موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۱/۱۹
شماره جلسه : ۶۸
-
دیدگاه مرحوم صاحب جواهر
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در اين بود كه ببينيم از اين آيه شريفه «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» چه استفادهاي ميشود؟ بيان كرديم كه اولاً «حتي» ظهور در غايت دارد و ثانياً غايت هم داخل در مغيا نيست ،اين دو استظهاري است كه نسبت به «حتي» داريم.
اما مطلب مهم راجع به «اذ» است، كساني كه آمدند از آيه شريفه شرطيت بلوغ را براي تصرّفات صبي استفاده كردند اينها چارهاي ندارند كه اين «اذ»ي در آيه شريفه را اذاي شرطيّت قرار بدهند، يعني به شرطي كه به بلوغ برسند «إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» كه اذا بشود شرط، بعد آن شرط و جزاء «إِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» مجموعاً جواب اين «اذ»ي شرطيه واقع شود. گويا آيه از اول اين است «اليتامي إذا بلغوا إن آنستم منهم رشداً فادفعوا إليهم اموالهم» كه اذا بشود اذاء شرطيه و اگر اينطور شد ترديدي نيست كه ما از آيه شرطيّت بلوغ را استفاده ميكنيم. البته شرط من حيث هو هو مفهوم ندارد ولي اگر در مقام افاده شرط باشد شرط مفهوم پيدا ميكند.
دیدگاه مرحوم صاحب جواهر[1]
صاحب جواهر(عليه الرحمه) ابتدا كلامي را نقل ميكند كه برخي گفتهاند كه اين «اذ» اگر بخواهد دلالت بر شرطيت داشته باشد بايد دلالت بر ظرفيت هم داشته باشد و «اذ» ظرفيّه دلالت بر شرطيّت هم دارد. اما گفتهاند در اين آيه شريفه اذا از ظرفيت خارج شده و حالا كه از ظرفيت خارج شده ديگر دلالت بر شرطيّت هم ندارد. نتيجه اين ميشود كه اگر اذا دلالت بر ظرفيت و شرطيت نداشته باشد آيه اين است «وابتلوا اليتامي إلي بلوغ النكاح» ديگر «اذا» نه دلالت بر ظرفيت دارد و نه دلالت بر شرطيّت دارد.
صاحب جواهر اين را رد ميكند؛ ميفرمايد اول اگر ما بخواهيم يك جايي بگوئيم «اذ» از ظرفيت خارج شده، نادرٌ جدّاً، خيلي نادر است ما جايي بيائيم اذا را استعمال كنيم و بگوئيم اين اذاء ظرفيت نيست! اولاً نادر است و حالا كه نادر است «لا يحمل عليه التنزيل» قرآن را نميشود بر يك معناي نادر حمل كنيم، بگوئيم يكي از معاني نادره اذا خروج از ظرفيت است و اينجا هم بگوييم از ظرفيت خارج شده، اين لا يحمل عليه التنزيل.
ثانی «بل يقتضي انقطاع الابتلاء بالبلوغ» اشكال ديگر اين است كه اگر اين اذا ظرف و شرط نباشد اقتضا ميكند كه ابتلاء تا زمان بلوغ تمام شود، انقطاع پيدا كند و ديگر اين ابتلا بعد از بلوغ استمرار نداشته باشد در حالي كه ميفرمايند ما شواهد، روايات و ادلهاي داريم كه براي استيناس رشد حتي بعد از بلوغ هم بايد ابتلاء شود. پس اشكال اول اين بود كه اذا اگر از ظرفيت خارج شود نادرٌ لا يحمل عليه التنزيل. اشكال دوم اين بود كه لازمهاش این است كه ابتدا تا قبل از بلوغ باشد در حالي كه ادله ديگر دلالت دارد ابتلا بعد از بلوغ هم هست.
ثالث اين كه اگر كسي قبل از بلوغ ابتلا نشود و استيناس رشد نسبت به او نشود، تا بالغ شد بگوئيم اين بالغ رشيد بايد محجور باشد، اگر گفتيم امر به ابتلا فقط تا زمان بلوغ است، حالا تا بلوغ اگر نيامدند ابتلا كنند و استيناس رشد نشد، بايد بگوئيم حالا بالغ هم كه شده ولو به حسب واقع هم رشيد باشد اما چون ابتلا نشده و استيناس رشد هم نشده، اين بايد محجور باشد در حالي كه التزام به اينكه بگوئيم بالغ رشيد محجور است، اين مشكل است و ما نميتوانيم به اين ملتزم شويم.
بعد صاحب جواهر نتيجهگيري ميكند و ميفرمايد «فبان من ذلك كلّه» كه إذا در اين آيه شريفه ظرف است و تعبير ميكند علي الاصل فيه، يعني اصل در اذا اين است كه براي ظرفيت باشد و اذاي در اينجا را هم ما بايد براي ظرف قررا بدهيم و عرض كردم روي كلام صاحب جواهر و ديگران اگر ظرف بشود شرط هم هست.
نكته دوم اينكه ميفرمايند اگر ما در اين آيه «إذ» را براي ظرفيت و شرطيّت نگيريم، «كلام لا ينظم به» انتظام پيدا نميكند «و المعني لا يستقيمُ بدونه» ما اگر اين اذا را از ظرفيت خارج كنيم معنا پيدا نميكند «فسقط احتمال خروجها عن الظرفية» احتمال خروجش از ظرفيت ميفرمايند به طور كلي ساقط است.
دنبال اين مطلب، صاحب جواهر كلامي را از فاضل طباطبائي نقل ميكند که فرموده «الاصوب أن تكون إذا للشرط كما هو الأصل فيه» إذا را اذاي شرطيه قرار بدهيم چون اصل در اذا این است كه براي شرط باشد و «وجوابها مجموع الشرط و الجزاء» جوابش مجموع شرط و جزاست «و حتّي حرف ابتداءٍ و غايتها مضمون الجملة التي بعدها و هو دفع المال عقيب إيناس الرشد» فاضل طباطبائي ميفرمايد آيه اين را ميگويد كه «فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» وجوب دفع اموال يتامي به آنها عقيب رشد است، كدام رشد؟ رشدي كه عقيب بلوغ است، وجوب دفع اموال عقيب رشد است و رشدي كه عقيب بلوغ است.
به عبارت ديگر ايشان ميخواهد بفرمايد دفع مشروط به ايناس رشد است، دفع الأموال إلي اليتامي شرطش إن آنستم منهم رشداً است، مشروط به ايناس رشد است. آن وقت خود اين مجموع يعني دفع مشروط به ايناس رشد مشروط به بلوغ است و بلوغ شرط براي اين است. ميفرمايد «والدفع المشروط بالإيناس مشروطٌ بالبلوغ». عبارات ديگري هم فاضل طباطبائي در دنبالش دارد. نتيجه اين است كه فاضل طباطبایی هم اذا را شرطيه گرفته است. قبلاً هم از كنز العرفان خوانديم كه حتي را «حتي» ابتدائيّت گرفت و اذا را هم اذاي شرطيه گرفت و نتيجه اين ميشود كه آن جمله بعد مجموعاً بايد به عنوان جزا براي اين اذا باشد.
صاحب جواهر بعد از اينكه كلام فاضل طباطبائي را نقل ميكند ميفرمايد هو جيّدٌ اين حرف خوبي است «لكن قد يقال المنساق من الآية أنّهما شرطان مستقلان في الدفع» به عنوان يك قولي نقل ميكند كه بعد اين قول همان قول دوم و احتمال دوم از آن احتمالات اربعه است كه بلوغ و رشد دو شرط مستقل است براي دفع مال، يعني هر كدام باشد كافي است، اگر رشد باشد ميشود اموال را دفع كرد، اگر رشد نبود و بلوغ هم باشد ميشود اموال را دفع كرد.
ارزیابی
حالا اينجا دقّت كنيد، شما وقتي به ادبيات مراجعه ميكنيد در ادبيات نه تصريح دارند كه اصل در اذا ظرفيت است و نه تصريح دارند كه اصل در اذا شرطيّت است، آنجا ميگويند اذا براي دو معنا ميآيد، يكي مفاجاة و دوم غير مفاجاة. غيرمفاجاة گاهي اوقات عنوان ظرفيت دارد، گاهي اوقات عنوان شرطيّت دارد، تعابير مختلفي ذكر شده است. مثلاً در مفاجاة «فإذا هي حيّةٌ تسعي» كه اين براي مفاجاة است و اصلاً شرط نيست، اذاي شرطيه نيست، در قرآن هم «اذ»ي مفاجاتيه زياد داريم، يعني يكي دو مورد نيست مخصوصاً در سورههاي آخر قرآن اذاي مفاجاتيّه زياد داريم. اذاي مفاجاتيه اختصاص به جمله اسميه دارد و احتياج به جواب هم ندارد، مثل اينكه ميگوئيم «خرجتُ فإذا الأسد بالباب».
اما قسم دوم مي گويند در اذاي غير مفاجاة فالغالب أن تكون ظرفاً للمستقبل مضمنةً معني الشرط» غالباً اينطور است كه ظرف براي آينده است و متضمن معناي شرطيه است و اختصاص به جمله فعليه دارد، عكس اذاي مفاجاتيه. همين جا كه ادبا ميرسند ميگويند اذاي غير مفاجاة بر سر جمله فعليه در ميآيد، متضمن معناي ظرفيت و شرطيّت (هر دو) است، ميگويند گاهي اوقات هم نه ظرفيت است و نه شرطيت است و ميگويند مثل اذا وقعت الواقعه. برخي از ادبا اينطور گفتند، حالا در تمام اين مثالها هم بين خود ادبا اختلاف است، يا در جايي كه در مورد داخل كردن اهل بهشت در سوره زمر آمده كه «وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا» آنجا هم كلمه «حتي» داريم و هم «اذ» داريم و بر سر جمله فعليه هم درآمده است.
ظاهر اين آيه «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» مثل همان «حتي اذا جاءؤه» است كه در سوره زمر آمده، يعني اينجا ديگر دلالت بر ظرفيت و شرطيت ندارد، همانطوري كه در «حتي اذا جاءوه» اذا در آنجا انسلاخ از ظرفيت و شرطيّت دارد و ميشود گفت غالب مواردي كه اذا مسبوق به «حتي» است اين چنين معنايي را ميشود از آن اراده كرد، اين انسلاخ از ظرفيت و شرطيّت دارد و اينكه ما بيائيم پافشاري كنيم به اينكه اين حتماً شرط است وجهي ندارد. حالا اگر ما بخواهيم باز بگوئيم يكي از اينها بالأخره بايد باشد، ميگوئيم حالا ظرفيتش باشد، انسلاخ از ظرفيت پيدا نكند ولي شرطيّت چرا، شرطيت در اينجا قرينه ميخواهد. ما در آيه شريفه براي اينكه اين اذا عنوان شرطيت را داشته باشد هيچ قرينهاي نداريم.
آيه ميفرمايد: آيه از نظر لحن خواندن دو بخشي است؛ يك بخش آن اين است «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» قسم دومش «فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» يعني اگر از اول اين قسمت دوم را خدا نميآورد و ميفرمود «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» آيا اينجا مقصود كامل بود يا نه؟ بله.
ما ميگوئيم اذاي شرطيه طوري است كه وقتي به عرف هم القاء بشود عرف ميگويد جواب
اين «اذ» كجا است؟ اگر «فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» نبود آيه اين
بود «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ»
آيا اينجا كسي منتظر جواب اين «اذ» ميماند؟ نه، مثل آن «حتي اذا جاءوه» در سوره
مباركه زمر، يعني تا زماني كه اينها آمدند وارد بهشت يا جهنم شدند. آنجا چطور دنبال
اين نيستيم و منتظر جواب شرط نيستيم، اينجا هم همينطور است، منتهي اين دو را خداي
تبارك و تعالي كنار هم قرار داده و فرموده «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ».
به اين معناست كه در اين مدت خدا ميخواهد بفرمايد مبادا ابتلا را بگذاريد براي بعد
البلوغ، قبل از بلوغ ابتلا را شروع كنيد، اين تمام.
حالا ملاك براي دفع اموال چيست؟ ملاك براي دفع اموال اين است «إن آنستم منهم رشداً»، سوال اين است كه ضمير «منهم» به چه كسي برميگردد؟ آيا ضمير منهم به «من اليتامي البالغين» برميگردد؟ يعني يتامايي كه بالغ شدند يا نه؟ ضمير به خود يتامي برميگردد! «فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ» يعني من اليتامي «رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» يعني اموال يتامي را. نه اينكه «إن آنستم من اليتامي البالغين رشداً فادفعوا إليهم اموالهم».
لذا ما باشيم با اين مقدماتي كه عرض كرديم اولا حتي براي غايت است. ثانیا غايت داخل
در مغيا نيست. ثالثا اذا در اينجا در درجهي اول ميگوئيم هم از ظرفيت و هم از
شرطيت خارج شده و قائل هم دارد، منتهي حالا صاحب جواهر اصرار دارد كه ظرفيت بايد
باشد ميگوئيم خيلي خُب چه اشكالي دارد تفكيك كنيم؟ ظرف باشد ولي شرط نباشد، ما
آنچه داريم ميگوئيم غالباً اذاي ظرفيّه متضمن معناي شرط است اما دليل نداريم بر
اينكه ملازم است، حالا آقاياني كه اهل ادب و ادبيات را مسلط هستند حضور دارند دليل
نداريم كه اذا اگر شرط نبود ظرف هم نباشد! اگر ظرف بود حتماً بايد شرط هم باشد، نه،
ميشود اين دو را تفكيك كرد.
ميگوئيم اين «اذا» ظرفيت هست، بعد ميشود «وابتلوا
اليتامي إلي زمان نكاح» وقتي شرط نشد ما بعد از آن را نميتوانيم مرتبط قرار بدهيم،
يعني واقعاً خود اينكه بگوئيم «فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» اين
جمله مجموعاً جواب براي «إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» است. اينكه بگوئيم دفع مشروط به ايناس
رشد مشروط است به بلوغ (کلام فاضل طباطبائي)، در همه اينه تكلف و خلاف ظاهر است.
