درس بعد

كتاب الحج

درس قبل

كتاب الحج

درس بعد

درس قبل

موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۸/۸/۱۸


شماره جلسه : ۱۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • دلیل سوم بر تقدّم حجّ: روایات

  • طائفه اول روایات

  • دیدگاه سید یزدی(قدس سره)

  • ارزیابی دیدگاه مرحوم شاهرودی

  • دیدگاه والد معظَّم(قدس سره)

  • ارزیابی دیدگاه والد معظَّم(قدس سره)

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته
بحث در ادله تقدیم وجوب حج بر ادای دین است یا به تعبیر دیگر ادله‌ای که اداء الدین مانعیت از وجوب حج ندارد و باید در تزاحم بین این دو، حج را مقدم کرد. سه دلیل اقامه شده که دلیل اول و دوم بررسی شد، اما دلیل سوم که عمده‌ این سه دلیل و عمده‌ بحث در این فرع است تمسک به روایات می‌باشد. باید دید که آیا روایات دلالت دارد بر این که کسی که مدیون است و یک پولی دارد که یا باید با آن دین بدهد و در نتیجه دیگر تمکن از حج ندارد یا حجّش را برود و در نتیجه تمکن از ادای دین را ندارد، آیا روایات دلالت بر تقدیم وجوب حج بر وجوب اداء دین دارد یا خیر؟‌

نکته شایان ذکر آن که ما هر چه در فقه بتوانیم از روایات به نتیجه برسیم خیلی بهتر از این است که بعداً روی قاعده اصولی مسئله را تمام کنیم و روایات را نادیده بگیریم یا کم‌توجهی کنیم، بعد بگوئیم قاعده تزاحم است و در تزاحم هم تخییر یا ترجیح با احد الطرفین، لذا این روایات را باید خوب عنایت بفرمایید.

دلیل سوم بر تقدّم حجّ: روایات
به نظر ما چهار طایفه از روایات در اینجا وجود دارد که این طوایف باید بررسی بشود. طایفه اولی روایاتی است که عنوان حجة الاسلام ندارد، اما می‌گوید در تزاحم بین حج و دین، حج مقدم است این روایات را بررسی کنیم.

طائفه اول روایات
این روایات را صاحب وسائل در باب: «استحباب التطوّع بالحجّ و لو بالاستدانه»؛ انسان حج مستحبی انجام بدهد گرچه پول قرض کند و آن را انجام بدهد، البته «لمن یملک ما فیه وفاءٌ»؛ کسی که قدرت دارد بعداً وفا کند «و عدم وجوب الحج علی من علیه دینٌ»؛ و کسی که دین دارد حج بر او واجب نیست.
روایت اول

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) يَكُونُ عَلَيَّ الدَّيْنُ فَتَقَعُ فِي يَدِيَ الدَّرَاهِمُ فَإِنْ وَزَّعْتُهَا بَيْنَهُمْ لَمْ يَبْقَ شَيْ‌ءٌ فَأَحُجُّ بِهَا أَوْ أُوَزِّعُهَا بَيْنَ الْغُرَّامِ فَقَالَ: تَحُجُّ بِهَا وَ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَقْضِيَ عَنْكَ دَيْنَكَ.[1]

اولین روایت، صحیحه معاویة بن وهب بجلی که امامی ثقه است. در این روایت محمد بن وهب عن غیر واحد نقل می‌کند. راوی می‌گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: من بدهکارم و یک پولی گیرم می‌آید، اگر این پول را بین طلبکارها تقسیم کنم دیگر چیزی باقی نمی‌ماند. در بعضی از نسخ دارد «لم یبقَ»، در بعضی دارد «لم یقع» و در بعضی آمده «لم ینفع»، ولی آنچه در کافی آمده «لم یبقَ» است و آنچه در من لا یحضره الفقیه آمده «لم یقع» دارد[2]. بعد می‌گوید: آیا من با این پول حج بروم یا این که آن را بین طلب‌کارها توزیع کنم؟ («غرّام» جمع غریم یعنی همان طلبکار). حضرت فرمود: تو با این پول به حج برو و در آنجا دعا کن که خدا دین تو را ادا کند.

سخن حضرت اشاره به این دارد که یکی از دعاهایی که در حج مستجاب می‌شود این است که انسان اگر مدیون باشد خدای تبارک و تعالی به برکت مهمانی خانه خودش اسباب این را فراهم می‌کند که دینش را ادا کند. قبل از این که در استدلال به این روایت بحث کنیم صاحب وسائل بعد از این که این روایت را نقل کرده می‌گوید: «و رواه الصدوق بإسناده عن ابن محبوب عن أبان عن الحسین بن زیاد العطار قال قلت لأبی عبدالله(علیه السلام)» و عین همین روایت را نقل می‌کند. پس این روایت سند دیگری هم دارد.
روایت دوم

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) إِنِّي رَجُلٌ ذُو دَيْنٍ أَ فَأَتَدَيَّنُ وَ أَحُجُّ؟ فَقَالَ: نَعَمْ هُوَ أَقْضَى لِلدَّيْنِ.[3]

صاحب وسائل این حدیث را نیز از ابن ابی عمیر از معاویة بن وهب نقل می‌کند. تا اینجا راوی این دو حدیث یکی است. در روایت قبل راوی می‌گوید: «علَیَّ الدَّین»، در این روایت به امام صادق(علیه السلام) عرض می‌کند: «إنی رجلٌ ذو دینٍ»؛ من آدم بدهکاری هستم. در روایت عبارت: «أفأتدیّن و أحج» آمده که معنای «أفأتدیّن» این نیست که من پول قرض کنم و حجّ به جا آورم، بلکه «تدیَّنَ به» یعنی «تعبَّدَ به»، اصلاً دین یکی معانی‌اش طاعت است؛ یعنی من اطاعت خدا کنم و حج بروم؟

بنابراین این روایت اصلاً ربطی به مسئله دین ندارد و بعید نیست که صاحب وسائل که عنوان باب را می‌گذارد: «استحباب التطوّع بالحج ولو بالاستدانه» و این روایت را ذیل این باب ذکر می‌کند، بدین خاطر باشد که عبارت: «أفتدیّن» را به معنای دَین گرفته باشد، در حالی که اصلاً ربطی به دین ندارد. شما لغت را مراجعه کنید، یکی از معانی دین (اولاً دِین غلط است و دَین درست است، «إذا تداینتم بِدَینٍ»)، «دانَ یدینُ دیناً» است نه «دَیناً» و یکی از معانی دین اطاعت است. درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شده که: «کان علیٌّ(علیه السلام) دَیّان هذه الامة»[4]، دیّان به معنای حاکم و قاضی هم آمده، البته دیّان الدین هم داریم یعنی مطیع دین.

این که حضرت فرمود: حج برای اداء الدین اقضی است، به این معناست که اگر حج انجام بدهی دین‌ات زودتر ادا می‌شود و خدا اسباب اداء دین را فراهم می‌کند، این معنایی است که ما بر روایت کردیم و خودتان هم باز دقت کنید.

نکته دیگر آن که این روایت همان روایت اول است و ما دو روایت نداریم؛ زیرا راوی در آن روایت عبارت است از: «ابن ابی عمیر عن معاویة بن وهب عن غیر واحد (یعنی آدم‌های مسلم الوثوق)»، در اینجا نیز همین‌طور است: «ابن ابی عمیر عن معاویة بن وهب عن غیر واحد»، بنابراین راوی یکی است، مروی عنه نیز در هر دو امام صادق(علیه السلام) است، متن روایت هم یکی است، منتهی آنجا گفته من پولی دارم آیا بین طلب‌کارها تقسیم کند یا حجّ بروم؟ در اینجا می‌گوید: «أفأتدیّن و أحج؟ قال: نعم، هو اقضی للدین» پس اینها دو روایت نیستد و در این روایت امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: کسی که پولی دارد و دین هم دارد، حج انجام بدهد.

دیدگاه سید یزدی(قدس سره)
مرحوم سید در متن عروه می‌فرماید: «و الاخبار الدالة علی جواز الحج لمن علیه دَینٌ لا تنفع فی الوجوب و فی کونه حجة الاسلام»[5]؛ اولاً تعابیر در روایت نمی‌تواند وجوب تقدیم حج بر دین را اثبات کند (حضرت می‌فرماید: «تحج بها»، سید می‌گوید: دلیلی نداریم بر اینکه این تعین دارد یا اینجا هم می‌گوید: «أفأتدین»، یعنی من بخواهم دنبال قیامت و دستورات خدا بیشتر باشم، امام(علیه السلام) می‌فرماید: «نعم هو اقضی»)، ثانیاً، از کجا بفهمیم که این مربوط به حجة الاسلام است؟

