درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۹/۱


شماره جلسه : ۳۶

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ»

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


به مناسبت فرا رسیدن عيد سعيد غدير خم و اینکه این عيد سعید مهمترين حادثه‌ي تاريخ اسلام است چند نكته را به نحو اجمال و به نحو گذرا در اين رابطه عرض مي‌كنم كه به همين مقدار بتوانيم ديني ادا كنيم ولو اينكه در اين تعبير هم مسامحه است. در قضيه‌ي غدير بر حسب آنچه كه مسلم است از نظر تفاسير عامه و خاصه؛ اين آيات سوره‌ي مباركه‌ي مائده كه نازل شده مربوط به حادثه‌ي غدير بوده است. آيه 67 سوره مائده كه معروف است به آيه تبليغ «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ» چند نكته‌ي اساسي در اين آيه‌ي شريفه وجود دارد؛اولاً مرحوم علامه‌ اميني(رضوان الله تعالي عليه) نام 30 نفر از علماي بزرگ اهل سنت را مي‌برد (در كتاب الغدير جلد اول) كه اينها تصريح كردند كه آيه‌ي 67 سوره  مائده مربوط به هجدهم ذي الحجه و حادثه غدير است، بزرگاني از اهل سنت كه مربوط به همان قرون اوليه هستند، نام آنها را ذكر مي‌كند و از بزرگان صحابه نقل مي‌كند.

در اين قضيه‌ي غدير و اين حديث و خطبه‌ي غديريه بيش از صد صحابي از صحابه‌ي بزرگ پيامبر(ص) شاهد بر قضيه بودند و اينها در قضيه حضور داشتند و راوي اين قضيه هستند. يعني ما اگر بخواهيم يكي از احاديث متواتر را مثال بزنيم كه در حدّ فوق تواتر است و در تواتر آن ترديدي نباشد همين حديث غدير است. به بيان ديگر حديث غدير هم پشتوانه‌ي قرآنيِ محكم دارد و هم پشتوانه روايي خيلي محكمي دارد، هم قرآني كه قطعي الصدور است بر آن دلالت دارد و هم خبر متواتري كه آن هم از اين جهت صدوري قطعي است پشتوانه‌ي قضيه‌ي غدير است و آنچه كه ما بيشتر بايد به آن توجه كنيم در درجه‌ي اول مضمون اين دو آيه‌اي است كه در اين حادثه نازل شده كه نكات خيلي مهمي در آن است و تا بتوانيم اين قضيه را مستنداً به اين آيات شريفه مطرح كنيم. و دوم هم در مورد خود حديث غدير و خطبه‌ي غديريه و آن تأكيدات فراوان و مكرّري كه اينجا وجود دارد.

گاهي اوقات انسان مي‌بيند كه رسول خدا(ص) در بعضي از امور تأكيداتي دارند. مثلاً وقتي نسبت به بقاء حلال و حرام مي‌فرمايد: حلالي حلالٌ إلي يوم القيامة، حرامي حرامٌ إلي يوم القيامة، نسبت به احكام شرعيه پيامبر اكرم تأكيدات دارند اما به نظر مي‌رسد ـ آنهايي كه اهل تتبع و تفحص هستند ـ در هيچ موردي اين مقدار تكرار و تأكيد واقع نشده كه در قضيه‌ي غدير واقع شده است. قطع نظر از اينكه از همان روزهاي اول از قضيه‌ي يوم الانزال گرفته تا هر مناسبتي، وجود مقدّس پيامبر مسئله‌ي جانشيني امير المؤمنين(عليه السلام) را مطرح مي‌كرده اما باز در اين مرتبه‌ي آخر در قضيه‌ي غدير كه حدود 82 روز قبل از رحلت پيامبر واقع شده، اين مسأله را بيان كردند. اين نكته را مي‌خواهم عرض كنم كه هيچ كلامي را سراغ ندارم كه اين همه پيامبر در آن تكرار كند، تأكيد كند و اين مقدار به آن اهميت داده شود.

نكاتي كه در اين آيه‌ي شريفه وجود دارد «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» مي‌دانيد كه كلمه يا ايها الرسول در دو مورد در قرآن تكرار شده يكي در آيه 67 مائده و ديگري در آيه 48 مائده، جاي ديگري ظاهراً نيامده و فقط در همين دو مورد است، آن هم براي این است كه اين مسئله با مقام رسالت شما ارتباط دارد. اين مسئله از شئون رسالت است. باز خود كلمه‌ي «بلّغ» اينطور كه اهل تتبع گفتند در تمام قرآن در همين يك مورد استعمال شده، ما جاي ديگري كلمه‌ي «بلّغ» نداريم و اين كلمه‌ي بلّغ كه امر به تبليغ است باز در جايي كه مسئله‌ي تبليغ بسيار بسيار مهم باشد و موضوعش خيلي حائز اهميت باشد در باب تفعيل استعمال مي‌شود، اما خود «إبلاغ» مطلق هر خبري را شامل مي‌شود، تبليغ خبر مهم و خبر بسيار اساسي و حياتي را دلالت دارد.

اين كلمه فقط در همين يك مورد استعمال شده و بعد «مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» كه متعلق اين تبليغ است و آنچه كه از ناحيه‌ي خدا بر تو نازل شده، يعني مسئله‌ي وصايت و جانشيني امير المؤمنين براي شما نصب الهي را دارد و به اراده‌ي خداست، اين به اراده‌ي خود پيامبر نيست، اين به اراده‌ي مردم و ديگران و اينها نيست، اين به اراده‌ي حق تبارك و تعالي مشخص شده، «مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» بعد هم مي‌فرمايد اگر اين كار را انجام ندهي رسالت خدا را، فما بلغت رسالتهُ، نه رسالتك، اين ضمير خيلي حائز اهميت و دقت است «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» يعني تو اصلاً آن رسالتي كه از ناحيه‌ي خداي تبارك و تعالي داشتي را انجام نداد. در يكي از سال‌ها در همين بحث عرض كرديم مسئله‌ي ولايت، اينكه در اذهان آمده از فروع دين است يك اشتباهي است كه در اذهان واقع شده، ولايت از اصول است.

چطور مي‌شود كه يك مطلبي را اگر پيامبر ابلاغ نكند مساوي با این است كه هيچ رسالتي را انجام نداده، يعني آنچه را كه تا حالا بيان كرده، واجبات و محرّمات، اين زحماتي كه تا حالا كشيده، همه كأن لم يكن محسوب مي‌شود. گاهي اوقات اين رواياتي كه هست، بعضي از افرادي كه يك مقداري ذهن‌شان ذهن آلوده‌اي است، يا ذهن غير مستقيمي است مي‌گويند چطور مي‌شود ما قبول كنيم كه نماز بدون ولايت قبول نمي‌شود، چطور مي‌شود اين همه مي‌بينيم كه اهل سنت نماز مي‌خوانند و عبادت مي‌كنند و روزه مي‌گيرند، قرآن مي‌خوانند، زكات مي‌دهند، اما بر حسب اعتقادات ما اينها ذره‌اي ارزش ندارد و در پيشگاه خداي تبارك و تعالي اعتبار ندارد، ما وقتي مي‌گوئيم روايات داريم «بُني الإسلام علي خمس علي الصلوة والزكوة والصوم والحجّ والولاية ولم يُناد بشيءٍ كما نودي بالولاية» [1] اينها را كه مي‌خوانيم نهايتش اين است كه مي‌گويند اينها روايت است و ما اين روايات را نمي‌توانيم قبول كنيم، اين آيه را چه مي‌فرماييد؟

خود آيه مي‌گويد «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اگر پيامبر نگويد رسالتش انجام نشده، آيا اين ملازمه با اين ندارد كه حقيقت رسالت تماماً در همين نهفته است و حقيقت دين تماماً در همين نهفته است، «بني الاسلام» نياز نداريم تا بگوئيم روايت داريم، آن هم البته سر جاي خودش است ولي به نظر ما آن روايات تماماً از اين تعابير گرفته شده، آن روايات اينطور نيست كه ائمه‌ي ما به عنوان خودشان اظهار فرموده باشند، چون خودشان هم مكرر فرمودند آنچه كه ما مي‌گوئيم در قرآن كريم وجود دارد، حالا اگر كسي هم از امام معصوم(عليه السلام) سؤال كند كه شما كه مي‌گوئيد اگر كسي تمام عمرش را نماز بخواند و روزه بگيرد، هر سال حج برود، تمام اموالش را صدقه بدهد، اين قبول نمي‌شود، چه ريشه‌ي قرآني دارد؟ ريشه‌اش همين «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» است. اين فقط يك تهديد شخصي نيست كه بگوئيم خدا پيامبر را تهديد شخصي مي‌كند كه اگر اين كار را نكردي بقيه‌ي كارهايت را ما قبول نداريم! اين يك تهديد شخصي و خصوصي راجع به پيامبر نيست، اين كشف از يك حقيقتي مي‌كند و آن حقيقت این است كه روح ولايت، روح رسالت و روح دين در ولايت تجلّي پيدا مي‌كند، بدون اين نمي‌شود.

يك جمله‌اي را امام(رضوان الله تعالي عليه) از استادشان مرحوم شاه‌آبادي نقل مي‌كنند كه فرموده‌اند در شهادت به توحيد شهادت به رسالت هم وجود دارد، چون آن توحيدي كه ما مي‌گوئيم بدون اين رسالت و نبوّت پيامبر اكرم معنا ندارد، بعد خود امام مي‌فرمايند من اضافه مي‌كنم در شهادت به توحيد، شهادت به رسالت و ولايت است، در شهادت به رسالت نبي اكرم شهادت به توحيد و ولايت است، در شهادت به توحيد شهادت به ولايت و رسالت هم وجود دارد. مي‌فرمايد حقيقت اينها از هم جدا نيست، اشتباه ما این است كه مي‌گوئيم نبوت يك منصبي است، بعد هم يك منصب ديگري مثل امامت مي‌آيد كه براي استمرار آن است.

حقيقت نبوت و رسالت را ولايت تشكيل مي‌دهد، البته نمي‌خواهيم بگوئيم كه امام نبي هم هست باز يك جهات ديگري هم وجود دارد كه اينها نبايد با هم مخلوط بشود، امارواياتي داريم كه تمام انبياء ولايت ائمه‌ي معصومين ما را قبول داشتند، آيا اين يك امر تشريفاتي بوده؟ اين يك امر اعتباري بوده يا براي احترام اينها بوده؟ نه، چون جوهره‌ي رسالت الهي با مسئله‌ي ولايت گره خوردند، حقيقت ولايت و امامت يك حقيقتي است كه جوهره‌ي رسالت به آن گره خوردند و عرض كردم بسياري از رواياتي كه ما داريم و در اين كتب روايي ما در باب امامت آمده، توجيهش را با همين «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» است كه اين را بايد روشن كنيم كه يك تهديد شخصي، ظاهري و خصوصي نيست بلكه يك امر واقعي است، اگر اين نباشد هيچ چيز نيست! اين ملازمه و ارتباط وثيق و واقعي را خداي تبارك و تعالي در اينجا بيان مي‌كند. اين آيه كه مي‌فرمايد اگر دين نباشد هيچ چيز نيست، برويد سراغ فخر رازي ببينيد ايشان چه احتمالاتي در اين آيه مي‌دهد و بعد مي‌گويد كداميك از اين احتمالات ترجيح دارد. احتمال داده آيه مربوط به قضيه‌ي رجم و قصاص در مورد يهودي‌ها باشد، اين احتمال اول.

چطور مي‌شود رجم و قصاص كه خدا به پيامبر مي‌فرمايد يهودي هم اگر زناي محصنه كرد بايد رجم بشود، اگر قتلي انجام داد بايد قصاص بشود، اگر اين را نگوئي تو رسالتت را انجام ندادي! اين چه تناسبي دارد كه ما اين را بگوئيم؟ يعني آيا مسئله‌ي رجم يك يهودي از نماز بالاتر از است؟ از حج بالاتر است؟. يك اعرابي باشد كه اراده‌ي قتل پيامبر را كرد و پيامبر تحت الشجره خوابيده بود[2]، اين چه تناسبي دارد كه خداي تبارك و تعالي يك قضيه‌ي جزئي اين چنيني را، آن هم با اين تعابير كه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اين تعابير را كه كنار هم قرار بدهيم كشف از اين مي‌كند كه اين «مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ» نماز نيست، روزه و جهاد نيست، قصاص و رجم نيست بلكه يك مطلب خيلي خيلي مهم است.

يعني اصلاً ما خود حادثه‌ي غدير كه بر حسب آنچه مورخين گفته‌اند شدت گرماي هوا به حدي بوده كه اگر گوشت را روي يك سنگي مي‌گذاشتند مي‌پُخت، بعضي‌ها روي پايشان چند پارچه روي هم پيچيده بودند و روي زمين ايستاده بودند، در اين شدت گرما پيامبر امر كند همه بايستند و در آن جمعيت فراوان بخواهد اين مسئله را بيان كند كه رجم يهودي لازم است؟! يا اينكه يك مسئله‌ي جزئي را بخواهد بيان كند، ما باشيم و خود اين آيه،آيه به روشني براي ما حقايقي را روشن مي‌كند كه اين قضيه هيچ مصداقي ندارد الا قضيه‌ي ولايت امير المؤمنين. اصلاً غير از آن چيز ديگري قابليّت اينكه مصداق اين آيه‌ي شريفه باشد را ندارد!

خداي حكيم نمي‌آيد بر يك مسئله‌ي جزئي، يك يهودي كه زناي محصنه كرده بايد رجم شود، 120 هزار نفر كه از حج برمي‌گشتند را امر كند كه در آن گرما بايستند، ساعت‌ها آنجا باشند و بعد بخواهد اين مسئله را بيان كند. «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ» بعد هم رجم يك يهودي براي پيامبر خوف‌آور بود كه حالا اگر يك يهودي را رجم مي‌كرد ترسي براي پيامبر ايجاد مي‌شد؟ پيامبري كه اين همه قبل از آن با يهودي‌ها و غير يهودي‌ها جنگ‌ها داشته، حالا چطور مي‌شود بگوئيم رجم يك يهودي براي پيامبر خوف‌آور بوده لذا تأمّل در اين آيه شريفه خيلي از نكات را براي ما روشن مي‌كند كه اصلاً ترديدي براي ما نمي‌گذارد يعني اگر خود روايات و خطبه‌ي غدير هم نبود، اگر آنچه را كه مفسّرين در ذيل اين آيه آمدند بيان كردند، مورخين آمدند بيان كردند كه جزئيات فراواني در تاريخ هست، اگر اينها هم نبود خود اين آيه مسئله را براي ما روشن مي‌كرد. حالا اين اواخر آمدند گفتند اين جمله‌ي «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» در خطبه‌ي غديريه نبوده! و بعضي‌هايشان اصرار دارند، در حالي كه وقتي ما به كتب قديمي اهل سنت مراجعه مي‌كنيم و روايات و آنچه در كتب روايي و تاريخي‌شان آمده، اين جمله به خوبي بوده است. ولي اينها به نظر من بحث‌هاي فرعي قضيه است، شما خود آيه را چكار مي‌كنيد؟

حالا اين روايت «اللهم وال من والاه» كه مسلم بوده، اما اين آيه هيچ مصداقي غير از مسئله‌ي ولايت امير المؤمنين ندارد. مي‌ايند در مورد كلمه‌ي «مولا» اينكه «من كنت مولاه فهذا عليٌ مولاه» حدود 20 معنا براي مولا ذكر شده و دنبال اين هستند كه اثبات كنند كه اين حادثه‌ي به اين مهمي مربوط به اين بوده كه پيامبر به مردم اعلام كند كه مردم علي را دوست داشته باشند يا علي دوست پيامبر است، چون اگر به دوستي هم بخواهيم معنا كنيم  پيامبر مي‌خواهد بفرمايد هر كسي من را دوست دارد علي را هم دوست داشته باشد، با اين تعابير و با اين خصوصيّات، حادثه چطوري سازگاري دارد.

عرض كردم اين بحث‌ها بحث‌هاي فرعي مي‌شود. امروزه ما با اينها با قرآن بيشتر بايد بحث كنيم، اين آيه قرآن را شما چطور مي‌خواهيد معنا كنيد؟ هر احتمالي بدهند صدها اشكال دارد غير از اينكه بيائيم بگوئيم اين فقط مربوط به جانشيني ولايت اميرالمؤمنين بوده و اين هم بوده كه پيامبر مي‌دانسته خيلي از اينها قبول نمي‌كنند، خوف از اين هم داشته كه اميرالمؤمنين(ع) با سن كمي كه دارد مورد قبول اين پيرمردها واقع نمي‌شود. خدا به او وعده مي‌دهد كه تو اعلام كن و ما تو را حفظ مي‌كنيم، پيامبر اعلام كرد و بعد هم خدا را شكر كرد بر اينكه اين رسالتش را انجام داده و تعابيري هم در كتب هست كه بسيار خدا را شكر كرد بر اين رسالتي كه انجام داده است. ما بيشتر بايد روي اين آيه با اهل سنت و آنهايي كه در اين مسئله ترديد دارند گفتگو كنيم. خداوند همه‌ي ما را از افرادي كه از متمسكين واقعي به ولايت امير المؤمنين(عليه السلام) هست قرار بدهد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
---------------------------
[1]. محمد بن يعقوب الكلني، الكافي، ج2، ص 18، باب دعائم الإسلام، ح1.

[2]. مفاتيح الغيب، ج12، ص 399.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .