موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۳/۱۰
شماره جلسه : ۱۲۵
-
تذکرات کاربردی پایان سال
-
نکات اخلاقی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تذکرات کاربردی پایان سال
بحث در شرطيت بلوغ در متعاقدين تمام شد و بحث مفصلش را ملاحظه فرموديد که بسيار بحث نافع و كاربردي است و انتظار ميرود كه آقايان اين بحث را به دقّت خودشان بررسي كنند و در آن اظهار نظر كنند.
1) يكي از برنامههايي كه براي تعطيلات بايد داشته باشيد در بحث اصول هم خدمت آقايان عرض كردم كه يك مروري بر مباحث گذشته است، اولاً مرور كنيد و ثانياً خودتان هم در مباحث اظهار نظر كنيد، بالأخره اين مدتی كه ما بحث ميكرديم كه آيا بلوغ شرطيت دارد يا نه؟ ببينيد به چه نظري رسيديد.
2) يكي از كارهايي كه آقايان بايد انجام بدهند این است كه بعضي از اين ضوابط و عناويني كه در روايات وجود دارد، كاري كنيد كه اينها ملكهي ذهنتان شود، تا يك جا رفع القلم عن الصبي ميآيد برايتان روشن باشد كه معنايش چسيت؟يا عمد الصبي خطؤٌ كه ميآيد روشن باشد كه به چه معناست؟ اينجا بحثهاي مفصلي شد، نه تنها در بحث معاملات مورد استفاده است بلكه در تمام ابواب فقه مفید است، شما ميرسيد در حج، آيا صبي ميتواند نيابت كند يا نه؟ خيلي جاها هست كه اين بحث مورد استفاده است و ادلهاش همين است، فقهاي گذشتهي ما(رضوان الله تعالي عليهم اجمعين)، يكي از خصوصيّاتي كه داشتند كه متأسفانه الآن خيلي كم است، اين بود كه هر فرعي را يك اجمالي از دليلش را استحضار داشتند، هر فرعي و هر مسئلهاي يك اجمالي از دليلش در ذهنشان بود. الآن وقتي مطرح ميشود كه آيا بيع صبي باطل است يا خير؟ هم شما بايد خودتان به يك نظري برسيد و هم اجمالي از ادله را بايد داشته باشيد و در ذهن شريفتان باشد. بنابراين در تابستان حتماً اين مباحث را به اين نحوي كه من عرض كردم دنبال كنيد.
3) بعضي آقايان فرمودند كه يك سير مطالعاتي فقهي داده شود، ولو الآن يك برنامه اجمالي در ذهنم هست ولي مناسب ديدم كه دقيقتر تأمل شود و بعد ان شاء الله ما هم در فقه و هم در اصول يك سير مطالعاتي را بيان خواهيم كرد، اجمالي كه عرض كردم این است كه كساني كه در مباحث اجتهادي كار ميكنند، هميشه يك كتاب بايد به عنوان كتاب مطالعاتي كنارشان باشد، مثلاً مستند مرحوم نراقي را از اول تا آخر دوره كنيد، 20 جلد است و فوائد زيادي دارد، اين را در كنارتان بگذاريد، يعني شما هر برنامه، هر كار و هر چيزي داريد بنا بگذاريد روزي نيم ساعت فقط اين را مطالعه كنيد، اين نيم ساعت گاهي دو صفحه ميشود، گاهي پنج صفحه ميشود، گاهي كمتر و يا بيشتر ميشود. اگر طبق برنامه پيش برويد بعد از يك سال ميبينيد يك دوره مستند را تمام كرديد، مستند كه تمام شد باز يك كتاب قويتر هست؛ چون مستند يك مقدار در استدلالات آسانتر است، حدائق الناضره را يك دوره ببينيد، حدائق كه تمام شد جواهر را يك دوره ببينيد، جواهر كه تمام شد التنقیح مرحوم خوئي را يك دوره ببينيد. تفصيل الشريعه مرحوم والد ما كه هم آراء امام و هم آراء مرحوم آقاي خوئي و بزرگان عصر مثل مرحوم آقاي شاهرودي و مرحوم آقاي حكيم در آن مطرح شده را مطالعه کنید. اگر اين دورهها مستند، حدائق، جواهر، تنقيح، مستمسك، تفصيل الشريعه جزء برنامههاي مطالعاتيتان قرار بدهيد، يك ذهن فقهي عميقي پيدا ميكنيد، كما اينكه در باب احاديث من مكرر گفتم بايد در حوزه يك كاري بشود كه هر طلبهاي يك دوره كافي را از اول تا آخر بخواند، حالا نه پيش استاد ولي خودش يك دوره به عنوان دوره مطالعاتي داشته باشد، اين هم بايد جزء برنامههاي علمي آقايان باشد.
در اين سير مطالعاتي بعضي از جاها هست كه خيلي بحثهاي چالشدار مشكلِ قوي وجود دارد كه اينها را جدا كنيم، مثلاً بحث فروع علم اجمالي را جدا كنيد. در معاملات بحثهاي مهمش را جدا كنيد، در مكاسب محرّمه بحث هاي مهمش را جدا كنيد، هر جا كه ميبينيد آراء خيلي متشتت است و ادله خيلي متكثر است، مباحث خيلي مفصل است آن را جدا كنيد كه يك دورهي ديگر اينها را عميقتر و مفصلتر كار كنيد، آن وقت در سير مطالعاتيتان روش اجتهادي اين فقها را درست متوجه ميشويد، نحوهي ورود و خروج در مباحث را متوجه ميشويد.
يكي از آقايان مي فرمودند كه اين استفتاءاتي كه گاهي خدمت مراجع بزرگوار داده ميشود چه راهي را طي ميكنند تا به اينها جواب بدهند، اين خيلي سؤال خوبي است يعني اصلاً واقعاً بايد در پايان هر سالي پنج تا ده تا سؤال را استاد نسبت به درسهايي كه گذشته ـ اما با يك تغييري ـ داده شود و آقايان فضلا در آن مسائل اظهار نظر كنند ببينيم ميتوانند اظهار نظر كنند، به اين حد رسيدند كه همه ابعاد مسئله را در نظر بگيرند يا نه؟ اين كارها ان شاء الله بايد رفته رفته در حوزه شكل بگيرد و از اين ابهام و اجمال و سردرگمي و مشخص نبودن نتيجه و اينكه آدم به كجا ميخواهد برسد انسان بيرون بيايد.
4) در آن بحث گذشته عرض كردم الآن بايد بنشينيد تكليف سال آينده تان را روشن كنيد، نگاه كنيد تا حالا چند سال درس خارج خوانديد، چه مقدار از مباحث اصول را گذرانديد و چه مقدار باقي مانده؟ چه مقدار از مباحث فقه گذرانديد و چه مقدار را لازم است بگذرانيد، مشخص و معين كنيد و يك پيش مطالعهاي بر آن داشته باشيد.
در اصول ولو ما رسيده بوديم به اقل و اكثر ارتباطي يك بحث خيلي مفصلي در اقل و اكثر كرديم، به تنبيهاتش رسيديم و چون تنبيهاتش قاعدهي ميسور دارد و بعد هم خاتمهي در شرايط اصول قاعدهي لاضرر دارد با آقايان مشورت شد كه ما سال آينده را از اول استصحاب شروع كنيم و اين قاعده ميسور و لاضرر را در بعضي از اين ماه رمضانها ان شاء الله موفق شويم.
علي كل حال اينها را براي خودتان مشخص كنيد، ببينيد چرا يك اديب، اديب مي شود؟ چون اين هر روز با كتب شعر ارتباط دارد، هم ذوق شعري دارد، شما از ادبا سؤال كنيد كه چطور شد اديب و شاعر شديد؟ ميگويند هر روز نيم ساعت يك كتاب شعري خوانديم، آرام آرام اين در ذهنمان مرتكز شده و مركوز شده، فقه هم همينطور است بلكه قابل مقايسه با آن نيست. فقه را بايد هر روز انسان نيم ساعت تا يك ساعت يك بحثهاي استدلالي را ببيند، اينكه بگوئيم سه ماه تابستان برويم سراغ كار خودمان و بعد از سال آينده دوباره بيائيم ببينيم، اين فايدهاي ندارد و اين گذشته هم از بين ميرود، لذا حتماً اين برنامهاي كه به نحو اجمال عرض كردم و اين سير مطالعاتي را آقايان داشته باشيد.
