موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۲۸
شماره جلسه : ۳۸
-
دیدگاه مرحوم خویی در توجیه کلام شهید ثانی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
دیدگاه مرحوم خویی در توجیه کلام شهید ثانی
بحث در اين بود كه شهيد ثاني(اعلي الله مقامه الشريف) از اين روايت صحيحهي ابيولاد استفادهي اعلي القيم را كردند و شيخ اعظم انصاري(قدس سره) فرمودند هيچ توجيهي براي اين برداشت شهيد ثاني نه ديگران كردند و نه خود ما توجيهي براي اين كلام داريم و در نتيجه ميفرمايند اين حرف شهيد ثاني بسيار ضعيف است. عرض كرديم كه هم مرحوم محقق خوئي و هم مرحوم امام(رضوان الله تعالي عليهما) هر كدام توجيهي را براي كلام شهيد ثاني ذكر كردند و بعد هم اشكال كردند، نه اينكه اين توجيهات را مورد قبول قرار داده باشند.
مرحوم آقاي خوئي[1] ميفرمايند شايد شهيد ثاني اين «يوم المخالفة» را به معناي روز خاص يوم المخالفه قرار نداده بلكه به معناي طبيعيِ يوم المخالفة قرار داده و چون اين عين مغصوبه مضمونٌ علي الغاصب في جميع ازمنة الغصب است، يكي از زمانهاي غصب همين زماني است كه قيمت بالا رفته. آن وقت در اين زماني كه قيمت بالا رفته اينجا وقتي كه ما بگوئيم در روايت ابيولاد دارد «قيمة بغلٍ يوم خالفته» بگوئيم اين خالفتَه يعني طبيعي المخالفة، طبيعي المخالفة مصاديق متعدد دارد، همان روز اول را ميگيرد، روز دوم را ميگيرد، روز سوم را ميگيرد، آن روزي كه قيمت هم بالا رفته، عنوان يوم المخالفة بر آن صدق ميكند.
در بيان توجيه ايشان ميگويد آنجايي كه خود عين موجود است و رد ميشود، اين ارتفاع القيمة اثري ندارد، براي اينكه ارتفاع القيمة زماني به ميدان بحث ميآيد كه عين مال تلف شده باشد، آن وقت بگوئيم اين مالي كه تلف شده يك زمان قيمتش صد تومان بوده، يك زمان دويست تومان بوده و يك زمان سيصد تومان بوده، حالا روزي كه تلف شده مثلاً 150 تومان بوده، قيمت چه روزي بايد داده شود؟ اما مادامي كه عين مال موجود است خود عين مال را رد ميكند، اينجا ديگر مسئلهي قيمت اصلاً مطرح نيست تا چه رسد به اينكه اعلي القيم را بپردازد. حالا ببينيد در فرضي كه عين مال موجود است عين مال را رد ميكند، در فرضي كه مال تلف شده، اينجا سه تا احتمال وجود دارد. يك احتمال اينكه بگوئيم اين غاصب بايد قيم متعدده بدهد، امروز كه غصب كرده هزار تومان بوده، ده روز ديگر شده 1100 تومان، ده روز بعد شده 1200 تومان، بگوئيم هر قيمتي آمد مجدداً آن قيمت را بايد بپردازد، اين را هيچ كسي قائل نيست، اين يك احتمال. احتمال دوم این است كه بگوئيم در ميان اين قيمتهاي متعدده آن قيمت نازله را بدهد، ميفرمايد اين قيمت نازله قيمت يوم المخالفة هست اما قيمت يوم المخالفة بقولٍ مطلق نيست، بلكه قيمت بعضي از ايام مخالفت است، اما اگر آمديم گفتيم اعلي القيم را بپردازد اينجا ديگر ميتوانيم بگوئيم صدق ميكند قيمت يوم المخالفة بقولٍ مطلق. پس اين توجيه با اين بياني كه عرض كرديم دو قسمت دارد؛ قسمت اول ميگوئيم مراد از يوم المخالفة طبيعيٍ يوم المخالفة است، طبيعي يعني روز اول را شامل ميشود، روز اول روز مخالفت است،روز دوم هم روز مخالفت است، روزهاي بعدي هم اگر پيش اين آدم باشد هر روز عنوان يوم المخالفة را دارد، اين يك مقدمه كه مراد از يوم المخالفة طبيعيِ يوم المخالفة است.
مقدمهي دوم این است كه در ما نحن فيه سه احتمال وجود دارد و سه راه امكان دارد؛ 1) بگوئيم قيَم متعدده، اين بلا اشكال بر عهده غاصب نيست، 2) بگوئيم آن نازلترين قيمت را بدهد،توجيه كننده ميگويد (يعني خود مرحوم آقاي خوئي) اگر قيمت نازله داده شود، قيمت بعضي از يوم المخالفة را داده. احتمال سوم این است كه بگوئيم در ميان اين يوم المخالفهها آن اعلي القيم را بپردازد، اگر اعلي القيم باشد ديگر اين بعض يوم المخالفة نيست، چون حالا آن قيمتهاي نازله هم در ضمن اين قيمت عاديه هست ديگر عنوان بعض را ندارد ميشود بگوئيم قيمت يوم المخالفةبه قولٍ مطلق. روايت هم ميگويد «نعم، قيمة بغلٍ يوم خالفته» اين يوم خالفته هم مطلق است بايد يك جايي به صورت مطلق بگوئيم هذه قيمة يوم المخالفة و اين لا ينطبق إلا بر اعلي القيم.
مرحوم آقاي خوئي دو جواب از اين توجيه ذكر كردند؛
جواب اول اينكه ميفرمايند ظاهر اين «نعم قيمة بغل يوم خالفته، اول يوم حدثت فيه المخالفة» مراد از يوم خالفته يعني اولين روزي كه مخالفت حادث شد «لا مطلق أيام المخالفة إذ يوجد الطبيعي في الخارج بأوّل وجود فردٍه» از باب اينكه طبيعي با اولين مصداقش در عالم خارج موجود ميشود، پس اولين مصداق كه همان روز اولي است كه اين مال را گرفته، وقتي موجود شد همان عنوان يوم خالفته محقّق شده. بعد تشبيهي ميآورند ميگويند اگر يك مولايي به عبدش بگويد إذا خالفتني في الأمر الفلاني وجب عليك أن تصوم يوم مخالفتك، اگر در فلان امر با من مخالفت كردي روز مخالفت بايد روزه بگيري، اين ظهور در همان اولين روز از ايام مخالفت دارد، نه جميع ايام. پس جواب اول اين بود كه اين خلاف ظاهر است، ظاهر از يوم خالفته همان أوّل يومٍ حدثت فيه المخالفة است.
جواب دوم این است كه اين بيان كه اگر ما يوم خالفته را به معناي طبيعيِ يوم المخالفة معنا كنيم با ذيل روايت سازگاري ندارد، در ذيل روايت دارد «أو يعطي صاحب البغل بشهودٍ يشهدون أنّ قيمة البغل حين أكری كذا و كذا» ميفرمايند اگر مراد از يوم المخالفة طبيعيِ روز مخالفت باشد ديگر وجهي براي تعيين يوم اكترا نيست، چون تمام اين روزها ميشود روز مخالفت. از همان زماني كه گرفته عنوان مخالفت شروع ميشود تا آخر، ديگر وجهي براي اينكه شهود بيايند بگويند قيمت بغل در روز اكتراء اينقدر است، حالا با توجه به اينكه قبلاً گفتيم روز اكترا با روز مخالفت در روايت يكي است. اگر روز اكترا و مخالفت يكي است، بعد بيايند شهود بگويند روز مخالفت قيمتش اينقدر بوده، اگر هر روز روز مخالفت است اين ديگر معنا ندارد كه شهود بيايند چنين شهادتي را بدهند. پس اين هم اشكال دوم كه اگر ما اين را به معناي طبيعي معنا كرديم با ذيل روايت سازگاري ندارد، اين توجيهي بوده كه خود مرحوم خوئي كردند و جواب دادند.
دیدگاه مرحوم امام خمینی در توجیه کلام شهید ثانی[2]
امام(رضوان الله عليه) در كتاب البيع جلد اول صفحه 619 توجيه ميكنند؛ ميفرمايند روي اينكه ما بيائيم اينطور روايت را بخوانيم «قيمة بغلٍ يوم خالفته» كه بغل را با تنوين نكره بخوانيم، يوم خالفته را هم متعلق به نعم قرار بدهيم، «نعم في يوم المخالفة قيمة بغلٍ» بر عهده ضامن است. آن وقت ميفرمايند اگر روايت را اينطوري خوانديم، معناي روايت این است كه «بغلٍ مشابهٍ للتالف فيما هو دخيلٌ في الغرامات» وقتي امام ميفرمايد قيمة بغلٍ يوم خالفته يعني بغلٍ مشابهٍ للتالف، يعني يك استر ديگري كه قيمت آن استري كه مشابه با آن تالف است در آنچه كه دخيل در غرامات است، آن وقت ميفرمايند «كما أن اللازم إعتبار المشابه في وصف الصحة و السلامة و العربيّة كذلك اللازم اعتبار المشابهة في القيمة» وقتي ميگوئيم بايد يك بغلي كه مشابه با تالف باشد و اين شباهت هم بايد در جميع خصوصيات باشد، يكي از خصوصيات قيمت است «إذ المشابه التام ما هو مشابهٌ في كل الجهات» مشابه تام آنست كه در جميع جهات مشابه است. بعد ميفرمايند «و كما أن الأوصاف المذكورة لو سلبت عن العين لابدّ من إعتبارها في الضمان كذلك القيمة الغالية لو سلبت عنها لابدّ من إعتبارها فيه» ميفرمايد حالا اگر اين اوصاف صحّت و سلامت سلب بشود در ضمان دخالت دارد، قيمت غاليه و قيمت اعلي اگر اين هم از بين برود اين هم در زمان دخالت دارد. حالا كه ما ميگوئيم قيمة بغلٍ، يعني بغلٍ مشابهٍ للتالف توجيه امام این است كه بعد از اينكه نكره منوّن شد، يعني بغلٍ مشابهٍ للتالف. مشابهت تام يعني هم در اوصاف و هم در قيمت، آن وقت اگر در قيمت باشد آن قيمت اعلي هم متعلّق براي ضمان قرار ميگيرد. اين روي اينكه ما به عنوان تنويني بخوانيم.
بعد ميفرمايند «أما بناءٌ علي تتابع الإضافات» اگر بخوانيم «قيمة بغل يوم المخالفة»، تا حالا توجيه مسئله روي قيمة بغلٍ همان بود كه ما عرض كرديم اما قيمة بغل يوم المخالفة كه عنوان تطابع اضافات دارد، ايشان ميفرمايند اينجا چند مقدمه بايد ذكر كنيم، يك مقدمه این است كه يوم بما هو يوم غير دخيلٍ في الغرامة، كلمهي يوم دخالت در غرامت ندارد «وكذا يوم المخالفة» خود يوم المخالفة، زمان دخالت در غرامت ندارد، بگوئيم چون امروز (زمان) و همچنين زمان مخالفت دخالتي در غرامت ندارد، پس چه چيز در غرامت دخالت دارد؟ ميفرمايد «بإعتبار تحقق الغصب و الاستيلاء علي مال الغير بغير إذن منه» به اعتبار اينكه استيلاء و غصب محقق شده، استيلاي بر مال غير بدون اذن مالك. آن وقت ميفرمايند اين عنوان دخالت و موضوعيت دارد؛ اين عنوان كه انسان استيلاء بر مال غير دارد بدون اذن مالك و اين عنوان استمرار دارد از روزي كه اين مال را گرفته تا روزي كه اين مال تلف شده. در اين بيان دوم امام(رضوان الله تعالي عليه) ميفرمايند به يوم المخالفة كاري نداشته باشيد آنچه كه در غرامت دخالت دارد اولا این كه ديگري آمده بدون اذن مالك آمده استيلاء بر مال مالك پيدا كرده است. ثانیا اين استيلاء از روز اخذ تا روز تلف استمرار پيدا كرده. آن وقت ميفرمايند «فلو كانت القيمة في يومٍ من الغصب عشرة و في آخر عشرين و في ثالث رجعت إلي العشرة فعدّ العشرين يصدق أنّه عدّ القيمة حال الاستيلاء مطلقا» ميفرمايند اين مالي كه گرفته، آن روزي كه گرفته ده تومان بوده، بعد در اثناء 20 تومان شده و دو مرتبه شده ده تومان، اگر غاصب 20 تومان را به مالك بدهد «يصدق أنّه عدّ القيمة حال الاستيلاء» قيمت در حال استيلاء را اداء كرده. اما «لو عدّ العشر لا يصدق إلا أداء قيمة يوم كانت قيمته عشره» اگر آمديم آن روزي كه ده تومان ارزش داشته، قيمت آن روز را داديم، نميتوانيم بگوئيم قيمت حال استيلاء اداء شد، بلكه قيمت آن روز خاص ادا شده، اگر اكثر و اعلا را بدهيد «يصدق» كه قيمت حال استيلاء پرداخت شود، اما اگر آمديم قيمت أدني را داديم ديگر صدق قيمت استيلاء مطلقا در اينجا نميشود.
«فضمان قيمة حال الاستيلاء بقولٍ مطلق هو ضمانٌ أعلي» همهي حرفها در اين بيان دوم؛ بيان دوم روي اين فرضي است كه روايت را «قيمة بغل يوم المخالفة» بخوانيم تطابع الاضافات، ميفرمايد روي اين بيان يوم را القاء خصوصيت ميكنيم، مخالفت هم كنار برود، ملاك استيلاء بر مال غير است، اين آدم طبق اين بايد قيمت حال الاستيلاء به قول المطلق را بدهد. قيمت حال الاستيلاء به قول المطلق لا ينطبق إلا بأعلي القيم، براي اينكه اگر آن أدني را بپردازد اينجا صدق استيلاء به قول مطلق نميكند.
كاري كه امام كردند و مرحوم آقاي خوئي نكردند، روي همهي قراءات پيش ميايند «قيمة بغلٍ يوم خالفته» «قيمة بغل يوم خالفته» باز تتابع اضافات. و حالا ميفرمايند روي آن نسخي كه بغل داراي الف و لام است، ميفرمايند روي آن نسخهاي كه بغل داراي الف و لام است اين هم عين همين بياني كه الآن در تتابع اضافات گفتيم، ميگوئيم قيمة البغل يوم خالفته، اين قيمة البغل به قولٍ مطلق فقط بر اعلي القيم صدق ميكند اما بر غير اعلي القيم صدق ندارد، بعد در آخر ميفرمايد «لكن كلّ ذلك مجرد تصوّرات و تخريجات لا يساعد عليه العرف و العقلاء في باب الضمانات» حرف درستي است، همان طور كه مرحوم آقاي خوئي آن توجيه را فرمود خلاف ظاهر است، امام هم مي فرمايد ما سه تا توجيه روي سه تا قرائت اين روايت ذكر كرديم براي اعلي القيم، اما تمامش يك احتمالات ظنّي است كه عرف و عقلا بر او مساعدت نميكنند و ميفرمايند همان حرفي كه ما قبلاً خودمان زديم، باز اشاره ميكنند به همان تفصيل خودشان از اين روايت كه ما از اين روايت قيمت يوم التلف را استفاده كرديم. يك روزي مفصل اشاره كرديم كه امام با چه بيان و دقتي از اين روايت قيم يوم التلف را استفاده كردند، ايشان هم ميفرمايند «و قد عرفت ظهورها في قيمة يوم التلف» و ميفرمايند اين اضافهي قيمت به بغل مشابهت در غير جهت قيمت را دارد، قيمة بغلٍ ميفرمايد اين اضافه مشابهت در قيمت را شامل نميشود، كه بگوئيم يك بغلي كه مشابه با تالف باشد در جميع خصوصيات از جمله قيمت كه باز مراجعه كنيد به همان كلامي كه از امام عرض كرديم كه فرمودند در اينجا قيمت يوم التلف از اين صحيحهي ابيولاد استفاده ميشود.
آنچه كه ما از روايت استفاده كرديم به تبع مشهور و ظاهر روايت همان قيمت يوم المخالفةاست كه يوم الغصب است، «نعم قيمة بغلٍ يوم خالفته» كه همان ظهور در روز مخالفت و روز غصب دارد.
توجیه مختار نسبت به کلام شهید ثانی
حالا يك نكتهي ديگري هم ما ميخواهيم بگوئيم؛ يك توجيه ديگري غير از توجيه امام و مرحوم آقاي خوئي؛ شهيد ثاني كه آمده از اين روايت اعلي القيم را استفاده كرده ديده يك جاي روايت امام فرموده يوم المخالفة، يك جا فرموده يوم الرد، يك جا فرموده حين اكتراء، سه تا عنوان آورده. اگر ما بگوئيم هر كدام به اعتبار اين بوده كه آن روز قيمتش بالا بوده، با هم تنافي ندارند، بگوئيم آنجايي كه فرمودند يوم خالفته، چون يوم خالفته اعلي القيم بوده، آنجايي كه فرموده يوم تردّه چون اعلي القيم است، آنجا كه ميگويد حين اكتراء چون اعلي القيم است، تنافي بين اينها وجود ندارد، اما اگر بخواهيد روايت را حمل بر يوم المخالفة كني با آن دو قسمت ديگر تعارض دارد، حمل بر يوم التلف كني با يوم المخالفة تعارض دارد. شما اگر روايت را حمل بر اعلي القيم كنيد هيچ تعارضي در روايت به وجود نميآيد، اما اگر بر يوم التلف يا يوم الغصب بكنيد تعارض به وجود ميآيد بين صدر و ذيل ، لعلّ شهيد ثاني اين در ذهنش بوده و اين يك راه خيلي روشن است، ديگر نه نياز به اين توجيه و تكلّفي است كه مرحوم آقاي خوئي مبتلا شد و نه نياز به اين توجيهاتي كه امام(رضوان الله عليه) فرمود و آخرش هم فرمود كلّها تخرسات و حدسيات، اين بيان ما يك بيان عرفي و روشني است براي كلام شهيد ثاني.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
[1] . «يمكن توجيه دلالتها على ذلك: بأن المغصوب مضمون على الغاصب في جميع أزمنة الغصب التي منها زمان ارتفاع القيمة، إذ يصدق على ذلك زمان المخالفة أيضا ضرورة أن المراد من يوم المخالفة- في الصحيحة- انما هو طبيعي يوم المخالفة الذي يصدق على كل يوم من أيام الغصب، لا اليوم الخاص. و عليه فان ردّ الغاصب نفس المغصوب فهو، و الا فإن رد أعلى القيم فقد رد قيمة يوم المخالفة بقول مطلق، لدخول القيمة السفلى في القيمة العليا بديهة أنه لا يجب على الغاصب قيم متعددة حسب تعدد أيام المخالفة، كما أنه لو ردّ القيمة النازلة لما ردّ قيمة يوم المخالفة بقول مطلق، بل أدى قيمة بعض أيام المخالفة.
و الجواب عن هذا التوجيه: ان الظاهر من قوله(ع) في الصحيحة: (نعم قيمة بغل يوم خالفته)، هو أول يوم حدثت فيه المخالفة، لا مطلق أيام المخالفة، إذ يوجد الطبيعي في الخارج بأول وجود فرده، لأن موضوع الضمان في الصحيحة انما هو صرف وجود المخالفة. و نظير ذلك: ما إذا قال المولى لعبده: إذا خالفتني في الأمر الفلاني وجب عليك أن تصوم يوم مخالفتك، فان الظاهر من هذه العبارة أنه يجب على العبد صوم أول يوم من أيام مخالفته، لا جميع أيامها. أضف الى ذلك: أن ذيل الصحيحة شاهد صدق على عدم إرادة الطبيعة السارية من يوم المخالفة، بل المراد منه هو اليوم الخاص المعهود، و ذلك الذيل هو قوله(ع): (أو يأتي صاحب البغل بشهود يشهدون أن قيمة البغل حين أكرى كذا و كذا). إذ لو كان المراد من يوم المخالفة هو الطبيعي لما كان وجه لتعيين ذلك اليوم بيوم الاكتراء في هذه الفقرة، و لا لتعيين قيمة المغصوب- في ذلك اليوم- بالشهود. و قد عرفت فيما سبق أن المراد من يوم الاكتراء هو يوم المخالفة» مصباح الفقاهة، ج3، صص 192 و 193.
[2] . «أقول: يمكن توجيهه بأن يقال: بناءً على كون البغل نكرة منوّنة، و الظرف متعلّقاً بنعم على ما هو مقتضى القاعدة، لا شبهة في أنّ المراد به بغل مشابه للتالف فيما هو دخيل في الغرامات، و على ذلك كما أنّ اللازم اعتبار المشابهة في وصف الصحّة و السلامة و العربيّة، كذلك اللازم اعتبار المشابهة في القيمة؛ إذ المشابه التامّ ما هو مشابه في كلّ الجهات، و كما أنّ الأوصاف المذكورة لو سلبت عن العين، لا بدّ من اعتبارها في الضمان، كذلك القيمة الغالية لو سلبت عنها، لا بدّ من اعتبارها فيه. و أمّا بناءً على تتابع الإضافات، فإضافة البغل إلى يوم المخالفة و إن كانت ظاهرة على ما قيل في أنّ الاعتبار بقيمة يومها، لكن بعد التجزئة و التحليل يمكن استفادة أعلى القيم منها؛ بأن يقال: إنّ اليوم بما هو غير دخيل في الغرامة كما هو واضح، و كذا يوم المخالفة بعنوانه، بل باعتبار تحقّق الغصب و الاستيلاء على مال الغير بلا إذنه، و هذا أمر مستمرّ من وقت المخالفة إلى زمان التلف. فلو كانت القيمة في يوم من الغصب عشرة، و في آخر عشرين، و في ثالث رجعت إلى العشرة، فأدّى العشرين، يصدق: «أنّه أدّى قيمة حال الاستيلاء مطلقاً، المستمرّ من أوّل زمانه إلى زمان التلف» لأنّ الأعلى مشتمل للأدنى. و أمّا لو أدّى العشرة، لا يصدق إلّا أداء قيمة يوم كانت قيمته عشرة فضمان قيمة حال الاستيلاء بقول مطلق هو ضمان الأعلى، و غيره ضمان حال خاصّ، هذا على النسخ التي كان فيها البغل بلا «لام». و أمّا على غيرها فيمكن أن يقال: إنّ الظرف متعلّق بنعم و المعنى: «يلزمك يوم المخالفة قيمة البغل بقول مطلق» فلو كان اللازم عليه أعلى القيم، يصدق لزومها بلا تقيّد بزمان خاصّ، بخلاف غيره، و لو جعل الظرف قيداً للقيمة، يأتي فيها ما مرّ من تتابع الإضافات. لكن كلّ ذلك مجرّد تصوّرات و تخريجات، لا يساعد عليها العرف و العقلاء في باب الضمانات. و قد عرفت ظهورها في قيمة يوم التلف، كما عرفت أنّ إضافة القيمة إلى البغل توجب ظهورها في المشابهة من غير جهة القيمة عرفاً، فإذا قيل: «عليك قيمة بغل مشابه لبغلك» يفهم منه عرفاً بقرينة إضافتها إليه، أنّ المراد بالمشابهة هي المشابهة في الأوصاف التي يتقوّم بها، لا نفس القيمة و علوّها» کتاب البیع، ج1، صص 622-619.
نظری ثبت نشده است .