درس بعد

دروس بیع

درس قبل

دروس بیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۱۶


شماره جلسه : ۱۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکالات مرحوم امام خمینی به مرحوم نائینی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته

خواسته‌اند اجمال نظريه‌ي مرحوم محقق اصفهاني را ذكر ‌كنيم؛ چون در عبارات اصفهاني از جاهايي كه يك مقداري هم مشكل است كه بالأخره ايشان نظريه‌ي نهايي‌اش چي شد همين بحث است، منتهي چون در بحث گذشته ما جواب امام را از مرحوم نائيني داشتيم ذكر مي‌كرديم اين را تمام كنيم و بعد ان شاء الله در جلسه‌ي بعد، ملخص فرمايش مرحوم اصفهاني را در اين بحث خواهيم گفت ولو اينكه نكات اصلي‌اش را ذكر كرديم.

بحث در اين بود كه ملاك براي يوم الاداء چيست؟ گفتيم مرحوم نائيني در كلماتش دو وجه ذكر كرده براي ملاك يوم الاداء. رسيديم به وجه دوم كه اين بود كه قوام يك شيء به ماليّت است. آنچه كه ركن براي شيء است ماليّت است. مرحوم نائيني فرمود خصوصيّات شخصيه و خصوصيات مثليّه من قبيل الفضله، يك چيز زائدي است، آنچه كه ركن براي يك شيء است ماليّت آن است، اين يك. در نتيجه آنچه كه در ذمه مي‌آيد باز همين ماليّت است، بعد ماليّت را تفسير كردند كه ماليّت عبارةٌ عن ما ينتفع به من غير تقديرها بقيمةٍ، فرمودند كسي نيايد ماليّت را با پول تفسير كند، بگويد ماليّت يعني هزار تومان، ماليّت اين فرش يعني هزار تومان، ماليّت اين ميز يعني صد تومان، نه! ماليّت يعني آن خصوصيّتي كه موجب انتفاع از اين مال است. ما به وسيله‌ي او از اين مال بهره مي‌بريم، فرش چه انتفاعي دارد، اين ميز و صندلي چه انتفاعي دارد؟ آن ما ينتفع به عنوان ماليّت را دارد.

بعد فرمود اگر يك كسي يك مقداري از حنطه را اخذ كند، حالا وقتي اين حنطه تلف شود ماليّت آن بر عهده است، ايشان مثال مي‌زند مي‌گويد فرض كنيد يك كاسه حنطه ده نفر را سير مي‌كند، پس ماليّت اين مساوي است با ما يشبع ده نفر را، آنچه كه ده نفر را سير مي‌كند. حالا الآن اين مال تلف شده، ماليّت بر ذمه آمده و مالك وقتي مي‌آيد مطالبه مي‌كند مي‌گويد همين ماليّت را به من بده، يعني «ما يشبع عشرة أنفس» را به من بده. چه زماني بايد بدهد؟ همين زمان مطالبه و اداء، همين زمان اداء بايد گندمي كه ده نفر را سير مي‌كند بدهد، نيائيم بگوئيم آن روزي كه گرفته اين گندمي كه ده نفر را سير كند صد تومان بوده و الآن گندمي كه صد تومان هست يك نفر را سير مي‌كند، گندمي كه يوم الأداء بخواهد ده نفر را سير كند هزار تومان است، مي‌فرمايد طبق اين دليل همين را بايد بدهد، براي اين اين ماليّـت بر ذمه‌ي اين آمده الآن هم بايد همين را ادا كند ولو قيمت حالا ده برابر آن روز تلف و روز اخذ باشد، الآن بايد قيمت يوم الأداء را بدهد، اين وجه دومي كه نائيني فرمود.

