موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۸/۱۰/۱۰
شماره جلسه : ۵۴
-
خلاصه بحث گذشته
-
راه ششم عدول از قاعده اولیه
-
ارزیابی راه ششم
-
راه هفتم
-
دو روایت در اثبات راه هفتم
-
جمعبندی و دیدگاه برگزیده
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در راههایی است که برای مخالفت با قاعده اولیه مطرح است، گفتیم قاعده اولیه آن است همان طوری که احداث موضوع (یعنی استطاعت) لازم نیست ابقاء موضوع هم لازم نیست، اما راههایی وجود دارد که در این بحث استطاعت و وجوب حج بعد از این که استطاعت حاصل میشود که باید بگوئیم ابقاءش واجب بوده و اتلافش جایز نیست. راه پنجم از راه واجب معلّق بود. گفته شد وقتی حکم و وجوب منجز میشود ولو به نحو معلق (یعنی واجب منجّز تنجیزی نباشد، بلکه واجب منجّز تعلیقی باشد)، عقل تعجیز از امتثال را قبیح میداند، عقل میگوید: حفظ قدرت برای اعمال قدرت در ظرف واجب لازم است. بنابراین اینجا این راه بسیار محکم است و آن بیانی که در نقد این راه و در اشکال بر این راه مرحوم شاهرودی ذکر کردند را جواب دادیم.راه ششم عدول از قاعده اولیه
اما اگر بگوئیم موضوع حج عبارت از «الاستطاعة التی لو لم یتلفها عمداً لکان تبقی»، میگوئیم چه چیز موضوع برای وجوب حج است؟ هر استطاعتی نیست، استطاعتی است که اگر عمداً آن را اتلاف نکند باقی میماند، «بلا احتیاجٍ إلی صرفه فی الضروریات» که این توضیح در خود این استطاعت است. بعد میفرماید: «و المفروض أنّ الاستطاعة بهذا النحو ثابتةٌ فإذهابها لیس إذهاباً للموضوع حتی یحکم بسقوط وجوب الحج»؛ فرض آن است که چنین استطاعتی ثابت است و اذهابش اذهاب موضوع نیست، «لأن الموضوع علی المفروض لم یکن هو الاستطاعة الباقیة فی الخارج»، ما از «باقیه» تعبیر به «ذاتی» کردیم.
ایشان میگوید: یک وقت میگوئیم موضوع وجوب حج «الاستطاعة الباقیة» است، الآن که این استطاعت را از بین میبرد اذهاب الموضوع کرده و وجوب حج از بین میرود، اما یک وقت میگوییم موضوع استطاعتی که الآن بالفعل باقیه باشد نیست، بلکه استطاعتی است که «لو لم یتلفها لکانت باقیة»؛ یعنی «لو لا الاتلاف لکانت باقیة».
به تعبیر دقیقتر از آن تعبیر اول بحث این است که ما یک وقت میگوئیم موضوع وجوب حج استطاعتی است که بالفعل و الآن باقی است تا زمانی که باقی است وجوب حج هست، وقتی از بین رفت وجوب حج هم از بین میرود، اما یک وقت میگوئیم موضوع وجوب حج استطاعت لولائیه است؛ یعنی «لولا الاتلاف لکانت باقیة»؛ یعنی اگر اتلاف هم آمد هنوز این استطاعت «لولا الاتلاف لکانت باقیة» صدق میکند.
در فرض اول که میگوئیم استطاعت فعلیه، وقتی شما اتلاف کردی از بین میرود، موضوع وجوب حج از بین رفت و وجوب حج هم میرود، اما در دومی اگر اتلاف کردید میگوئیم هنوز موضوع موجود است، میگوییم موضوع این بود که «لولا الاتلاف لکانت باقیة»، الآن هم میگوئیم اگر اتلاف نبود استطاعت باقی است، «لأن الموضوع علی المفروض لم یکن هو الاستطاعة الباقیة فی الخارج»؛ موضوع، استطاعت باقیه نیست (به «باقیة» کلمه «فعلاً» را هم اضافه کنید تا روشن شود).
به بیان دیگر، موضوع استطاعت موجوده بالفعل نیست، اگر گفتیم موضوع استطاعت موجوده بالفعل است وقتی استطاعت از بین رفت وجوب حج هم میرود، اما اگر گفتیم استطاعت لولائیه است؛ یعنی «لولا الاتلاف لکانت باقیة»، در اینجا نیز همینطور است؛ یعنی بگوئیم حتی بعد الاتلاف ما میتوانیم بگوئیم هنوز موضوع موجود است، بعد الاتلاف هم میگوئیم «لولا الاتلاف لکانت باقیة، بل الموضوع هو الاستطاعة التی لو لم یتلفها عمداً لکانت تبقی بالطبع فمهما حصل الزاد و الراحلة و ثبت بقائها بالاستصحاب»؛ وقتی زاد و راحله حاصل شد، استصحاب هم میگوید آینده این زاد و راحله باقی است، «فقد تمّ الموضوع فیحکم بوجوب الحج سواءٌ أتلفه أم لا».
دوباره میفرمایند: «و اتلافه عمداً لیس إذهاباً للموضوع»؛ اتلاف عمدی استطاعت اذهاب موضوع نیست؛ «لأن بقاء المال لمیکن دخیلاً فیه علی الاطلاق»؛ بقاء مال به نحو مطلق دخیل نیست، «و إنما الدخیل بقاء المال بنفسه لو لم یتلفه عمداً».[1]
خلاصه آن که، مرحوم شاهرودی میفرماید: ما باید یک تجدید نظری کنیم در آنچه موضوع برای وجوب حج است، کدام استطاعت موضوع است برای وجوب حج؟ دو احتمال میدهیم: 1) استطاعت موجوده بالفعل، یا به تعبیر ایشان «باقیه بالفعل»، اگر گفتیم این موضوع برای وجوب حج است در اینجا قاعده اولیه میگوید: «اذهاب الموضوع یجوز»؛ استطاعت را که از بین بردیم میگوئیم وجوب حج هم کنار رفت. 2) احتمال دوم این که بگوئیم استطاعتی که موضوع وجوب حج است استطاعت لولائیه است؛ یعنی اگر اتلاف نباشد به خودی خود باقی است. پس اگر هم اتلاف آمد باز هنوز صدق موضوع در اینجا روشن است، میگوئیم اتلاف هم کردی باز اذهاب الموضوع نشد؛ یعنی ایشان یک موضوعی درست میکند که اصلاً قابلیت اذهاب ندارد.
چرا که در اول مطلب میفرماید: «الظاهر من ادلة اعتبار الاستطاعة فی وجوب الحج»، این چنین استطاعتی است؛ یعنی از «لله علی الناس حج البیت من استطاع» یا روایاتی که استطاعت را معنا میکند، یک استظهاری کرده و میفرماید: استظهاری که ما میکنیم این است که این استطاعت دومی موضوع برای وجوب حج است. تاکنون تمام راههایی که گفتیم روی فرض این بود که استطاعت اولی، موضوع برای وجوب حج باشد که همهاش دچار اشکال بود، اما اگر این استطاعت دومی موضوع برای وجوب حج بود این قابلیت اذهاب ندارد.
ارزیابی راه ششم
راه هفتم
به بیان دیگر، روایاتی داریم که این روایات میگوید: اگر کسی پول به اندازه زاد و راحله پیدا کرد برای رفت و برگشت از حج، این حق ندارد آن را از بین ببرد و گویا میخواهند بفرمایند این روایات هم مطلق است، قبل اشهر الحج و قبل خروج الرفقه را هم میگیرد. البته اینها در عبارات ایشان نیست ولی اگر کسی به این روایات بخواهد تمسک کند و تمسک به این روایات تمام باشد، باید شامل قبل اشهر الحج و قبل خروج الرفقه نیز بشود، حتی شامل آن تعبیر مرحوم سید نیز (یعنی قبل التمکن من المسیر) بشود.
دو روایت در اثبات راه هفتم
روایت اول: صحیحه حلبی از امام صادق علیه السلام است: «إذا قدر الرجل علی ما یحجّ به»؛ اگر یک کسی بر «ما یحجّ به» قدرت پیدا کرد؛ یعنی زاد و راحله را پیدا کرد «ثم دفع ذلک»؛ بعد این «ما یحجّ به» را از بین برد («دفع ذلک» یعنی «أتلف»)، «و لیس له شغل یعذره الله فیه»؛ این شخص ضرورتی نداشت که «ما یحج به» را در آن صرف کند نداشت؛ یعنی ضرورتی هم نبود برای مؤونه زندگیاش هم نیاز نداشت و آن را تلف کرد، «فقد ترک شریعةً من شرایع الاسلام».[2]
روایت دوم: روایت علی بن ابی حمزه از امام صادق(علیه السلام) است که حضرت فرمود: «من قدر علی ما یحجّ به و جعل یدفع ذلک»، در روایت قبلی داشت: «ثم دفع ذلک»، اینجا میفرماید: «و جعل یدفع ذلک و لیس له شغلٌ یعذره الله فیه حتّی جاء الموت فقد ضیّع شریعةً من شرایع الاسلام».[3]
ایشان میفرماید: «هذان حدیثان یدلّان علی عدم جواز ترک الحج بواسطة اتلاف المال ولو فی العام الاول من الاستطاعة و حملها علی من استقرّ علیه الحج خلاف الظاهر»؛ بعضی گفتند این دو روایت «اذا قدر علی ما یحجّ به» بر آن کسی است که حج برایش مستقر شده؛ یعنی قبلاً مستطیع بوده و میتوانسته برود و نرفته، حج برایش مستقر شد و حالا «قدر ما یحج به»؛ الآن به یک نحوی میتواند برود.
خود مرحوم شاهرودی بعد از این که استدلال به این دو روایت را ذکر میکند اشکال کرده و میفرماید: «لیس المراد من دفع ذلک هبة المال أو اتلافه»؛ شما «ذلک» را به مال برگرداندید و گفتید: «دفع ذلک یعنی اتلف المال»؛ مالش را از بین ببرد، در حالی که «ذلک» یعنی «هذا الحکم» یعنی «دفع وجوب الحج»، «و لم یعمل به من غیر عذرٍ»، عبارت: «و لیس له شغل یعذره الله»؛ یعنی پول پیدا کرد، مستطیع شد، اما یک عذری که مانع از حج بشود نداشت.
بعد میفرماید: آن روایت علی بن ابیحمزه که دارد «جعل یدفع» یعنی «جعل یسوّف و یؤخِّر»؛ یعنی امسال پول پیدا میکرد میگفت سال آینده، سال بعد هم همینطور تا این که بمیرد، چنین آدمی «ضیّع شریعةً من شرائع الاسلام». به بیان دیگر، عبارت: «حتی جاء الموت» در روایت علی بن ابیحمزه قرینه میشود برای این که «جعل یدفع»؛ یعنی هر سال تأخیر میانداخت. بعد میفرماید: به این دو روایت برای حرمت تسویف حج و اثبات فوریت حج استدلال شده است.[4]
به نظر میرسد که این اشکال وارد است؛ یعنی این روایت ظهور در این ندارد که اگر کسی مال پیدا کرد، به مجرد این که مال پیدا کرد و تلف کرد ترک شریعتی از شرائع کرده است. البته ایشان اولاً دفع را به معنای اتلاف نمیآورند، خود استعمال دفعَ در اتلاف استعمال درستی نیست، بلکه «دفع ذلک» یعنی به این وجوب حج بیاعتنایی میکند، این حکم را بیاعتنایی میکند. بنابراین این دو روایت قابلیّت برای استدلال را ندارد.
جمعبندی و دیدگاه برگزیده
[1] ـ «(السادس)- أن الظاهر من أدلة اعتبار الاستطاعة في وجوب الحج هي الاستطاعة التي لو لم يتلفها عمدا لكانت تبقى بلا احتياج الى صرفه في الضروريات و الواجبات كمؤنة العيال و أداء الدين و النذر و الكفارات و الديات و غيرها مما يعد من مؤنته و يكون صرفه من شؤونه من هدايا و ضيوف و نحوها و المفروض أن الاستطاعة بهذا النحو ثابتة فاذهابها ليس إذهابا للموضوع حتى يحكم بسقوط وجوب الحج عنه، لأن الموضوع على المفروض لم يكن هو الاستطاعة الباقية في الخارج الى آخر الأعمال أو الى زمن عوده الى وطنه، بل الموضوع هو الاستطاعة التي لو لم يتلفها لكانت تبقى بالطبع فمهما حصل له الزاد و الراحلة و ثبت بقائهما بالاستصحاب فقد تم الموضوع فيحكم بوجوب الحج عليه، سواء أتلفه أم لا! و إتلافه عمدا ليس إذهابا للموضوع، لأن بقاء المال لم يكن دخيلا فيه على الإطلاق و إنما الدخيل فيه هو بقاء المال بنفسه لو لم يتلفه عمدا و حينئذ، لو فرضنا توقف ذهابه الى الحج على بقاء المال- بأن لم يتمكن منه متسكعا أو بالخدمة- صح التمسك في إثبات وجوب حفظ المال بما مر من لالتزام بالواجب المعلق أو وجوب المقدمات المفوتة بأحد التقريبين السابقين لأن إبقاء المال حينئذ مقدمة وجودية للواجب المطلق كما لا يخفى.» كتاب الحج (للشاهرودي)؛ ج1، ص132.
[2] ـ «وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِذَا قَدَرَ الرَّجُلُ عَلَى مَا يَحُجُّ بِهِ ثُمَّ دَفَعَ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَهُ شُغُلٌ يَعْذِرُهُ بِهِ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ الْحَدِيثَ.» التهذيب 5- 403- 1405، التهذيب 5- 18- 54؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص: 26، ح. 14152- 3.
[3] ـ «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَدَرَ عَلَى مَا يَحُجُّ بِهِ وَ جَعَلَ يَدْفَعُ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَهُ عَنْهُ شُغُلٌ يَعْذِرُهُ اللَّهُ فِيهِ حَتَّى جَاءَهُ الْمَوْتُ فَقَدْ ضَيَّعَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ.» الفقيه 2- 448- 2936؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص: 28، ح14158- 9.
نظری ثبت نشده است .