ظاهر آيه این است كه ملاك براي وجوب دفع اموال رشد است، اگر صبي قبل البلوغ رشيد شد،
استيناس رشد از او كرديد، استيناس رشد كه شد آيه ميفرمايد اموالشان را به ايشان
بدهيد. حالا بعد از بلوغ چطور؟
بعد از بلوغ هم ملاك استيناس رشد است، بايد صبي رشيد
باشد، ما در اينجا يا بايد بگوئيم آيه نسبت به بعد از بلوغ ساكت است، بگوئيم حكم
بعد البلوغ را ادله ديگر بيان ميكند كه اين هم به نظر ما بعيد نيست، يعني اگر
آمديم گفتيم آيه فقط ميگويد اگر صبي را استيناس رشد قبل البلوغ كرديد، اموال را به
ايشان بدهيد، حالا اگر ابتلايش كرديم رشد پيدا نكرده قبل البلوغ و حالا شد بالغ،
بگوئيم آيه ميگويد حالا كه شد بالغ قول دوم، بگوئيم مجرّد البلوغ يكفي در اينكه
اين مال را به او بدهيم، ميگوئيم نه!
آيه ميگويد يا بايد بگوئيم نسبت به بعد
البلوغ دلالتي ندارد يا بگوئيم تمام حرفها در همين است «فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا» تا
قبل از بلوغ ابتلا را شروع كنيد، اگر نه! فايدهاي نكرد استيناس رشد نشد، بعد
البلوغ هم استيناس رشد كنيد و در نتيجه ما در مجموع همان قولي كه مرحوم محقّق
ايرواني اختيار كرده و مرحوم شهيدي در هداية الطالب إلي اصرار المكاسب ميفرمايد
«حيث إنّ الظاهر من دفع المال إلي اليتيم هو بيان إثبات ولايةٍ له علي ماله و سلب
ولاية من كان ولياً عليه وقد علّق هذا علي مجرّد إيناس الرشد و اصلاح المال و قضية
اطلاقه و عدم تقييده بكونه بعد البلوغ وجوب دفع المال إليه عند ايناس الرشد منه
مطلقا ولو كان قبل البلوغ[2]»
ابتلا خودش يك ولايتي ميخواهد، من الآن حق ندارم به يك كسي كه بالغ است بگويم برو
اين كار را بكن، او ميگويد نميخواهم انجام بدهم! الآن اگر به صبي بگويم برو
بازار و بيع انجام بده، من بايد بر او ولايت داشته باشم يا نه؟ پس بايد قبل البلوغ
باشد.
قبلاً عرض كرديم كه بعضيها گفتند از خود آيه استفاده ميكنيم ابتلا بايد بعد البلوغ باشد، نه! ابتلا بايد قبل البلوغ باشد براي اينكه قبل البلوغ شخص بر او ولايت دارد، ولايت بر ابتلا تا چه زماني است؟ اينكه مرد ولايت دارد تا زمان بلوغ اين صبي است، بعد كه بالغ شد آيا اموال را به او بدهند يا نه؟
ایشان در ادامه ميفرمايد بله، اگر كسي آمد «اذ» را شرطيه گرفت اينجا بلوغ شرط است و ايشان هم همين كه ما عرض كرديم، البته ديگر بحث نميكند، ميفرمايد به نظر ما اين اذا در اينجا ظرف محض است، يعني ظرفي است كه متضمّن معناي شرطيّت در اينجا نيست.
پس ببينيد ولو كثيري از فقها، كثيري از مفسّرين، امام(رضوان الله عليه)، مرحوم آقاي خوئي، مرحوم نائيني، صاحب مجمع البيان، صاحب تفاسير متعدد، اينها فرمودند آيه دو شرط را براي وجوب دفع اموال بيان ميكند، يكي بلوغ و ديگري هم رشد، اما ما نتوانستيم اين را بفهميم، به نظر ما از آيه فقط يك شرط استفاده ميشود و آن استيناس رشد است.
يك روايت صحيحه داريم كه روز يكشنبه ميخوانيم و آن اينكه انقطاع يُتم همان رشد است وقتي رشيد شد از يُتم خارج ميشود، خود مرحوم ايرواني هم دارد كه اين معنايي كه ما ميكنيم مؤيّدش بعضي از روايات هم هست.
حالا آقايان هم در تفاسير و هم در كتب فقهي كه شايد مفصلترين بحث را در اينجا امام(رضوان الله عليه) دارند و مرحوم آقاي خوئي در مصباح الفقاهه که اينجارا مختصر گفتند و رد شدند ولي باز آقايان دقت كنيد و كتب را ببينيد و اين مسئله خيلي مهمي است.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .