موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۳/۳
شماره جلسه : ۱۲۰
-
عرض كرديم مرحوم كاشف الغطاء قدس سره بعد از اينكه اثبات كردند كه بيع صبي هم اصالتاً و هم وكالتاً يك استثنايي را مطرح كردند كه عرض كردم تعجب این است كه چرا اين كلام كاشف الغطاء نه در كتاب البيع امام آمده و نه مرحوم نائيني متعرّض شده
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
اشکال مرحوم شیخ انصاری به دیدگاه مرحوم کاشف الغطاء[1]
مرحوم شيخ اعظم انصاري(قدس سره) به هر دو قسمت كلام كاشف الغطاء اشكال دارد و عمدهي اشكال به همين قسمت اول است؛ ميفرمايد شما اين استثنايي را كه مطرح ميكنيد، مرادتان از اين استثناء چيست؟ آيا مراد این است كه اگر صبي به اذن ولي يك تصرّف و معاملهاي را انجام داد، حالا چه به نحو معاملهي بيعي و چه به نحو معاطاتي، ميخواهيد بگوئيد اين صحيح است؟ شيخ ميفرمايد خود شما قبول داريد و خود ما براي شما و ديگران اثبات كرديم كه اين خلاف مشهور و خلاف اجماع است، حتّي اگر ما قائل بشويم به اينكه معاطات نياز به شرايط بيع ندارد ولي بالأخره معاطات هم يك نوع تصرف است، مشهور تصرّف صبي را ولو به اذن الاولياء، ولي بگويد تو اين جنس را ببر در بازار بفروش، ولو به اذن الاولياء تصرّف صبي و معاملهي صبي را باطل ميدانند.
اينجا ما يك حاشيهي كوچكي بر فرمايش شيخ بزنيم؛ ما وقتي كلمات فقها را مورد بررسي قرار داديم آنجا روشن كرديم آنچه كه قدر متيقّن از اجماع و مشهور است، این است كه تصرف من دون اذن الولي باشد، يعني اگر صبي با اذن ولي يك تصرّفي را انجام داد، معلوم نيست كه بتوانيم بگوئيم اين باطل است و داخل در فتواي مشهور فقهاست. و همين مقدار كه شك داشته باشيم مورد اجماع تصرّف مع الإذن را ميگيرد يا نه؟ كافيست در اينكه ديگر اين اعتباري نداشته باشد.
مرحوم شيخ احتمال دوم را در كلام كاشف الغطاء بيان ميكند و آن این است كه بگوئيم مراد كاشف الغطاء از اين استثناء این است كه اين صبي اگر آمد معاملهاي انجام داد، صبي كه در مغازهي پدرش روي صندلي پدرش نشسته و معامله انجام ميدهد، در حقيقت صبي تصرّفي نميكند، در حقيقت ما از اين عمل صبي كشف از اذن ولي ميكنيم كه ولي اذن داده، ولي راضي است و آنچه كه مفيد براي اباحه براي مشتري است اذن الولي است نه معاملة الصبي. معاملة الصبي نقشي در افادهي اباحهي مال براي مشتري ندارد، آنچه كه هست اذن ولي است. ميفرمايد صاحب رياض اين مطلب را در باب عاريه صبي تصريح كرده، اگر يك صبي رفت از منزل پدرش يك چيزي را برد و به همسايه عاريه داد كه استفاده كند، صاحب رياض ميگويد اين اعطاء الصبي نقشي ندارد، آنچه كه موجب اباحه براي مستعير است این است كه مستعير ميفهمد كه اين صاحب خانه وليّ اين صبي راضي به اين اعاره است، اذن در اعاره داده است.
مرحوم شيخ انصاری در توضیح این احتمال از کلام مرحوم شیخ اسد الله کاظمی تستری بهره گرفته و ميفرمايند اگر مراد اين باشد؛ توضيحش اين است كه بگوئيم معاطات مبتني بر مراضات است، «كيف اتفق» معاطات مبتني است بر اينكه دو نفر تراضي بر تصرف در مال يكديگر پيدا كنند، حالا اين مراضات طرفيني خواه به تقابض وليين باشد و يا به معامله صبي باشد فرقي نميكند. دوم قائل شويم به اينكه معاطات مفيد ملكيّت نيست بلكه مفيد اباحه است. سوم اينكه بگوئيم مردم در اشياء يسيره عادتشان بر تسامح است، يعني در اشياء يسيره ديگر خيلي دقت نميكنند و تسامح ميكنند. چهارم اينكه مردم در اشيائي بر قول صبي اعتماد ميكنند كه قيمت آن مال معيّن باشد و الآن هم همينطور است، اينكه صبي را جاي خودش در مغازه مينشاند صبي ديگر نميآيد چانه بزند راجع به قيمت اين مال، قيمتها معيّن و مشخص است؛ در چنين مواردي اولياء صبيان را جاي خودشان قرار ميدهند كه قيمت معيّن است، قيمت تعيّن دارد. اگر يك اختلاف اندكي هم وجود داشته باشد در اين اختلاف اندك هم تسامح ميشود، اين چهار مطلب را كه كنار هم بگذاريم نتيجهاش این است كه صحّ القول بالإعتماد علي ما يصدر من الصبي من صورة البيع و الشراء، در جايي كه از صبي صادر ميشود كه صورتاً يك بيع و شرائي انجام ميدهد، واقعاً اذن ولي اباحه ميكند، واقعاً مسئلهي مراضات است، مراضات بين الوليّين است و در جايي است كه قيمت معيّن است، لذا اينجا در چنين موردي بر قول صبي اعتماد ميكنند بعد ميفرمايد نظير اينكه اگر صبي آمد درِ خانه را باز كرد و اذن در دخول داد، اينجا همه متشرعه ميگويند كافي است، الآن شما درِ خانهاي را بزنيد وصبي بيايد بگويد بفرماييد، شما به او نميگوئيد تو بچه هستي و قول تو معتبر نيست، بگو بزرگترت اجازه ورود بدهد. در اين گونه معاملات با اين خصوصياتي كه اذن كرديم اشكالي ندارد.
مرحوم كاظمي ميفرمايد اگر مراد كاشف الغطاء اين مطلب باشد كه بگوئيم اصلاً تصرّف صبي دخالتي ندارد در اباحهي مال براي مشتري و قيمت معيّن است وتصرّف صبي كاشف از اذن ولي است كه آن مشتري بيايد اين مال را بردارد و پول را بگذارد، شبيه اينكه كسي داخل حمام ميشود و اصلاً حمامي هم نيست پول را در آنجا ميگذارد و از آب استفاده ميكند و ميرود، (چون اينجا صبي واسطه شده و فقط در آنجا نشسته) مرحوم شيخ اسدالله ميفرمايد اين نه مستثناي از كلام اصحاب است و نه منافي با كلام اصحاب است و نه در مقام دعوا اعتماد بر او ميشود؟ يعني اگر بين اين مشتري و مالك بعداً اختلافي به وجود آمد، مشتري گفت من اين جنس را گرفتم به خيال اينكه شما اذن در اين داديد كه من اين را بگيرم، او گفت نه من اذن ندادم، قول مالك مقدّم است، اينجا نميگويند اصل عدم الإذن است، ظاهر اذن است و در تعارض بين اصل و ظاهر مثلاً ظاهر مقدّم است، قول مالك را ميگيرند در مقام دعوا بر اين ظاهر اعتمادي هم نميشود.
مرحوم شيخ اسدالله ميفرمايد اين مورد نه مستثناست و نه منافي است و نه ارزشي دارد، اما في نفسه توجيهش همين است كه ما بيان كرديم، اين استثنايي كه کاشف الغطاء زده و اين توضيحي كه مرحوم شيخ اسدالله داد. كلام شيخ را در مكاسب ببينيد تا ان شاء الله روز شنبه.
خداوند ميفرمايد: «أنا جليس من جالسني» هر كسي كه ميخواهد با من همنشين شود اين شبها وقتش است، «و مطيع من أطاعني» كسي كه من را اطاعت كند من هم او را اطاعت ميكنم! انسان به يك مرحلهاي برسد كه خدا همنشين او بشود. اگر خدا همنشين انسان شد، ديگر شيطان ميتواند دور انسان بيايد طواف كند و او را وسوسه كند؟! اين وسائس شيطان براي این است كه ما از خدا دوريم، اگر خدا به انسان عنايت كند اينها مراتب دارد ولو خدا كه جسم نيست كه بيايد كنار انسان بنشيند، ولي اين تعابير حاكي از قرب و بُعد مراتب انسان به خداست، از اين بالاتر نميشود كه خدا با انسان همنشين شود، يعني تمام وجود اين انسان خدايي ميشود، اين انسان ديگر هيچ شيطان، دنيا و هوا و هوس و غضب و شهوت و ... سراغش نميآيد، اين تازه يك مرحله و اثر پائين آن است، ابواب علم براي او باز ميشود، شما ببينيد وقتي جليس انسان عالم باشد انسان چقدر از او بهره ميبرد و از علم او استفاده ميكند، جليس انسان اگر يك آدم با تقوا باشد انسان چقدر از نورانيت او بهره ميبرد، حالا اگر جليس انسان خدا شد، آدم نميفهمد چه آثاري دارد و نبايد هم بفهميم، اگر بفهميم او ديگر خدا نيست! يك چنين ذاتي نيست كه اگر انسان بفهمد كه اين چند اثر را دارد! ولي واقعاً اجمالاً كه آدم ميفهمد در همين اجمالش هم موجب بُحت و تحيّر انسان است، كه اگر خدا جليس انسان شد ابواب علم، حكمت، بصيرت، آنچه كه واقعاً انسان در اين زندگي به آن نياز دارد، ابواب و مراتب يقين، چقدر ما دنبال اين هستيم كه خدايا يقين ما را اضافه كن، اين شبها وقتش است، اين ايام وقتش هست، توجه كنيم كه در چه ماهي قرار گرفتيم آن وقت هر روزي كه بر ما گذشت ببينيم چه چيز نصيبمان شد، آيا يقينمان بيشتر شد يا نه؟ آيا كمالاتمان بيشتر شد يا نه؟ آيا قطع نفس و علقهمان از دنيا روز به روز كمتر ميشود يا بيشتر؟ يكي از عجايب عالم همين است، انسان هر چه كه سنّش بالاتر ميرود اگر خودش را رها كند و اگر از خداي تبارك و تعالي و ائمه معصومين خودش را دور نگه دارد علقهاش به دنيا بيشتر ميشود، حتي اگر بداند نيم ساعت ديگر از دنيا ميرود به او بگويند يك مقداري از اين مال خود را تقسيم كن حاضر نيست! يك مقداري انفاق كن حاضر نيست، دست كسي را بگير حاضر نيست، به كسي محبت كن، حاضر نيست. واقعاً عجيب ميشود.
شما ببينيد آدمهايي كه در ميان سلاطين بودند و قتل و كشتار انجام دادند اينها هر چه بالاتر رفتند بيشتر انجام دادند، الآن هم در زمان ما همينطور است، چرا؟ براي اينكه حبّ به دنيايشان بيشتر ميشود، غرور بيشتر ميشود، حاكميّت غضب بيشتر ميشود، حاكميّت شهوت بيشتر ميشود، هواپرستي بيشتر ميشود، ما بايد بدانيم اگر دست و پناه به اين دعاها و اين ايام و اين ليالي نبريم در چه وادياي غرق خواهيم شد؟ در چه هلاكتي قرار خواهيم گرفت؟ خدا ميفرمايد اين شبها أنا جليس من جالسني، جليس ما خدا باشد و مبادا اين شبها را كنار تلويزيون و به خوش گذراني و گعده و اين صحبتها بگذرانيم و از اين فیض عظيم خودمان را محروم كنيم، همهمان اين شبها دعوتيم براي مجالست با خدا. «مطيع من أطاعني» اين چه تعبير عجيبي است؟ حالا ممكن است بپرسيد سند اين روايت چيست؟ اخبار من بلغ را خوانديم بر همين روايات، ولو اينكه ممكن است سند معتبري هم داشته باشد، ما به همين نيّت كه بالأخره متيقّن از اخبار من بلغ اين روايات هست، به ذهنم ميآيد مرحوم سيّد در همين اقبال، وقتي اين آثاري كه براي اين ايام ذكر ميكندمخصوصاً نمازهايي كه اين شبها دارد، خدا ميداند چه آثاري در اين نمازها هست؟ آن وقت سيّد ميگويد يك وقتي فكر نكنيد كه اين زياد است، روي اخبار من بلغ تمام اينها را خدا تفضلاً ميدهد، اگر هم روايتش صحيح نباشد.
مثلاً اين روايت از پيامبر(ص) وارد شده «ما من مؤمنٍ و لا مؤمنة صلي في أول ليلةٍ من رجب ثلاثين ركعة» هر كسي سي ركعت اول ماه رجب بخواند كه «يقرأ في كل ركعةٍ الحمد مرةً» حمد را يك بار بخواند، قل يا ايها الكافرون را يك بار بخواند، توحيد را سه بار، «الا غفر الله له كل ذنبٍ صغير و كبير»، تمام گناهانش را خدا ميآمرزد «و كتبه الله من المصلّين إلي السنة المقبلة»[3] خدا اين را از نمازگزاران قرار ميدهد و نفاق در درون او راه پيدا نميكند.
باز در يك روايت ديگر كه پيامبر فرمود «من صلّ المغرب أول ليلة من رجب ثم يصلّي بعدها عشرين ركعة يقرأ في كلّركعة فاتحة الكتاب و التوحيد مرة و يسلّم بعد كل ركعتين قال رسول الله(ص) أتدرون ما ثوابها» ميدانيد ثواب اين بيست ركعت نماز در اول ليلهي رجب چقدر است؟ عرض كردند «الله و رسوله اعلم»، فرمود «إن روح الأمين علّمني ذلك» جبرئيل اين را به من ياد داده، اولاً ببينيد اين مواردي كه پيامبر ميفرمايد جبرئيل به من ياد داده، براي اين بوده كه پيامبر مسئوليت بسيار سنگيني داشته و جبرئيل از طرف خدا براي اينكه اين بار را بر پيامبر آسان كند اين نمازها را به پيامبر ياد ميداده، ما هم در منزل گاهي ياد بچههايمان بدهيم و به خانواده و فاميل هم بگوئيم مراقب باشيد نماز امشب رجب يادتان نرود، اينها را بگوئيم و تذكر بدهيم، بعضي از ما طلبهها فقط به فكر خودمان هستيم، برميخيزيم اگر توفيقي باشد يك نمازي بخوانيم، اين را براي بچه توضيح بدهيم، من چرا اين نماز را ميخوانم، اين نماز كجا آمده و چه آثاري دارد؟ آن وقت پيامبر اين را فرمود كه جبرئيل ياد من داد و «حسر رسول الله(ص) عن ذراعيه» آستينهاي مبارك را بالا زدند «و قال حفظ والله في نفسه و اهله و ماله و ولده» هر كسي اين نماز را بخواند خدا او را حفظ ميكند، اهلش را حفظ ميكند،مالش را حفظ ميكند،اولاد را حفظ ميكند «و أجير من عذاب القبر» از عذاب قبر محفوظ ميماند «و جاز علي الصراط كالبرق الخاطف من غير حصار»[4] اين هم آثار اين نمازهاست.
علي ايّ حال خداي تبارك و تعالي ميفرمايد من مطيع ميشوم اما آن كسي كه مشغول اطاعت من باشد. «و غافر من استغفرني» كسي كه استغفار كند را ميبخشم، «الشهر شهري و العبد عبدي و الرحمة رحمتي فمن دعاني في هذا الشهر اجبته و من سألني أعطيته و من استهداني هديته» اين را كمتر در جاهاي ديگر ديدم، كسي كه از من طلب هدايت كند، من او را هدايت ميكنم، «و جعل هذا الشهر حبلاً بيني و بين عبادي» حبل بين خدا و بين عباد ماه رجب است «فمن اعتصم بي وصل إلي» كسي كه به من اعتصام كند به من ميرسد، يعني اگر بخواهيم به خدا برسيم راهش همين نمازهاي اين شبهاي ماه رجب است و استغفارهايي كه آمده، كه واقعاً ذكر استغفار بسيار سفارش شده، دعاهايي كه وجود دارد.
اميدواريم كه خدا به ما توفيق بدهد و ما غافل نباشيم و از بركات اين ماه كمال استفاده را ببريم.
نظری ثبت نشده است .