موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۲/۱۰
شماره جلسه : ۱۰۴
-
روایات دال بر جواز نقل به معنا
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث ما در مسئله نقل به معنا كه آيا جايز است يا نه، رسيد به اين دليل چهارم كه روايات است و برخي از اين روايات خواستند استفاده كنند كه نقل به معنا جايز است و البته استدلال به اين روايات متوقف است بر اينكه محرز باشد كه خود اين روايات نقل به معنا نشده و الا اگر بگوئيم اين روايات هم نقل به معنا شده، استدلال به اين روايات بر اين مدعا دور ميشود. روايت صحيحهي محمد بن مسلم را ديروز خوانديم، كه شايد مهمترين دليل اينها باشد. بيان كرديم كه درست است به حسب بدوي امام در جواب ميفرمايد «إن كنت تريد معانيه فلا باس» يك وقتي هست كه ميگوئيم اين دلالت دارد بر اينكه امام فرموده نقل به معنا جايز است.
اما به نظر ما رسيد كه اين «إن كنت تريد معانيه» در مقابل این است كه «لا تريد إسناد الألفاظ إلينا» امام(عليهالسّلام) ميخواهد بفرمايد عيبي ندارد، حديثي از من شنيديد معنايش را بيان كنيد بدون زياده و نقصان، ولي نميتواند الفاظ را به من اسناد بدهيد، آن وقت طبق اين معنايي كه ما ميگوئيم راوي ديگر نميتواند بگويد «قال الصادق(عليه السلام)»، اگر بخواهد اينطور بگويد بايد عين الفاظ را نقل كند، چون امام ميفرمايد «إن كنت تريد معانيه و لا تريد إسناد الألفاظ إلينا» اگر بخواهد نقل به معنا بكند و باز بگويد قال الصادق، اين كذب است. چون اين الفاظ را امام صادق(عليه السلام) نفرموده و خود اين يك بيان بسيار محكمي است بر اينكه اين روايات ما بناي اوّليهاش بر اين بوده كه نقل به لفظ شود، يعني درست اين روايت نقطهي مقابل كساني است كه ميخواهند از اين روايت براي مدعايشان استفاده كنند، آنها ميخواهند بگويند روايت ميگويد إن كنت تريد معانيه فلا باس، يعني اگر قصدت اين باشد كه نقل به معنا كني عيبي ندارد ولي «لا تريد إسناد الالفاظ إلينا» اگر اسناد داد معلوم ميشود كه اينجا عين الفاظ را نقل ميكند.
روايت دوم [1]
این روایت صحيحه است؛ از داود بن فرقد اسدي كه امامي و ثقه است، سندش هم از محمد بن يحيي عطار عن محمد بن الحسن ابي الخطاب كه هر دويشان معتبرند و محمد بن حسين ابي الخطاب هم اماميه ثقه است، عن ابن سنان. راجع به عبدالله بن سنان اختلافي نيست اما راجع به محمد بن سنان بين رجاليين اختلاف است اما قرائن بر توثيق او بيشتر از قرائن بر ضعفش است، از داود بن فرقد اسدي كه اين هم امامي و ثقه است. «قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنِّي أَسْمَعُ الْكَلَامَ مِنْكَ فَأُرِيدُ أَنْ أَرْوِيَهُ كَمَا سَمِعْتُهُ مِنْكَ فَلَا يَجِيءُ قَالَ فَتَعَمَّدُ ذَلِكَ قُلْتُ لَا فَقَالَ تُرِيدُ الْمَعَانِيَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا بَأْس» عرض ميكند كلامي را از شما ميشنويم و ميخواهيم همانطور كه از شما شنيديم روايت كنيم ولي بالأخره نميشود! حالا يا عين الفاظ را يادم نيست یا به دلیل دیگر «قال(عليه السلام) فتعمّد ذلك» تعمد داري كه الفاظ را نقل نكني؟ «قلت لا» تأملي در كار نيست «فقال تريد المعاني؟» امام فرمود حالا كه ميگوئي «تريد المعاني؟» يعني ميخواهي به مخاطب خودت بگوئي من مضمون كلام امام را ميخواهم بيان كنم و الا اينكه مفروض است، اين تريد المعاني را امام در آنجا به محمد بن مسلم ميفرمايد «إن كنت تريد معانيه فلا باس» اينكه محمد بن مسلم مقصودش اين بوده كه ميخواسته مضمون را بگويد، منتهي ميفرمايد وقتي ميخواهي به مخاطب القاء كني قرينهاي را بيان كن كه من معناي كلام امام را ميگويم، قال فلا باس، ديگران اين تريد المعاني را همان معناي بدوي كه به ذهن ميآيد این است كه «إذا بيّنتم المضامين و المعاني» اين اشكال ندارد، به نظر ما اين دو روايت اين را نميگويد، «تريد المعاني» يعني تريد القاء المعاني، يعني قرينهاي بياوري بر اينكه من دارم معاني را القاء ميكنم. پس اگر آمد گفت قال، به اين معناست كه نقل به لفظ ميكند، اما اگر بخواهد معاني را بگويد، بايد بگويد مضمون كلام امام اين است. در اینجا نياز به اصل اولي نداريم، ظهور كلام این است كه اين عادل است و كذب ندارد، وقتي اسناد ميدهد معنايش اين است كه عين الفاظ را نقل ميكند.
چون مهمترين روايت اين دو روايتي است كه دلالت بر جواز نقل به معنا دارد يكي صحيحه محمد بن مسلم و ديگري صحيحه داود بن فرقد، مرحوم فيض در جلد دوم وافي در صفحه 113 ميفرمايد «و في الخبرين دلالةٌ صريحة علي جواز نقل الحديث بالمعني، كما هو الحق عند أهل التحقيق و إن كان نقله بألفاظه أحسن» فيض ميفرمايد در اين دو خبر دلالت صريح وجود دارد بر اينكه نقل به معنا جايز است و حقّ در نزد محقّقين همين است.
ما اشكالمان به مرحوم فيض اين است كه اينكه روايت دلالت بر نقل به معنا ميكند اين مقدار را قبول داريم كه نقل به معنا جايز است ولي بحث این است كه مقصود اصلي امام چه بوده است؟ امام ميفرمايد نقل به معنايي كه به مخاطب بايد بگوئي كه اين معنايش است، «إن كنت تريد معانيه» يعني بايد اراده كني كه من معنا را به تو منتقل ميكنم نه ألفاظ را، يعني اگر اين قيد را نياوري حق نداری، ظاهرش اين است، و مدّعا و محل نزاع اين است. قائلين به جواز نقل به معنا مدعايشان این است كه كثيري از اين روايات نقل به معنا شده و چون رُوات و اصحاب از ائمه مجوّزش را گرفته بودند پس اينها را نقل به معنا كردند، ما ميگوئيم اين روايات دلالت بر اين مدعا ندارد بلكه ميگويد اگر كلامي را از ما شنيدي و ميخواهي معانياش را نقل كني مانعي ندارد ولي فقط بايد اراده معنا كني، اما حق اينكه الفاظ را به ما اسناد بدهي نداری.
روایت سوم:[2] «مما روّيته بإسنادنا إلي أبيجعفر محمّد بن علي بن بابويه في كتابه الذي سمّاه مدينة العلم» ابيجعفر صدوق محمد بن علي بن بابويه كتابي دارد به نام مدينة العلم، صدوق از پدرش عن محمد بن الحسن كه محمد بن الحسن صفار است، عن احمد بن محمد بن الحسن، عن خلف بن حمّاد كه ثقه است، عن ابن المختار أو غيره، فقط دارد رفعه، حديث مرفوعه است. «قال قلت لأبي عبدالله(عليه السلام) أسمع الحديث منك فلعلّي لا أرويه كما سمعته» به امام عرض ميكند كه من حديث را از شما ميشنوم لعلّ كه من آنطوري كه از شما شنيدم روايت نكنم، «قال إذا اصبت الصلب منه فلا باس إنما هو بمنزلة تعال و هلمّ ...».
روایت چهارم: روايت ديگر روايت مرسله است در كتاب حسين بن عثمان عن بعض اصحابه عن ابيعبدالله(عليه السلام) «قال إذا اصبت الحديث فأعرب عنه بما شئت[3]».
روایت پنجم: مرسله است، از امام صادق(عليه السلام) وارد شده كه «أعربوا كلامنا فإنّا قومٌ فصحاء[4]»، كلام ما را براي مردم بيان كنيد «فإنّا قومٌ فصحاء» اينجا ندارد أعرب بما شئت، بلكه گفته كلام ما را بگوئيد و اين روايت به هيچ وجه قابليت استدلال ندارد.
روایت ششم [5]: ابن ادريس در آخر سرائر از كتاب ابي عبدالله سياري نقل كرده عن بعض أصحابنا، «رفعه إلي أبي عبدالله(عليه السلام) قال إذا اصبت معنی حديثنا فأعرب عنه بما شئت» اين خيلي ظهور روشني دارد، وقتي ما يك حرفي را گفتيم تو هم به آن رسيدي كه حالا ما بعداً ميگوئيم امام كه فرموده إصابهي معنا، يعني چه؟ هر كسي نمي تواند نقل به معنا كند، هر كسي نميتواند معناي كلام امام(عليه السلام) را اصابه كند، «إذا اصبت معنی حديثنا فأعرب عنه بما شئت» اين مخاطبين خاصي دارد «وقال بعضهم لا باس إذا نقصت أو زدت أو قدّمت أو أخرت» بعضي ديگر گفتند امام فرمود اشكالي ندارد اگر كم و زياد كرديد اين يعني دنبالهي آن است يعني إذا اصبت معنی حديثنا، به معنايش رسيدي حالا اينكه الفاظ را كم و زياد كني و مقدم و مؤخّر كني اشكالي ندارد «و قال هؤلاء ياتون الحديث مستوياً كما يسمعونه و إنّا ربما قدّمنا و أخّرنا و ضدنا و نقصنا» به امام صادق عرض شد كه هؤلاء يعني اين عامه، اين اهل سنّت، ياتون الحديث مستوياً حديث را عين آن نحوي كه از پيامبر شنيدند نقل ميكنند، «كما يسمعون، و إنّا ربما قدّمنا و اخرنا و ضدنا و نقصنا» بعد به امام عرض كردند كه بالأخره آنها يك مزيّـتي ميشود «فقال ذلك زخرف القول غرورا» اينكه اينها به الفاظ چسبيدهاند عين لفظ را مطرح ميكنند، اين طرف و آن طرف هم نميكنند، البته واقعاً معاني الفاظ را اهل سنت ترك كردند، اينها ميفرمايند زخرف القول غرورا، اين تزيين براي فريب دادن ديگران است، بعد امام فرمود «إذا اصبت المعنی فلا باس» اگر به معنا رسيد ديگر اشكالي ندارد.
مجلسي در ذيل همين روايت در جلد دوم بحار صفحه 163 ميگويد «والحاصل أنّ أخبارهم موضوعةٌ و إنما يزيّنونها» مجلسي فرموده اخبار اهل سنّت غالباً جعلي است، موضوع است و تزيين ميدهند براي اينكه مردم را فريب بدهند و به طرف آنها جذب كنند.
دو روايت ديگر اينجا هست كه فردا ميخوانيم. هنوز ما نتيجهگيري نكرديم ببينيم از اين روايات چه نتيجهاي گرفته ميشود.
[1] «وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنِّي أَسْمَعُ الْكَلَامَ مِنْكَ فَأُرِيدُ أَنْ أَرْوِيَهُ كَمَا سَمِعْتُهُ مِنْكَ فَلَا يَجِيءُ قَالَ فَتَعَمَّدُ ذَلِكَ قُلْتُ لَا فَقَالَ تُرِيدُ الْمَعَانِيَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا بَأْس» الکافی، ج 1، ص 51، ح 3. « مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَعْرِبُوا حَدِيثَنَا فَإِنَّا قَوْمٌ فُصَحَاءُ» الکافی، ج 1، ص 51، ح 13.
نظری ثبت نشده است .