«وَ الْعَقْلُ يُلْهِمُهُ اللَّهُ السُّعَدَاءَ وَ يَحْرِمُهُ الْأَشْقِيَاءَ وَ صِفَةُ الْعَاقِلِ أَنْ يَحْلُمَ عَمَّنْ جَهِلَ عَلَيْهِ وَ يَتَجَاوَزَ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يَتَوَاضَعَ لِمَنْ هُوَ دُونَهُ وَ يُسَابِقَ مَنْ فَوْقَهُ فِي طَلَبِ الْبِرِّ وَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ فَإِنْ كَانَ خَيْراً تَكَلَّمَ فَغَنِمَ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً سَكَتَ فَسَلِمَ وَ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ فِتْنَةٌ اسْتَعْصَمَ بِاللَّهِ وَ أَمْسَكَ يَدَهُ وَ لِسَانَهُ وَ إِذَا رَأَى فَضِيلَةً انْتَهَزَ بِهَا «1» لَا يُفَارِقُهُ الْحَيَاءُ وَ لَا يَبْدُو مِنْهُ الْحِرْصُ فَتِلْكَ عَشْرُ خِصَالٍ يُعْرَفُ بِهَا الْعَاقل»[1]
1) «أن يحلم عمن جهل عليه» نسبت به اين كسي كه نسبت به او جاهل است بردبار باشد، اگر كسي آمد به يك آدم عاقل ناسزا گفت و اهانتي كرد، يك حرف بيربطي به او زد اين حلم داشته باشد و بردبار باشد. شنيدم كه گفتهاند مرحوم علامه طباطبائي(رضوان الله عليه) داشتند در همين خيابان صفائيه به طرف منزلشان حركت ميكردند كه يك موتوري به ايشان ميزند و آن موتوري شروع ميكند به اهانت كردن كه راه رفتن هم بلد نيستي؟! بعد آن شخص ميگويد بايد دعا كنيم خدا هدايتت كند، مرحوم علامه خيلي از او تشكر ميكند ميگويد عجب دعاي خوبي كردي، ان شاء الله خدا من را هدايت كند، اين حلم در مقابل جاهل است.
مرحوم والد ما(رضوان الله تعالي عليه)، يك وقتي در زمان شاه همين ساواك قم ايشان را خواسته بود، ايشان فرمودند ما رفتيم آنجا و رئيس ساواك گفت شما چرا از آقاي خميني اينقدر حمايت ميكنيد؟ و مطالبي در اين زمينه گفت و فرمودند من فقط داشتم ميشنيدم، به امام و من اهانت كرد، به حوزه و روحانيت، آخرش رئيس ساواك گفت بهترين چيزي كه ميتوانم بگويم این است كه خدا هدايتت كند، ايشان گفت من هم گفتم در آداب دعا این است كه دعا عمومي باشد، خدا همه را هدايت كند.
اين نحوه البته خيلي سخت است كه به آدم يك اهانتي بكنند، مخصوصاً آدم تخيل به اين داشته باشد كه مراتبي از علم هم دارد، در يك جلسهاي به آدم بگويند بيسواد، عقل این است كه انسان در مقابل جاهل حليم باشد.
2) «و يتجاوز عمن ظلمه» اگر يك كسي ظلم به او كرد، غيبتش را كرده، حقّش را خورده، حالا آمد به او گفت ببخشيد، يا اگر آن را هم نگفت، اين خودش گفت من با خدا معامله ميكنم و او را ميبخشم، از ظالم به خودش تجاوز كند و بگذرد.
3) «و يتواضع لمن هو دونه» نسبت به كسي كه مادون خودش است تكبر نداشته باشد، تواضع داشته باشد.
4) «و يسابق من فوقه فی طلب البر» با كسي كه مافوق خودش است مسابقه بگذارد در طلب نيكي. دنبال اين باشد كه كارهاي خوب اين از كارهاي خوب مافوقش به مراتب بيشتر بشود.
5) «إذا أراد أن يتكلم تدبّر» وقتي ميخواهد حرف بزند فكر كند، «فإن كان خيراً» اگر ميبيند حرف خوبي است «تكلم فغنم، و إن كان شراً سكت فسلم» اگر ديديد حرف بدي است ساكت بنشين.
6) «و إذا عرضت له فتنةٌ» اگر يك فتنهاي به جامعه آمد، يا يك فتنهاي گريبان اين را گرفت، مشكلي برايش به وجود آمد، فتنهاي حادث شد، «استعصم بالله و أمسك يده و لسانه» به خدا پناه ببرد و دست و زبان خودش را كنترل كند، اين خيلي حرف عجيبي است. در فتنه آدم بايد به خدا پناه ببرد، مبادا بلا فاصله حبّ و بغضهاي شخصي، حب و بغضهاي گروهي، سياسي آدم را بيندازد به يك طرف غير صحيح، بايد انسان به خدا پناه ببرد، آدم عاقل وقتي يك فتنهاي واقع ميشود، حالا فتنه هم مراتب دارد، به خدا پناه ميبرد و تا ميتواند حرف نميزند مگر در جايي كه لازم باشد. امسك يده يعني كاري انجام نميدهد! نه اينكه دست ظاهرياش را نگه دارد.
7) «و إذا رای فضيلة» وقتي فضيلتي را ببيند غنيمت مي شمارد و ميگويد برويم دنبال تحصيل اين فضيلت، برويم دنبال تحصيل اين مكرمت اخلاقي.
8) «لا يفارقه الحياء» اين خيلي مهم است، هيچ وقت حيا را از دست نميدهد. مسئله حياي در كلام: يك بزرگي يك جا نشسته كسي سؤالي ميكند از من كه نسبت به او سنّم در حكم بچهي اوست، اگر حيا داشته باشم بايد بگويم با وجود اينكه ايشان نشستند درست نيست جواب بدهم، حالا ما درست عكس اين عمل ميكنيم، سؤال از اوست و من جواب ميدهم! اين ميشود بيحيايي. يك بزرگي به آدم يك نصيحتي ميكند، حيا اين است كه انسان سرش را پائين بيندازد تشكر كند ولو آن حرفي هم كه ميزند تطبيق بر اين شخص نكند، او يك اشكالي به اين آدم ميكند اما بيحيايي اين است كه بگويد نخير من اين عيب را ندارم و تو بيخود ميگوئي من اين عيب را دارم، بالاترش این است كه آدم بگويد تو خودت اين عيب را داري، آدم انباشت كند اشكالات را، تهذيب نفس همين است كه اگر يك عيبي در انسان نيست و كسي هم آمد گفت هست، شما بگوئيد ان شاء الله برطرف می كنم.
در مجالسي كه چند نفر نشستند، اگر سؤال كنيم عاقلشان كيست؟ عاقلشان آن است كه كمتر حرف ميزند. من بودم در مجالسي كه علماي بزرگ نشستهاند، يك وقت يك فرع فقهي مطرح ميشود، اما وقتي آن نيست همهشان ساكت هستند، آنكه مبادرت به كلام ميكند، آدم احساس ميكند كه يك مقدار و يک درجه اي نازلتر از ديگران است. در جايي كه بزرگي حرف ميزند ما حرف نزنيم، بالأخره حياء در كلام، حياء در نگاه، حياء در امور ديگر، يعني آدم عاقل آنست كه حيا را در زندگياش رعايت ميكند، اگر رعايت كرد با كسي مشكل پيدا نميكند اما اگر حيا را رعايت نكنيم صدها مشكل پيدا ميكنيم.
9) «و لا يبدوا منه الحرص» آدم عاقل این است كه در زندگي قانع باشد، خانهاي كه دارد قانع باشد، رزقي كه خدا به او داده قانع باشد، خانواده،زندگي، اعتباري كه دارد قانع باشد، واقعاً انسان هميشه بايد بگويد خدايا اين همه به من نعمت دادي كه من قابل يكي از اينها نيستم، من كجا و دين تو كجا كه من بخواهم مبيّن دين تو شوم. به من اين نعمت را دادي، دست من را گرفتي و وارد اين مرحله كردي، اما من قابليّت اين نعمت تو را ندارم. شاكر باشيم، ولع و حرص انسان را نابود ميكند و از بين ميبرد، حرص نسبت به مقام، مال، شهرت، اين حرصهايي كه انسان را واقعاً بيچاره ميكند. آدم عاقل آن است كه حريص نيست، آدمي كه حريص است هميشه اضطراب دارد، به او خبر ميدهند كه رفيقت امروز امام جمعه شد ناراحت ميشود ميگويد عجب او از من جلو زد؟! امروز ميگويند رفيقت شد رئيس كذا، ناراحت ميشود. اينها را بايد در خودمان ببينيم علامتش چيست؟ ميگوييم من حريص نيستم، وقتي ميگويند فلاني يك خانه كذا دارد در من هيچ تغييري بوجود نميآيد؟ اگر تغيير به وجود آمد بدانم من هم حريص هستم، اما اگر گفتم خدايا شكر خدا يك چنين نعمتي را به او داد، اين هم آخرين صفت است.
سعي كنيم واقعاً عقل را در زندگيمان حاكم كنيم. از همهي آقايان التماس دعا داريم. سال آينده همين ساعت اگر زنده باشيم دنبالهي بحث معاملات، بحثهاي مهمي است كه به لطف خدا خواهيم داشت.
**********************************
[1]. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول(صلى الله عليه و آله)، ج1 (جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق.)، صص28 و 29.
نظری ثبت نشده است .