام به عمرو اضافه شده، از نظر اضافه، مگر براي شما اثبات نكرديم كه اضافه محصول هيئت است، ميگويئم آن هيئت بين غلام و زيد هست، آن هيئت بين غلام و عمرو هست، آن هيئت بين غلام و بكر هست، ديگر ارتباط لفظي نميخواهد تا بگوئيد اگر مضاف يك بار ذكر شد اين قابليّت بر اينكه مرةً اُخري، مضافٌ إليه دوم پيدا نكند ندارد، اين بياني است كه در اينجا ذكر ميكنند و بعد ميفرمايند بله! اگر شما ميخواهيد به شيخ اشكال كنيد بگوئيد اين نحوه اضافه خيلي معهود در استعمالات نيست، در اخبار ممكن است بگوئيم زيدٌ قائمٌ عالمٌ ضاربٌ حيٌ، اما در باب اضافه چنين استعمالي معهود نيست و الا اشكال عقلي ندارد.
پس خلاصه مطلب اين شد كه شيخ انصاري اينجا عبارتي در مورد اين قيمة بغلٍ يوم خالفته دارد و شيخ عبارتي دارد كه ظاهر اين عبارت این است كه لفظ قيمت يك بار به بغل اضافه بشود و بار دوم به يوم اضافه شود، و مرحوم اصفهاني اشكال كردند كه اينجا اين غير معقول است و اين بيان امام در جواب مرحوم اصفهاني بود و نهايت این است كه به مرحوم شيخ عرض ميكنيم همين فرمايش امام را كه اين استعمال، استعمال غير معهود است.
ارزيابي
به نظر ميرسد در اينجا حق با مرحوم محقق اصفهاني است. امام فرمودند اين اضافه نه قبل الاستعمال است و نه بعد الاستعمال است و نه حين الاستعمال، دليلشان اين بود كه اين از امور متصرم الوجود است، شما ببينيد هميشه روي دليل استدلال كنيد ببينيد ميتوانيد قبول كنيد يا نه؟ فرمودند مضاف لفظ است و ميآيد و تمام ميشود و بعد نوبت به مضافٌ إليه ميرسد. اينجا همهي حرفها سر این است كه مضاف و مضافٌ إليه في حكم اللفظ الواحد است، در حكم دو لفظ نيست، همان طوري كه شما وقتي ميخواهيد بگوئيد «ضربَ» اين هم متصرم الوجود است، اما ميتوانيم بگوئيم بين هيچ يك از حروفش هيچ ارتباطي وجود ندارد؟ نه. بين مضاف و مضافٌ إليه في حكم الكلمة الواحدة است، في حكم الفظ الواحد است، يعني امام(رضوان الله عليه) چون اينها را دو تا لفظ فرض فرمودند، آن وقت ميفرمايند پس اين اضافه محصول هيئت است، اما اگر آمديم گفتيم كلمهي واحده است و در اين كلمهي واحده، حالا اين هيئت هم بگوئيم در اين كلمهي واحده است، اما در اين كلمهي واحده بايد ارتباط باشد. ولو بگوئيم اضافه محصول براي هيئت است اما هيئتي است كه في كلمةٍ واحده است نه في كلمتين است، اشكال ما همين است كه شما اگر اثبات كنيد اينجا اينها كلمتين هستند، ميگوئيم از اين كلمتين هم يك هيئتي درست شده، اين هيئت هم دلالت بر اضافه دارد، پس اصلاً اضافه متقوّم به لفظ نيست. اما اگر گفتيم اين را في حكم اللفظ الواحد ما ميگيريم ميگويئم در همين لفظ واحد اين ارتباط وجود دارد، در همين لفظ واحد اين هيئت وجود دارد، لذا در ادبيات هم ميگويند المضاف و المضاف إليه كالكلمة الواحدة.
(فرمايش امام برميگردد به اينكه حقيقت اضافه به مضاف و مضافٌ إليه ربطي ندارد،مربوط به هيئت است. ما ميگوئيم نه! حقيقت اضافه مربوط به مضافٌ و مضافٌ إليه است، عرض ما همين است.
بحث ديگري كه اينجا ميخواهيم مطرح كنيم این است كه در اين روايت كه ميگوئيم نعم قيمة بغلٍ يوم خالفته و يوم را ظرف براي قيمت قرار بدهيم، اينجا مجموعاً پنج بيان برايش وجود دارد كه يك بيان همين بيان مرحوم شيخ بود كه بيائيم بگوئيم قيمت يك بار به بغل اضافه شده و بار دوم همين قيمت به يوم اضافه شده باشد و اين را ملاحظه فرموديد با اين بياني كه عرض كرديم اشكال عقلي طبق كلام مرحوم اصفهاني دارد و طبق كلام مرحوم امام اشكال عقلي ندارد، اما مسلّم، چه ما بگوئيم اشكال عقلي دارد و چه بگوئيم اشكال عقلي ندارد يك امر غيرمعهودي است، يك لفظي يك بار به يك لفظي اضافه شود، همان لفظ، همان مضاف مجدداً به يك مضافٌ إليه دوم و سوم بخواهد اضافه شود، اين غير معهود در استعمالات است.
پس اين بيان، يبان درستي نيست.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .