موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۱/۲۹
شماره جلسه : ۷۳
-
مراد از ابتلاء در آیه 6 سوره نساء
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
مراد از ابتلاء در آیه 6 سوره نساء
در بحث گذشته اين بحث مطرح بود كه بالأخره آيا ابتلا در بعد از بلوغ هم جريان دارد يا اينكه غايت ابتلا بلوغ است؟ كلامي از ابوحنيفه و شافعي نقل شد و امام(رضوان الله عليه) فرمودند ابتلا ملازمهي با صحّت معامله ندارد، ممكن است كه قبل البلوغ صبي را مورد ابتلا قرار بدهند به اين معنا كه ولي ملاحظه كند او ذات معامله را انجام بدهد، اما بين ابتلا و صحّت معامله ملازمهاي نيست. در كلمات امام اين نكته هم وجود داشت كه ما قبول داريم كه ابتلا اطلاق دارد، اطلاق يعني هر نوع ابتلايي، به هر كيفيتي. حالا اينجا عرضي كه ما داريم این است كه بيبنيم آيا جمع بين اين دو تا درست است يا نه؟
ما اگر بگوئيم مراد ابتلا به غير معامله است «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ»، بگوئيم امتحانشان كنند به اين معنا كه دست اينها را بگيرند همراه خودشان
به بازار ببرند، وقتي خودِ ولي يك معاملهاي را انجام ميدهد از اين صبي هم سؤال
كند كه به نظر تو اين معامله درست است يا نه؟ آيا نفع دارد يا ندارد؟ ببيند صبي چه
مقدار ميتواند اظهار نظر كند، اگر مراد اين باشد، يعني ابتلاي به غير معامله، آن
وقت بحث از اينكه بگوئيم معاملهي صبي «قبل بلوغ النكاح و قبل الرشد»، «إذا كان
للإختبار صحيحٌ و نافذٌ» كه ابو حنيفه گفته، مجالي برايش نيست. ابوحنيفه ميگويد ما
باشيم و ظاهر آيه شريفه؛ آيه شريفه ميفرمايد اگر قبل از رشد براي استيناس رشد مال
را به صبي بدهند كه صبي معامله كند، «إذا كان للإختبار» ولو هنوز رشيد نشده اما
صحيحٌ و نافذٌ.
بعد بگوئيم اصلاً بحث ابتلا ارتباطي به معامله كردن ندارد و اشتباه بزرگ شماي ابوحنيفه این است كه ميگوييد «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ» أي وابتلوا به اينكه مال را به دست اينها بدهيد ببینید می دانند چگونه معامله كنند يا نه؟ ما ميگوييم معناي ابتلا معامله كردن نيست، «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ» يعني آنها را آزمايش كنيد، يعني از غير طريق معامله! نه اينكه مال را به دستشان بدهيد بگوئيد برويد به بازار ببينيم چه كار ميكنيد؟ از آنها سؤال كنيد و در معرض معامله قرار بدهيد و آنها را آگاه كنيد ـ مثلاً ـ به اينكه اگر شما يك فرش اينطوري داشته باشي و من بخواهم از شما بخرم چند ميفروشي؟ به اين نحو اگر باشد اصلاً بحث معامله نيست تا بحث صحّت معامله مطرح شود.
ارزیابی دیدگاه مرحوم امام خمینی
اما تعليقهاي كه ما بر فرمايش امام(رضوان الله عليه) داريم این است كه امام ميفرمايند «وابتلوا» اطلاق دارد، اطلاق يعني انحاء و انواع ابتلا، يكي از مصاديق ابتلا ابتلاي از راه معامله است، يعني يكي از راههايي كه ما صبي و يتامي را ابتلاء كنيم این است كه از راه معامله مال را به دستشان بدهيم، ببينيم آيا ميتوانند معامله كنند يا نه؟ سؤال این است كه آيا اين نوع ابتلا ملازمهي با صحّت ندارد؟ اگر شارع ميفرمايد «وابتلوا» بگوئيم ابتلاء هم اطلاق دارد، اطلاقش ابتلاء امتحاني و ابتلاي معاملي را هم ميگيرد، يعني شارع ميگويد باشه! حالا مال را به دست ايشان بدهيد ببينيد اينها رشد دارند يا ندارند، آيا اين عرفاً ملازمه با صحّت ندارد؟ ظاهرش این استكه اينجا ملازمه با صحت دارد. ما همين كه بگوئيم خود ابتلا اطلاق دارد و اطلاقش شامل ابتلاء معاملي ميشود، ديگر چارهاي نداريم كه بگوئيم اين ابتلا ملازمهي با صحّت دارد. اما ميتوانيم بگوئيم ظاهر آيه این است كه ابتلاء غير معاملي را ميخواهد بگويد. چون آيه بعد از آن ميفرمايد تا مادامي كه استيناس رشد نكرديد مال را به اينها تحويل ندهيد.
اگر يك كسي گفت وابتلوا اطلاق دارد مثل امام(رضوان الله عليه) كه تصريح فرمودند كه اطلاق دارد، نتيجه این است كه پس اگر ابتلاء معامله شد بايد بگوئي معامله صحيح است، بين ابتلاء معاملي و خود معامله و صحّت معامله نميشود تفكيك كرد، اگر گفتيم ابتلا كنيد مال را به دستش بدهيد تا در بازار معامله انجام بدهد بايد بگوئيم صحيح است.
اگر يك فقيهي مثل امام(رضوان الله عليه) بگويد وابتلوا اطلاق دارد، از چه نظر؟ يعني اينكه كيفيت ابتلا چطور باشد؟ ابتلا به وسيله معامله، ابتلا به غير معامله، ما عرضمان این است كه اگر اطلاق را قبول كرديد بين ابتلاء معاملي و صحّت معامله يك ملازمه عرفي وجود دارد. نميشود شارع بگويد كه مال را به دستش بده للإبتلاء، برود در بازار معامله هم بكند، بعد بگويد اما حواست باشد كه اين معامله باطل است، نافذ نيست، ولي اگر كسي بگويد وابتلوا اطلاق ندارد بلكه انصراف دارد به ابتلاء غير معاملي. بگوئيم اين انصراف قرينهاش چيست؟ بگوئيم همين حرفي كه شافعي زد، شافعي ميگويد چون در دنبالهي آيه ميفرمايد «فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا» يعني قبل از اينكه رشد را احراز كنيد حق نداريد مال به دستشان بدهيد ولو براي ابتلاء. مال را حق نداريد به دستشان بدهيد، پس آن وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ چيست؟ ميگوئيم آن وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ يعني ابتلا از راه غير معامله، يعني ذات معامله را صبي انجام ندهد، از صبي سؤال كنيد بگوئيد اگر يك فرش اينطوري باشد چقدر بايد فروخته شود، اگر چنين فرشي را بخواهي بخري با چه مبلغي ميخري؟ بينيم آيا قدرت بر نفع و ضرر و تشخيص نفع و ضرر دارد يا ندارد؟ و به نظر ما اين اظهر از آن احتمال اول است. يعني اينكه ما اول بگوئيم ابتلا طبق فرمايش امام اطلاق دارد معاملي و غير معاملي را ميگيرد و بعد بيائيم بين ذات معامله و صحّت معامله تفكيك قائل شويم، اين نميشود! بيائيم همين حرف را بزنيم بگوئيم ابتلا اطلاق ندارد، ابتلاي در اين آيه شريفه ظهور در غير معاملي دارد خصوصاً اگر اين يتامي دختر باشد، معمولاً با تأكيدي كه اسلام دارد كه زن خيلي از منزل بيرون نرود و به بازار نرود، بگوئيم ابتلاي اينها را چطور بايد انجام داد؟ بگوييم مال را بدهند دست دختر هشت ساله برود در بازار ببينيم ميتواند معامله كند يا نه؟ نميشود اين را ملتزم شد، منتهي بايد محارم و اولياءش از او سؤال كنند ببينند ميتواند تشخيص بدهد نفع و ضرر اجناس و معاملات را يا نه؟ همين ميشود ابتلا.
ابتلاء برای کشف بلوغ یا کشف رشد
از ديگر مطالبي كه در اين آيه شريفه بايد مطرح كرد این است كه آيا ابتلاي در آيه «لكشف البلوغ» است يا «لكشف الرشد» است؟ يعني خداي تبارك و تعالي ميفرمايد «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» تا اينكه ببينيد به مرحلهي بلوغ رسيدند و ابتلا كاشف از بلوغ باشد يا اينكه نه، ابتلاي در آيه شريفه براي كشف رشد است؟ حالا اين نزاع را چه كسي مطرح ميكند؟ اين نزاع را كساني مطرح ميكنند كه از آيه شريفه هم شرطيّت بلوغ و هم شرطيّت رشد (هر دو) را ميخواهند استفاده كنند. اما ما كه از اول گفتيم آيه فقط رشد را به عنوان شرط قرار داده، ما كه به اين نتيجه رسيديم كه آيه شريفه ظهور در شرطيّت رشد دارد ديگر مجالي براي اين نزاع نيست. اما مثل امام بزرگوار، مثل مرحوم صاحب جواهر، مشهور فقها، كه از اين آيه شريفه هم بلوغ را و هم رشد را به عنوان شرط فهميدند آن وقت اين نزاع مطرح ميشود كه آيا ابتلا مقصود خداي تبارك و تعالي كه فرموده «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» اين ابتلا براي كشف بلوغ است يا اينكه اين ابتلا فقط براي كشف رشد است؟
روي آن احتمالات اربعهاي كه امام(رضوان الله عليه) دادند ميفرمايند فقط روي احتمال چهارم مجالي براي اين نظريه وجود دارد كه ابتلا كاشف از بلوغ باشد، اما روي بقيه احتمالات اصلاً مجالي براي اين نظريه نيست. و ميفرمايند ما اصل احتمال چهارم را كه قبول نكرديم و تضعيف كرديم، علاوه بر اينكه اصل احتمال چهارم باطل است، بر اين هم كه مترتّب بر آن است يك اشكالات ديگري مترتب است.
احتمال اول اين بود كه ما بگوئيم حتّي براي غايت است و غايت هم داخل در مغيّاست مثل «أكلت السمکة حـتي رأسها»، روي اين احتمال ميفرمايند مسئله خيلي واضح است، وقتي خدا ميفرمايد «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» يعني گفتيم حتّي براي غايت است و غايت هم داخل در مغيّاست يعني حتي بعد البلوغ هم ابتلا كنيم، ديگر ابتلا نميتواند كاشف از بلوغ باشد. به عبارت ديگر؛ اگر ما بخواهيم ابتلا را كاشف از بلوغ قرار بدهيم بلوغ مكشوف ميشود و هيچ كاشفي معقول نيست مقيّد به مكشوف بشود، معنا ندارد. شما ميگوئيد «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» يعني وقتي هم به بلوغ رسيدند باز هم ابتلا كنيد، پس به اين معناست كه حتّي بعد البلوغ هم ابتلا كنيد، پس معنايش اين است كه ابتلا كاشف از بلوغ نيست، اين خيلي روشن است.
احتمال دوم اين بود كه حتّي براي غايت باشد اما غايت داخل در مغيّا نباشد. در احتمال اول گفتيم كه غايت داخل در مغيّاست، احتمال دوم اينكه بگوئيم غايت داخل در مغيّا نيست.