اشکالات مرحوم امام خمینی به مرحوم نائینی

عرض كرديم امام رضوان الله عليه بر اين كلام مرحوم نائيني سه اشكال دارند[1]؛

اشكال اول: این استكه مي‌فرمايند اين مطلبي كه شما در اينجا گفتيد برخلاف آن مطالبي است كه سابقاً خودتان گفتيد و برخلاف ارتكاز عقلاست، يعني هم برخلاف مبناي خودتان سابقاً در همين بحث ضمانات است كه نائيني هم خودش اين نظريه‌ي مشهور را قبول كرده، نائيني هم قائل به تفصيل است، مي‌گويد المثلي يضمن بالمثل و القيمي يضمن بالقيمة، شما اگر بگوئيد هر چيزي قوامش به ماليّت است بايد دست از اين تفصيل برداري، بايد بگوئيد كلّ مالٍ سواءٌ كان مثلياً أم قيميّا، يضمن بالقيمة. پس اولاً اين مخالف نظر خودتان است و مخالف با ارتكاز عقلاست، البته بنا بر اينكه اين ارتكاز عقلا را ما قبول داشته باشيم. امام و مرحوم آقاي خويي قدس‌سرهما مي‌فرمايند ارتكاز عقلا بر این استكه بايد بين مثلي و قيمي تفصيل داده شود.

پس اشكال اول این است كه شما خودتان قبلاً اين تفصيل مشهور را قبول كرديد كه «المثلي يضمن بالمثل و القيمي يضمن بالقيمة» با اين بيان‌تان در اينجا عدول از آن مطلب گذشته مي‌شود، اين يك. و در همين اشكال اول مي‌گوئيم اين مطلب خلاف ارتكاز عقلاست. آن عدول كه امام فرمودند درست است، ارتكاز عقلا را هم ما قبلاً گفتيم ولو مرحوم امام و مرحوم آقاي خوئي مي‌فرمايند تفصيل بين مثلي و قيمي موافقٌ لارتكاز العقلا، به عقلا كه مراجعه كنيم عقلا مي‌گويند ببين مال مثلي است يضمن بالمثل، قيمي است يضمن بالقيمي، اما ما آنجا عرض كرديم ما كه به عقلا مراجعه مي‌كنيم عقلا همه جا ضمان را به مثل مي‌دانند، اين بيان را ما قبلاً داشتيم. هذا اولاً.

اشكال دوم: امام خمینی مي‌فرمايند شما آمديد ماليّت را بدجور معنا كرديد، ماليّت را معنا كرديد به ما ينتفع به، بعد مي‌گوئيد ما ينتفع به هم يعني ما يشبع عشرة أنفس، مي‌فرمايند هذا من غرائب الكلام، اين حرف خيلي عجيبي است. نكته‌اي كه درا ينجا ذكر مي‌كنند مي‌فرمايند اين منشأ ماليّت است نه خود ماليّت، اينكه اين گندم الآن قابليّت دارد ده نفر را سير كند اين معنايش ماليّت اين مال نيست، اين منشأ‌مي‌شود براي ماليّت، و شما بين ماليّت و منشأ ماليّـت خلط كرديد، اين گندم چون يان فايده را دارد و ده نفر را سير مي‌كند منشأ مي‌شود كه عقلا در مقابلش پول بدهند، منشأ مي‌شود كه مال بشود، اما اين خودش ماليّت برايش صدق نمي‌كند، اين اشكال هم به نظر ما قابل جواب است، درست است كه عقلاً بين منشأ ماليّت و ماليّت فرق است ولي اينجا ديگر عرف يكي مي‌گيرد، عرف مي‌گويد ماليّتش به فايده‌اش است كما اينكه اگر آمديم؛ يادتان هست در سال گذشته گفتيم مشهور مي‌گويند ماليّت يك مال به جهت رغبت عقلا به آن مال است، اگر عقلا به يك مالي رغبت كردند اين مي شود مال، اما اگر به مالي رغبت نداشتند، فرض كنيد در يك جنگل برگ درخت اصلاً ماليّت ندارد، چون عقلا رغبتي به او ندارد اما در جاي ديگري عقلا به اين برگ رغبت دارند، عقلا به خاك در بيابان رغبتي ندارند اما اگر در يك جايي باشد كه تمام دريا باشد و آب باشد و نياز شديد به او باشد عقلا به آن رغبت پيدا مي‌كنند كه تفسير براي ماليّت را آوردند روي رغبت عقلا به آن شيء.

نمي‌آئيم بگوئيم اين رغبت منشأ مي‌شود براي ماليّت ولو عقلاً همينطور است، چون عقلا رغبت پيدا كنند صار ما لا، بين اين دو تا عقلاً تفاوتي وجود دارد اما عرفاً يكي است، عرف بين منشأ‌ ماليت و خود ماليت فرقي نمي‌گذارد.

اشكال سوم: فرمودند كه سلمنا كه ما ماهيّت را به همين كه شما گفتيد تفسير كنيم، گفتيد ماليّت يعني ما يشبع عشرة أنفس، اين نتيجه‌اي كه مي‌خوايد بگيريد كه قيمت يوم الأداء را بايد بدهد اين نتيجه را نمي‌دهد، حالا امروز مالك مي‌آيد مطالبه مي‌كند؛ ما يشبع عشرة أنفس بايد محقق بشود خواه در ضمن هنطه باشد، در ضمن شعير باشد، هر چه مي‌خواهد باشد، از كجا شما مسئله ي پول را مطرح مي‌كنيد؟ از كجا مسئله‌ي قيمت را در مي‌آوريد، مي‌گوئيد قيمت يوم الاداء، شما مي‌گوئيد در ذمه ما يشبع عشرة أنفس آمده، يعني آقاي ضامن الآن يك چيزي كه ده نفر را سير بكند به اين مالك بده، گندمي كه ده نفر را سير كند، جويي كه ده نفر را سير كند، برنجي كه ده نفر را سير كند را بدهد كافي است، در حالي كه احدي به اين ملتزم نمي‌شوند، اين زده گندم او را از بين برده حالا اين بيايد بگويد يك كيلو گندم به اندازه سه كيلو جو آدم را سير مي‌كند من سه كيلو جو به شما بدهم، اين درست نيست. بنابراين اين اشكال سومي كه درا ينجا فرمودند اشكال واردي است و در نتيجه اين وجه دوم كه عرض كردم اگر كتاب منية الطالب را مراجعه فرموده باشيد كه ان شاء الله مراجعه كرديد از اين وجه اوّل و دومي كه مرحوم نائيني فرمودند وجه اول را خود مرحوم نائيني خدشه كرد اما وجه دوم را خدشه نكرده و ظاهر این است كه مرحوم محقق نائيني اين وجه دوم را پذيرفتند.

تا اينجا دو وجه ذكر كرديم براي يوم الأداء، ملاحظه كرديد اشكال هر دو وجه روشن بود و نتوانستيم به عنوان يوم الأداء اين را بپذيريم، تنها وجهي كه به عنوان يوم الأداء قابل ذكر است همان وجهي است كه مرحوم محقق اصفهاني آمد ذكر كرد، نمي‌خواهيم بگوئيم آن وجه هم قابل قبول است.

دیدگاه مرحوم آخوند و مرحوم سید یزدی

مرحوم آخوند و مرحوم سيد بيشتر روي اين وجه دارند تمسّك مي‌كنند كه بگوئيم عين باقي در عهده است. حتّي اگر عين خارجي تلف بشود عين در عهده باقي مي‌ماند و انقلاب پيدا نمي‌كند تا روزي كه ضامن بخواهد اين عين را ادا كند، روزي كه مي‌خواهد اداء كند آن روز روز تبديل به قيمت است و آن روز روزِ اداست، چون تا حالا عين ادا نشده، ولو در خارج تلف شده، يك روزي اين عين را گرفته و يك روز هم تلف شده عين آمده بر عهده و حتي بعد از تلف هم بگوئيم عين هنوز بر عهده باقي مي‌ماند. حالا كه باقي مي‌ماند الآن امروز مالك آمده مي‌گويد عين من را بده، الآن كه عين متعذر است و نمي‌تواند بدهد قيمت عينِ امروز را بايد بدهد كه مي شود يوم الأداء، عرض كرديم اشكالي كه مرحوم اصفهاني بر اين وجه دارد این است كه ما بيائيم بگوئيم ماليّت فرضي هم در ذمه مي‌آيد، ماليّت تقديري هم در ذمه مي‌آيد، در حالي كه ماليّـت تقديري را عقلا قبول ندارند كه در ذمه بيايد، تا آن زماني كه ماليّت فعلي دارد عقلا ذمه را مشغول مي‌دانند و آن روز تلف است و بعد از روز تلف ماليّـت مي شود ماليّت فرضي و تقديري، و ثانياً گفتيم اين مبنا باطل است، اين مبنا بگوئيم اگر يك مالي عينش در عالم خارج تلف شد اما چون ذمه يك امر وسيعي است، حتي بعد از تلف عقلا اعتبار مي‌كنند بقاء در ذمه را، گفتيم اين مبنا اصلاً باطل است. عقلا بعد از تلف نمي‌گويند عين مال هنوز در عهده است، نهايت زماني كه عقلا اعتبار مي‌كنند بقاء العين را زماني است كه عين موجود باشد، تا تلف شد تنقلب إلي المثل أو إلي القيمة همان قيمت در روز تلف را بايد بپردازد، لذا اين سه وجهي كه براي يوم الأداست ملاحظه كرديد كه درست نيست.

تا حالا ما همراهيم با مرحوم اصفهاني و خود امام رضوان الله عليه كه مي‌گويند قاعده‌ي اوليه يوم التلف است و مشهور هم مي‌گويند قاعده‌ي اوليه يوم التلف است.

بررسی مبنای قول به پرداخت اعلی القیم

ببينيم كساني كه اعلي القيم را مي‌گويند مبنايشان چيست؟ ما يوم الأخذ را مبنايش را گفتيم، توضيحش را داديم، يوم التلف را هم گفتيم، يوم الأداء را هم مبنايش را گفتيم و تمام شده، ببينيم كساني كه آمدند مسئله‌ي اعلي القيم را مطرح كردند اينها چه دليلي دارند؟

مبنای اول؛ از كلام مرحوم نائيني از كتاب منية الطالب جلد اول صفحه 309 مي‌گوئيم؛ ايشان ابتدا به نحو اجمال فرموده مبناي اعلي القيم این است كه اين اختلاف قيمت‌هاي سوقيه هم ذمه را مشغول كند، مالي را خدايي نكرده غصب كرده باشم يك سال پيش، آن موقع هزار تومان بوده،‌روز دوم شده 1200 تومان و روز سوم 1400 تومان تا يوم التلف كه شده دو هزار تومان،‌بيائيم اين اعلي القيم را اخذ كنيم و ملاك قرار بدهيم، اگر بخواهد اين اعلي القيم ملاك باشد شرطش این است كه اين اختلاف قيم همه‌اش در ذمه بيايد، هر چه در بازار قيمت بالا مي‌رود و اختلاف پيدا مي‌كند ذمه هم با او تغيير كند كه لازمه‌ي كلام همين است، رفت روي صد تومان ذمه هم بيايد روي صد تومان، آن وقت بگوئيم آن ذمه‌ي بالايي را مشغول هستيد. بعد مرحوم نائيني در توضيح اين مطلب مي‌فرمايند اعلي القيم سه تا مبنا دارد، اگر كسي اين سه مبنا را قبول كرد مي‌تواند اعلي القيم را قبول كند، مبناي اوّل این است كه بگوئيم كون الضمان يوم الأخذ فعليٌ، اگر كسي بخواهد، چون اعلي يك مبدأ دارد و يك منتهي دارد، بعضي‌ها گفته‌اند من يوم الأخذ إلي يوم التلف، بعضي‌ها گفتند من يوم الأخذ إلي يوم الأداء، بعضي گفتند من يوم التلف إلي يوم الأداء، حالا اگر كسي بخواهد أعلي القيم از يوم أخذ تا يوم تلف يا يوم ادا را بگويد اولي مبنايش این است كه ضمان را در يوم الأخذ فعلي بداند و الا اگر روزي كه اخذ كرده هنوز ضمان محقق نشده و ضمان ضمانِ تعليقي و تقديري باشد، اينجا كافي نيست و فايده‌اي ندارد، اين مبناي اول.

مبناي دوم؛ مبنای دوم متعلق ضمان است، در اين ترديدي نيست كه عين خارجي متعلّق ضمان است، بيائيم بگوئيم اگر يك مالي در عالم خارج كم يا زياد بشود، اين قلّت و كثرت خودش در ضمان تأثير مي‌گذارد. توضيح مطلب این است كه مي‌فرمايند «ما يوجب زيادة القيمة علي أقسام الثلاثة» قيمت سه تا منشأ‌دارد تا زياد شود «قسمٌ من قبيل السمن و الصوف الذي لا إشكال في دخوله تحت عهدة الضامن»، چاقي و پشم، اگر يك گوسفندي را كسي غصب كرد و حالا همان گوسفند را مي‌خواهد بدهد، اين ضامن آن مقدار وزني است كه كم شده، گوسفند چاق قيمتش بيشتر است، گوسفندي كه پشم زيادتر داشته باشد قيمتش بيشتر است. دو: قسمٌ من الاعتباريات، يخ در تابستان قيمتش بيشتر است و در زمستان قيمتش كمتر است، آب كنار دريا قيمت ندارد ولي در بيابان قيمت دارد، آن وقت سوم در اينها بحثي نيست، اين دو تا در اينكه اينها متعلّق ضمان مي‌شود فرقي نمي‌كند و ترديدي نيست اما قسم سوم قسمٌ من الامور الخارجية الاتفاقية لكثرة الراغب أو قلة المال، اگر يك امور خارجيّه‌اي منشأ‌ كثرت راغب يا منشأ‌ قلّت مال بشود، بيايند مال را احتكار كنند كه در بازار كم شود قيمتش بالا مي‌رود، مال را در بازار زياد كنند رغبت كم شود قيمتش پائين مي‌آيد. بگوئيم همان طوري كه آن مورد اوّل و دوم منشأ‌ازدياد و قلّت قيمت بود متعلّق ضمان است اين مورد سوم هم بگوئيم متعلّق ضمان است بايد اين مبنا را ما قائل شويم، يعني همان عبارت ساده‌اي كه اول گفتيم، اختلاف قيمت سوقيه ذمه را تغيير مي‌دهد، و ذمه مشغول به اين قيم سوقيه مي‌شود، اين هم مطلب دوم.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



.[1] «و فيه ما لا يخفى من مخالفته لما تقدّم منه و نفى الشبهة عنه بأنّ المرتكز في الأذهان أنّ المثل في المثلي مضمون، و كذا القيمة في القيمي «1»، و لما هو بناء العقلاء في الغرامات ثمّ إنّ تفسيره الماليّة بما ينتفع به، و ما ينتفع به بما يشبع عشرة أنفس من الحنطة مثلًا، من غرائب الكلام؛ فإنّ الخصوصيّات التي ينتفع بها تكون منشأ لماليّات الأشياء لا نفسها ثمّ لو بقي في الذمّة عنوان «ما يشبع عشرة أنفس» فلا معنى للزوم أداء قيمة الحنطة مثلًا؛ فإنّ المثل لم يتعلّق بالذمّة كما ذكره، و عنوان «ما يشبع» يصدق على الحنطة، و الشعير، و غيرهما و لو قيل بأنّ ما يشبع من الحنطة مضمون فيها، فهو كرّ على‌‌ ما فرّ منه، مع قيد غير صحيح» کتاب البیع، ج1، صص 595-594.

برچسب ها :

تعریف بیع

نظری ثبت نشده است .