دیدگاه مرحوم شاهرودی

مرحوم شاهرودی در کتاب الحج می‌فرماید: «فهو قضیةٌ فی واقعه لم یعلم أنه هل کان دین الراوی حالاً أو مؤجلاً، یرضی الدائن بالتأخیر أو لا، کان حجّه استحبابیّاً أو وجوبیاً»[6]؛ یک خصوصیاتی در قضیه بوده که برای ما روشن نیست، نمی‌دانیم اصلاً این دین حال بوده یا مؤجل؟ حج وجوبی بوده یا استحبابی؟ دائن راضی به تأخیر بوده یا نبوده؟ شاید بخواهند بگویند: شاید این از مواردی بوده که دین یا حالّ نبوده و مؤجل است یا اگر حال هم بوده دائن راضی به تأخیر بوده است، حالا که راضی به تأخیر است سائل می‌پرسد: من حالا به حج بروم یا این دین را بدهم؟ امام(علیه السلام) می‌فرمایند: حجّ‌ات را انجام بده ولو حج مستحبی.

به بیان دیگر، اگر این دین، دین حالی باشد که دائن راضی به تأخیر است یا دین مؤجل است، امر دائر است بر این که این پول را نگه دارد در زمان خودش این دین را ادا کند یا الآن با آن حج مستحبی برود، امام(علیه السلام) می‌فرماید این حج مقدم است؛ یعنی مرحوم شاهرودی نیز تقریباً فرمایش مرحوم سید را تأیید می‌کنند که ما از این روایت تقدیم حجة الاسلام به عنوان وجوب بر اداء دین استفاده نمی‌کنیم.

ارزیابی دیدگاه مرحوم شاهرودی
اگر بخواهیم یک مقدار فنی‌تر صحبت کنیم می‌گوئیم از این جاهایی است که احتمال وجود یک خصوصیاتی در مسئله دین و حج بوده و این احتمال مانع از انعقاد اطلاق است، یک وقتی هست که شما شک می‌کنید امام(علیه السلام) این قید را آورد یا نه؟‌ متکلم این قید را آورد یا نه؟ به اصالة الاطلاق تمسک می‌کنید، گویا مرحوم شاهرودی می‌خواهند بفرمایند جایی که احتمال وجود قیود یک احتمال قوی و عقلایی باشد؛ چون اصالة الاطلاق یک اصلی است که عقلا به آن تمسک می‌کنند اینجا جای تمسک به اصالة الاطلاق نیست.

بنابراین شاید مرحوم شاهرودی می‌خواهند این را بفرمایند وگرنه این اشکال خیلی زود به ذهن می‌آید که روایت مطلق است و عبارت: «إنی رجلٌ ذو دینٍ أفتأدین و احج قال نعم»، اطلاق دارد هم حج واجب و هم مستحبی را می‌گیرد، هم دین حال و هم مؤجل را می‌گیرد، همه اینها را می‌خواهد شامل بشود.

بنابراین علت مخالفت ایشان آن است که می‌خواهند بگویند: در اینجا احتمال وجود قیود یک احتمال قوی است، «قضیةٌ فی واقعه» یعنی در خصوصیات مورد سؤال، خصوصیاتی وجود دارد که به ما نرسیده است. لذا عقلا در اینجا اصالة الاطلاق را جاری نمی‌کنند. به بیان دیگر، اصالة الاطلاق اصلٌ عقلائیٌ عقلا در آنجایی که احتمال وجود خصوصیت قوی باشد اصالة الاطلاق را جاری نمی‌کنند، مثل اینکه در حمل بر فساد، در اصالة الصحه، آقایان گفتند: اگر در یک زمانی احتمال وجود فساد زیاد شد اینجا دیگر وجهی برای حمل بر صحت نیست! ما بگوئیم این همه دشمن‌ها دارند حرف می‌زنند حمل بر صحت کنیم و بگوئیم انشاء‌الله غرض و نیت‌شان درست است؟! نه، اینجا باید عکسش باشد و حمل بر صحت نمی‌شود کرد، این توجیهی است که برای کلام مرحوم شاهرودی ذکر می‌کنیم.

دیدگاه والد معظَّم(قدس سره)
مرحوم والد ما می‌فرماید: اولاً روایت ظهور در این دارد که این دین، دین حال است؛ زیرا در روایت می‌گوید اگر من حج نروم چه زمانی باید این را توزیع بین الغرماء کنم؟ ‌الآن باید توزیع کنم. بنابراین این عبارت قرینه است که این دین حال است و احتمال توزیع در دین مؤجل (دینی که در آینده است قبل حلول الاجل) فی غایة البعد است.

ثانیاً، حال که سؤال ظهور در دین حالّ دارد باید مراد از این حج حجة الاسلام باشد؛ زیرا اگر غیر حجة الاسلامش باشد می‌شود حج استحبابی، آیا امر استحبابی با یک امر وجوبی می‌تواند تزاحم کند؟! به بیان دیگر، اداء الدین وجوبی است، حج استحبابی است، آیا استحباب می‌تواند با وجوب تزاحم کند؟! می‌فرماید نمی‌تواند تزاحم کند. لذا این هم قرینه می‌شود بر این که مراد از این حج حجة الاسلام وجوبی است.[7]

ارزیابی دیدگاه والد معظَّم(قدس سره)
به نظر ما مطلب اول ایشان فرمایش درستی است؛ یعنی عبارت: «إنی رجلٌ ذو دین» ظهور در این دارد که همین الآن هم باید بعضی‌هایش را بپردازم، اما آیا با این پول به حج بروم یا این دین را بدهم؟ که امام(علیه السلام) می‌فرماید: «الحجّ اقضی للدین».

اما نسبت به مطلب دوم اگر دین حال باشد و دائن راضی به تأخیر نباشد این فرمایش ایشان درست است و باید پول را بردارد دینش را بدهد و تمام، اما اگر دین حال بود و دائن راضی به تأخیر بود، اینجا قابلیت این که ما این حج را حمل بر حج استحبابی هم کنیم دارد گرچه یک طرفش وجوب (یعنی اداء دین) است، اما اداء الدین موسّع است و حج استحبابی مضیق.

بعد در تزاحم بین مستحب مضیق و واجب موسع ممکن است بگوئیم مستحب مضیق ملاکش قوی‌تر از آن واجب موسع باشد؛ یعنی در اداء دین اگر دائن راضی به تأخیرش شد موسع می‌شود ولو واجب است. حج زمانش معین است یا باید در این دو سه ماهه به حج برود، زمانش مضیق است، اینطور نیست که بگوئیم تو الآن نروی شش ماه بعد برو، هفت ماه بعد برو، اداء الدین ممکن است پنج شش ماه بعد از حج باشد که می‌شود موسع، ولی این استحبابی مضیق است. بنابراین بعید نیست که در مستحب مضیق بگوئیم قابلیت تزاحم با واجب موسع را دارد و او مقدم بر واجب موسّع می‌شود.


و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.



[1] ـ الكافي 4- 279- 5؛ وسائل الشيعة؛ ج‌11، ص: 142، ح14476- 10.
[2] ـ من لا يحضره الفقيه، ج‌2، ص: 437‌، ح2906.
[3] ـ التهذيب 5- 441- 1533، و الاستبصار 2- 329- 1168؛ وسائل الشيعة؛ ج‌11، ص: 140، ح14467- 1.
[4] ـ الوافي، ج‌3، ص: 739‌.
[5] ـ العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج‌2، ص: 436‌.
[6] ـ كتاب الحج (للشاهرودي)، ج‌1، ص: 123‌.
[7] ـ «و الظاهر انه لا مجال لإنكار كون الدين في مفروض السؤال حالا لظهوره في انه لو لم يصرف الدراهم في الحج لكان اللازم هو التوزيع بين الغرماء و احتمال كون التوزيع في الدين المؤجل قبل حلول أجله في غاية البعد و عليه فبعد كون السؤال ظاهرا‌ في الدين الحال يظهر كون المراد من الحج هي حجة الإسلام لأنه في غيرها يدور الأمر بين رعاية حكم استحبابي و بين موافقة حكم وجوبي و لا مجال لترجيح الأول على الثاني.» تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج، ج‌1، ص: 133.

برچسب ها :

روایات تقدم حج بر دین ادله تقدیم وجوب حج بر ادای دین صحیحه معاویة بن وهب بجلی در تقدیم حج بر دین نظر سید یزدی در روایات تقدم حج بر دین نظر محقق شاهرودی در روایات تقدم حج بر دین حکم احتمال قوی وجود قید در روایت مطلق نظر محقق فاضل لنکرانی در روایات تقدم حج بر دین نقد نظر محقق فاضل لنکرانی در روایات تقدم حج بر دین

نظری ثبت نشده است .