احتمال سوم اين بود كه بگوئيم اين ابتلا استمرار دارد «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» بگوئيم ابتلاي مستمر تا زمان بلوغ، امام ميفرمايد روي اين احتمال دوم و سوم هم مجالي براي اين نظريه نيست كه بگوئيم خداي تبارك و تعالي ميخواهد ابتلا را كاشف از بلوغ قرار بدهند، چرا؟ ميفرمايند «فإن الابتلاء إلي البلوغ لا يعقل أن يكون كاشفاً عنه» تقريباً نظير همان دليلي كه براي وجه اول است «لأن الكاشف لا يعقل أن يكون مقيّداً بالمنكشف» كاشف نميتواند به مكشوف و منكشف مقيّد شود «ولا مغيّا به» چرا؟ «لأنّ الإبتلا إلي البلوغ يقتضي معلوميّته» اگر شارع گفت از اينجا تا اينجا، به اين معناست كه انتها قبلاً براي ما معلوم باشد! اگر گفتيم اينجا مغياست بايد براي شخص مغيّا و منتهي معلوم باشد و اگر ما بخواهيم ابتلا را كاشف قرار بدهيم به اين معناست كه منكشف براي ما معلوم نيست و مجهول است.
پس ببينيد چقدر لطيف اين استدلال را در اينجا دارند؛ ميفرمايند شما اگر يك چيزي را غايت قرار داديد، گفتيم از قم تا تهران! اين بايد براي مخاطب غايت معلوم باشد كه كجاست؟ اگر گفتيم خود قم ميتواند بعداً براي شما تهران را نشان بدهد به اين معناست كه هنوز تهران براي شما معلوم نيست. پس ما نميتوانيم بيائيم اينجا بلوغ را غايت براي ابتلا قرار بدهيم، از آن طرف ابتلا را هم امارهي براي بلوغ قرار بدهيم. ابتلا امارهي براي بلوغ نيست.
ميفرمايند روي احتمال چهارم اگر «حتي» را استينافيه بگيريم و اذا را شرطيه بگيريم آيه اين ميشود «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» كه عرض كردم نحوه و لحن خواندن هم فرق ميكند!
امام ميفرمايند روي اين احتمال چهارم كه «إن آنستم رشداً فادفعوا» مجموع شرط و جزا، جزا است ميفرمايد «لا مانع» مانع عقلي از اينكه ابتلا براي كشف بلوغ يا رشد باشد نيست! آن وقت ميفرمايند روي اين احتمال چهارم دو تا احتمال در كار ميآيد، دو تا فرض در كار ميآيد؛ 1) وابتلوا اليتامي فإذا بلغوا النكاح بكشف الإبتلاء عن بلوغهم فادفعوا إليهم اموالهم.
2) اينكه بگوئيم وابتلوهم لأجل أنه إذا بلغوا النكاح و كان إبتلائهم كاشفاً عن رشدهم فادفعوا. ميفرمايند روي احتمال چهارم باز ما دو احتمال در آيه شريفه ميدهيم. روي يك احتمالش ابتلا كاشف از بلوغ است «وابتلوا اليتامي فإذا بلغوا النكاح و كان الإبتلاء كاشفاً عن بلوغهم حدّ النكاح! احتمال دوم: وابتلوا اليتامي فإذا بلغوا حدّ النكاح و كان الابتلا كاشفاً عن رشدهم. ميفرمايند طبق احتمال اول اين مدّعا ثابت ميشود كه ابتلا كاشفٌ عن البلوغ، اما ميفرمايد طبق احتمال دوم نه. حالا كدام يك از اين دو احتمال درست است؟ ميفرمايند اصل احتمال چهارم را ما قبلاً گفتيم باطل است، اصل احتمال چهارم كه بگوئيم حتي استينافيه، اذا شرطيه، إن آنستم فادفعوا، شرط و جزا روي هم رفته جواب براي إذا...، امام فرمودند باطل است.
نکته اجتهادی: نكته خيلي خوبي را امام فرمودند و ما هم گفتيم؛ اين يكي از مباني اجتهادي امام است و از نكات اجتهادي مهم است و آن اينكه فقيه در معناي آيات و راويات نبايد خودش را محصور در قواعد ادبيّات كند. فقيه نبايد خودش را محصور در ضوابط ادبيات كند بلكه فقيه بايد بيبند كه ظهور عرفي يك كلام چيست؟ حالا اين ظهور عرفي خواه مطابق با قواعد ادبيات باشد و خواه مطابق با قواعد ادبيات نباشد! اين خيلي تحولي است، خيلي از فتاوا و استدلالهاي فقها در كتب فقهيشان براي اينكه ميخواهند مطابق دبيات جلو بيايند، وقتي بر اساس ادبيات جلو ميآيند يك نتيجهي خاصي ميگيرند، ولي ايشان ميفرمايند اين قواعد ادبي براي ما وحي منزل نيست كه بخواهيم خودمان را محصور به اين قواعد ادبي كنيم، ما هستيم و ظهورات عرفي، ما هستيم و فصاحت و بلاغت قرآن. فهم عرف از آيه شريفه اين نيست كه «فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ» جواب براي اذا باشد. لذا يادتان هست امام برخلاف صاحب جواهر كه اذا را شرطيه گرفت، فرمود اذا اذاي شرطيه نيست.
ميفرمايند ما قبلاً گفتيم اصل اين احتمال باطل است، حالا آنهايي كه مثل صاحب جواهر اين احتمال را قبول دارند، اين دو احتمالي كه روي اين احتمال آمد كه بگوئيم: وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ و كان الابتلا كاشفاً عن بلوغهم. دو: بگوئيم و كان الابتلاء كاشفاً عن رشدهم. ميفرمايد اين روشن است كه احتمال دوم درست است، براي اينكه ابتلا نقشي در بلوغ صبي ندارد، صبي به حدّ بلوغ ميرسد، چه ابتلا بشود و چه ابتلا نشود. ما بخواهيم ابتلا را كاشف از بلوغ قرار بدهيم اين غير مطابق با واقع است، صبي به يك حدّي كه ميرسد بلوغش است چه ابتلا بشود چه ابتلا نشود. ميفرمايند لأن البلوغ حد النكاح، يعني به حدّ نكاح قدرت براي جماع و زناشويي داشته باشد، لأن البلوغ حدّ النكاح واقعاً لا ربط له بالابتلاء فإن وجوده الواقعي حاصلٌ ابتلي اليتيم أم لا، چه يتيم ابتلا بشود و چه نشود! و الربط إنّما بين الإبتلاء و العلم بالبلوغ، ميفرمايند ابتلا ميتواند شرط براي علم بلوغ باشد نه شرط براي بلوغ، لذا آيه هم كه مسئله علم به بلوغ را مطرح نكرده، ميفرمايد وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ، خود بلوغ واقعي را ميگويد نه علم به بلوغ را. اما به رشد كه ميرسد نميگويد رشد واقعي بلكه ميگويد رشد استيناسي، يعني اگر شما رشد را استيناس كردي، فإن آنستم يعني فإن علمتم ممكن است بعضيها بگويند «آنستم» يعني بايد اينقدر ابتلا كنيد تا اُنس به رشد پيدا كنيد، نه! آنستم يعني وجدتم. آنسُ من جانب الطور نارا، يعني وجَد، به معناي استمرار نيست در ماده آنَسَ. پس ببينيد در رشيد آنستم آمده، آنستم يعني علِمتُم، وجدتم، ابصرتم، اما در بلوغ اين را ندارد، مي فرمايد وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا، پس نميتواند ابتلا شرط براي بلوغ و كاشف از بلوغ واقعي باشد، پس اينجا ما ميگوئيم كه ابتلا نميتواند دلالت داشته باشد.
فردا دنباله كلام امام را ببينيد؛ به روايتي از ابوالجارود تمسّك شده. بعضيها ميگويند آن روايت دلالت بر اين دارد كه اين وابتلوا براي این است كه كاشف از بلوغ باشد. باز اين نكته را هم عرض كنم كه اگر يك كسي آمد گفت ما از آيه ميفهميم ابتلا براي كشف از بلوغ است ديگر به طريق اولي ابتلا ابتلاي معاملي نيست.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .